Esmralda
کاربر سایت
مشکل دقیقا همینجاست. به تعریفی که خودت از هنر کردی دقت کن: «بیان احساسات و یا ایده به صورت خلافانه از طریق یک مدیوم هنری». از «مدیوم هنری» استفاده کردی که خب این واقعا معنی نداره. اول باید هنر رو معنی کنی بعد بری سراغ مدیوم. بعد ما اصلا مدیوم هنری نداریم. :d
راست میگی. "بیان احساسات و یا ایده به صورت خلاقانه از طریق یک اثر یا اجرا" شاید بهتر باشه. البته اینجوری باید اثر رو معنی کرد که از نظر من میتونه هرچیزی از لباس تا غذا و کتاب و ... باشه. فقط همش بستگی به این داره که چجوری پیاده شده و آیا خلاقانه هست و احساساتی رو میتونه بیان کنه یا نه.
اینهایی که گفتن بازی حتما نباید سرگرمکننده باشه سازنده نبودن، دانشآموز ۲۱-۲۲ ساله بودن که تجربهای ندارن. من نمیدونم چطور به مغزشون خطور کرده که بازی نباید سرگرمکننده باشه. اصلا همین شعر و شاعری هم که همه یه مدت میرن توش گیر میکنن رو اگه بحث تکنیکی و آنالیز رو جدا کنی، خود شعر برای سرگرم شدن هست. اصلا هنری که سرگرم نکنه هنر مرده هست. صحبت من هم همینه، گیمپلی باید تو بازی باشه، اینها داشتن گیمپلی رو هم از بازی حذف میکردن. اصلا همین گیم خودش از «play» میاد، از بازی که بدون قوانینه و فقط برای تفریح هست. بعد که بهش قانون اضافه کنی و magic circle تشکیل بشه میشه «game». جالبه این همه ما سر بازی بحث میکنیم هنوز سر مفهوم «play» موندیم. خیلیها مثل Huzinga قبل از این که بازیهای دیجیتالی ساخته بشن سعی کردن معنی «play» رو بفهمن، ولی هنوز به هیچ نتیجهای نرسیدن. تو کلاس یه قسمت از کتابش («Homo Ludens») رو باید میخوندیم و تفسیر میکردیم. وقتی با حرفهای بازیسازهای الان مقایسه میکنی متوجه میشی که از این نظر هیچ پیشرفتی نکردیم. برای همینه که تو بحث «هنر در بازی» هم نمیتونیم به نتیجهای برسیم چون هنوز تو معنای بازی کردن موندیم. ولی یه نکتهای که باهات موافقم اینه که همون هنر باید تو گیمپلی باشه. گیمپلی حتما نباید تو راه رفتن و اینها خلاصه بشه، هر راهی که بتونه بازیکن رو به دنیای بازی وصل کنه و بهش انتخاب بده میشه گیمپلی.
این کتابی رو که گفتی اصلا نخوندم.
یادمه ایبرت گفته بود مشکل از همین "گیم" ـه. یعنی چون میشه بازی کرد و برنده شد و باخت نمیشه اون رو هنر دونست. نظر تو چه ؟
من شخصا قبول ندارم چون همون بازی و برد و باخت جزوی از تجربه اثر حساب میشه. ایبرت با شطرنج مقایسه کرده بود درحالی که یه بازی ویدیویی و تجربه اون رو نمیشه با شطرنج مقایسه کرد از نظر من. کلا توی خیلی از بازی ها برد و باخت به اون مفهوم معنی نداره و بیشتر بحث progress تو narrative خود بازیه تا برد و باخت به اون مفهوم شطرنجیش.
قبول کن که پستمدرنیسم واقعا چیز جالبی نیست. :d
منظورت رو میفهمم ولی به صورت کلی نمیتونم قبول کنم. :d پست مدرنیسم مشکلش اینه که راحت میشه ازش سو استفاده کرد و فقط یه چیزی انداخت وسط اسمش رو گذاشت هنر و هرکی هم اعتراضی کنه بگن شما نمیفهمی و مشکل از خودته. یه جورایی مثل جریان لباس جدید پادشاه میمونه. ولی کارای خوبی هم ازش بیرون اومده. البته شاید به این ربط داشته باشه که تو وقتی میگی مثلا مینیمال داری در مورد نقاشی حرف میزنی (اونجور که گفتی این برداشت رو کردم) ولی اولین چیزی که توی ذهن من میاد موسیقیه که مینیمال یکی از سبک ها محبوبمه. وقتی گفتی پست مدرن هم من اول از همه یاد ادبیات و رمان های پست مدرن افتادم برای همین نمیتونم حرفت رو در مورد اینکه چیزه جالبی نیست قبول کنم.
ولی در مورد نقاشی و مجسمه و ... که تو گفتی ... از طرفی حرفت رو قبول دارم چون خودمم میبینم تابلو کلا چهار تا خطه و با خودم میگم واقعا چیه این رو شاهکار میدونن، ولی بعدش میترسم و با خودم میگم شاید از کم اطلاعی خودم در ضمینه نقاشی باشه. موسیقی شوئنبرگ با کسی که با موسیقی آشنا نیست ممکنه یه سری نویز حساب بشه ولی من میدونم بالاتر از ایناست. توی نقاشی من کلا چیزی رو مخصوصا توی دوران معاصر دنبال نکردم و اطلاعاتم محدوده. فکر کنم معاصرترین نقاشی که واقعا دوستش دارم Zdzislaw Beksinski باشه که اونم سبکش بیشتر سورئاله.
خوبی هنر اینه که اثر هر کسی متفاوته. اینها کاری که میکنن به شدت generic هست.
این حرف رو قبول دارم. مثل مثال من در مورد چشمه مارسل دوشان. چون برای اولین بار همچین کاری کرده و معنی که میتونه داشته باشه مورد احترامه برای من ولی بعد از اون هرکی رسید از جارودستی و لیوان و میز صندلی هرچی دم دست بود رو گذاشت توی گالری. اینا دیگه خیلی مسخرست.
حسودیم شد شدید :dلوور رو که دیدم واقعا لذت بردم، چون برای اثرها زحمت کشیده شده بود.
اثر رو باید هنرمند توضیح بده نه این که چون هیچ محتوایی نداری از رو تنبلی بذاری به عهدهی مخاطب.
منظورت اینه که اثر باید طوری باشه که خودش بتونه خودش رو توضیح بده دیگه ؟ این رو قبول دارم ولی اگر منظورت اینه که هنرمند باید "خارج از خود اثر" برگرده بگه اینجا منظور من مثلا تاثیر مدیا روی مغز انسان ها بود رو اصلا قبول ندارم.
این رو قبول دارم که بعضی از این اثرها انقدر بیمعنیه که میشه هر معنی رو از روش برداشت کرد و این خوب نیست.
مینیمالیسم توی موسیقی هم خوبه. البته همش بستگی داره چجوری پیاده بشه.البته مینیمالیزم برای طراحی وبسایت، UX و چیدمان خونه واقعا مناسبه.
ولی تو بازی نمیشه گیمپلی رو نادیده گرفت. مثل این میمونه که تو فیلم داستان رو نادیده بگیریم. نمیشه که. :d
بهتر نیست بگیم مثل این میمونه که توی فیلم دوربین (یا کلا سینماتوگرافی) رو نادیده بگیریم ؟ چون چیزی که فیلم رو فیلم میکنه دوربینه. مثلا Baraka داستانی نداره (البته میشه از ترتیب صحنه ها یه چیزی برداشت کرد) ولی فیلمه در هر حال. اگر دوربین کلا یه جا نشسته باشه، حرکتی نکنه، زوم نکنه، کات هم نکنه یه چیزی تو مایه های تاتر نمیشه تا فیلم ؟