PlayStation The Last of Us Part II

سازنده
Naughty Dog
تاریخ انتشار
June 2020
ناشر
Sony Interactive Entertainment
پلتفرم‌ها
  1. PlayStation 4
  2. PlayStation 5



jhiz_tlouii.png


irr_tlou_title2.png

بالاخره در همایش PSX 2016 ، دومین نسخه از عنوان The Last of Us تایید شد.

در شماره ی دوم هم نظاره گرـه ماجراهای Joel و Ellie خواهیم بود، اما اینبار در نقش ـه Ellie ـه 19 ساله ی تشنه ی انتقام بازی خواهیم کرد.

برخلاف نسخه ی اول این بار کارگردانیه این عنوان تنها به عهده ی Neil Druckmann خواهد بود و Bruce Straley نقشی در این عنوان نخواهد داشت.
همچنین صداپیشه های نسخه ی اول ، برای ایفای نقش در این عنوان هم برگشته اند.

p6bx_tlou_header.png



n5a_tlou_header3.png

dm38_tlou_header2.png

آهنگ ساز این نسخه هم Gustavo Santaolalla خواهد بود که پیش تر وظیفه ی آهنگ سازیه شماره ی قبل این عنوان را بر عهده داشت.
Wayfaring Stranger - By Ellie & Joel - PSX 2017

wumz_tlou.png



10 نکته ای که از The Last of Us نمیدانید



با تشکر از @sabco برای لینک تریلر و احسان عزیز (@Kaine ) برای کارهای گرافیکی زیبای پست اول:x
 
Last edited by a moderator:

NaRiiMaN

Equality is a Utopian Fantasy
ناظم انجمن
Jun 5, 2010
5,839
نام
نریمان
من دیشب بازی رو تموم کردم.
جا برای بحث خیلی زیاده، فعلا فقط میخوام نظرمو راجع به Ellie و آرک داستانیش بگم.

حقیقتش تا حالا سر هیچ بازی ای انقدر حرص نخورده بودم و عصبی نشده بودم.
Ellie یکی از خودخواه ترین و اعصاب خوردکن ترین کرکترهاییه که تا حالا توی یه بازی دیدم.

یادمه سر اندینگ Part 1 و کاری که جوئل انجام داد عصبی شدم، اما اونجا میتونستم با جوئل هم ذات پنداری کنم و بهش حق بدم.
اما توی Part 2، بازی هیچ تلاشی برای نزدیک کردن بازیکن به الی انجام نمیده از همون رفتار سردش تو ابتدای بازی با جوئل تا تمام اتفاقاتی که تو طول بازی میوفته، همه و همه دست به دست هم داده که بازیکن رو از این شخصیت دور کنه و اوجش هم زمانیه که تمام اتفاقات از دید Abby نشون داده میشه. تو این مقطع دیگه الی و هدفش کوچک ترین اهمیتی برای من نداشتن. تمام Build-up داستان هم به نظر میرسید برای رسیدن همین لحظه باشه. همه ی این اتفاقات کاملا اوکی بود و به نظرم پیام بازی راجع به "خشونت و انتقام" خیلی قوی تر میبود اگه اگه بازی تو همین بخش تئاتر تموم میشد و این قضایا باعث میشد الی به خودش بیاد. اما نه!!

الی کوتاه بیا نیست، بلافاصله بازی کنترل الی رو دوباره به بازیکن میده و ازش انتظار داره که بعد از تمام اتفاقاتی که افتاده، بازیکن همچنان با الی و هدف پوچی که داره هم ذات پنداری کنه.

کلا بخش آخر بازی زائد بود به نظرم و حذفش، بازی رو بهتر میکرد.


با تمام این حرفا و با وجود اینکه از تمام تصمیم هایی که در مورد داستان و شخصیت ها گرفته شده راضی نیستم اما خوشحالم که این بازی ساخته شد.
فراموش نکنیم برای ND خیلی راحت بود که Safe بازی کنه و صرفا بیاد Adventure بعدی الی و جوئل رو بسازه و در آخر هم همه چی به خوبی و خوشی تموم شه، 20M هم فروش کنه. اما این چیزی نبوده که دراکمن و استودیو دنبالش باشن و این برای من قابل احترامه.
 
آخرین ویرایش:

NaViiDii

God Of War
کاربر سایت
Jan 4, 2009
14,928
نام
نـــــــویـــــــــد
یه چیزی امروز به ذهنم رسید اونم اینکه آزادی عملی که سونی به استودیوهاش میده و دستشون رو کاملا باز میذاره تو تمام زمینه‌ها حقیقتا ستودنیه. شما تصور کن یکی دیگه جای سونی بود و از ایده‌های نیل و تیمش باخبر میشد و با توجه به ریسک بالای کار امکان نداشت اجازه بدن بازی حتی شروع به ساخت کنه :D همینجاس که میتونیم شاهکارای نابی مثل این بازی رو تجربه کنیم
 

daxpax

کاربر سایت
Feb 27, 2009
1,285
۲۳ ساعت بازی کردم تا همین جاش این بازی وارد تاپ ۵ بهترین بازی های عمرم‌شده، بعد از re4این بازی تنها بازی هستش که دایم داره سناریو جدید رو میکنه. انقدر encounter پشت encounter, محیط جدید پشت محیط جدید، setpiece پشت setpiece میزاره جلوت که آدم رسما کم میاره.
 

Ludens

Fallen Angel of the Night
Loyal Member
Dec 7, 2015
5,382
خب بعد حدود 12 ساعت هنوز نتونستم با شک پایان بازی کنار بیام.
بازی اینجوری بود که (با در نظر گرفتن نسخه اول) میاد میگه قلبتو باز کن ببینم. اروم اروم شیلدتو میزاری کنار و قلبتو نشونش میدی. اون هم اروم اروم یک خنجرو فرو میکنه داخل. ته داستان یک دفعه به خودت میای و میبینی که فقط تویی موندی که هیچ قدرتی نداری و قلبت تیکه پاره شده...

هنوز هرچقدر به یاد الی در چپتر های اخر میوفتم قلبم درد میگیره، اون دختری که از بیمارستان نجاتش دادیم، اون دختری که با ذوق بی حد و مرزش رفت بالای دایناسور و داد زد I'm on a fucking dinosaur و پرید پایین توی آب، اون دختری که با تک تک خنده هاش عشق کردیم و اشک ریختیم، تهش به منفور ترین کاراکتر داستان -برای من- تبدیل شد. اصرارش برای انتقام خودشو نابود کرد. زندگی شو نابود کرد. خانوادشو نابود کرد. و تیر خلاص اون لحظه ای بود که انگشتشو از دست داده بود، و اومد و دید نمیتونه دیگه گیتار بزنه. گیتار حکم دروازه ای بود که جوئل رو برای الی زنده میکرد. الی هرجا گیتار میدید دوتا اکورد میگرفت و میزد تا فقط ارامش جوئل رو کنارش حس کنه... ولی با این کارش همونم از دست داد...

از حرفای بالا میشد برداشت کرد که من در کل طرف الی نبودم و شدیدا جذب ابی و خط داستانی اون شدم. من کسی بودم که بعد 2 ساعت از رلیز و اواسط چپتر جکسون اومدم گفتم نچسب ترین کاراکتر ممکنه. و این نبوغ داستان سرایی بازی بود. بازی اومد تو دو ساعت اول گذاشت تا حد مرگ از ابی متنفر شیم. تشنه خونش بشیم و سفر خونین الی رو اغاز کنیم. توی این سفر هر کی دم دستمون اومد رو به بدترین حالت کشتیم. تک تک افرادی که در اون کلبه بودن (بجز مَنی که جلوتر میگم) توسط الی به بدترین حالت کشته شدن و با بی رحمی تمام به این سفر ادامه دادیم و خوشحال از ریخته شدن خون این افراد بودیم... فقط خود ابی موند که ابی برگشت و با بی رحمی و خشونت تمام اومد توی تئاتر تا انتقام دوستاشو بگیره. اینجا فکر کردیم بازی به پرده آخر رسیده ولی زهی خیال باطل :D

ولی اون قسمت داستان بازی که مثل الماس در بین داستان میمونه بنظر من خط داستانی ابی هست... خیلی شجاعت میخواد که همچین ریسکی رو متحمل شی و در بالاترین سطح تنفر از یک کاراکتر و تو اوج داستان، بری بگی حالا پاشو یکم با این شخصیته بازی کن :D ما برمیگردیم به 4 سال قبل و یک دفعه میبینیم کنترل ابی رو داریم... ابی جلوتر میره. با پدرش حرف های قشنگ میزنن. یک دفعه میبینی ابی و پدرش تمام تلاششونو میکنن یک گورخر رو نجات بدن. میبینی اونقدرم شاید این کاراکتر بی رحم نبوده. چی شده؟ جلوتر میریم. میفهمیم پدرش جراح بوده و از سر اجبار و فقط برای بشریت میاد این جراحی رو انجام بده. و بی رحمی های جوئل برای نجات ارزشمند ترین و شخصی ترین چیزی که پیدا کرده... ابی اونجا فقط پدرشو از دست نداد، امید برای ایندشو از دست داد، خوانواده و گروهشو از دست داد. این چیزی نبود که بتونه راحت ازش بگذره... با این مسائل خیلی بهتر میشد ابی رو درک کرد. ابی و همه چیشو از دست داد! ابی بخاطر این حس انتقامش رابطشو با Owen هم تموم کرد و در تنها ترین حالت ممکن داخل شد. در سیاتل، با گروه WLF اشنا شدیم. (استدیوم!) دیدیم که این گروه چقدر از درون گرم و صمیمی عه! تک تک اون سگ هایی که در خط داستانی الی انزجارمون ازشون بیداد میکرد و به وحشیانه ترین حالت ممکن کشتیمشون، اینجا چقدر شیرین بودن! چقدر زیبا بود بازی کردن با سگ ها. جلوتر با افراد گروه بیشتر اشنا شدیم. مل، Owen، نورا، و از همه مهم تر ویتنی (دخترِ ویتا به دست) که چقدر هم شیرین بود. و حتی بقیه افراد این گروه. و ما تک تک این افراد رو توی خط داستانی الی با یک ضربه کشتیم و اصلا هم نگاه نکردیم نکنه پشتش چیزی باشه؟ ما تک تک این افرادو یک مانع برای رسیدن به هدف میدیم و با حس رضایت و خوشحالی، خنجرمون رو در گلو و پهلوی تک تکشون وارد کردیم و در کسری از ثانیه، تمام اون زندگی و Sweetness یی که در این خط داستانی (ابی) مشاهده کردیم رو تموم کردیم... آیا خشونت اینقدر لازمه؟ ایا اگر این وسط الی بود که ویتا دستش گرفته بود و بازی میکرد و ما در عرض دو ثانیه با فرو کردن چاقو در گلوش زندگیشو تموم میکردیم ، سزاوار این مرگ میدونستیمش؟ الی یی که ما این همه وقته میشناسیمش و بزرگ شدنش رو دیدیم. گریه هاشو دیدیم. خنده هاشو دیدیم. الان در چند ثانیه تموم شد! حالا این حس رو بازی در این خط داستانی ابی، میاد برای تک تک کاراکتر هایی که کشتیم درمون القا میکنه... میگه ویتنی رو نگاه کن. خنده هاشو ببین... یادته چجوری کشتیش؟ تو تموش کردی...
حتی کاراکتر منی که رفیق ترین دوستِ ابی به نظر میومد و بشدت کمکمون کرد هم در کسری از ثانیه در لحظه ای که خواست کمکمون کنه در رو باز کنیم توسط تامی کشته شد... در یک لحظه داشتیم با منی از تامی فرار میکردیم. یک ثانیه بعد تنها بودیم و مجبور به ادامه کارمون بودیم... زندگیمون اینقدر بی ارزشه؟ یا هدفمون اینقدر ارزش منده که در مقابلش این ها مهم نیستند؟

با ورود یارا و لیو هم ابی یک نوری در زندگیش دید و حس کرد اهمیت داره. دیدیم که برای جون این دو چه کار ها که نکرد. برای جون یارا و قطع کردن دستش، ابی چقدر زحمت متحمل شد... از مقابله با scar ها و تحمل بزرگترین فوبیاش که ترس از ارتفاع هست بگیر تا اون ساختمون پر کلیکر و استاکر. تا زیر زمین ترسناک بیمارستان و Rat King که وحشیانه ترین و ترسناک ترین دشمن بازی بود... ساعت ها فقط همین رفت و برگشت طول کشید. چون حس کرد همونطور که جون این برای اون ها مهم بود و نجاتش دادن، جون یارا هم براش مهمه! هرجور شده این کارو کرد. این چپتر دقیقا مقابل هرچی بود که بازی مد نظرشه. یعنی مقابل انتقام بود. بر عکس انتقام که تلاش برای کشتن یک نفره، اینجا ابی تلاش کرد و راه سختیو در پیش گرفت تا فقط یک نفرو نجات بده! چپتر بعدی هم همینطور. ابی تمام تلاششو کرد تا جون لیو رو نجات بده و برای این کار تا جزیره seraphite رفت. اونم در بدترین حالت که جنگ با WLF سر گرفته بود... توی این چپتر هم دیدیم. یارا یی که این همه برای نجات جونش تلاش کردیم یا یک حرکت مرد... با یک تیر یک سرباز معمولی افتاد زمین. تهشم در چند ثانیه نفسش تموم شد... و بدترین قسمت اون جایی بود که کل جزیره در اتش داشت میسوخت (که چقدر هم مرحله حماسی یی بود) و ما فقط داشتیم فرار میکردیم و میدیدیم که سربازای عادی WLF و Seraphites چقدر بی دلیل و صرفا بخاطر وظیفه یی که بهشون تحمیل شده خشونت اعمال میکنند و بهترین سکانس لحظه ای بود که با قایق در حال دور شدن بودیم و وحشی گری این دو گروه رو مشاهده میکردیم...

ابی در جدای این مسائل، بعد مدت ها تونست حس خوب عشق ورزیده شدن رو از کسی بگیره. از Owen... در کنار این، بالاخره برای زندگیش یک امید بوجود اومده بود. اینکه با Owen و لیو و یارا به سانتا باربارا فرار کنن و فایرفلای ها رو پیدا کنن... ابی همه ی این کارا رو کرد با این دید که الان برمیگردن و میرن سانتا باربارا و یک زندگی جدید و خوب رو شروع میکنن... حالا که بر میگرده میبینه الیس مرده و جسدش روی زمینه. جلوتر مل با بچه داخل شکمش و Owen بدون جون روی زمین افتادن... واقعا حجم دردناکی این صحنه رو نمیتونم بگم...

جلوتر هم که تئاتر و باس فایت با خود الی (و هنوز هنگم که چجوری این شجاعت رو داشتن که در علیه محبوب ترین کاراکتر، نبرد قرار بدن...) اتفاقا تو این فایت بهتر میشد خشونت افسار گسیخته و روان خراب الی رو مشاهده کرد... بعد این هم ابی میخواست انتقام بگیره. ابی داشت همه چیزو پیدا میکرد و تو یک عان تمام دار و ندارش رو از دست داد... حین کشتن دینا، تنها چیزی که جلوی ابی رو گرفت لیو بود. لیو تنها چیزی بود که برای ابی مونده بود... پسری که 2 روزه دیدتش و مثل برادر شده براش... عشق و حسی که ابی از لیو داشت میگرفت باعث شد ابی انتقام نگیره و چرخه باطل انتقام رو بشکونه...

دو ساعت بعد یکم off-track بود به نظرم ولی نبودش بدتر از بودنش بود... ما الی رو میبینیم که در بیرون این چرخه خشونت و انتقام در حال سپری کردن زندگیشه. خوانواده ای برای خودش سرهم کرده و زندگی ای رو داره سپری میکنه که در رویا هاش میخواسته... هنوز هم خاطرات جوئل به ذهنش میاد ولی خوشحاله... ولی الان با کوچیک ترین ندایی (تامی) این آرامشش رو از دست میده و نمیتونه دوباره پی انتقام نره... و جالب اینجاست که در این سکانس ما میشنویم تامی هم زندگیش رو از دست داده و دیگه با ماریا با هم زندگی نمیکنن... میفهمیم چقدر این مسئله زندگی ها رو خراب کرده... دینا و jj تنها چیز هایین که برای الی موندن، دینا میگه اگر منو دوست داری نرو. سعی کن این ارامش رو برای خودت نگه داری. ولی الی بجز این خلا درونیش چیزی نمیبینه و فقط پی این مشکل میره. بلکه با انتقام بتونه این خلا رو پر کنه...

ابی هم با لیو زندگی خوبی شروع کرده. میبینیم که خوشحاله و میخنده... اتفاقا دوباره فایر فلای هارو پیدا میکنن و زندگیشود در بهترین حالته. ولی این وسط عامل غیر منتظره و گروه جدید وارد میشه. خشونت دوباره وارد میشه و زندگیشون رو نابود میکنه. الی وارد کالیفورنیا میشه. میبینیم که خشونت الی چند برابر بیشتر شده با وجود زخم شدید پهلو هاش، باز هم به هدفش ادامه میده. به مسیرش. به انتقامش. برای پر کردن خلا درونش. بعد کش و قوص هاش شدید، الی، ابی رو در ساحل میبینه. در این لحظه دیدن ضعیف شدن و تغییر ابی شدیدا درد آوره... الی هنوز با خودش مطمئن نیست سر انتقام و وقتی لیو رو داخل قایق میزارن میاد جنگ رو شروع کنه. و چاقوشو زیر گردن لیو قرار میده. ابی میگه اونو وارد قضیه نکن ولی الی میگه خودت وارد قضیه کردیش... این دیالوگ خیلی مهمه چون در تئاتر هم موقعی که چاقوی ابی زیر گردن دینا بود، الی همین حرف رو میزنه ولی ابی بخاطر این مسائل دینا رو ول میکنه. ولی حالا الی جواب میده و میگه میخواستی خودت اینو وارد قضیه نکنی... و این فایت اخر، درد آور ترین فایت ممکن بود. دلیلش این بود که من شدیدا طرف ابی رفته بودم. ابی رو معصوم تر و قربانی این وسط میدیدم، نه الی رو... من تا چند دقیقه هیچ جوره نمیتونستم حمله کنم. چون واقعا از درون نمیتونستم تن به این مبارزه بدم... و در آخر مبارزه وقتی ابی نزدیک مرگ بود، یک لحظه قیافه جوئل باعث شد الی از کارش منصرف بشه... الی فهمید این خلا با انتقام پر نمیشه. و صرفا با این کار چرخه خشونت رو ادامه میده...

چیزی که باعث میشد تمام این قضایای انتقام جوئل بیشتر به عقل بیاد، این بود که الی 2 سال با جوئل حرف نمیزد و با بدترین حالت باهاش صحبت میکرد. شب قبل مرگش جلوی بقیه سرش داد کشید و در آخر شب اشک جوئل رو در اورد. الی حسرت میکنه. از این که قدر این موردو ندونسته... الی از خودش تنفر داشت و تمام این کار هارو برای کمک به خودش کرد. چونکه عشق جوئل بزرگترین عشقی بود که حس کرده بود و حس میکرد این انتقام این حس رضایت رو بهش میده... الی برمیگرده به کلبشون... الان دیگه میبینه نه دینا هست و نه jj... الی همه چیزشو از دست داده... الی تنها دروازه ای که به جوئل داشت گیتارش بود و رفت تا با گیتارش اروم بگیره. ولی اینجا انگشت های قطع شدش جلوی این کار میگیره و الی دیگه همین ارامش رو هم نمیتونه داشته باشه...

الی تموم شد و همینطور هم بنظر ابی چیزی ازش نمونده.. ابی اقلا لیو رو داره و الی همین رو هم دیگه نداره... و اینه این چرخه خشونت و انتقام. این لووپ نا تمام که نه دردیو دوا کرد و بجاش از درون و بیرون تک تک وجودیت ها رو نابود کرده...

این داستان از تاثیر گذار ترین و همچنین نفرت بر انگیز ترین داستان هایی بود که در کل صنعت مدیا دیدم و شنیدم... شاید هیچوقت اینقدر سر یک داستان فکر نکرده بودم و میدونم قرار نیست دیگه این تفکرم در مورد داستان تموم شه... حرفی نیست که بزنم صرفا فقط میتونم بگم اگر عقلانی بخوام نگاه کنم، این داستانِ تلخ یکی از بهترین داستان هاییه که در عمرم باهاش برخورد کردم...

بازی از هر نظر بی نظیره. گرافیک به کنار، صداگذاری بازی همتا نداره! گیمپلی بشدت پخته و عالیست... لول دیزاین بهترین در سبک هست! تنوع مراحل و تنوع اسلحه ها و ... همگی بی نقص بودند...

فقط دوست داشتم مرحله های بیشتری مثل Downtown Seattle وجود داشت که یک نقشه جهان باز در اختیارمون بزاره و مکان های مختلف برای کاوش...

همچنین بنظرم بازی در نیمه ی اولش یکم از ریتم میوفته... در نیمه ی اول و 3 روز اول سیاتل، من نزدیک 15 ساعت بازی کردم و کل داستان این 3 روز رو میشه از دید الی در 3 جمله خلاصه کرد... ولی جلوتر که میریم و نیمه دوم بنظرم خیلی ریتم بهتر میشه و داستان پر تر و بهتر میشه...

Rat king هم بشدت خفن و جان سخت بود :D و حیف که فقط یک بار در بازی بود. و بدیش این بود که میدونستیم تو بازی هست (طبق گفته خود دراکمن) و تا اخرای بازی هی منتظر اومدنش بودم و همون اخرا اومد فقط :D

در کل شدیدا لذت بردم و امیدوارم نسخه سومی فعلا در کار نباشه... هضم همین بازی سالها طول میکشه :D تا 6-7 سالی اقلا جدن منتظر نسخه سوم نیستم و در کل هم نیاد خوشحال خواهم بود :D

پ.ن. چقدر زیاد شد :| نزدیک 2 ساعته دارم تایپ میکنم. یا خدا :D
150508
آقا باور کن منم ساعت ها داشتم تایپ میکردم تا اینکه پست شمارو دیدم و دقیقا همون حرفایی بود که میخواستم بزنم و الان با خودم گفتم چه کاریه همه اینارو تکرار کنم وقتی شما انقدر خوب نوشتید.:D عجب تجربه معرکه ای بود واقعا... بنظرم اغراق نیست اگه بگیم ریسکی که سونی و ناتی داگ سر این بازی کردن توی بعضی از بخش ها حتی از GoW هم بیشتر بوده.

منم عین خیلی از شماها ساعت ها تو فکر بودم بعد از اتمام بازی. به قدری که الان اصلا یادم نیست توی Credits چه ترک هایی پخش شد! :)) واقعا حس عجیبی میداد بازی... گفتنی هارو شما (و باقی دوستان) زودتر از من گفتید و اندینگ بازی معجزه شخصیت پردازی بود که احتمالا حالا حالا ها تجربه مشابهی نخواهیم داشت. من فکر میکردم بارلاگ به شوخی میگفت بابت دخالت نداشتن توی ساخت همچین بازی حسودیم میشه، اما الان درک میکنم همچین حرفی رو. :D و اینکه من اصلا اهل کل کل و این قصه ها نیستم ولی تاپیک لیک هارو که بعد از اتمام بازی چک کردم رسما برام غیر قابل باور بود، یه عده حتی پرونده دراکمن و کلا ناتی داگ رو قبل از عرضه بازی بسته بودن!

من فقط خواستم یه نکته رو به حرفاتون اضافه کنم، یادمه تروی بیکر یه بار قبل از عرضه بازی گفته بود که اگه پلیر همه چیز رو زیر سوال ببره یعنی کارمون رو درست انجام دادیم. همین که شما و خیلی های دیگه دارن میگن موقع فایت نهایی نمیتونستیم به ابی ضربه بزنیم خودش نشون دهنده همه چیزه!:D
95bcf1c.jpg
 

mohsen2019

کاربر سایت
Jun 14, 2019
2,194
پشمام عاقا پشمام :D
رسیدم تیکه تریلر ۲۰۱۷ واقعا خفن
اصلا سوت میرنن موهای تن آدم سیخ میشه عجب هوش مصنوعی دارن
این تیکه از بازی رسیدم انگار بازی جدید شده انگار دارم یه بازی دیگه رو تجربه میکنم
دم ناتی داگ گرم با این طراحی مراحلش

چون من بلد نیستم با گوشی فیلم مستقیم بفرستم میزارم اینستا ببینید که مثل همیشه زود پاک میکنم:D:D:Arrowd::Arrowd::Arrowd:

این همون مبارزه با اون گولاخس همون حرکاتو میزد پشمی نموند واسم فقط حیف دستم خالی بود آخرش با چاقو زدمش اینجا باید یه تبری قمه ای داسی چیزی میبود لامصب قشنگ خشمو خالی میکردم



اینم لامصب ناتی داگ گذاشته که فقط بگه اون همه حالت صورت توی گیم پلی هم هست (این تیکه موزه جلو آینه هست که با الی میتونی ادا در بیاری اسپویل خاصی نیست)



اصلا دلم نمیاد بازی تموم بشه :D
این گولاخه باس فایت بود یا دشمن معمولی؟؟؟
 

Amin.AP

کاربر سایت
Dec 31, 2016
2,400
نام
امین
باس فایت یعنی فقط اون سکانس فرار و مبارزه با تایپ جدید infected ها. تو هیچ بازی سر هیچ سکانسی اینقدر ادرنالین خونم نزدم بود بالا! حیف و صد حیف که به اندازه از پتانسیل حضورش توی بازی استفاده نشد!
 

armintn

کاربر سایت
Jan 11, 2012
1,614
نام
Armin
بازی که چه عرض کنم ، یکی از عجیب ترین ، شگفت انگیز ترین ، دردناک ترین و در عین حال زیباترین تجربه های زندگیمو از سر گذروندم . تموم شد ... نه تازه شروع شده . مگه پایان این حماسه قراره حالا حالاها منو ول کنه ؟ فقط می تونم بگم مدیوم گیم امروز نه تنها با سینما قابل مقایسه است بلکه ناتی داگ کاری کرده که سینما و تمام ایسماش باید دفتر و دستکشونو جمع کنن برن ... فقط و فقط توی مدیوم گیم و با عنصر تعامل میشد چنین مفاهیم و احساساتی رو به مخاطب منتقل کرد و لاغیر ... نمای آخر بازی تا ابد توی ذهنم حک شد ... مگه میشه الف تا ضد یه بازی رو اسپویل بشی بعد موقع تجربه ی همون داستان و ماجرا جوری همه چیزو فراموش کنی که انگار حافظت به کل پاک شده و این اولین مواجهت با داستانه ... چه کردی با ما جناب دراکمن ؟ آسمان بار امانت نتوانست کشید ، قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند .
 

SPILL

کاربر سایت
May 20, 2013
2,239
نام
HESAM
تو کمتر از یک هفته دوبار بازی رو تموم کردم ، و الان بسیار نزدیکم به پلات (۹۱٪ ) و هر دفعه با دقت و جزییات بالا بازی کردم .
یه نکته تو ذهنم بود که الان گفتم بیام بگم ، هوش مصنوعی بازی یه جوری خیلی بالاست که گاهی باورتون نمیشه ، دیدید گاهی وقتا تو یه بازی مولتی دارین به حریفتون تیر میزنین ، اگه تو تایمینگ عقب بیفتین و حس کنین جونتون داره سریع تر از رقیب کم میشه بیخیال فایت میشید و میرید دنبال کاور ؟ اینم دقیقا همینطوره یعنی اگه تو تایمینگ عقب بیفتی یه جوری میزننت که همونجا میشه قبرت ولی خیلی پشم ریزون تر از این مساله اینه که حالا شما تو تایمینگ جلو افتادی و یه تیر زدی به دشمن و به ویبره انداختیش نمیمونه مثل بازی های دیگه گوساله وار فایت کنه باهات و تو راحت دخلش رو بیاری ، با همون لرزه یه تیر سریع میره کاور میگیره :| نکته بعدی که دیگه منو نابود کرد ، این بود که همون انمی که رفته پشت کاور ، میدونه احتمالا هارد اسکوپ کردی که منتظری بیاد بیرون و بزنی بترکونیش ، خم میشه و نشسته از کاور میاد بیرون و میزنه تورو :o همه اینا داینامیک هست . در واقع تو هر شرایط تو انواع اقسام شکل های پشم ریزون مختلف دیگه رخ میده همشون .
و اینکه این تحرک زیاد هوش مصنوعی تو دشمن ها عجیب غریبه ، یه جا واینمیستن‌ ، تند تند اسم همو میگن برا هم سوت میزنن و خلاصه دائم باید جا عوض کنی وگرنه تو ۳ سوت پیدات میکنن و از چند متری هم قشنگ چششون بیفته بهت میبیننت ،
خلاصه اینکه از بعد فنی گیم پلی بازی به قدری خوب کار شده که هیچ لولی من نه مثل این دیدم ، نه بعید میدونم این بازی های نسل بعدی بتونن نزدیکش بشن .

این حالت مرگ دشمنا آنقدر خوب و واقعی طراحی شده که با گان پلی شاهکار بازی اصلا معجون عجیب غریبی شده و به شدت منتظرم مولتی بازی تایید بشه تا مثل نسخه اول حالا با این گان پلی ببین مولتی چی بشه ، یعنی بترکون عجیبی خواهد بود ، سیستم اعدام بازی با سیستم مبارزات شاهکار بازی چی میشه ، اصلا تصورش دیوانه کننده است .

—————————————————
داستان بازی هم به بهترین شکل روایت شد ، کاری به موضوعش ندارم ، اما از نظر روایت شاهکاره و سیستم دیالوگ بازی و فضا سازی برای کات سین ها شاهکاره ، حیف اسپویل میشه ولی میشه در مورد داستان مدت ها حرف زد و اینکه آنقدر سر سری به داستان نگاه نکنید و سعی کنید عمیق تر بهش فکر کنید
 

The Pale King

The old King of Hallownest
کاربر سایت
Jul 5, 2008
1,002
نام
امیر حسین
باس فایت یعنی فقط اون سکانس فرار و مبارزه با تایپ جدید infected ها. تو هیچ بازی سر هیچ سکانسی اینقدر ادرنالین خونم نزدم بود بالا! حیف و صد حیف که به اندازه از پتانسیل حضورش توی بازی استفاده نشد!
ینی میخواستی بازم باشه?:)) من همون دفعه اول که دیدمش از شدت استرس و فشار عرق کردم. دیگه فرض کن میری یه لوت بکنی ۴ تا پارت فکسنی بگیری, به صورت رندوم میپره جلوت:)) همون یه بار برا هفت پشتم بس بود خدایی

پ.ن: البته اون چپتر و اون لوکیشن بدجوری منو یاد رزیدنت ایول انداخت. حتی باس اش هم توی اون پارکینگ منو یاد رزیدنت انداخت
 

kiarash2001

کاربر سایت
Aug 22, 2007
110
بازی رو روی درجه بقا روی گیم پلاس دوباره شروع کردم
نسبت به هارد سخت تره دشمنا خیلی قوی تر شدن و جون زود تر کم میشه ولی با دقت و فکر کردن و استقاده درست از اصلحه ها و صبر میشه تمومش کرد
سختی این بازی در حد بازی مثلا رزیدنت اویل ۲ ریمارک نیستش رزیدنت ریمارک رو‌درجه اخر سختیش محال کسی بتونه تموم کنه ولی اینو‌میشه


Sent from my iPhone using Tapatalk
 

Hodor

کاربر سایت
Sep 26, 2005
10,109
نام
محمد رضا
خب من دیشب بازیو تموم کردم! با توجه به اینکه من فن tlou بودم به نظرم اومد بازیو نقد کنم که نظراتمو تو اسپویل میزارم که به تجربه کسی صدمه نخوره:
نکات مثبت:
- اولین چیزی که تو همون ساعات اول بازی حسش میکنی انیمیشن های بی نقص بازیه! اصلا غیر قابل باوره اینقدر انیمیشن ها روون و پر جزئیات هستن! یعنی تو هر حالتی باشی چه دراز کش چه پشت سنگر چه در حال دویدن نوتی داگ برای تک تک کارهایی که امکان داره انجام بدی انیمیشن گذاشته که بعضی جاها فراموش میکنی این اصلا بازیه یا واقعی!
- محیط و جو بازی به شدت زیباس! مخصوصا روز دوم سیاتل وقتی تو شهر ساکت که الان پر از آب شده قدم میزنی وقتی صدای بارون رو میشنوی اصلا دوست نداری محیط رو ترک کنی
- گیم پلی بازی تو حالت مبارزه یا مخفی کاری درسته که تغییر خیلی زیادی با شماره 1 بازی نداشته اما هنوزم با بازیهای هم سبکش کیلومترا فاصله داره! اینقدر بی نقص هست که من به عنوان نکته مثبت در نظر میگیرمش
- هوش مصنوعی..........اصن نمیشه باور کرد با این کنسولای این نسل همچین هوشی ساخت! npc ها واقعا باهوشن و همین باعث میشه تو حالت نرمال بازی هم عرقت در بیاد:D هرچند به مرور روشهای خوبی یاد میگیری و بازی برات آسونتر میشه اما بازم تو هر محیطی که وارد میشی درگیر کلی چالش میشی! راحت براتون بگم کلیکر ها که سریه قبل بیچارمون میکردن الان اصلا چیزی ترسناکی نیستن!
فقط همون قسمتی که در نقش ابی دنبال کشتن الی هستی به قدری از AI بازی لذت بردم که حد نداشت!
- گرافیک تقریبا همون آنچارتد 4 هست اما جو و طراحی ها و نورپردازی بهتر شده! ولی همینم جز بهترین گرافیکهای این نسل هست(بدون شک)

نکات منفی:
- داستان....خب کلیات داستان جالبه! دراکمن دو نسخه از آدمی که دنبال گرفتن انتقام هست رو نشون میده! یکی کسی که انتقام گرفته و یکی کسی که میخواد انتقام بگیره!
هر دو سرنوشت مشابهی دارن! زندگیشون نابود میشه! آرامش نمیگیرن و عشقشون رو از دست میدن! اما دراکمن این داستان رو به قدری بد اجرا میکنه که یه جاهایی کلا خستت میکنه! تلاش دراکمن برای نشون دادن گذشته ابی به قدری طولانی میشه که یه سری مراحل پیش خودت فکر میکنی که یه مبارزه رو بارها انجام دادی! یعنی یه تیم 5 نفره از اسکار هارو میکشی میری جلوتر یه تیم دیگه از اسکارا هستن یکم جلوتر یه تیم کلیکر و رانر! به قدری این قضیه کش داده میشه که کاملا بازی فرسایشی میشه و خستت میکنه! یعنی داستان کاملا به گیم پلی صدمه میزنه!
- تلاش مسخره دراکمن برای حمایت از LGBT ها بعضی جاها اینقدر زیاده که دلتو میزنه:D
من خودم هیچ گونه مشکلی با LGBT ها ندارم و کاملا قبول دارم که اونا هم مثل ما انسانن و انتخابشون حق طبیعیشونه!
اما واقعا این هم دیالوگای اضافه برای حمایتشون خیلی مسخره و بچگونس! تو سین آخر الی بی دلیل 2 بار لِو رو him صدا میزنه! بماند که داستان لو و مادرش کاملا بی اهمیت و سطحی بود!
دوتا ویدئو هم آخر بازی پخش شد که هیچ تاثیری روی داستان نداشت و فقط جنبه حمایتی داشت! مثل بوسه الی و دینا! و صحبت مسخره بین جول و الی!
- شخصیت پردازی اصلا اصلا اصلا خوب نبود! بارها شد یه دوست نزدیک کاراکت کشته شد و طرف مقابل خیلی راحت از کنار قضیه رد میشه ! کشته شدن منی جلو چشم ابی که بعد اینکه میفهمه کار کی بوده کلا منی رو یادش میره! کشته شدن مادر لو و یارا که یارا اصلا براش هیچ اهمیتی نداشت:D فقط رفت دنبال حمایت از LGBT ها!
حتی دراکمن برگشته گفته تو صحنه مرگ جول قرار بوده جول همش اسم سارا دخترش رو صدا بزنه که تروی بیکر میگه بابا بزاریم بدون صدا باشه بهتره!

در کل بخوام بگم نکات مثبت بیشتر تو چشم هستن ، داستان فقط و فقط بخاطر کش داده شدن بازی اینقدر تو ذهنم اومد! یعنی اگه بازی 10-12 ساعت بود خیلی خاطره خوبی میشد!

اگه بخوام امتیازی بدم به نظرم بهترین حالت 88 هست!
 
آخرین ویرایش:

EAST2WEST

کاربر سایت
Jul 31, 2009
1,569
نام
Danial
من دیشب بازی رو تموم کردم.
جا برای بحث خیلی زیاده، فعلا فقط میخوام نظرمو راجع به Ellie و آرک داستانیش بگم.

حقیقتش تا حالا سر هیچ بازی ای انقدر حرص نخورده بودم و عصبی نشده بودم.
Ellie یکی از خودخواه ترین و اعصاب خوردکن ترین کرکترهاییه که تا حالا توی یه بازی دیدم.

یادمه سر اندینگ Part 1 و کاری که جوئل انجام داد عصبی شدم، اما اونجا میتونستم با جوئل هم ذات پنداری کنم و بهش حق بدم.
اما توی Part 2، بازی هیچ تلاشی برای نزدیک کردن بازیکن به الی انجام نمیده از همون رفتار سردش تو ابتدای بازی با جوئل تا تمام اتفاقاتی که تو طول بازی میوفته، همه و همه دست به دست هم داده که بازیکن رو از این شخصیت دور کنه و اوجش هم زمانیه که تمام اتفاقات از دید Abby نشون داده میشه. تو این مقطع دیگه الی و هدفش کوچک ترین اهمیتی برای من نداشتن. تمام Build-up داستان هم به نظر میرسید برای رسیدن همین لحظه باشه. همه ی این اتفاقات کاملا اوکی بود و به نظرم پیام بازی راجع به "خشونت و انتقام" خیلی قوی تر میبود اگه اگه بازی تو همین بخش تئاتر تموم میشد و این قضایا باعث میشد الی به خودش بیاد. اما نه!!

الی کوتاه بیا نیست، بلافاصله بازی کنترل الی رو دوباره به بازیکن میده و ازش انتظار داره که بعد از تمام اتفاقاتی که افتاده، بازیکن همچنان با الی و هدف پوچی که داره هم ذات پنداری کنه.

کلا بخش آخر بازی زائد بود به نظرم و حذفش، بازی رو بهتر میکرد.


با تمام این حرفا و با وجود اینکه از تمام تصمیم هایی که در مورد داستان و شخصیت ها گرفته شده راضی نیستم اما خوشحالم که این بازی ساخته شد.
فراموش نکنیم برای ND خیلی راحت بود که Safe بازی کنه و صرفا بیاد Adventure بعدی الی و جوئل رو بسازه و در آخر هم همه چی به خوبی و خوشی تموم شه، 20M هم فروش کنه. اما این چیزی نبوده که دراکمن و استودیو دنبالش باشن و این برای من قابل احترامه.


در مورد شخصیت Ellie باید بگم بنظر میاد این شخصیت به عمد تبدیل به یک ضد قهرمان شده تا شخصیت دیگه ی داستان یعنی Abby بتونه جای رشد داشته باشه و مخاطب بتونه بیشتر باهاش همزادپنداری کنه ، ولی و به دلیل مشکل در سرعت روایت داستان ، دگرگونی این

شخصیت ها قابل هضم نیست و باعث ایجاد پارادوکس در داستان میشه، اصلا باور پذیر نیست که یک شخصیت در یکجای داستان مثل یک psycho دست به قتل عام بزنه و بعد در یک لحظه دچار epiphany بشه و بعد بتونه از خودش حس همدلی (empathy) نشون بده ،

مخصوصاً وقتی که اون فرد از PTSD شدید رنج میبره و نمیتونه حتی با دوست دخترش ارتباط برقرار کنه.
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر