بالاخره در همایش PSX 2016 ، دومین نسخه از عنوان The Last of Us تایید شد.
در شماره ی دوم هم نظاره گرـه ماجراهای Joel و Ellie خواهیم بود، اما اینبار در نقش ـه Ellie ـه 19 ساله ی تشنه ی انتقام بازی خواهیم کرد.
برخلاف نسخه ی اول این بار کارگردانیه این عنوان تنها به عهده ی Neil Druckmann خواهد بود و Bruce Straley نقشی در این عنوان نخواهد داشت.
همچنین صداپیشه های نسخه ی اول ، برای ایفای نقش در این عنوان هم برگشته اند.
بازی روی درجه هارد و گشت و گذار (جوری که فقط ۹ تا آیتم تو کل بازی جا گذاشتم) 30 ساعت طول کشید
بازیو برای بار دوم شروع کردم وقتی رسیدم به اون اتاق مهم اول بازی
همشونو میشناختم و با همشون ارتباط برقرار کرده بودم اصلا یه حس عجیبی بود
هیچ آدم بدی وجود نداره تو بازی
هیچ آدم خوبی وجود نداره تو بازی
مثل دنیای واقعی
شیعه و سنی و داعشی و یهودی و گاوپرست و مسیحی و دراویشی و کلیمی و بی دین و با دین و بی خدا و با خدا ووووو
کلا از دید هر کی نگاه کنی خودش خوبه بقیه عنن
اون تیکه آخر بازی و اون گروه جدید واسم خیلی جذاب بودن پوشش و سبک زندگیشون از بقیه جذابتر بود برام
منم یکی دو ساعت قبل بازی رو تموم کردم.
داستان عالی بود. یک بازی نسل بعدی از نظر گرافیک و موشن کپچر که تونسته بودن روی نسل حاضر اجراش کنن.
این بازی خیلی خوب خاکستری بودن ادم ها، اشتباه کردن هاشون، پشیمون شدن ها،سوء تفاهم هایی که نسبت به همدیگه پیدا میکنن رو نمایش داد.
نه جول، نه اِلی و نه abby هیچ کدوم نه فرشته بودن و نه شیطان.خیلی ها متنفر شدن از abby ولی اونم یکی بود مثل شخصیت الی و جول که توی دنیای خشن بازی راحت کشتن براش یه چیز عادی شده بود ولی کم کم این موضوع براشون سخت تر شد.فرق Abby این بود که مثل جول و الی بهش فرصت داده نشده بود که باهاش اشنا بشیم.به عمد بار قتل یک شخصیت محبوب رو نیل انداخت به گردنش تا کم کم به مخاطبش بگه دیدید چقدر زود قضاوتش کردید. حالا چند قدم با کفش هاش راه برید که ببینید چجور ادمی هست.
جول هم اشتباهاتی کرد و ادم های بیگناهی رو کشت که یکیشون عاقبت به خون خواهی ختم شد. من کار اَبی رو درست نمیدونم ولی واقعا قضاوت کردن توی این بازی خیلی سخته بخصوص وقتی بیرون گود نشسته باشی و بخوای بد و خوب رو مشخص کنی برای بقیه.
بازی واقعا زیبایی بود. تاثیرگذار و تامل برانگیز. میشه قشنگ ساعت ها بحث کرد درباره شخصیت های بازی.
من بهش 10 از 10 میدم. خیلی دوست دارم نیل رو میتونستم بغل کنم و بگم خسته نباشید همه تون.
نمیدونم دقت کردید یا نه ولی وقتی بارون میاد توی محیط باز صدای قطره های بارون روی هر وسیله ای متفاوت هست مثلا روی سقف ماشین، صندلی و ... من یه مدت فقط داشتم این صداها رو تست میکردم
واکنش یک گیمر نابینا به اثر پس از تموم کردن بازی❤
تقدیم به بزرگوارانی که میگفتن به درک که از نابیناها هم پشتیبانی میکنه.چه تاثیری رو تجربهی من داره و..
پیروی صحبتی که چند روز پیش کردم این مطلبو اضافه کنم که ناتی داگ قصد داره یه حرکت بزرگ دیگه بزنه!
این سری متیو گلنت گفته که برای کمک بیشتر به همچین افرادی (ناببنا،ناشنوا) قصد دارن این علم رو با دیگر استودیوها شیر کنن که حرکتی کاملا انسان دوستانه و آسی هست به نظرم
خب منم بازی رو تموم کردم و دلم میخواد یکم اینجا در موردش بنویسم، هرچند فکر کنم یکم دیر رسیدم D:
به نظرم هر نظری هم که راجع به داستان بازی داشته باشیم، اینکه تصمیمی که دراکمن دربارهی داستان بازی گرفته خیلی شجاعانه بوده رو نمیتونیم نادیده بگیریم؛ وگرنه ادامهی داستان جوئل و الی و مثلا درگیری با یه Faction خاص به اضافه چاشنیِ دروغ جوئل به الی یه راه خیلی سرراست و بیخطر برای ادامه داستان بود. احتمالاً هم الآن همه به شدت راضی بودن و تو یوتوب داشتیم ویدیوهای why is Naughty Dog the best gaming company right now رو میدیدیم D:
من به شخصه داستان بازی رو پسندیدم. هرچند به نظرم یه سری ایراد بهش وارده اما نتیجهی کلی برام به حدی لذت بخش بوده که میتونم ازشون چشمپوشی کنم. راجع به بازی زیاد حرف زده شده، من فقط یه سری نکته که به نظرم به اشتباه داره ازشون علیه بازی استفاده میشه رو میگم.
اول از همه میخوام راجع به ابی حرف بزنم؛ راحت بگم که تنفر همهی گیمرا نسبت به این کاراکتر رو تو اول بازی میتونم درک کنم. خودم بعد صحنهی مرگ جوئل واقعاً احساس میکردم بهم خیانت شده و اینکه قبل اون صحنه کنترل ابی رو به عهده داشتم حالم رو بهم میزد. اما خب، هدف دقیقاً همین بوده! دراکمن یه شخصیت رو از ناکجاآباد انداخته وسط بازی و بعد تو یه چشم به هم زدن محبوبترین کاراکتر بازی رو کشته. pissed off شدن اینجا طبیعیترین واکنش ممکنه. و خب تو یه اثر با تم انتقام، اولین قدم ایجاد تنفر نسبت به شخصیت منفی داستانه. به خاطر همینه که تو نیمهی اول بازی در نقش الی این انگیزه به بهترین نحو ایجاد میشه که گیمر خودش رو به ابی رو برسونه، و دقیقا در لحظهی رویارویی این دو نفر، بازی شروع میکنه که داستان بازی رو از دید ابی روایت کنه. من شاید ایراد اصلیم به بازی این باشه که اینجا pacing خیلی بهم میخوره و بازی یهو از هیجانیترین نقطه با کله میخوره زمین. شاید اگه قبل از برخورد این دو نفر بازی رو ابی سوییچ میکرد و بعد این رویارویی رو میدیدیم بهتر بود. بگذریم... مشکلی که اکثریت با بازی دارن اینکه بعد از داستان ابی، همچنان حالشون از ابی بهم میخوره. اینجا به نظرم چندتا درک اشتباه رخ میده راجع به ابی؛ اول از همه اینکه ابی به هیچ وجه Evil نیست (این به این معنی نیست که شخصیت خوبیه)، ممکنه مثلاً صحنهای که ابی میخواد دینا رو در عین اینکه میدونه حاملهس بکشه، این تصور رو به وجود بیاره. اما باید داستان رو از دید ابی نگاه کنیم که میرسه به آکواریوم و جنازهی کسی که عاشقش بوده و Mel که حامله بوده رو میبینه. ما بازی رو از دید الی انجام دادیم و میدونیم که الی از حامله بودن Mel بیخبر بوده، نمیتونیم انتظار داشته باشیم که ابی هم این رو بدونه. اینجا ابی میخواد فقط انتقامش رو بگیره و فکر میکنه که این کمترین حقی هست که باید بهش برسه.
یا مثلا ما توی نسخهی اول بیست ساعت با جوئل و الی همسفر بودیم و رابطهی بین این دو نفر رو درک کردیم، به طوری که وقتی جوئل اون تصمیم رو آخر بازی میگیره هیچ کدوم ما سرزنشش نمیکنیم. از دید ابی اما، جوئل فقط یه smuggler بوده که الآن پدرش و خیلی از دوستاش رو کشته، خشم و نفرتی که ابی نسبت به جوئل داره به شدت طبیعیه. همونقدر طبیعی که الی بخواد از ابی متنفر باشه.
و بازی با اینکه موضوعش انتقامه، دائما داره این انتقام رو به نوعی نکوهش میکنه؛ اگه موافق انتقام بود، یا اگه ابی واقعا شخصیت پلیدی بود، اون فلش بک که پدر ابی تو اتاق جراحی داره بهش لبخند میزنه باید بعد از کشتن جوئل نشون داده میشد، نه بعد اینکه ابی Lev و Yara رو نجات میده.
ایراد دیگهای که خیلی زیاد میبینم از بازی گرفته بشه اینه که الی اینهمه آدم رو میکشه و وقتی در نهایت به مسبب اصلی میرسه یهو از تصمیمش منصرف میشه. یا مثلا جان ویک مثال زده میشه که آخر فیلم بخواد از قاتل سگش بگذره. میخوام بگم که واقعاً مثال خوبی نیست. تو کل فیلم جان ویک، حتی یه لحظه این احساس به مخاطب القا نمیشه که راهی که جان داره میره اشتباهه. در واقع یه جورایی تقابل خیر و شر نشون داده میشه. تو TLOU2 اما، کارگردان عملاً نصف بازی رو زور زده تا اینو برسونه که آقا همه چیز اینقدر ساده و سیاه سفید نیست. و واقعا اگه الی انتقامش رو میگرفت به نظرم کل مفهوم بازی زیر سوال میرفت.
موضوع اینه که هر انسانی آستانهای داره، به نظرم همون صحنه که الی میفهمه یه بچهی بیگناه رو کشته متوجه میشه که دیگه بسه. اما اون PTSD هایی که از لحظهی مرگ جوئل بهش دست میده، این شک رو درونش رو به وجود میاره که من با این منصرف شدن در حق جوئل ظلم کردم، و برای بار آخر تصمیم میگیره که کار رو تموم کنه. اما در نهایت اون فلش بک استادانه که جوئل رو درحال لبخند زدن نشون میده به الی این رو میفهمونه که دیگه واقعاً بسه، که جوئل هم همچین چیزی رو نمیخواد. حضور Lev هم تو نبرد بین الی و ابی خیلی تاثیرگذاره که عملا آینهای از گذشتهی الیه. الی اگه آخر بازی ابی رو میکشت، انگار واقعاً یک بار دیگه جوئل رو کشته بود. جدی جان ویک خیلی ظلمه، نزنین این حرفو D:
خب خیلی طولانی شد و دیگه واقعا کشش تایپ کردن ندارم اما حرف برای گفتن هنوزم زیاده D:
و اینکه فارغ از همهی نظرات نسبت به بازی، همین controversy ایجاد شده نسبت بهش حداقل تا الان برای من خیلی جذاب بوده.
اونجایی که موقعیت اون دختر سیاه پوسته رو دینا پیدا میکنه الی هم شب راه میوفته
واقعا باید بگم این بازی نیست بلکه یه هنر به تمام معناست تمام لحظه ها حالات چهره ها و گوشه گوشه اون فقط هوش و ذکاوت و ریز بینی سازنده هاشو نشون میده و اینکه اونا ما رو کم دقت و کم دان ! فرض نکردن و پیش خودشون گفتن ما با یه عده انسان دقیق ، باهوش ، و ریز بین طرف هستیم و من از این بابت احساس خوبی دارم ،، و الان متوجه میشم چرا نیل دراکمن اوت اتفاق رو در اوایل بازی رقم زد چون همون باعت انگیزه و اضطراب لحظه لحظه رویارویی با دشمنان و میده طوری که بعد هر مبارزه با گروهی منم دستام مثل الی به لرزش میوفته !! و فکر میکنم اگه همه چیز به خوبی و خوشی بود امکان نداشت یه همچین تجربه جدی و پر اضطراب و انگیزه برای گیمر ایجاد بشه ،،،
خیلی سخته دل کندن از شخصیتی مثل الی و بازی با شخصیتی خارج از این داستان
اون هم با شخصیت و رفتار جدیدی که برای الی به وجود آمده ادامه داستان الی و کنترلش میتونه برای طرفداران خیلی لذت بخش باشه
خیلی سخته دل کندن از شخصیتی مثل الی و بازی با شخصیتی خارج از این داستان
اون هم با شخصیت و رفتار جدیدی که برای الی به وجود آمده ادامه داستان الی و کنترلش میتونه برای طرفداران خیلی لذت بخش باشه
نظر خوبی هست ولی کار سختی هست که از اون دوران یه داستان احساسی مثل دو نسخه اول دربیارن به خصوص که جوئلی که ما میشناسیم با جوئل در اون سال ها از نظر اخلاقی تفاوت داره و الی هم نیست که خیلی از بار احساسی داستان روی دوش الی هست
در کل یکی داستان جوئل در این دوران و یکی هم داستان زندگی تامی قبل از جکسون به خوبی میشه ازشون DLC خوبی برای بازی درآورد
نظر خوبی هست ولی کار سختی هست که از اون دوران یه داستان احساسی مثل دو نسخه اول دربیارن به خصوص که جوئلی که ما میشناسیم با جوئل در اون سال ها از نظر اخلاقی تفاوت داره و الی هم نیست که خیلی از بار احساسی داستان روی دوش الی هست
در کل یکی داستان جوئل در این دوران و یکی هم داستان زندگی تامی قبل از جکسون به خوبی میشه ازشون DLC خوبی برای بازی درآورد
به نظرم ناتی داگ و صد البته نیل این توانایی رو داره که حتا از اون داستان و با نبود الی یه تجربه احساسی بسازه ! چون دیدیم که چطور تو این قسمت با الی تنها هم تونست این کار و بکنه !!
من عادت دارم و کلا یکم بیشتر از بقیه طول میکشه تا بازی ها رو تموم کنم مخصوصا برا همچین بازی اصلا عجله نداشتم و از ثانیه به ثانیه بازی داشتم لذت میبردم . ولی بالاخره دیروز تمومش کردم .
PART II یکی از یونیک ترین تجربه هایی بود که تو عمرم داشتم و تو این نسل اندازه انگشت های یک دست هم بازی نبود که تا این حد منو درگیر خودش کنه , شب تا صبح فقط درگیر فکر کردن به تک تک لحظات و اتفاقات این بازی بودم . مگه داریم چیزی شبیهش ؟
نمیدونم از کجا شروع کنم ...
ما آدم ها کلا داستان های با موضوع عشق رو بیشتر میتونیم باهاش ارتباط برقرار کنیم تا انتقام و خشم , از جمله خود من . همین الان اگر ازم بپرسن دوست ندارم داستان اینطوری پیش بره و JOEL اونطوری بمیره ولی ولی ولی خیلی زود با موضوع و کاراکترها ارتباط برقرار کردم و تونستم داستان و پیام هایی که داشت رو درک کنم , ممکنه خیلی ها از موضوع داستان خوششون نیاد طبیعیه و از دید خودشون حق دارن و قابل درکه ولی این باعث نمیشه که بگیم داستان بده نه اتفاقا داستان به شدت قوی و پیچیده هست (عمیق تر از نسخه اول) و به بهترین شکل ممکن روایت میشه . اگر داستان این بازی بده پس به نظرم بقیه بازی ها کلا داستان ندارن ! باید حتما تجربه کرد و تک تک لحظات بازی رو با پوست و گوشت لمس کرد تا حس بازی رو دریافت کنی . اول بازی شدیدا به خون ABBY تشنه بودم ولی وقتی با شخصیت و دنیای اون آشنا شدم باهاش تونستم ارتباط برقرار کنم ! چطوری ؟ مگه میشه کاراکتری که یکی از کاراکترهای مورد علاقمو اونطوری کشت بتونم درکش کنم ! این جادوی نیل دراکمن بود ولی بازم حس داشتن بهش برام سخت بود , به هر دلیلی که داشت (انتقام پدرش) و یا هر چقدر هم آدم ذاتا خوبی باشه (گذشتن از جون الی و تامی اونم 2 بار و از دادن عشق و دوست های نزدیکش که یکیشون باردار هم بود) ولی بازم من نمیتونستم ببخشمش چون خودخواهم . لحظات سختی این بازی پیش روم گذاشت که حتی فکرش هم نمیکردم ... بعضی هاش خیلی سخت بود مثلا نمیتونستم باور کنم که الی باس فایت بشه . ولی شد ... اون لحظه احساساتی که داشتم عجیب غریب بود ! این اون حس درگیرکننده ای هست که اولش گفتم . بازم آخر بازی با این حال که دلم خیلی برا ABBY سوخت (دقیقا مثل الی) ولی همچنان ته دلم دوست داشتم انتقامم رو بگیرم , آخرین فلش بک الی به joel گفت سعی میکنم ببخشمت ولی هیچ وقت فرصت این براش پیش نیومد الی یه بخشش بدهکار بود و تونست این بخشندگی رو پیدا کنه اونم جلو کی ؟ کسی که joel رو کشت و البته کسی که 2 بار از جونش گذشت در صورتی که میتوست بکشتش . نا خودآگاه یاد بخشش اعدامی ها توسط مادر پدرها و نزدیکاشون افتادم شاید خیلی از این هیترها هم برا اپن مایند به نظر اومدن اونجا دفاع کنن از این حرکت و بخشش . خلاصه که آره منم شاید داستان پدرانه و دخترانه قسمت اول برام بهترین بود و هست کلی احساسات خوب داشتم اون آخرش وقتی joel همرو کشت کیف کردم چون داستانی که دوست داشتم داشت رقم میخورد و اونور قضیه رو نمیدیدم هنوزم همونطوری دوست دارم چون خاصیت خیلی از ماها همینطوره ولی خارج از اون و دوست داشتن های من و خیلی های دیگه داستان PART II یه شاهکار بود یه داستان یونیک پر از غم و حس های متفاوت و پر از درس . شاید بعد از این همه حمله و حاشیه ای که قبل و بعد از ریلیز برا این بازی پیش اومد باعث شه دیگه همچین داستان هایی نبینیم . این بازی بود که بعیده حالاحالاها چیزی مشابهش بیاد .
از داستان خارج شم ویس اکتینگ , روایت بازی در بهترین سطح ممکنه , موسیقی و صداگذاری بازی فوق العادست یعنی هیچ بازی از نظر صداگذاری در سطح PART II ندیدم .
گرافیک بدون شک بهترین چیزی بوده که تا حالا دیدم , خیلی راحت بود برام اینو بگم از اول بازی تا همون آخرش لحظه ای نبود که دهنم از این همه جزییات باز نمونه , انیمیشن هایی که تو بازی دیدیم شاید تازه دو سال دیگه در نسل بعد ببینیم , مگه بازی داریم که مثلا بعد 20 ساعت یه انیمیشن جدید در حین گیم پلی ببینی ؟! و تازه چیزایی تو نت دیدم که با یه بار تموم کردم بازی خودم ندیدم ! خیلی نکات رو الان یادم نیست ولی با اختلاف best looking game
هوش مصنوعی عالی بود یعنی بعضی وقتا تعجب میکردم که چقدر ری اکشن های جالبی نشون میدن و چقدر برنامه ریزی میخواد کشتن 1 نفر , لوکیشن ها بسیار زیبا , لول دیزاین بازی بازم متفاوت و بهترین نمونه ای که تا حالا دیدم . همه چی درست جایی که باید برنامه ریزی باشه بود همه چی درست پیش میرفت بدون اینکه خسته شی .
گیم پلی بازی بی نظیره , بازی که سوم شخص باشه و شوتینگ و هندتوهند کمبت هم داشته باشه عملا در سطح PART II وجود نداره , بهترین و بی نقص ترین گیم پلی نسل و کل بازی های ND . اصلا نمیتونم تصور کنم که کسی به این بخش ها بخواد ایرادی وارد کنه . خلاصه بگم غیر از داستان که سلیقه ای هست بقیه بخش های بازی به شکل فکت میگم که پرفکته و چیزی مشابهش که نیست هیچ حتی نزدیکش هم نیست . کدوم بازی هست که برخورد هر یک گلوله رو کاملا حس کنی ؟ قشنگ هر یه تیری که میخوردم کاملا حس میکردم , تاثیر هر یک آپگرید سلاح رو درجا تو گیم پلی میدیدم (انیمیشن های این بخش که بماند) . جالبه هر دشمنی هم که میکشتم حس میکردم اصلا تو بازی های دیگه همچین چیزی نیست راحتی میکشی میری جلو و توجهی نمیکنی اینجا خیلی فرق میکنه کلا تو این بازی همه چی در یه سطح دیگه ای هست .
نمره : 10/10
یه سری گیم پلی ببینید تا متوجه بشید وقتی میگم بهترین نسل با اختلاف یعنی چی