تیم شفر رو که اصلا نمیخوام مقایسه کنم با کیج، به جرئت میتونم بگم شعور و دانشی که شفر در رابطه با سینما و بازی داره از کیج بیشتره. از بازیهاش هم معلومه. ببین من اصلا کاری ندارم که کیج چی ساخته یا چه حرفهای احمقانهای در رابطه با بازیهای دیگه و بالا بردن خودش در حد ناجی این صنعت زده. من هزارتا دلیل آوردم، بعد یه عده میان به جای بحث کردن حرف از متا میزنن یا مسخره میکنن. فکر میکنی این ژورنالیسم اون هم تو این صنعت واقعا کار سختیه؟ یه ذره برید نقدهای سایتها رو بخونید، آدم خندهاش میگیره از سطح نوشتههاشون. این سایتها حرفهای نیستن، فقط برای entertainment هستن. فکر میکنی نوشتن برای این سایتها و مجلات خیلی سخته؟ اکثرشون اصلا تو کار بازی نبودن از اول. یه ذره تحقیق کنید متوجه میشید. این
لینک رو از Gamasutra بخونید تا به جای مسخره کردن یه ذره سطحتون بالاتر بره تا یه وقت کسی نظر مخالف داد مسخرهاش نکنید. ۲۰۰۱ کوبریک هم موقعی که اومد کوبیده شد توسط منتقدین، ولی الان همه میپرستنش. دیدید که «B:TS» هم کوبیده شد. البته به این خاطر که همه از جو «HR» اومدن بیرون و درست بررسیاش کردن، نه به خاطر گرافیک بالا یا اولین تجربهی نسل بعدی بپرستنش. وگرنه «B:TS» چه تفاوتی ساختاری با بازی قبلی داشت؟ هیچی. حتی تو بحث گیمپلی میشه گفت بهتر هم بود. ولی باز هم از داستان (و گیمپلی) ضربه خورد. «HR» اولین interactive drama نسل بعدی بود. یه سری کارهای مثبت کرد، ولی به شدت پسرفت داشت و ناقص بود. اگه «B:TS» هم اولین بازی نسل بعدی کیج بود باز هم ازش تعریف میشد.
کیج فکر میکنه که با یه ذره بارون و دیالوگهای جدی بازی هم جدی میشه، واقعا اینطور نیست. ادعای جدی بودن و narrative بودن بازیهاش رو داره ولی همهشون شوخیه. با دو تا صحنه از خانواده و بچه نشون دادن بازی مهم نمیشه و فقط برای بزرگسالها. اینها گول زدنه، این که یه عده اینجا اینها رو میبینن و باور میکنن خندهداره. داستان باید با character progression و story arc خوب بره جلو، نه این که مثل «HR» از یه شخصیت به یکی دیگه سوویچ بشه. وقتی مکانیزم بازی اینطور تعریف شده که فکرهای شخصیت بالای سرش نوشته بشن، ولی خودش میاد از رو ضعف فکرهای قاتل رو نشون نمیده یعنی این که بازی درست بهش پرداخته نشده. کم interactive drama نداشتیم تو صنعت گیم. از همون «Shenmue» که صد برابر گیمپلی و داستانپردازی بهتری از بازیهای کیج داره تا همین بازیهای TT. میخوام از قبلتر مثال بیارم اما مثل این که تجربهای ندارید. اگر داشتید واقعا این حرفها رو نمیزدید. دیگه جدیدتریناش که بخوام مثال بزنم میشه همین «گریم فندنگو». این بازی با این که ریشههای طنز داره ولی شخصیتهای پاورپذیرتری نسبت به بازیهای کیج داره. کاری که کیج میکنه اینه: یه شخصیت ضعیف که اول بازی هم به زور تو سرش میزنه تا بازیکن دلش به رحم بیاد. بعدش هم چندتا سکانس تجاوز که به زور به خورد بازیکن میده و مثلا این میشه غمناکترین نقطهی داستان. ولی کیج هنوز نفهمیده که شخصیت رو باید از اول پرورش داد، بعد رفت سراغ تجربهها. بزرگترین ضربهای هم که «B:TS» خورد از همین بود. اگه قرار بود
با اینطور کارها بازی مهم یا جدی بشه منم میتونم بسازم. واکنش شما به بازیهای کیج مثل کسی میمونه که «Psycho» هیچکاک رو ندیده باشه، بعداز این که کیج از McGuffin استفاده کرده به وجد بیاد و بگه این کار رو هیچ بازی دیگهای نکرده. یا حتی داستانهای جنایی نخونده باشه و از این که اون شخصیت قاتل هست ذوقزده بشه. خب این خندهداره. خود داستانهاش هم اینقدر plot holeهای وحشتناک داره که من خندهام میگیره موقع بازی.
کیج هنوز خیلی بازی باید بسازه تا پیشرفت کنه. این چندتایی هم که ساخته تازه اول راهه. یه ذره از ژست همهچیزدان بودنش کم کنه و بشینه منطقی رو narrative in games کار کنه وضعش بهتر میشه.
من ته دلم به این بازی امیدوار هستم و خودم رو قانع کردم که تا نمایشهای بیشتر از بازی منتشر نشده قضاوت نکنم. ولی interactive movieهای دههی ۸۰ هم (با توجه به چیزی که دیدم) گیمپلی بهتری نسبت به این بازی داشتن. امیدوارم حداقل تو بخش narrative خوب باشه. ۲۰ سال پیش بازیهای خیلی زیادی شبیه به این بازی اومدن و اگر این بازی میخواد موفق بشه باید بین روایت و گیمپلی و تجربهای که روی گیمر میذاره دقت کنه، مگرنه این هم شکست میخوره.
اگه خواستید بحث رو ادامه بدید تو پروفایلم انجام بدید خواهشا، چون اینجا جاش نیست. خیلی سعی کردم این پست رو ندم.