خب منم چندتا تا نکته جالب از سایلنت هیل 3 میگم. کلاََ سری سایلنت هیل از این نکات جالب زیاد داره, مخصوصا چهار نسخه اول.
اولین نکته اینه که در طبقه پنجم ساختمان نیمه کاره, یه قسمت از دیوار رنگش با بقیه دیوارها فرق داره, اگر با میله دیوار رو بشکونید جسدی رو پیدا میکنید که پشت دیوار پنهانش کردند و همراه جسد یه
صدا خفه کن هم هست, که میتونید اون رو بردارید. نکته جالب اینه که وقتی "هدر" جسد را داخل دیوار میبینه میگه " درست مثل داستان گربه سیاه"
کتاب گربه سیاه اثر نویسنده آمریکایی, آقای ادگار آلن پو هست.
داستان کتاب در مورد مردی هست که تحث تاثیر نوشیدنی های الکلی قرار میگیره و بعد همسر خودش رو به قتل میرسونه و جنازش رو درون دیوار یه زیرمین دفن میکنه.
این هم قسمتی از داستان:
نکته جالب دیگه اینه که بعد از اینکه سایلنت هیل 3 رو یک بار تموم کردید,بازی جدید رو آغاز میکنید و میرید جلو تا برسید به مرحله فاضلاب, در این مرحله بعد از اینکه هیولای درون آب رو کشتید, میتونید با پرتاب کردن میله فولادیتون درون آب دوتا میله از جنس طلا و نقره به دست بیارید.
وقتی که میله فولادی رو درون آب پرتاب کنید یه فرشته از آب بیرون میاد و از شما چندتا سوال میپرسه, اول میگه:
"تو چه چیزی درون آب پرتاب کردی؟ آیا این میله طلایی گرانبها را درون آب پرتاب کردی؟"
که در جواب باید گزینه NO رو انتخاب کرد.
فرشته دوباره یه سوال دیگه میپرسه و اینبار میگه:
"خیلی خب, پس حتماََ این میله نقره ای عالی رو پرتاب کردی؟"
این بار هم باید گزینه NO رو انتخاب کنید.
و فرشته در نهایت میپرسه:
" شاید تو این میله فولادی کثیف را درون آب پرتاب کردی؟"
که این بار در جواب میگید YES.
و بعد فرشته میگه:
" آه, من بالاخره مرد درست کار را پیدا کردم, به خاطر همین من هم میله طلایی و هم میله نقره ای را به تو میدهم!"
عجیب این که فرشته میگه "من مرد درست کار را پیدا کردم" در حالی که "هدر" یه دخترئه!
و در نهایت همونطور که متوجه شدید( یا شاید هم نشدید!) این داستان برداشتی از یه افسانه چینی هست, که داستانش از این قرار بوده:
=======================================================================================================
شاید توی سایلنت هیل 3 یه همچین پوستری رو دیده باشید
همونطور که میبینید روی پوستر نوشته شده The Revolt of Tirn Aill که معنی این جمله میشه "ظغیان دنیای خیالی" یا یه همچین چیزی.
حالا اگر برید این جمله رو سرچ بکنید یه همچین سایتی رو پیدا میکنید:
The Revolt of TirnAill Hiro Usuda-Tirnaillの反乱 ウスダヒロ
توی این سایت تعدادی نقاشی آبرنگی هست که توسط Hiroko Usuda کشیده شده.
ایشون توی سایلنت هیل 3, طراح پس زمینه هست و توی سایلنت هیل 4 هم یکی از طراحان مراحل بازی.
اولین نکته اینه که در طبقه پنجم ساختمان نیمه کاره, یه قسمت از دیوار رنگش با بقیه دیوارها فرق داره, اگر با میله دیوار رو بشکونید جسدی رو پیدا میکنید که پشت دیوار پنهانش کردند و همراه جسد یه
صدا خفه کن هم هست, که میتونید اون رو بردارید. نکته جالب اینه که وقتی "هدر" جسد را داخل دیوار میبینه میگه " درست مثل داستان گربه سیاه"
کتاب گربه سیاه اثر نویسنده آمریکایی, آقای ادگار آلن پو هست.
داستان کتاب در مورد مردی هست که تحث تاثیر نوشیدنی های الکلی قرار میگیره و بعد همسر خودش رو به قتل میرسونه و جنازش رو درون دیوار یه زیرمین دفن میکنه.
