انگار حرف دلمو زدی انگار وابستگی خاصی بهش دارمبه نظرم برای ما دهه شصتی ها و اوایل دهه 70 که گیمر بودیم،گیم حس اون رفیقی رو داره که از بچگی با هم بزرگ شدیم برای همین خیلی سخته که بیخیالش بشیم.وگرنه خیلی چیزها تو زندگیمون بوده که الان یادمون هم نمیاد اصلا ولی گیم برامون فرق داره.این که هی زور میزنیم بازی کنیم یا به قول دوستمون حتی خیره به دیوار میشیم ولی بیخیالش نمیشیم همین حس ترس از دست دادن رفیق بچگی هامونه به نظرم.
باور کنین نمیدونم من اینجوریم یا مثل منم این حسو دارن تو هر جایی میرم حتی مسافرت باز حس بازی کردن بهم دست میده دیگه یجوری شدم مثلا تو هر آب و هوایی که برام اتفاق میفته مثلا تو فصل زمستان یهو یاد بازی لست و گاد و بازیایی که توشون برف هستش میاد
مثلا وقتی میرم جنگل یاد بازیای مثل کرایسیس و تام رایدر میفتم
میگم این وابستگی به گیم فکر کنم تا آخر عمر باهامون بمونه