SH1:OM #15
وقتی که بیدار میشیم ...
مثل بیدار شدن بعد از مرگ در رساخیز
مطمئناً تو بهشت نیستی هری.
لیزا!
از کرامات شیخ ما، هری، آن است-لیزا رو دیده میگه اینجا بیمارستان است.
اما چجوری؟ خودمون اومدیم اینجا یا کسی آوردهمون؟
اینو که خودمون هم حدس زدیم فقط نقش تو توی این کابوس چیه؟
راستی! لحن لیزا خیلی تغییر کرده.
بودیم؟ یعنی الان نیستیم؟
خود هری هم متوجه تغییرات لیزا شده.
مطمئنی؟
اگه خودت اینجوری فکر میکنی، باشه. قبول!
هری به این نتیجه رسیده که تنها راه پیدا کردن شریل، دالیاست.
اجازه بدید لیزا نظرش رو بگه. بفرمایید:
یعنی چی لیزا؟
میتونی بیشتر توضیح بدی؟
این جمله میتونه دلیلی باشه که آلسا واقعاً فرزند دالیا بوده اما این ضربالمثل رو از من داشته باشید.
شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن!
این بانوی روانی چیز عجیبی به ما گفت:
نظرت چیه لیزا؟
لحنِ امیدوار کنندهات باعث قوت قلب ماست لیزا! انگار این موضوع چندان برات نا آشنا نیست.
سراپا گوشیم لیزا:bighug:
لیزا درباره شهر قبل از اون اتفاق! توضیح میده.
مردم شهر پیروِ آیین عجیبی بودند.
رازآلود و مخفی! جادوی سیاه!
ناپدید شدن افراد کم سنوسال و اعتقاد به فراخوانی آنان توسط خدایان!
نه یک بار نه دو بار!
واقعاً همش همین بود؟
تنبیه هر کس که سر و گوشش بیش از حد میجنبید.
با ورود افراد جدید شرایط تغییر کرد.
درسته هری!
از لابلای توضیحات لیزا فقط میشه به یک جواب رسید.
یک فرقه...
میشه بپرسم چند سالته لیزا؟
لیزا از مرگهای تصادفی گفت ...
و اینکه مردم اون رو نتیجهی یه نفرین میدونستند.
تازه به جای حساس بحث رسیدیم. نهههههههه!
انگار که متوجه چیزی شده باشه، به یکباره سرش رو پایین میندازه و ساکت میشه.
واقعاً ما الان کجا هستیم؟ این ملاقات چی بود؟ چه معنی داشت؟
----------------------------------------------------------------
مجبورم اینجا توضیحاتی بدم.
فراخوانی افراد جوان توسط خدایان یا قربانی شدن اونها به پای خدایان؟ اشاره به مسائل مخفی و جادوگری.
فرقهی قدیم شهر چی بوده؟ اون افراد جدید کی بودند؟ مگه سن لیزا چقدره که سالها از آخرین باری که در مورد این مسایل شنیده میگذره؟
چجوری تو اون سن و سال این اطلاعات رو بدست آورده؟
چیزی که مسلمه،لیزا داره اسراری رو فاش میکنه که ممکنه براش گرون تموم بشه. مهمترین اصل در فرقههای همپیاله با فرقهی سایلنت هیل، رازداریه.
نتیجهی هرگونه افشاگری، قطعاً مرگ با اشکال فجیع خواهد بود. خودش هم این رو میدونه و برای همین تصمیم میگیره «خفه» بشه.
وقتی که بیدار میشیم ...
مثل بیدار شدن بعد از مرگ در رساخیز
از کرامات شیخ ما، هری، آن است-لیزا رو دیده میگه اینجا بیمارستان است.
اما چجوری؟ خودمون اومدیم اینجا یا کسی آوردهمون؟
اینو که خودمون هم حدس زدیم فقط نقش تو توی این کابوس چیه؟
راستی! لحن لیزا خیلی تغییر کرده.
خود هری هم متوجه تغییرات لیزا شده.
هری به این نتیجه رسیده که تنها راه پیدا کردن شریل، دالیاست.
اجازه بدید لیزا نظرش رو بگه. بفرمایید:
این جمله میتونه دلیلی باشه که آلسا واقعاً فرزند دالیا بوده اما این ضربالمثل رو از من داشته باشید.
شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن!
نظرت چیه لیزا؟
لحنِ امیدوار کنندهات باعث قوت قلب ماست لیزا! انگار این موضوع چندان برات نا آشنا نیست.
سراپا گوشیم لیزا:bighug:
لیزا درباره شهر قبل از اون اتفاق! توضیح میده.
نه یک بار نه دو بار!
واقعاً همش همین بود؟
تنبیه هر کس که سر و گوشش بیش از حد میجنبید.
با ورود افراد جدید شرایط تغییر کرد.
درسته هری!
از لابلای توضیحات لیزا فقط میشه به یک جواب رسید.
یک فرقه...
لیزا از مرگهای تصادفی گفت ...
----------------------------------------------------------------
مجبورم اینجا توضیحاتی بدم.
فراخوانی افراد جوان توسط خدایان یا قربانی شدن اونها به پای خدایان؟ اشاره به مسائل مخفی و جادوگری.
فرقهی قدیم شهر چی بوده؟ اون افراد جدید کی بودند؟ مگه سن لیزا چقدره که سالها از آخرین باری که در مورد این مسایل شنیده میگذره؟
چجوری تو اون سن و سال این اطلاعات رو بدست آورده؟
چیزی که مسلمه،لیزا داره اسراری رو فاش میکنه که ممکنه براش گرون تموم بشه. مهمترین اصل در فرقههای همپیاله با فرقهی سایلنت هیل، رازداریه.
نتیجهی هرگونه افشاگری، قطعاً مرگ با اشکال فجیع خواهد بود. خودش هم این رو میدونه و برای همین تصمیم میگیره «خفه» بشه.
آخرین ویرایش: