TV Center

اینجا یه مقاله نوشته در مورد اتفاقاتی که بعد از سریال می‌افته. ترجمه‌ش رو پایین می‌ذارم و اگه سریال رو ندیدین یا در آینده می‌خواین کتاب رو بخونین، اسپویلر رو باز نکنین.

نبرد سکیگاهارا که آخر سریال بهش اشاره می‌شه، ۶ ساعت طول می‌کشه و خیلی از ارباب‌های قدرتمند توی این نبرد به نیروهای توراناگا ملحق می‌شن، ولی وضعیت انتقال قدرت در اون حد هم ساده نبوده که سریع به پایان برسه.
یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نبردهای تاریخ ژاپن بوده و تعداد کشته‌هاش بین ۱۲ هزار تا ۴۰ هزار نفر تخمین زده می‌شن. در نهایت هم توراناگا (که اسمش در واقعیت ایه‌یاسو توکوگاوا بوده) پیروز می‌شه و توسط امپراتور ژاپن یعنی گو یوزی، عنوان شوگان رو به دست میاره.
--------
یوشی توراناگا
ایه‌یاسو توکوگاوا که توی کتاب/سریال به نام توراناگا می‌شناسیمش، یکی از مهم‌ترین افراد در تاریخ ژاپن به حساب میاد و یکی از بزرگ‌ترین نقش‌ها رو در متحد کردن ژاپن داشته و تونسته بعد از دهه‌ها جنگ داخلی، صلح رو برقرار کنه.
ایشون در طول پنج سال بعد از رسیدن به قدرت، سیستم فئودالی یکپارچه‌ای رو توی ژاپن راه میندازه و بعدش هم تصمیم به بازنشستگی می‌گیره و پسرش (هیده‌تادا توکوگاوا) رو برای ادامه این کار آموزش می‌ده که جانشینش بده. بعد از رسیدن به ۶۵ سالگی، بقیه عمرش رو توی قلعه ادو سپری می‌کنه و دم و دستگاه شوگان‌سالاری خودش رو هم می‌بره اونجا.

جان بلکتورن
ویلیام آدامز که توی کتاب/سریال به جان بلکتورن تبدیل شده، تا مدت‌ها بعد از وقایع سریال، دوست و همراه توکوگاوا هست و بهش توی انجام کارهای تجاری با اروپایی‌ها کمک می‌کنه. توکوگاوا دل خوشی از مبلغان مسیحی نداره و آدامز هم که کنارش قرار می‌گیره، شرایط برای این مبلغان سخت‌تر می‌شه و اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها آدامز رو همیشه یه مانع بزرگ جلوی راه خودشون برای استحکام کلیسای مسیحی توی ژاپن می‌دیدن. در نهایت هم توکوگاوا در سال ۱۶۱۴، فرمان اخراج مسیحی‌ها رو امضا می‌کنه و دم و دستگاه مبلغان مسیحی از ژاپن جمع می‌شه.
آدامز و توکوگاوا تا زمان مرگ توکوگاوا به هم نزدیک هستن و آدامز هم در اون مدت شروع به ساخت کشتی‌های غربی می‌کنه و کلاً جزو مهم‌ترین شخصیت‌های خارجی در اون دورانِ ژاپن محسوب می‌شده. در نهایت به ایشون اجازه بازگشت به انگلیس داده می‌شه، ولی خودش تصمیم می‌گیره توی ژاپن بمونه. همون‌طور که توراناگا هم توی اپیزود آخر می‌گه: «فکر نمی‌کنم تقدیرش این باشه که هرگز ژاپن رو ترک کنه.»

ایشیدو
توی سریال یه جورایی پایان کار ایشیدو ناتمام می‌مونه، ولی توی کتاب بعد از نبرد سکیگاهارا، توراناگا ایشیدو رو اسیر می‌کنه و سه سال بعدش هم توی زمین دفنش می‌کنه، در حالی که از گردن به بالا خارج از زمین هست و انقدر در همون حال می‌مونه تا بمیره! :D
در واقعیت هم اسم ایشون میتسوناری ایشیدا بوده و توی کیوتو سرش رو قطع می‌کنن. توی روایت‌های تاریخی، معمولاً از ایشیدا به عنوان یه بوروکرات بی‌لیاقت یاد می‌شه که توی نبرد ترسید و شکست خورد. تصمیم ایشیدا برای گروگان گرفتن خاندان‌های سلطنتی اوساکا که به مرگ ماریکو (در واقعیت به اسم تاما آکه‌چی) ختم شد هم عامل مهمی توی شکست نهایی ایشون در جنگ معرفی می‌شه که در حالی که تقریباً دو برابر توکوگاوا نیرو داشت، نتونست توی جنگ کاری از پیش ببره.

در مورد بقیه ماجراها هم هیده‌یوری تویوتومی (همون پسرک که باباش تایتو بوده) در سال ۱۶۱۴ به سن قانونی برای انجام مسئولیت می‌رسه و به عنوان یه ارباب جوان در قلعه اوساکا شروع به کار می‌کنه و پشتیبانی خیلی‌ها رو هم به دست میاره. ولی اوضاع به شکلی پیش می‌ره که توکوگاوا و تویوتومی با همدیگه مشکلات اساسی پیدا می‌کنن و تویوتومی به تهدیدی برای خاندان توکوگاوا تبدیل می‌شه.
برای همین توکوگاوا تصمیم به محاصره قلعه اوساکا می‌گیره و حتی وضعیت تا جایی پیش می‌ره که نیروهای توکوگاوا با توپ جنگی، محل زندگی بانو اوچیبا (در واقعیت به نام یودو-دونو) رو هدف می‌گیرن و اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، دو تا از ندیمه‌های ایشون هم منفجر می‌شن! ولی در نهایت به یه صلح موقتی می‌رسن.
تادائوکی هوسوکاوا که توی سریال به نام بونتارو می‌شناسیمش هم بعد از مرگ همسرش، توی نبرد سکیگاهارا و محاصره قلعه اوساکا، توکوگاوا رو همراهی می‌کنه و یه بار دیگه هم در سال ۱۶۱۵ به همراه ۱۵۵ هزار نیروی توکوگاوا به قلعه اوساکا حمله می‌کنن، چون تویوتومی آدم نشده و هنوز از قدرت کنار نرفته و توی دست و پای توکوگاوا هست! :D در نهایت هم پسرک و مادرش توی این حمله کشته می‌شن و خلاص!
اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، کلاً این مادره توی روایت‌های ژاپنیِ اون دوران آدم پلیدی محسوب می‌شده و حالا راست یا دروغ، بهش خیلی تهمت می‌زدن که خبیث و عیاش و اینا بوده! :D از این تیپیکال آدم‌هایی که برای رسیدن خودشون و بچه‌هاشون به قدرت هر کاری می‌کنن و البته یه روایت‌هایی هم هست که هیچ‌وقت جسدش پیدا نشده و شاید خودش و پسرش نمردن، بلکه فرار کردن.
توکوگاوا در نهایت یک سال بعد از این ماجراها، توی ۷۳ سالگی می‌میره و خاندانش تا سال ۱۸۶۸ توی ژاپن قدرت داشتن. تا دوران اصلاحات میجی که امپراتور دستور به ایجاد تغییراتی توی ساز و کارهای قانونی کشور می‌ده.
-------------
کلاً الآن که این مطالب ویکی‌پدیا رو می‌خونم، به نظرم می‌شه یه ادامه برای سریال ساخت که به این بخش‌ها برسه و درگیری‌های توراناگا و بانو اوچیبا رو ببینیم و خود این توراناگا (یا در واقعیت توکوگاوا) هم خیلی بچه مثبت نبوده! :D البته توی سریال هم خاکستری هست و نمی‌شه به عنوان یه کاراکتر کاملاً سفید بهش نگاه کرد و از اون افرادی هست که هدف براشون وسیله رو توجیه می‌کنه.
-------------
این رو هم چند وقت پیش توی توئیتر دیدم و جالب بود. :D

c13525_24shogun.jpg
جالب بود ولی میتونستن این داستانها رو در قالب یه اپیزود دیگه ادامه بدن که ملت اینقدر سر درگم از پایان سریال نباشن یا حداقل به صورت نوشته اخر سریال اینا رو بیان کنن
 
اینجا یه مقاله نوشته در مورد اتفاقاتی که بعد از سریال می‌افته. ترجمه‌ش رو پایین می‌ذارم و اگه سریال رو ندیدین یا در آینده می‌خواین کتاب رو بخونین، اسپویلر رو باز نکنین.

نبرد سکیگاهارا که آخر سریال بهش اشاره می‌شه، ۶ ساعت طول می‌کشه و خیلی از ارباب‌های قدرتمند توی این نبرد به نیروهای توراناگا ملحق می‌شن، ولی وضعیت انتقال قدرت در اون حد هم ساده نبوده که سریع به پایان برسه.
یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نبردهای تاریخ ژاپن بوده و تعداد کشته‌هاش بین ۱۲ هزار تا ۴۰ هزار نفر تخمین زده می‌شن. در نهایت هم توراناگا (که اسمش در واقعیت ایه‌یاسو توکوگاوا بوده) پیروز می‌شه و توسط امپراتور ژاپن یعنی گو یوزی، عنوان شوگان رو به دست میاره.
--------
یوشی توراناگا
ایه‌یاسو توکوگاوا که توی کتاب/سریال به نام توراناگا می‌شناسیمش، یکی از مهم‌ترین افراد در تاریخ ژاپن به حساب میاد و یکی از بزرگ‌ترین نقش‌ها رو در متحد کردن ژاپن داشته و تونسته بعد از دهه‌ها جنگ داخلی، صلح رو برقرار کنه.
ایشون در طول پنج سال بعد از رسیدن به قدرت، سیستم فئودالی یکپارچه‌ای رو توی ژاپن راه میندازه و بعدش هم تصمیم به بازنشستگی می‌گیره و پسرش (هیده‌تادا توکوگاوا) رو برای ادامه این کار آموزش می‌ده که جانشینش بده. بعد از رسیدن به ۶۵ سالگی، بقیه عمرش رو توی قلعه ادو سپری می‌کنه و دم و دستگاه شوگان‌سالاری خودش رو هم می‌بره اونجا.

جان بلکتورن
ویلیام آدامز که توی کتاب/سریال به جان بلکتورن تبدیل شده، تا مدت‌ها بعد از وقایع سریال، دوست و همراه توکوگاوا هست و بهش توی انجام کارهای تجاری با اروپایی‌ها کمک می‌کنه. توکوگاوا دل خوشی از مبلغان مسیحی نداره و آدامز هم که کنارش قرار می‌گیره، شرایط برای این مبلغان سخت‌تر می‌شه و اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها آدامز رو همیشه یه مانع بزرگ جلوی راه خودشون برای استحکام کلیسای مسیحی توی ژاپن می‌دیدن. در نهایت هم توکوگاوا در سال ۱۶۱۴، فرمان اخراج مسیحی‌ها رو امضا می‌کنه و دم و دستگاه مبلغان مسیحی از ژاپن جمع می‌شه.
آدامز و توکوگاوا تا زمان مرگ توکوگاوا به هم نزدیک هستن و آدامز هم در اون مدت شروع به ساخت کشتی‌های غربی می‌کنه و کلاً جزو مهم‌ترین شخصیت‌های خارجی در اون دورانِ ژاپن محسوب می‌شده. در نهایت به ایشون اجازه بازگشت به انگلیس داده می‌شه، ولی خودش تصمیم می‌گیره توی ژاپن بمونه. همون‌طور که توراناگا هم توی اپیزود آخر می‌گه: «فکر نمی‌کنم تقدیرش این باشه که هرگز ژاپن رو ترک کنه.»

ایشیدو
توی سریال یه جورایی پایان کار ایشیدو ناتمام می‌مونه، ولی توی کتاب بعد از نبرد سکیگاهارا، توراناگا ایشیدو رو اسیر می‌کنه و سه سال بعدش هم توی زمین دفنش می‌کنه، در حالی که از گردن به بالا خارج از زمین هست و انقدر در همون حال می‌مونه تا بمیره! :D
در واقعیت هم اسم ایشون میتسوناری ایشیدا بوده و توی کیوتو سرش رو قطع می‌کنن. توی روایت‌های تاریخی، معمولاً از ایشیدا به عنوان یه بوروکرات بی‌لیاقت یاد می‌شه که توی نبرد ترسید و شکست خورد. تصمیم ایشیدا برای گروگان گرفتن خاندان‌های سلطنتی اوساکا که به مرگ ماریکو (در واقعیت به اسم تاما آکه‌چی) ختم شد هم عامل مهمی توی شکست نهایی ایشون در جنگ معرفی می‌شه که در حالی که تقریباً دو برابر توکوگاوا نیرو داشت، نتونست توی جنگ کاری از پیش ببره.

در مورد بقیه ماجراها هم هیده‌یوری تویوتومی (همون پسرک که باباش تایتو بوده) در سال ۱۶۱۴ به سن قانونی برای انجام مسئولیت می‌رسه و به عنوان یه ارباب جوان در قلعه اوساکا شروع به کار می‌کنه و پشتیبانی خیلی‌ها رو هم به دست میاره. ولی اوضاع به شکلی پیش می‌ره که توکوگاوا و تویوتومی با همدیگه مشکلات اساسی پیدا می‌کنن و تویوتومی به تهدیدی برای خاندان توکوگاوا تبدیل می‌شه.
برای همین توکوگاوا تصمیم به محاصره قلعه اوساکا می‌گیره و حتی وضعیت تا جایی پیش می‌ره که نیروهای توکوگاوا با توپ جنگی، محل زندگی بانو اوچیبا (در واقعیت به نام یودو-دونو) رو هدف می‌گیرن و اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، دو تا از ندیمه‌های ایشون هم منفجر می‌شن! ولی در نهایت به یه صلح موقتی می‌رسن.
تادائوکی هوسوکاوا که توی سریال به نام بونتارو می‌شناسیمش هم بعد از مرگ همسرش، توی نبرد سکیگاهارا و محاصره قلعه اوساکا، توکوگاوا رو همراهی می‌کنه و یه بار دیگه هم در سال ۱۶۱۵ به همراه ۱۵۵ هزار نیروی توکوگاوا به قلعه اوساکا حمله می‌کنن، چون تویوتومی آدم نشده و هنوز از قدرت کنار نرفته و توی دست و پای توکوگاوا هست! :D در نهایت هم پسرک و مادرش توی این حمله کشته می‌شن و خلاص!
اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، کلاً این مادره توی روایت‌های ژاپنیِ اون دوران آدم پلیدی محسوب می‌شده و حالا راست یا دروغ، بهش خیلی تهمت می‌زدن که خبیث و عیاش و اینا بوده! :D از این تیپیکال آدم‌هایی که برای رسیدن خودشون و بچه‌هاشون به قدرت هر کاری می‌کنن و البته یه روایت‌هایی هم هست که هیچ‌وقت جسدش پیدا نشده و شاید خودش و پسرش نمردن، بلکه فرار کردن.
توکوگاوا در نهایت یک سال بعد از این ماجراها، توی ۷۳ سالگی می‌میره و خاندانش تا سال ۱۸۶۸ توی ژاپن قدرت داشتن. تا دوران اصلاحات میجی که امپراتور دستور به ایجاد تغییراتی توی ساز و کارهای قانونی کشور می‌ده.
-------------
کلاً الآن که این مطالب ویکی‌پدیا رو می‌خونم، به نظرم می‌شه یه ادامه برای سریال ساخت که به این بخش‌ها برسه و درگیری‌های توراناگا و بانو اوچیبا رو ببینیم و خود این توراناگا (یا در واقعیت توکوگاوا) هم خیلی بچه مثبت نبوده! :D البته توی سریال هم خاکستری هست و نمی‌شه به عنوان یه کاراکتر کاملاً سفید بهش نگاه کرد و از اون افرادی هست که هدف براشون وسیله رو توجیه می‌کنه.
-------------
این رو هم چند وقت پیش توی توئیتر دیدم و جالب بود. :D

c13525_24shogun.jpg

كتاب با نبرد سكيگاهارا تموم ميشه و زياد ديگه ادامه نداده.
بقيش تاريخ مستند هست و شايد البته با موفقيت سريال وسوسه بشن و از همونا اقتباس كنن.
 
آخرین ویرایش:
شوگان رو تموم کردم ، واقعا خوب بود ولی آخرش آدم کاملا تو خماری میموند جوری که انگار فصل ۲ داره
با توجه به اندینگی که دوستان نوشتن حداقل ۲-۳ قسمت دیگه میخواست ، حداقل !
امیدوارم یه فصل ۲ بدن واقعا نیازه

برای دوستانی که به این دوره از تاریخ ژاپن علاقمند هستن سریال شینگن تاکدا (افسانه شینگن) که دوبله هم داره (هرچند با سانسور های فراوان ) رو توصیه میکنم محصول ۱۹۸۸ هست ولی ارزشش رو داره
 
الان شوگان ادامه نداره ؟
ما بریم دانلود کنیم ؟
فصل اول ده قسمت بود که تموم شد.
به احتمال ۹۹ درصد فصل دو نداره.

یکی از دلایلی که نمیرم سمتش همین که هر لحظه ممکنه FX برای فصل دوم تمدیدش کنه.

خیلی سریال‌ها بودن که با احتمال 1% فصل دوم گرفتند. :D
 
  • Like
Reactions: Evil, mjmk and VICE
شوگان رو تموم کردم ، واقعا خوب بود ولی آخرش آدم کاملا تو خماری میموند جوری که انگار فصل ۲ داره
با توجه به اندینگی که دوستان نوشتن حداقل ۲-۳ قسمت دیگه میخواست ، حداقل !
امیدوارم یه فصل ۲ بدن واقعا نیازه

برای دوستانی که به این دوره از تاریخ ژاپن علاقمند هستن سریال شینگن تاکدا (افسانه شینگن) که دوبله هم داره (هرچند با سانسور های فراوان ) رو توصیه میکنم محصول ۱۹۸۸ هست ولی ارزشش رو داره
اختتامیه کتاب میگه بعدش چی میشه، ولی کسی که اون قسمت تاریخ رو بخونه ذره ایی با خود کتاب مو نمیزنه. توی کتاب مثلا توراناگا شخصیت شیطانی تری داره ولی در سریال سعی کردن کرکتر خاکستری نشونش بدند و انگیزه شخصیش ابهام داره.
 
آخرین ویرایش:
اینجا یه مقاله نوشته در مورد اتفاقاتی که بعد از سریال می‌افته. ترجمه‌ش رو پایین می‌ذارم و اگه سریال رو ندیدین یا در آینده می‌خواین کتاب رو بخونین، اسپویلر رو باز نکنین.

نبرد سکیگاهارا که آخر سریال بهش اشاره می‌شه، ۶ ساعت طول می‌کشه و خیلی از ارباب‌های قدرتمند توی این نبرد به نیروهای توراناگا ملحق می‌شن، ولی وضعیت انتقال قدرت در اون حد هم ساده نبوده که سریع به پایان برسه.
یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نبردهای تاریخ ژاپن بوده و تعداد کشته‌هاش بین ۱۲ هزار تا ۴۰ هزار نفر تخمین زده می‌شن. در نهایت هم توراناگا (که اسمش در واقعیت ایه‌یاسو توکوگاوا بوده) پیروز می‌شه و توسط امپراتور ژاپن یعنی گو یوزی، عنوان شوگان رو به دست میاره.
--------
یوشی توراناگا
ایه‌یاسو توکوگاوا که توی کتاب/سریال به نام توراناگا می‌شناسیمش، یکی از مهم‌ترین افراد در تاریخ ژاپن به حساب میاد و یکی از بزرگ‌ترین نقش‌ها رو در متحد کردن ژاپن داشته و تونسته بعد از دهه‌ها جنگ داخلی، صلح رو برقرار کنه.
ایشون در طول پنج سال بعد از رسیدن به قدرت، سیستم فئودالی یکپارچه‌ای رو توی ژاپن راه میندازه و بعدش هم تصمیم به بازنشستگی می‌گیره و پسرش (هیده‌تادا توکوگاوا) رو برای ادامه این کار آموزش می‌ده که جانشینش بده. بعد از رسیدن به ۶۵ سالگی، بقیه عمرش رو توی قلعه ادو سپری می‌کنه و دم و دستگاه شوگان‌سالاری خودش رو هم می‌بره اونجا.

جان بلکتورن
ویلیام آدامز که توی کتاب/سریال به جان بلکتورن تبدیل شده، تا مدت‌ها بعد از وقایع سریال، دوست و همراه توکوگاوا هست و بهش توی انجام کارهای تجاری با اروپایی‌ها کمک می‌کنه. توکوگاوا دل خوشی از مبلغان مسیحی نداره و آدامز هم که کنارش قرار می‌گیره، شرایط برای این مبلغان سخت‌تر می‌شه و اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها آدامز رو همیشه یه مانع بزرگ جلوی راه خودشون برای استحکام کلیسای مسیحی توی ژاپن می‌دیدن. در نهایت هم توکوگاوا در سال ۱۶۱۴، فرمان اخراج مسیحی‌ها رو امضا می‌کنه و دم و دستگاه مبلغان مسیحی از ژاپن جمع می‌شه.
آدامز و توکوگاوا تا زمان مرگ توکوگاوا به هم نزدیک هستن و آدامز هم در اون مدت شروع به ساخت کشتی‌های غربی می‌کنه و کلاً جزو مهم‌ترین شخصیت‌های خارجی در اون دورانِ ژاپن محسوب می‌شده. در نهایت به ایشون اجازه بازگشت به انگلیس داده می‌شه، ولی خودش تصمیم می‌گیره توی ژاپن بمونه. همون‌طور که توراناگا هم توی اپیزود آخر می‌گه: «فکر نمی‌کنم تقدیرش این باشه که هرگز ژاپن رو ترک کنه.»

ایشیدو
توی سریال یه جورایی پایان کار ایشیدو ناتمام می‌مونه، ولی توی کتاب بعد از نبرد سکیگاهارا، توراناگا ایشیدو رو اسیر می‌کنه و سه سال بعدش هم توی زمین دفنش می‌کنه، در حالی که از گردن به بالا خارج از زمین هست و انقدر در همون حال می‌مونه تا بمیره! :D
در واقعیت هم اسم ایشون میتسوناری ایشیدا بوده و توی کیوتو سرش رو قطع می‌کنن. توی روایت‌های تاریخی، معمولاً از ایشیدا به عنوان یه بوروکرات بی‌لیاقت یاد می‌شه که توی نبرد ترسید و شکست خورد. تصمیم ایشیدا برای گروگان گرفتن خاندان‌های سلطنتی اوساکا که به مرگ ماریکو (در واقعیت به اسم تاما آکه‌چی) ختم شد هم عامل مهمی توی شکست نهایی ایشون در جنگ معرفی می‌شه که در حالی که تقریباً دو برابر توکوگاوا نیرو داشت، نتونست توی جنگ کاری از پیش ببره.

در مورد بقیه ماجراها هم هیده‌یوری تویوتومی (همون پسرک که باباش تایتو بوده) در سال ۱۶۱۴ به سن قانونی برای انجام مسئولیت می‌رسه و به عنوان یه ارباب جوان در قلعه اوساکا شروع به کار می‌کنه و پشتیبانی خیلی‌ها رو هم به دست میاره. ولی اوضاع به شکلی پیش می‌ره که توکوگاوا و تویوتومی با همدیگه مشکلات اساسی پیدا می‌کنن و تویوتومی به تهدیدی برای خاندان توکوگاوا تبدیل می‌شه.
برای همین توکوگاوا تصمیم به محاصره قلعه اوساکا می‌گیره و حتی وضعیت تا جایی پیش می‌ره که نیروهای توکوگاوا با توپ جنگی، محل زندگی بانو اوچیبا (در واقعیت به نام یودو-دونو) رو هدف می‌گیرن و اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، دو تا از ندیمه‌های ایشون هم منفجر می‌شن! ولی در نهایت به یه صلح موقتی می‌رسن.
تادائوکی هوسوکاوا که توی سریال به نام بونتارو می‌شناسیمش هم بعد از مرگ همسرش، توی نبرد سکیگاهارا و محاصره قلعه اوساکا، توکوگاوا رو همراهی می‌کنه و یه بار دیگه هم در سال ۱۶۱۵ به همراه ۱۵۵ هزار نیروی توکوگاوا به قلعه اوساکا حمله می‌کنن، چون تویوتومی آدم نشده و هنوز از قدرت کنار نرفته و توی دست و پای توکوگاوا هست! :D در نهایت هم پسرک و مادرش توی این حمله کشته می‌شن و خلاص!
اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، کلاً این مادره توی روایت‌های ژاپنیِ اون دوران آدم پلیدی محسوب می‌شده و حالا راست یا دروغ، بهش خیلی تهمت می‌زدن که خبیث و عیاش و اینا بوده! :D از این تیپیکال آدم‌هایی که برای رسیدن خودشون و بچه‌هاشون به قدرت هر کاری می‌کنن و البته یه روایت‌هایی هم هست که هیچ‌وقت جسدش پیدا نشده و شاید خودش و پسرش نمردن، بلکه فرار کردن.
توکوگاوا در نهایت یک سال بعد از این ماجراها، توی ۷۳ سالگی می‌میره و خاندانش تا سال ۱۸۶۸ توی ژاپن قدرت داشتن. تا دوران اصلاحات میجی که امپراتور دستور به ایجاد تغییراتی توی ساز و کارهای قانونی کشور می‌ده.
-------------
کلاً الآن که این مطالب ویکی‌پدیا رو می‌خونم، به نظرم می‌شه یه ادامه برای سریال ساخت که به این بخش‌ها برسه و درگیری‌های توراناگا و بانو اوچیبا رو ببینیم و خود این توراناگا (یا در واقعیت توکوگاوا) هم خیلی بچه مثبت نبوده! :D البته توی سریال هم خاکستری هست و نمی‌شه به عنوان یه کاراکتر کاملاً سفید بهش نگاه کرد و از اون افرادی هست که هدف براشون وسیله رو توجیه می‌کنه.
-------------
این رو هم چند وقت پیش توی توئیتر دیدم و جالب بود. :D

c13525_24shogun.jpg
در تکمیل نوشته دوستمون

بعد از پیروزی توکوگاوا به مدت تقریبا 200 سال در ژاپن صلح برقرار میشه تا زمان اصلاحات امپراتوری که دقیقا فیلم اخرین سامورایی (با بازی تام کروز ) در همان زمان در جریانه و یکی از اقدامات مهم اون سال ها اینه که نام شهر ادو به توکیو تغییر میکنه و پایتخت از کیوتو به توکیو منتقل میشه و ژاپن مدرن شکل میگیره

و اما نظر شخصیم در مورد سریال به خصوص قسمت اخر
اگر یادتون باشه ماریکو حین صحبت با انجین اوایل سریال به زیرکی و حیله گری توروناگا اشاره میکنه یا در اواخر خود ایشیدا و بانو اوچیبا هم به این موضوع اشاره میکنن که نشون دهنده اینه که کسی نمیتونه حرکت بعدی توروناگا رو پیش بینی کنه. از طرفی باز اوایل سریال ماریکو به انجین میشه که به ما می اموزن که هر کس سه قلب داره(البته من در موردش خونده بودم قبلن و اونجا میگفتن سه چهره داره) یکی رو به همه نشون میدیم -یکی رو به دوستان و خانواده و اخری رو فقط خودمون ازش خبر داریم (که ذات حقیقی هر شخص همین مورد اخریه) . در اخر سریال یابوشیگه به توروناگا همینو میگه که تو نیت اصلی خودت که شوگون شدنه رو از همه مخفی کردی . با این کار کسی نمیتونست از نقشه هاش سر در بیاره.

در کل دو دسته ادم وجود داره دسته اول با منطق تصمیم میگیرن و حرف میزنن .دسته دوم با احساسشون. اگر توجه کنید اکثر کسانی که کشته شدن یا شکست خوردن با احساس تصمیم میگرفتن مثل پسر توروناگا یا دست راست توروناگا(اسمش یادم رفت) یا شوهر فوجی اول سریال و ..........
ولی از اول سریال دیدیم توروناگا تونست به خوبی نیت اصلی خودش(شوگون شدن) رو مخفی کنه و فقط با منطق تصمیم میگرفت در اخر هم برنده اصلی سریال خودش بود که به خواسته هاش رسید.
 
در تکمیل نوشته دوستمون

بعد از پیروزی توکوگاوا به مدت تقریبا 200 سال در ژاپن صلح برقرار میشه تا زمان اصلاحات امپراتوری که دقیقا فیلم اخرین سامورایی (با بازی تام کروز ) در همان زمان در جریانه و یکی از اقدامات مهم اون سال ها اینه که نام شهر ادو به توکیو تغییر میکنه و پایتخت از کیوتو به توکیو منتقل میشه و ژاپن مدرن شکل میگیره

و اما نظر شخصیم در مورد سریال به خصوص قسمت اخر
اگر یادتون باشه ماریکو حین صحبت با انجین اوایل سریال به زیرکی و حیله گری توروناگا اشاره میکنه یا در اواخر خود ایشیدا و بانو اوچیبا هم به این موضوع اشاره میکنن که نشون دهنده اینه که کسی نمیتونه حرکت بعدی توروناگا رو پیش بینی کنه. از طرفی باز اوایل سریال ماریکو به انجین میشه که به ما می اموزن که هر کس سه قلب داره(البته من در موردش خونده بودم قبلن و اونجا میگفتن سه چهره داره) یکی رو به همه نشون میدیم -یکی رو به دوستان و خانواده و اخری رو فقط خودمون ازش خبر داریم (که ذات حقیقی هر شخص همین مورد اخریه) . در اخر سریال یابوشیگه به توروناگا همینو میگه که تو نیت اصلی خودت که شوگون شدنه رو از همه مخفی کردی . با این کار کسی نمیتونست از نقشه هاش سر در بیاره.

در کل دو دسته ادم وجود داره دسته اول با منطق تصمیم میگیرن و حرف میزنن .دسته دوم با احساسشون. اگر توجه کنید اکثر کسانی که کشته شدن یا شکست خوردن با احساس تصمیم میگرفتن مثل پسر توروناگا یا دست راست توروناگا(اسمش یادم رفت) یا شوهر فوجی اول سریال و ..........
ولی از اول سریال دیدیم توروناگا تونست به خوبی نیت اصلی خودش(شوگون شدن) رو مخفی کنه و فقط با منطق تصمیم میگرفت در اخر هم برنده اصلی سریال خودش بود که به خواسته هاش رسید.

یک نکته جالب اینجاست اکثر کرکترا به دنبال وفاداری و افتخاری که به این وسیله کسب میشه بودند. درحالی که خود توراناگا ذره ایی این موضوع براش اهمیت نداشت و حتی برای شوگون شدن حاضر بود هرکاری کنه. کسی هم که اون افتخار واقعی رو کسب کرد خودش بود. حتی ماریکو رو زیر دستش آورده بود که هم به آنجین نزدیک بشه و هم برای پلنش کمکش کنه. در حقیقت چیزی جز یک مهره براش نبود.
 
من هر سریالی تا انتها نمیکنم برای خودم ارزش قائلم سریال یا فیلم باید یک چیزی داشته باشه که برام ارزش دیدن داشته باشه یک سریال میبینی داستان خوبی داره یکی میبینی دیالوگ های خوبی داره یک میبینی طراحی صحنه خوبی داره یکی هم میبینی هوریان بهشتی خوبی داره :D درکل از شوگان خوشم اومد خیلی چیزها نداشت ولی باز هم یک سری چیزها داشت که آدم جذب میکرد
 
الانم شوگان رو شروع کردم و دو قسمت دیدم و واقعا جذابه و پشمام فقط.
حالا به آخرش که برسی احتمالا دوباره پشماتو میچسبونی سر جاش :دی
شروع قوی، ادامه ی معمولی و پایان خیلی خیلی ضعیف و بی سر و ته!
 
  • Like
Reactions: Arash-S212

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or