این هم قسمتی از داستان:
==============================================================================================================یك روز برای كاری روزمره راهی زیر زمین عمارت قدیمی، كه فقر وادارمان میكرد در آن زندگی كنیم، شدم.همسرم و گربه سیاه نیز همراهیام كردند.هنگامیكه از پلههای با شیب تند پایین میرفتیم، گربه به عادت همیشگی پیشاپیش و تقریباً در میان پاهای من حركت میكرد و در یك آن، چنان به پاهایم چسبید كه نزدیك بود با سر از پلهها سقوط كنم.
خشمیجنون آسا وجودم را فرا گرفت.ترس كودكانه خود را فراموش كردم و با تبر به حیوان حمله بردم.اما پیش از آن كه ضربه را فرود آورم، همسرم مانع شد و همین دخالت، به جنون من نیرویی اهریمنی بخشید.بازوی خود را از دستش رها ساختم و با تبر بر مغز خودش كوفتم.بیكمترین نالهای بر زمین افتاد و در دم جان داد.بیدرنگ تصمیم گرفتم جسد را پنهان كنم.میدانستم سربه نیست كردن آن در خارج از خانه چه در روز و چه در خلال شب خالی از خطر نخواهد بود.زیرا هر آن ممكن بود همسایهها متوجه شوند.نقشههای زیادی از ذهنم گذشت.لحظهای به این فكر افتادم تا جسد را تكه تكه كرده در آتش بسوزانم.بعد خواستم گودالی كف زیر زمین حفر كنم.دقایقی كه گذشت تصمیم گرفتم آن را در چاه حیاط بیندازم.یك لحظه به فكر افتادم جسد را همانند كالایی در صندوق بسته بندی كرده و شخصی را مامور كنم تا آن را به خارج از منزل ببرد.سرانجام چارهای را مناسبتر از چارههای دیگر یافتم.تصمیم گرفتم او را مانند كشیشان دوران تفتیش عقاید قرون وسطی درون دیوار زیر زمین مدفون كنم. گویی زیر زمین را برای همین كار ساخته بودند.دیوارها كه بدون دقت ساخته شده بودند، به تازگی سفید كاری شده بودند و رطوبت مانع سخت شدن گچ آنها شده بود.
وقتی که میله فولادی رو درون آب پرتاب کنید یه فرشته از آب بیرون میاد و از شما چندتا سوال میپرسه, اول میگه:
"تو چه چیزی درون آب پرتاب کردی؟ آیا این میله طلایی گرانبها را درون آب پرتاب کردی؟"
که در جواب باید گزینه NO رو انتخاب کرد.
فرشته دوباره یه سوال دیگه میپرسه و اینبار میگه:
"خیلی خب, پس حتماََ این میله نقره ای عالی رو پرتاب کردی؟"
این بار هم باید گزینه NO رو انتخاب کنید.
و فرشته در نهایت میپرسه:
" شاید تو این میله فولادی کثیف را درون آب پرتاب کردی؟"
که این بار در جواب میگید YES.
و بعد فرشته میگه:
" آه, من بالاخره مرد درست کار را پیدا کردم, به خاطر همین من هم میله طلایی و هم میله نقره ای را به تو میدهم!"
عجیب این که فرشته میگه "من مرد درست کار را پیدا کردم" در حالی که "هدر" یه دخترئه!
و در نهایت همونطور که متوجه شدید( یا شاید هم نشدید!) این داستان برداشتی از یه افسانه چینی هست, که داستانش از این قرار بوده:
روزي روزگاري در يك روستاي كوچك دو هيزم شكن زندگي مي كردند. يكي از آن دو صادق و راستگو بود، و ديگري طمع كار وحيله گر بود.
روزی وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود تبرش افتاد تو رودخونه وقتی در حال گریه کردن بود یه فرشته اومد وازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت: که تبرم توی رودخونه افتاده.فرشته رفت وبا یه تبر طلایی برگشت." آیا این تبر توست؟"هیزم شکن جواب داد:"نه" فرشته دوباره به زیر آب رفت واین باربایه تبر نقره ای برگشت پرسید که آیا این تبر توست؟دوباره هیزم شکن جواب داد: نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت واین بار با یه تبر آهنی برگشت وپرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد : آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد وهر سه تبر را به او داد. هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
اما يك روز آن هيزم شكن طمع كار كه به جنگل مي رود تاهيزم بشكند مثل آن هيزم شكن تبرش داخل آب رود خانه مي افتد.آن هم شروع به گريه كردن مي كند .
سپس آن فرشته مهربان از آب بالا مي آيد وبه هيزم شكن مي گويد: چه شده است؟ چرا گريه مي كني؟ هيزم شكن مي گويد: خرجم را با شكستن هيزم و فروختن آن ها در مي آوردم ولي حال تبرم را از دست داده ام و بدون آن نمي توانم خرجم را در بياورم.
آن فرشته مي گويد: گريه نكن. من زير آب مي روم وچند تبر را بيرون مي آورم و هر كدام كه تبر تو بود بگو تا آن را به تو بدهم.
فرشته در آب فرورفت و با يك تبر طلايي ازآب بيرون آمد و گفت: اي پسر آيا اين تبر تو است؟
هيزم شکن كه طمع كار بود گفت بله اين تبر من است.
فرشته ناراحت شد كه اين پسر دروغ گفته است به همين دليل به هيزم شکن گفت: به دليل اينكه تو راست نگفتي من نه اين تبر را به تو مي دهم ونه تبر خودت را به تو مي دهم سپس فرشته در آب فرو رفت وديگر بالا نيامد.
پس از آن، هيزم شکن طمع کار به اشتباه خودش پي برد و از کرده خویش پشیمان گشت و به خودش قول داد كه ديگر دروغ نگويد.
روزی وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود تبرش افتاد تو رودخونه وقتی در حال گریه کردن بود یه فرشته اومد وازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت: که تبرم توی رودخونه افتاده.فرشته رفت وبا یه تبر طلایی برگشت." آیا این تبر توست؟"هیزم شکن جواب داد:"نه" فرشته دوباره به زیر آب رفت واین باربایه تبر نقره ای برگشت پرسید که آیا این تبر توست؟دوباره هیزم شکن جواب داد: نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت واین بار با یه تبر آهنی برگشت وپرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد : آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد وهر سه تبر را به او داد. هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
اما يك روز آن هيزم شكن طمع كار كه به جنگل مي رود تاهيزم بشكند مثل آن هيزم شكن تبرش داخل آب رود خانه مي افتد.آن هم شروع به گريه كردن مي كند .
سپس آن فرشته مهربان از آب بالا مي آيد وبه هيزم شكن مي گويد: چه شده است؟ چرا گريه مي كني؟ هيزم شكن مي گويد: خرجم را با شكستن هيزم و فروختن آن ها در مي آوردم ولي حال تبرم را از دست داده ام و بدون آن نمي توانم خرجم را در بياورم.
آن فرشته مي گويد: گريه نكن. من زير آب مي روم وچند تبر را بيرون مي آورم و هر كدام كه تبر تو بود بگو تا آن را به تو بدهم.
فرشته در آب فرورفت و با يك تبر طلايي ازآب بيرون آمد و گفت: اي پسر آيا اين تبر تو است؟
هيزم شکن كه طمع كار بود گفت بله اين تبر من است.
فرشته ناراحت شد كه اين پسر دروغ گفته است به همين دليل به هيزم شکن گفت: به دليل اينكه تو راست نگفتي من نه اين تبر را به تو مي دهم ونه تبر خودت را به تو مي دهم سپس فرشته در آب فرو رفت وديگر بالا نيامد.
پس از آن، هيزم شکن طمع کار به اشتباه خودش پي برد و از کرده خویش پشیمان گشت و به خودش قول داد كه ديگر دروغ نگويد.
=======================================================================================================
همونطور که میبینید روی پوستر نوشته شده The Revolt of Tirn Aill که معنی این جمله میشه "ظغیان دنیای خیالی" یا یه همچین چیزی.
حالا اگر برید این جمله رو سرچ بکنید یه همچین سایتی رو پیدا میکنید:
The Revolt of TirnAill Hiro Usuda-Tirnaillの反乱 ウスダヒロ
توی این سایت تعدادی نقاشی آبرنگی هست که توسط Hiroko Usuda کشیده شده.
ایشون توی سایلنت هیل 3, طراح پس زمینه هست و توی سایلنت هیل 4 هم یکی از طراحان مراحل بازی.
Attachments
آخرین ویرایش: