کسی می خواد از داستان چیزی براش لو نره نخونه!
دانته یه سرباز صلیبیه!که اول بازی می بینید داره یه پارچه که به شکل صلیبه رو به بدنش می دوزه!
در قسمت بعدی می بینید که دانته با چند نفر زندانی می جنگه و وارد یه محلی میشه!ناقافل یکی میاد و یه خنجر میکونه تو کمرش دانته هم می گه:اکی!ما که از همه خوردیم تو هم روش!
بعد فرشته ی مرگ میاد جونش رو بگیره دانته می گه برو کنار بذا باد بیاد و با فرشته ی مرگ می جنگه و اون رو می کشه و داس اون فرشته رو می گیره!
دانته تصمیم می گیره خلاف ملاف رو قلاف کنه برمیگرده فلورنس پیش همسرش!میاد می بینه که زنش رو کشتند!روح زنه رو یه روح یا فرشته میبره که اون روح افراد بد رو به جهنم میبره!بعد دانته میره کلیسا روح زنش رو میبینه که زنه هم به دانته میگه تو می تونی من رو نجات بدی!دانته هم میگه می تونه!:biggrin1:
بعدش دانته برای نجات زنش میره تو جهنم تا زنش رو نجات بده که اونجا تمام گناهان خودش و خانواده ش رو از قبیل پدر و مادر و برادر رو میبینه!در واقع دانته مرده!اصلا اونجا که خنجر رو طرف به دانته میزنه میمیره و اصلا جنگی در کار نیست با فرشته ی مرگ و اینا!و اون داس هم الکیه!این رو دانته آخر بازی می فهمه و ...
اگه بازم می خوای بگم بگو تا کاملش رو بگم برات!:biggrin1:
دستت درد نکنه
آره اگه کامل تر بگی خیلی بهتره
منم سعی میکنم کم کم داستانو بخونم که بفهمم دارم چی بازی میکنم:biggrin1: