همون تیکه ای که نشون داد یاجیرو و جینزابورو دوست شدن هر لحظه منتظر بودم که یاجیرو رو بکشن البته فکر میکردم با تیر و کمونی چیزی باشه ولی واقعاً فکرشم نمیکردم که از توپ نیزه ای استفاده کنن
همچنین چه روش بدی برای کشته شدن بود، فکرشو بکنین یاجیرو این همه زحمت کشید و آخرش با نمونه اولیه توپ کشته شد. واقعاً میشد ناامیدی رو در چشم هاش دید.
تروهی هیمه هم که چشم یکی از ژنرال های مغول رو گرفت. راستشو بگم سر همین موضوع میترسم ادامه انیمه رو ببینم و یه وقت اتفاقی برای تروهی هیمه بیوفته
به نظرم با کشته شدن همه اعضای خانواده اش و از بین رفتن شهرش دیگه به اندازه کافی زجر کشیده. اگه نویسنده بخواد بیشتر از این سرش بیاره واقعاً آدم نامردیه.
ولی این فتیشی که داره خیلی بامزه اس. یعنی توی قصر هم که بوده همینجوری شب ها راه میوفتاده و به مرد های خوابیده تجاوز به عنف میکرده؟
ولی لامصب حرفه ای هم هستا، بدون اینکه به روی خودش بیاره خیلی راحت منکر همه چی میشه
تازه سوندره خیلی خوبی هم هست
همینطوری داره نکات مثبتش بیشتر میشه
فقط نمیدونم چرا کلید کرده روی این جینزابورو بدبخت که چهار تا زن داره
یه چیز دیگه هم بگم و زحمت رو کم کنم
اینا از سه سال قبل خبر داشتن که مغول ها چشم طمع به کشورشون دوختن. مطمئناً از یکی دو ماه قبل هم که مغول ها داشتن ناوگانشون رو تکمیل میکردن خبرش بهشون رسیده بوده. پس چرا توی این همه مدت یه استحکاماتی چیزی برای جزیره شون نساختن؟ حالا نمیگم حتماً میرفتن یه قلعه لب ساحل میساختن ولی دیگه چهار تا دیوار و کانال که میتونستن بزنن که موقع حمله یه ذره جلوی پیشروی دشمن رو بگیرن. خیر سرشون جزیره مرزی هستن و همیشه مورد تهدید حمله دزدهای دریایی و کشورهای دیگه هستن. نمیدونم چی جری تا اون موقع دووم آورده بودن.
یه نکته جالب دیگه هم که توی این قسمت نشون دادن اینه که ارتش مغول ها اصلاً اتحاد ندارن و کره ای ها و مغول ها و چینی ها چشم دیدن همدیگه رو ندارن و نظم و انضباط هم که ماشالا و مثل وحشی ها میمونن. تعجبی هم نداره که با این جمعیت زیادشون بعد از دو روز هنوز نتونستن جزیره رو کامل تصرف کنن