Birdman
محتوا:
"درجا زدن".
برای گروههای فکریِ گستردهای، نیاز به "مورد علاقه واقع شدن" یک حالت طبیعی از ماهیت انسان شمرده میشه. درواقع اما، بیماریای بیش نبوده و نیست. بیماریای متعلق به قشر بیهمهچیز -فاقد غنای درونی- که خوشحالی، ناراحتی، رضایت، غم، آرزوها و قص علی هذه-شون، در گروی هرچیزی، غیر از "خود"شون هست. همون دردی که "هنر برای هنر." و "هنر، معرف من." رو به "هنر برای مردم." تبدیل میکنه.
پرداختن به این موضوع پیش نیازهای بسیاری رو میطلبه که در راس اونها، جرات قرار داره. جراتی که در پسِ اون، با پرداختن به ماهیت بیارزش، گدا و توخالی انسان امروزی، برای مخاطبهاش جز توهین چیزی به ارمغان نمیاره، درحالی که جز حقیقت، چیزی رو به کلام و تصویر، درنیاورده. که در این فیلم موجود نیست.
"بیردمن" فیلمی برای ترسوهاس، ساختهی ترسوها، با بازیِ ترسوهای سوخته.
فنی:
این نوع فیلمبرداری ایده ی چه کسی بوده؟ هیچکس دوست نداره با سرعت 50 کیلومتر در ساعت توی آزاد راهی که تا چشم کار میکنه جاده یک خط مستقیمه، حرکت کنه.
یکی از بدترین مدلهای فیلمبرداری، با پتاسنیل بالا برای اینکه هرچیزی رو برای شما، ملالآور کنه.
موسیقی متن فیلم چندسالی هست که رو به افوله، موسیقیِ متنی که زمانی قسمتی از فیلم بود و هویت بخش اون، حال تبدیل شده به "یه آهنگی بذار پخش بشه".
ملالآور، ترسو، لقمهی بزرگتر از دهن.
4/10
من متاسفم واقعا که با همچین دیدی چنین فیلم خوبی رو تا آخرش دیدین... توصیه ام به شما اینه یکبار دیگه با ذهن باز و کمی (فقط کمی) مطالعه ی بخشی از نوشته های ریموند کارور فیلم رو بازبینی کنید.
اول از همه دلیلتون برای ترسو خطاب کردن عوامل , نویسنده و کارگردان چیه؟! خیلی مشتاقم بدونم...کارگردانی که بخاطر گرفتن نماهای بلند و بدون کات کل تیم رو وادار میکنه که بخشهای 15 20 صفحه ای رو حفظ باشند که بتونه بدون قطع کار رو بگیره چطور میتونه ترسو باشه؟! کسی که ایده اش رو برده پیش چنتا از بزرگان سینما و بهش گفتن از پسش برنمیای , نه تو و نه تیم بازیگریت ولی با این حال انجامش داده و موفقم بوده چطور میتونه ترسو باشه؟
این نوع فیلمبرداری استایل هیچکس نیست ولی اگه میخواید بیشتر ببینید گاس ون سنت رو پیشنهاد میکنم که بعید میدونم خودتون نشنیده باشید و ندیده باشید ازش. بعلاوه ی اینکه ایناریتو با فیلمبرداری شناورش هر کسی رو مجبور به دنبال کردن تصویر میکنه , چند تا دوربین این شکلی دیده شده تاب حال!؟ که اینقدر بی نقص مجاب به دنبال کردن بکنه مخاطب رو؟
فیلم با اینکه از جنبه ی تدوین بهش بهایی داده نمیشه یکی از بهترین تدوین هایی رو داشته که دیدم , بازی با زمانش رو دقت کنید با اینکه خیلی جزئی و کم بود...جایی که اما استون و ادوارد نورتون بالای سن هستن بعد دوربین میره پایین روی سن و ادوارد نورتون داره نقشش رو بازی میکنه , یا جایی که دوربین مکث میکنه روی راهرو و صداهای آشنا و شاید نا آشنا از روی سن میاد و ما رو به شک میندازه که نکنه توی چرخه ی زمانی فیلم گیر کردیم
یا سکانسی که خود بردمن رو نشون میده و بازم ما رو به شک میندازه که واقعیت شاید چیز نیست که می بینیم , شاید واقعیت این هاست و ما تخیلش هستیم و فقط فکر میکنیم که اینا واقعیته و یا پایان بندی فوق العاده تامل برانگیزش و خنده اما استون و نگاهش به بالا و هزارتا چیز دیگه
موسیقی زنده ی روی فیلم که به بهترین نحو اجرا شده و به دلیلی به این شکل ضرب آهنگ و ریتم رو داره و اگه فکر میکنید محض خالی نبودنه عریضه است سخت در اشتباهید.
از منظر بازیگری هم من حرفی ندارم اگه فکر میکنید مایکل کیتون برای چنین نقشی بد بوده یا اصلا بد بازی کرده ...یا ادوارد نورتون و یا حتی اما استون و نائومی واتس که فکر میکنم ضعیف ترین بازیهاشون رو ارائه دادند.
کلا پیشنهادم اینه فیلم رو با دید مثبت یک بار دیگه ببینید ...