چرا دروغ بگم،وقتی صدا و تصویر رو به آرامش و سیاهی میره،ضربان قلبم به 4 برابر هم میرسه.
مثلاً در مترو 2033، موقعی که اون قطار نامرئی از کنارم رد می شد،تموم بدنم یخ کرده بود،فکر کنم فشارم افتاده بود..
یا وقتی در alan wake هوا تاریک می شد و صدای زوزه ی باد می پیچید و سایه ی ابرها و درختا به سرعت تکون می خورد همش می گفتم خدایا منو نجات بده از این وضعیت!
اصلاً دل تو دلم نبود،alan که قدم بر می داشت،تپش قلبم بیشتر می شد..
کلاً آدم چندان عاطفی یا حساسی نیستم اما اعصاب و احساسم با ترس میونه ی خوبی نداره؛فکر کنم بیشتر استرسم ، ترس از انتظار برای تجربه ی بد یا وحشتناکی هست که به خودم القا شده یا محیط بازی القا می کنه.
به خاطر همین خیلی کم سمت بازیای ترسناک میرم.مترو 2033 از معدود بازی های ترسناکم بود که در عین ترسیدن،خیلی ازش لذت بردم .