من حدود یک هفته ای میشه بازی رو تموم کردم، نزدیک 50 ساعت وقت برد، کمتر از 40 ساعت برای اتمام داستان و +10 ساعت هم برای انجام یه سری از ماموریت های فرعی و کلا اکتیویتی ها. حالا با کمی تاخیر نظرم رو میگم، سعی میکنم حاوی اسپویل نباشه، یعنی قطعا حاوی اسپویل نیست، و چیزهای که مینویسم کاملا نظر شخصی منه، و رو حساب یه فن قدیمی که FFVII اورجینال یکی از بهترین بازی های عمرشو و اساسا با این بازی عاشق ویدئو گیم شده، سمت و سوی شخصی تری هم داره. در نتیجه خیلی طبیعی هست که با بیشتر این کامنت یا با همش مخالف باشید و در کل چیزهایی که میگم از زاویه دید خودم درسته، نه اینکه الزاما فکت باشه، یا هرچی.
تیتر وار من Final Fantasy VII Rebirth رو دوست نداشتم و برام تجربه جالبی نبود، نمیگم بازی خوبی نبود، میگم تجربه جالبی نبود، و در بیشتر موارد حس بی هویتی داشتم بهش. مشکلم با FFVIIR رو میتونم تو سه بخش خلاصه کنم:
1 - داستان:
از ابتدا شروع پروژه Remake سازنده ها گفتن قرار نیست این پروژه عظیم سه قسمته یه بازسازی صرف باشه. یعنی اصولا بازی هایی که Remake میشن، سازنده میاد همون بازی رو از ابتدا و با تکنولوژی های جدید میسازه. در مواردی مثل ریمیک Demon's Souls ممکنه همون بازی عین به عین با گرافیک و انیمیشن های بهتر مجدد ارایه بشه و در مواردی هم مثل RE4R تغییرات بیشتره، دیالوگ ها تغییر میکنن، سکانس ها مجدد کارگردانی میشه، گیم پلی تغییر میکنه، چیزهای حالا قدیمی حذف و مکنیک های تازه اضافه میشن. اما در هر دو حالت روایت و ترتیب اتفاقات و در یک کلام کلیت بازی یکسانه. فقط تجربه کمی متفاوت و امروزی میشه. اما پروژه دوباره سازی FFVII یه چیزی ماورای این دو حالته، و اساسا پاسخ به یک سوال بزرگه، اگه الان میخواستیم FFVII رو بسازیم چی در میومد؟ و این یعنی تغییرات بزرگ و کوچیک در همه ابعاد بازی. از تغییر گیم پلی نوبتی به یه فرمول اکشن بگیر، تا اضافه کردن شخصیت های تازه و ایجاد تغییرات ریز و درشت تو روایت بازی. در نتیجه FFVIIR یه چیز تازه است. و نمیخواد همون FFVII Original باشه و ما یه داستان نسبتا تازه ای رو داریم میبینیم.
روایت اساسا خطیه. چون دیگه OW به معنای بازی اورجینال وجود نداره، پیدا کردن هدف های بعدی در داستان منوط به گشتن در این دنیا و کشف نیست، بلکه سر راست و خطی بهش میرسیم. در نتیجه خیلی بخش های اضافه حذف شدن، بعضی بخش ها بست و گسترش بیشتری پیدا کرده، و داستان با جزییات بیشتری روایت میشه. مثلا بازدید از یه دهکده ای در بازی اصلی شاید 5 دقیقه هم وقت نگیره، و صرفا یه دیالوگ کوتاه چند خطی توش رد و بدل میشه، اما اینجا یه بخش مفصل 5 6 ساعته است. صرف نظر از اینکه این بست دادن داستان چقدر روند روایت رو به نسبت بازی اصلی کند کرده و البته این طبیعیه، چون صرفا بخش داستانی بازی اصلی رو میشه تو 40 ساعت تموم کرد و اینجا هر قسمت 40 ساعن محتوا داستانی داره، میشه مفصل گویی رو بخش جذاب داستان دونست. بخصوص برای کسایی که دوست دارن بیشتر و بیشتر تو دنیای استیم پانکی بازی غرق بشن.
اما مشکل اصلی از یه جای دیگه بیرون میاد، و اون اضافه کردن یه لایه تازه به داستانه. تخمی که تو بازی قبلی کاشته شده حالا بیشتر رشد کرده و رو همه چی سایه انداخته. تایم لاین جدید، کارکترهای تازه و مخلص کلام پیچیدگی های بیشتری که قراره بازی رو برای کسایی که مثل من بازی اصلی رو هم رفتن یا خوردن هم جذاب باشه، اما آیا واقعا اینطوره؟ جواب من یه نه بزرگه. FFVII یه داستان سر راست، با یه روایت ساده، منطقی و به شدت درگیر کننده و احساس داشت. اما الان این اضافه شدن شخصیت های جدید، درگیر شدن با تایم لاین های مختلف، جهان های موازی و ... صرفا داستان رو پیچیده و غیر قابل فهم کرده. و نمیتونه ارزش افزوده قابل تاملی داشته باشه. و اوج این مشکلات تو برخورد این دنیاها با همه. یعنی انتها داستان و جایی که به نظر من تاثیر گزارترین سکانس بازی که حتا یادمه تا چندین سال از نظر عموم یکی از متاثر کننده ترین لحظات ویدئو گیم هم بوده رو از بین میبره!! چون میخوام بدون اسپویل توضیح بدم نمیشه جزییات رو گفت، اما Rebirth میاد غم انگیز و درعین حال بهترین جای FFVII رو خراب میکنه! من حس میکنم یه تصمیم شجاعانه تو بازی اصلی گرفته شده و کار خودش رو هم کرده و حالا اینا دارن با اضافه کردن ان لایه و به قیمت پیچیده و غیر قابل فهم شدن داستان، از اون تصمیم پا پس میکشن!
مخلص کلام داستان سه گانه Remake پر جزییات تره، اما پیچیدگی های بیهوده اون ایجاذ حاصل از سادگی و روایت سریعش رو از بین برده. ضمن اینکه نتیجه خطی شدن از بین رفتن مهم ترین نکته داستان اصلیه: جست و جو برای پیدا کردن سفیراث و مقابله با تهدید بزرگش علیه دنیا. تو FFVII خیلی مشخص نیست هدف بعدی چیه یا باید کجا بری، همش در مورد کشف این دنیاست، باید خودت با تحلیل کمترین دیالوگ ها ببینی مقصد بعدی کجاست. معماها رو کشف کنی، و بفهمی چطور میشه پیش رفت، اما الان روند خطی شده و در عوض رو هر بخش داستان، تاکید بیشتری صورت گرفته و مفصل تر با همه چی روبرو میشی.
2 - ساید اکتیویتی ها
3 - کشف/رمز و راز
مورد دوم و سوم رو مجبورم با هم توضیح بدم. FFVIIR بر خلاف FFXVI که یه بازی کاملا خطیه، نسبتا دنیای بزرگ و پر از موضوعات فرعی داره. از ساید مشن های جور واجور گرفته، تا انواع و اقسام مینی گیم ها تو Gold Saucer و World Activity های جور وا جور. بعضی هاشون خلاصه شده تو پید کردن یه سری برج، و یه کار تکراریه، و برخی دیگه مثل مشن های مربوط به موگل ها یا کاکتوس ها مفصل و جالب تره و حتا شاید از بخش های اصلی هم جذاب تر باشن! ساید مشن ها هم بعضا واقعا خوبن، حتا بهتر از آبجکتیوهای اصلی! و کلا کسی که به این چیزها علاقه داره رو میتونه ساعت ها، شاید حداقل 20 ساعت سرگرم کنه و تهش خیلی احساس خستگی نداشته باشه.
اما مشکل من کجاست؟ باز یه چیز کاملا شخصیه! فرمول ساخت OW بازی همینطور که کارگردان بازی هم گفت Horizon هست و سعی کردن دنیا و OW شون رو شبیه به این بازی بسازن. در نتیجه غیر از دو سه تا مورد، یعنی کاکتوس ها و موگل ها، همه چیز برای من سریع رنگ و بوی تکرار میگیره، یا نمیتونم ارتباط بگیرم باهاش، چون سنخیتی با FF نداره.
FF همیشه جذابیت اصلیش، منهای داستان، شخصیت پردازی (بخصوص شخصیت های منفی) و اون رمنس و شیمی قوی بین شخصیت ها، تو لذت کشف و پیدا کردن بوده. یعنی بازی پر از رمز و رازه، آیتم های مخفی، سلاح های مخفی، باس های مخفی، سامن های مخفی، چیزهایی که پیدا کردنش فقط در شرایط خاص ممکنه، برخیشون خیلی مبتنی بر شانسه و ... در این حد که مثلا تو FFVII شخصیت هایی مثل یوفی و وینسنت، کارکترهای مخفی هستن و ممکنه اصلا نتونی به پارتی اضافه کنیشون! یوفی با انتخاب صحیح دیالوگ ها پیدا میشه و وینسنت بعد پیدا کردن رمز گاوصندوق و اجرای دقیقش و بعد یه باس فایت خفن و سخت (که به نوعی اینجا هم هست).
همه این ها باعث میشه که اصولا FF ها، یعنی نسخه های قدیمی و تا قبل 12، بعد اتمام داستان یجورایی تازه شروع میشن. حالا باید تو این دنیا بگردی، رمز و رازها رو کشف کنی تا لولت بره بالا، مجهز بشی به سلاح های مخفی و بتونی باس هایی رو بزنی که غول آخرو برای صبحوونه میل میکنن. مثلا من شخصا هیچ وقتِ هیچ وقت پیدا کردن Shadow تو FFVI رو از یاد نخواهم برد! اینکه وقتی التیما دنبالت هست تا ثانیه آخر صبر کنی، بعد بری تو یه غاری و تنها در این صورت میشه این شخصیت رو دید. یا اون اتاق های FFIV که تو هر اتاق بری، 64 تا در دیگه هست که تو هر در بری 64 تا دیگه هم اون توعه و تو یکی از این ها خفن ترین سلاح بازی پنهان شده!
الان متاسفانه تو این سه نسل اخیر، به کل این بُعد از FF محجور و مغفول باقی مونده. 13 سعی داشت یه کارهایی بکنه، دستکم میتونستی سلاح های خفن پیدا کنی و باس فایت های درست درمون رو بزنی، 15 خیلی کمتر شد، 16 شوخی بود، و FFVIIR به سمت یه فرمول به نظر من غربی رفته و از این جهت من باهاش ارتباط برقرار نمیکنم. یعنی دوست ندارم بعد تموم شدن داستان برم با چوکوبو دنبال گنج هایی که خرگوش ها چال کردن بگردم، یا از یه برج برم بالا یه دکمه رو بزنم بیام پایین، کریستان پیدا کنم، یه سری مبارزه رو با آبجکتیوهای مسخره مجدد انجام بدم که توش یه نفر هم مدام داره از تو اسپیکر دسته زر میزنه و ... بازی هایی مثل شوتینگ رینج و فوتبال بازی کردن با 13 و... هم حداقل تو FF برای جذاب نیست، چون انتظارم یه چیز دیگه است.
++++
حالا با همه این تفاسیر امتیاز من به بازی چنده؟ قطعا 10/10!
Fianl Fantasy VII Rebirth یه پکیج کامل و تقریبا بی نقصه. ایراد ریز و درشت داره، اما خوب کدوم بازی کامل بی نقصه؟ و مهم ارایه یه پکیج خوبه که FFVIIR از این نظر عالی عمل میکنه. گرافیک خفن، داستان جالب، کاتسین های پشم ریزون، گیم پلی انصافا باحال و عمیق، و یه عالم ساید اکتیویتی جور وا جور که میتونه برای +100 ساعت هرکسی رو سرگرم کنه. اما یه بازی 10/10 ـی هست که من دوست ندارم، اونم بخاطر اینکه بازی اورجینال برام مقدسه و نمیدونم تا الان چند بار بازی کردمش. در این حد که وقتی تریلر ریبرث امد، انقدر جوگیر شدم که رفتم دوباره 40 ساعت بازی کردمش (و البته تا سر سفیروث رفتم، چون زدن اون نیازمند گرایند بود که دیگه حوصله نداشتم
).
منهای همه گله های شخصی من، FFVIIR یه پکیج کامل و شاید یکی از بهترین FF های این چند نسل اخیره. یعنی قطعا میتونه بهترین باشه. فکر میکنم هرکی برای اولین بار بازی میکنه پشم براش باقی نمونه.