Rate your last seen movie (قوانین پست اول حتما رعایت شود)

Darkfie1d

Lux Omnia Vincit
Loyal Member
Sep 25, 2005
3,040
نام
Gwynbleidd Darkfield
  • اگه خواستید پستی رو نقل قول کنید به جای جواب دادن توی این تاپیک پست رو ببرید داخل تاپیک Movie Center و بزارید پست های اینجا به صورت یک پارچه باقی بمونه. برای این کار گزینه "+ نقل قول" رو پایین سمت چپ پست مورد نظرتون بزنید تا پست انتخاب بشه بعد داخل تاپیک Movie Center از ادیتور گزینه
    1620238607876.png
    رو بزنید و پست مورد نظرتون رو اونجا نقل قول کنید.

  • لطفاً اسم فیلم رو حتماً بنویسید عکس به صورت خالی کافی نیست
  • عکسها رو حتماً به صورت Thumbnail/کم حجم قرار بدید.
  • دوستان لطف کنن به جای شیوه های من درآوردی برای امتیاز دادن ، 10 رو حداکثر قرار بدن و نسبت به اون امتیاز بدن.
  • نوشته هایی که ممکنه بخش خاصی از داستان فیلم رو لو بده، داخل تگ اسپویلر باید گذاشته بشه، در غیر اینصورت برخورد می شه
  • از پست کردن هر گونه مطلبی که به مبحث این تاپیک مربوط نمیشه خودداری کنید

امکان ویرایش قوانین وجود داره .
 

slip_knot

کاربر سایت
Jun 6, 2006
2,502
نام
سپهر
من متوجه نشدم آخر این فیلم خوب بود یا نبود؟؟؟؟ آخه میگی سرگرم کننده نبود.
تعریف اول و آخر هنر سینما چیزی نیست جز سرگرمی. اصلا با این هدف به وجود اومد (سرگرمی). هیجان فرق داره هر فیلمی نباید هیجان و تریل داشته ولی فیلمی خوبه که سرگرم کننده باشه و فیلمی که سرگرم کنندس خوبه (به همین ترتیب فیلمی که که بد باشه حتما سرگرم کننده نیستش و فیلمی که سرگرم کننده نباشه بده :d)
تعریف من از سرگرمی با اونی که شما گفتید یکم متفاوته...برای همین اینطوری فهمدید
منظورم اینه که این فیلم مثل فیلم های هالیوودیه 90 دقیقه ای نیست که بخواد فقط تو اون لحظه آدم رو بشونه سر جاش و تیتراژ پایانیش رو با یه آهنگ تموم کنه....لحظه لحظه ی فیلم پر قصه و پر بدبختی های آدم هاست که به صورت یک نمایش در اومده !
پ.ن: اون جمله ای رو که شما گفتید رو هم من از یکی از منتقد های این فیلم نقل کردم که توضیح کاملی در این مورد داده بود و من فقط به این جمله بسنده کردم..برای همین سوئ تفاهم شد
 

clockwork orange

کاربر سایت
Aug 17, 2007
793
نام
اردلان
عریف اول و آخر هنر سینما چیزی نیست جز سرگرمی. اصلا با این هدف به وجود اومد (سرگرمی). هیجان فرق داره هر فیلمی نباید هیجان و تریل داشته ولی فیلمی خوبه که سرگرم کننده باشه و فیلمی که سرگرم کنندس خوبه (به همین ترتیب فیلمی که که بد باشه حتما سرگرم کننده نیستش و فیلمی که سرگرم کننده نباشه بده
مثلا کدوم فیلم سرگرم کننده نیست؟ چرا نویسنده و هنرمند تو این دوره بعنوان entertainer محض تعریف می شن؟ چرا از یه دوره ای به بعد escapism و blockbuster انقدر رواج پیدا کرد؟
Synecdoche, New York
من قبلا درباره فیلم نظر داده بودم یه جای دیگه و از اون کارهاییه که حالت love/hate داره. نسبت به خیلی کارای مشابهش خیلی بنظرم خوب نیست.
سینکداکی می تونه به سه بخش تقسیم شه. بخش اول آشنایی با کیدن کوتارد کارگردان تئاتر که مشغول ساخت "مرگ فروشنده" آرتور میلره. کوتارد یجور آبسشن با مرگ داره, ناپایداری انسان, بیماریها, پیری و اختلالات روانی. خود اسم کوتارد اشاره ایه به سندروم کوتارد, یه اختلال روانی که فرد معتقده مرده.
کوتارد یه افسرده دلگیره. قسمتی وودی آلن و قسمتی ترکیبی از هرچی کاراکتر عصبی که کافمن تا حالا نوشته. یه مرد خسته است که بخاطر حساسیت خالصش بطور ابدی محزونه. افرادی با تحریک پذیری احساسی زیاد, معمولا هنرمندان, روان فسرده ها یا فلاسفه به شدت از احساسات خودشون و اینکه چطور رشد و تغییر می کنن آگاه ان, اغلب به دیالوگهای درونی و خود داوری می پردازن. به عبارت دیگه ذهن واقعا خلاق چیزی بیشتر از یک انسان غیر عادی بدنیا اومده نیست,بی رحمانه حساس. بشدت با خودش و دنیا هماهنگه و یا این حساسیت رو به تلاشهای خلاقانه منتقل می کنه, یا به دراگ, سک*س یا مشروب رو میاره(یا در دنیای امروزی هر فرمی از اعتیاد تکنولوژیکی) بعنوان راهی برای بیحس کردن احساساتش. حتی به تئاتر و سینما هم می شه بعنوان فرم مشابهی از فرار نگاه کرد.
انتخاب به روی صحنه اوردن مرگ فروشنده توسط کیدن تصادفی نیست. نمایشنامه میلر درباره تاجریه که آبسشنی برای دست یافتن به بزرگی داره علی رغم اینکه که کاملا بی استعداده. گرچه در سینکداکی کیدن کوتارد جانشین چارلی کافمن می شه. هر دو هنرمند سعی می کنن بر مشکلات اگزیستانسیال خاص خودشون بوسیله دست یافتن به بزرگی از طریق هنر چیره شن. هر دو بطور درونی از فناپذیری خودشون(و ناچیزی) آگاه ان و پس سعی می کنن از طریق هنر برجسته به فناناپذیری(و شهرت) دست پیدا کنن.
قسمت اول سینکداکی بنظرم تکرار مکررات تیره اییه از هر چیزی که کارگردانانی مثل آنتونیونی, وندرس یا آلن قبلا انجام دادن. کافمن شاید فکر کنه به یک حقیقت انسانی ژرف دست پیدا کرده. ولی بنظرم مدیحه عذابش می لنگه برای هر کسی که یه ذره کامو, سارتر, داستایوسکی یا هایدگر خونده باشه. برای کاری که با "فکر می کنم دارم می میرم" شروع می شه و با نجوای Die به پایان می رسه, بطور شگفت آوری خیلی کم درباره مرگ و زندگی حرف می زنه. کافمن قانع به اینه که فقط در یاس بغلته.
قسمت دوم فیلم هم خیلی بهتر نیست. کیدن از همسرش جدا می شه. یه سری روابط جنسی داره و تلاش می کنه به دنبال دختر گمشده اش بره. رنج خودش رو در سک*س و فساد دفن می کنه. ولی کافمن هیچوقت در این فرارها واقعا کاوش نمی کنه. همه چی با لحن خیلی عجیب, خیلی نیشدار پرداخته شده. اینو با "داستان گویی" و "شادی" تاد سولوندز یا "وحشیان" تامارا جنکینز مقایسه کنید. دو فیلم آخر فیلمای بهتری بنظرم که هافمن ذاتا همین کاراکتر رو با همین مشکلات که باید تحمل کنه بازی می کنه.
ولی اینا همش اگزیستانسیالیسم منسوخه. یجور بیقراری طبقه متوسط از نوع سم مندز, بدون ملاحظه چندان زیاد به هر کانتکست وسیعتر زندگی واقعی.
از طرف دیگه قسمت سوم فیلم بنظرم جاییه که منحصرا با کانتکست سر و کار داره. بنظرم اینجاست که نبوغ بازیگوش کافمن وارد می شه. کوتارد جایزه مک آرتور دریافت می کنه و پول کافی بهش داده می شه برای خلق یک تجربه ی تئاتری انقلابی که صداقت بی رحمی داره.
کیدن شاهکارش رو شروع میکنه. ساخت یک تجربه تئاتری وسیع. داستانش چیزی جز بازسازی کامل زندگی خودش نیست که از هزاران بازیگر, همزاد, ستهای عظیم و هزاران ساب پلات تشکیل شده. بتدریج تولید تغییر می کنه و منبع رو فرا می گیره. صحنه های نمایش و صحنه های زندگی قابل تعویض می شن. بازیگرانی استخدام می شن برای اجرای نقش بازیگرانی که استخدام شدن برای اجرای نقش بازیگرانی که استخدام شدن برای احرای نقش بازیگرانی که اسخدام شدن. نمایش گسترده می شه, بتدریج تبدیل می شه به یه دنیای همیشه در حال گسترش. نریتیو تغییر شکل می ده به ورژن بیشتر صیقل خورده اینلند امپایر.
واقعا چیزی که بنظرم کیدن تلاش می کنه خلق کنه کار هنریه که هر عملی, هر انتخابی, هر کاراکتری تحت تسلط رشته غیر قابل شکستنی از علتها و اثرهای دراماتیزه شده اس. " تقریبا سیزده میلیون آدم در دنیا هست" "هیچکدوم از این افراد اضافی نیستن" کیدن می خواد همه چیز رو ترسیم کنه. آرزو داره همه رفتارها, همه انسانها رو در کانتکست مناسب قرار بده. میلی که کاملا غیر ممکنه. کار هنری که باید به شروع زمان برگرده و تا فراتر از مرگش گسترده شه.
در مقایسه همسر کیدن هنرمندیه که بر ناچیزها تمرکز می کنه.نقاشی که نقاشیهاش بتدریج کوچیکتر و کوچیکتر می شن. بر جزئیات تنها و کم اهمیت تمرکز می کنه ولی بطور چشمگیری, خوشحال و موفقه. ایگنورنس ایز بلیس دیگه! عذاب اگزیستانسیال فرد نه فقط ریشه در آگاهی زیادش از جایگاه اش در جهانه(کانتکست) , بلکه به یجور ناتوانی هم ختم می شه, مثل کیدن که از کنترل کارگردانی نمایش خودش دست می کشه.
فیلم با لحن نیرومندی تموم می شه. هافمن از کنترل نمایشش دست می کشه(هم خودش و هم بازیگراش). یجور مرگ-ایگو بودیستی بدست میاره و "می میره" طوریکه کارگردانی نمایش خودش رو رها می کنه. ولی چیزی که فیلم بنظرم عالی نشون می ده اینه که چطور تصمیم گیری جاودانیه. یه صحنه رو درنظر بگیرید که تصمیم کاراکتر برای خرید یه خونه همینطور شامل تصمیمش برای ازدواج با یک مرد و مرگش در همون خونه میشه. کاملا مسئول اعمالشه, از جمله اونایی که نمی تونست در دنیای واقعی پیشبینی کنه. منظور کافمن: کانتکست حقیقته, ولی حقیقت رنجه.
باید دو سه بار دیدش. وگرنه نمیشه ازش سر در اورد.
فیلم اتفاقا با بعضی مونولوگهاش در حد آزار دهنده ای خودش رو توضیح می ده. کافیه فقط به همون مونولوگها توجه کنی.
من بنظرم فیلم اونقدری هم که می خواد عمیق نیست. کافمن رو چیزایی انگشتشو گذاشته که کارگردانان بهتر بعنوان یه چیزی که خیلی وقته درک شده باهاش رفتار کردن. کسایی مثه تارکوفسکی, آنتونیونی, برسون, هرتزوگ, کوبریک و تا حد کمتری برگمان و وندرس اون مونولوگهای گنده اگزیستانسیال رو بهت تحمیل نمی کنن بلکه بعنوان یک حقیقت تا حالا وضع شده باهاش رفتار می کنن...چیزی صریح اما ناگفته. ( اینکه می گم حد کمتری به این دلیل که برگمان هم این مشکل رو داره. تمهاش رو بطور خیلی آشکار و با تاکید زیاد ارائه می ده. خیلی مستقیم و تئاتری. یه جورایی بعنوان جانشینش, وودی آلن هم همینطوره.
بنظرم کافمن وودی آلنه با بودجه زیاد. منظورم استایلشون نیست. مثه آلن, کافمن در بن بست محدودیتهای عقلانی خودش می غلته. بیچاره وار در جستجوی راههای جدید و زیرک برای تک گویی درباره پوچی هستی و مثه آلن, داره همین فیلم رو دوباره و دوباره می سازه. اکثر کاراش درباره یه هنرمند عصبی یا افسرده ای که دلش برای خودش می سوزه و باید یه سری یاس اگزیستانسیال رو تحمل کنه در حالیکه در نریتیوی گیر افتاده که شکل یه گیم فرمالیستی رو داره( منظورم اینه که معمولا متا-نریتیو لبریز از خود-ارجاعی و سورئالیسمِ Idiosyncratic که قهرمان عصبی میل داره خودش رو محو کنه)
یجور نیهیلیسم بورژوایی در فیلم هست. کساییی مثه نیچه از فرض نیهیلیسم استفاده کردن برای ارزیابی دوباره تمام ارزشها, و خیلی از نوآرهای بعد از جنگ از تمهای اگزیستانسیالیسمیشون برای کند و کاو در موضوعاتی مثه اخلاقیات و اصلهای اجتماعی استفاده کردن ولی با کافمن همه چیزی که می گیری یجور نزدیک بینیه, یجور درون نگری مفرط طبقه متوسط که سم مندز دوست داره.
البته قبول دارم یه چیزایی در فیلم عالیه. به کافمن کارگردان زیاد علاقه ندارم ولی بنظرم تونسته تقریبا ماهرانه نیمه دوم و پیچیده فیلم رو دستکاری کنه, مرگ تکون دهنده ایگو هافمن, خود بازی هافمن( احتمالا به خاطر تمرین زیادی که در نمایش همین کاراکتر در فیلمایی مثه وحشیان و شادی داشته ولی باز تمام نکات فیلم به شدت بطور سطحی روش تاکید شده. مثه سری Matrix, با مونولوگهای گنده و دیالوگها و سمبولهای خیلی مستقیم. بنظر من کارگردانان بهتر با تمهاشون بطور مایل برخورد میکنن. اجازه می دن که پدیدار شن تا اینکه بزور تو حلق بیننده فرو کنن
 

Sweet Jesus

کاربر سایت
Oct 11, 2007
3,036
نام
امیر آزاد
دستفروش
متنفرم از مخملباف. به جز یکی دوتا کارش.
2/10

قوی سیاه
10/10
آرنوفسکی خُداست. قرائت فرویدی از هنرش رو میپرستم
 

Robin Hood

کاربر سایت
Feb 14, 2008
3,219
نام
امید
X-Men First Class

2192-x-men-first-class-2011-r5-line-xvid-imagine.png


فیلم خوش ساختی بود. در حد X-men 2 میدونمش. بعد از آثار ضعیف he Last Stand و Origins باعث شد دوباره دیدگاهم نسبت به این سری عوض بشه .
8/10
 
May 24, 2008
1,156
نام
احسان
The Fountain
Darren Aronofsky
جدای از امتیاز محیرالعقول کاربران محترم IMDb که 7.4 هست(!!) من به این فیلم 8.5 می دم. این ملت واقعا یه کمی ایراد دارن!
فیلم چشمه اثری فسلفی است، ولی فلسفی نه به معنای سخنان کلی که این روزها فیلمهایی که سعی می کنند خود را خوب نشان بدهند می گویند بلکه اثری است برای دوست داشتن، امید به زندگی و در عین حال جدا کردن روح انسانی از زندگی مادی.

موسیقی فیلم در کنار ریشه و داستان صحیحش که این روزا در اندک آثاری یافت می شه شروع خوب و پایان به موقع و خوب، کشش داستان به اندازه زمان فیلم، کارگردانی و... تونسن در کنار هم اثری عالی رو به جا بذارن.
 
آخرین ویرایش:

Sweet Jesus

کاربر سایت
Oct 11, 2007
3,036
نام
امیر آزاد
La Luna

بد. عزیزی می‌فرماد : Saw Bertolucci's La luna. Monstrous, cheap, vulgar rubbish
3/10

The Air I Breathe

بد. به جز اپیزود اول. یه فیلم کوتاه خوب یه فیلم خوب نمیسازه.
2/10

A Single Man

کارگردانیش خداست. کالین فیلان خداست. رنگای فیلم خداست.
9/10
 

ghost

کاربر سایت
Apr 4, 2007
1,680
نام
پویا


Boogie Nights

یه حس نوستالژیک عجیبی تو فیلم موج میزنه . طراحی صحنه و لباس انقدر حرفه ای کار شده که انگار با دیدن فیلم ، سوار یه جور ماشین زمان شدید و سی چهل سال رفتید عقب.
داستان درمورد پشت پرده ، و ادم هایی هست که تو صنعت فیلم های پـ ــ ــ ورن فعالیت دارن. کمن فیلمایی که به همچین موضوع حساسی بپردازن.چون به هرحال ناخداگاه با دید فیلم های درجه دو به همچین آثاری نگاه میشه.
ولی Paul Thomas Anderson انقدر کارگردان نترسی هست که تو دومین اثرش بره سراغ چنین موضوعی. و نتیجه اش هم خیلی خوب شده. تیم بازیگرای این فیلم رو که ادم نگاه می کنه میبینه ظرف مدت زمان کوتاهی بعد از این فیلم، تقریبا اکثرشون به بازیگرای درجه ی یک سینما تبدیل شدن.
مارک والبرگ، برت رینولدز، جولین مور، دن چیدل، فیلیپ سیمور هافمن، هدر گراهام، جان سی. ریلی، ویلیام اچ. میسی، فیلیپ بیکر هال، آلفرد مولینا، توماس جین....

از همون سکانس اولیه ی فیلم ، میشه حرکت های بجای دوربین رو دید. فیلم مدتش 150 دقیقه اس ، ولی انقدر ریتمش تنده که اصلا احساس خستگی نمی کنید.
هرکدوم از شخصیت ها ، انقدر خوب بهشون پرداخته شده ، انقدر خوب بازی شدن، که وقتی می بینیدشون احساس می کنید از قبل می شناختین اینارو...
 
آخرین ویرایش:

<{ALTAIR}>

کاربر سایت
Apr 11, 2008
5,080
The Shawshank Redemption
فیلم خیلی خوبی بود.با یه ریتم منطقی.خیلی جاها آدم به تصمیم های خودش هم شک می کنه.ولی همزمان با شخصیت های فیلم,hحساس رستگاریت و بیننده هم بوجود می آید.یعنی در طول فیلم کم کم اولویت های بیننده رو عوض می کنه.
9/10
ولی باید اضافه کنم که حق فیلم صدر جدول رده بندیه imdb نیست.به هیچ وجه.شاهکار های دیگه ای مثل همشهری کین و پدر خوانده ی یک حقشون اول بودنه...
 

slip_knot

کاربر سایت
Jun 6, 2006
2,502
نام
سپهر


Boogie Nights

یه حس نوستالژیک عجیبی تو فیلم موج میزنه . طراحی صحنه و لباس انقدر حرفه ای کار شده که انگار با دیدن فیلم ، سوار یه جور ماشین زمان شدید و سی چهل سال رفتید عقب.
داستان درمورد پشت پرده ، و ادم هایی هست که تو صنعت فیلم های پـ ــ ــ ورن فعالیت دارن. کمن فیلمایی که به همچین موضوع حساسی بپردازن.چون به هرحال ناخداگاه با دید فیلم های درجه دو به همچین آثاری نگاه میشه.
ولی Paul Thomas Anderson انقدر کارگردان نترسی هست که تو دومین اثرش بره سراغ چنین موضوعی. و نتیجه اش هم خیلی خوب شده. تیم بازیگرای این فیلم رو که ادم نگاه می کنه میبینه ظرف مدت زمان کوتاهی بعد از این فیلم، تقریبا اکثرشون به بازیگرای درجه ی یک سینما تبدیل شدن.
مارک والبرگ، برت رینولدز، جولین مور، دن چیدل، فیلیپ سیمور هافمن، هدر گراهام، جان سی. ریلی، ویلیام اچ. میسی، فیلیپ بیکر هال، آلفرد مولینا، توماس جین....

از همون سکانس اولیه ی فیلم ، میشه حرکت های بجای دوربین رو دید. فیلم مدتش 150 دقیقه اس ، ولی انقدر ریتمش تنده که اصلا احساس خستگی نمی کنید.
هرکدوم از شخصیت ها ، انقدر خوب بهشون پرداخته شده ، انقدر خوب بازی شدن، که وقتی می بینیدشون احساس می کنید از قبل می شناختین اینارو...

به نظر من فیلمی بود که فقط رنجش و خستگی این نوع افراد این صنعت رو نشون میداد !!!!
واقعا فیلم زیباییه
پ.ن:فقط افراد با جنبه این فیلم رو ببینن !!!
امتیاز:8
 

Elvish Hero

Channeling La Masia
کاربر سایت
Sep 23, 2005
4,143
امروز بیکار بودم یه چنتا فیلم فان دیدم:D
Attack the Block
خوب بود ولی طنزش رو خوشم نیومد زیاد، خیلی دیگه لش بازی بریتیش بود طنزش، کاراکتر نیک فراست هم خیلی کم بود تو فیلم و اونقدرم جالب نشده بود.
-B
Bridesmaids
اینم باحال بود، چقدر بازیگر از آفیس برده بود این paul feig:D کمدی fell good خوبی بود، بازیاشم خیلی خوب بودن، بعید نیست واسه ensemble بازیگرا کاندید شه، واسه اسکارم به نظرم ماکزیممش یه کاندید فیلمنامس.
B
Win Win
بابا اسکار فیلنامه اورجینالو بدین به این بره دیگه:D از نظر تمی یه چیز تو مایه های Bridesmaids بود ولی تقریبا از هر نظر بهتر بود، هم فیلمنامه ش بهتر بود، هم feel good ایش باحال تر بود، هم بازیا بهتر بود(چقدر پل جیاماتی خوبه!) هم کلا شکیل تر بود فیلمش ولی خوب بیشتر از فیلم بالایی بار درام داشت و خیلی نمیشه کمدی قلمدادش کرد.
A-
-----------------
ها راستی super 8 رو هم دیدم، یکی گفته بود Spielberg P0*n ه به نظرم باحال گفته بود:D قشنگ دید فیلم نسبت به alien ها آدمو یاد اسپیلبرگ میندازه یا یه سری صحنه های climatic! تنها چیزی که به کارای اسپیلبرگ نمیخورد یه نمه خشونت فیلم بود.
B یا B+ چون به اون صورت قوی نبود ولی fun ride ه خوبی بود.
 

parham_safa

Rossonero
مدیر انجمن
Sep 24, 2005
8,321
نام
پرهام
سلام
چنتایی فیلم دیدم . تلگرافی نظر و امتیاز میدم :D
=====
Fast Five
فقط سرگرم کننده بود .
5/10
-----
Hanna
خیلی خوشم اومد ازش . البته یه مشکل اساس داشت که اونم " زود سر و تهه قضیه رو هم آوردن " بود .
7.5/10
-----
X-Men : First Class
ای ، بدک نبود . من که کامیکها رو نخوندم ولی بعضی از جاها با چیزیایی که تو فیلمهای قبلی دیده بودیم همخونی نداشت . نمیدونم مشکل از این بوده یا از فیلمهای قبلی .
6/10
-----
Pirates Of The Caribbean : On Stranger Tides
چی بود این ؟ اداهای جانی دپم تکراری شده بود دیگه . از پنه لوپه کروز هم که متنفرم .
2/10
-----
Thor
خوب بود . یه فیلم ابر قهرمانیه دیگه .
6/10
-----
Notorious 1946
جای بحث نداره .
10/10
 

Trunks

کاربر سایت
Jan 2, 2008
7,173
نام
Shahab
ای ، بدک نبود . من که کامیکها رو نخوندم ولی بعضی از جاها با چیزیایی که تو فیلمهای قبلی دیده بودیم همخونی نداشت . نمیدونم مشکل از این بوده یا از فیلمهای قبلی .
فرق داشت پرهام جان. منتها این فیلم به نوعی ریبوت محسوب میشد!
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

  • N!ma
Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر