باغ معلق بابل
بخت النصر دستور داد باغهاي معلق را بسازند تا غيبتهاي طولاني خود را نزد ملكه جبران كند، و هم چنين براي همسرش در جلگة يكنواخت فرات، خاطرة كوچكي از كوهستانهاي پوشيده از جنگل وطنش ايران را فراهم آورد .
ايجاد باغهاي سلطنتي در زمينهايي كه اصولاً مختص كشاورزي نبودند، مسألة جديدي نبود.
پيش از آن پادشاه، ظاهراً مجنون آشوري «سان حريب» (705ـ681 قبل از ميلاد) دستور داده بود، به دور معبد خداي سرزمينش «آشور» در نينوا سوراخهايي در كف صخره يي آن حفر كنند. اين سوراخها از طريق كانالهاي زيرزميني كه آب در آنها جاري بود، به يكديگر متصل بودند؛ آن گاه اين سوراخها با خاك پر شد و به اين ترتيب پي مناسب براي باغ فراهم آمد.
البته اين باغ آشوري، قابل مقايسه با «باغهاي سميراميس» نبود. برابر نوشته هاي هم رأي و مشابه نويسندگان يوناني و رومي در زمان احداث باغهاي معلق و نيز نويسندگان يوناني و رومي زمانهاي سپسين، باغهاي معلق سميراميس چه از نظر زيبايي و جلال و شكوه و تأسيسات و چه از نظر گوناگوني و تعدد نوع گياهان و گلها، در جهان آن روزگار بي مثال و بي همتا بود.
بخت النصر به تمام سربازان خود دستور داده بود كه هنگام لشكركشيهاي خود به سرزمينهاي دور، هر آن چه را كه از گياهان ناشناخته مي ديدند، از ريشه درآورده و با سرعت، آنها را به بابل ارسال دارند.
به ندرت كارواني پيدا مي شد كه گياهي جديد از سرزمين خود نياورده باشد و به ندرت كشتيهايي پيدا مي شدند كه يك روئيدني جديد را از سرزمينهاي دوردست نياورده باشند. به اين ترتيب در بابل يك باغ بزرگ رنگارنگ ايجاد شد كه نخستين باغ گياه شناسي جهان به شمار مي آمد .
احتمالاً هر يك از هفت تراس، باغي مخصوص به خود داشت. از اين رو به باغ بابل كلمة جمع «باغهاي معلق» اطلاق مي شده است.
با اين وجود اين هفت تراس و تأسيسات مستقل با هم يك مجموعة كامل را مي ساختند: در لبة خارجي هر تراس هزاران گياه پيچك و بالارونده و آويز روييده بوده، كه تا باغ تراس زيرين خود امتداد مي يافتند و به اين ترتيب از هفت باغ مجزا يك مجموعة كامل مي ساختند.
يك كوه بزرگ سبز با شيب تند با تعداد بيشماري از درختان، پرچينها، بيشه ها و گلها كه در مجموع آويزان و يا معلق به نظر مي آمدند ـ و از اين جهت به اين مجموعه، صفت باغهاي «معلق» داده شده است.
برده ها به ويژه در تابستان كه درجة حرارت تا 50 درجة سانتيگراد بالا مي رفت، بدون وقفه از چاه آب مي كشيدند و آب را به داخل كانالهاي كوچك متعدد مي راندند. از طريق اين كانالها آب از بالاترين طبقة باغ به تمام شبكه هاي پايين تر تأسيسات جاري مي شد.
در تمام طبقات، جويبارها و آبشارهاي كوچك جريان داشت؛ درون حوضها و بركه هاي كوچك، اردكها و مرغابيها شنا مي كردند و قورباغه ها ميخواندند؛ زنبورها، پروانه ها و سنجاقكها از اين شكوفه به آن شكوفه مي پريدند ـ و درحالي كه شهر بابل زير تيغ آفتاب گرم تابستان بود، «باغهاي سميراميس» فارغ از محنت كم آبي و گرما، شكوفا و سبز و خرم بود.
به طور مسلم اين ـ دوگانگي و تضاد در يك محيط ـ بود كه باغ بابل را در مقام پرافتخار دوم، در فهرست عجايب هفتگانة جهان قرار داد.
البته وجود اين قسمت در بازي تاييد نشده ولي امکان ندارد سازندگان از سمبل شهر بابل چشم پوشي کرده باشند