سریال Westworld [ اسپویل تا آخرین اپیزود پخش شده آزاد می باشد ]

K I 1 1 E R

ناظم انجمن
Feb 22, 2011
17,159
نام
∂αнмα
دوستان نقد بررسی سایت همسایه رو بخونید تئوری جالبی رو در مورد اینکه چه کسی رو فورد میخواسته باز سازی کنه گذاشته

این متنش :

طبیعتا اولین کسی که به ذهن‌مان می‌رسد خودِ دکتر فورد است. کسانی که پیش‌بینی کرده بودند که فورد عمرا نقشه‌ی قتل خودش توسط دلورس را می‌کشید و تاکنون به وقوع پیوستن پیش‌بینی‌شان خیلی بعید به نظر می‌رسید احتمالا الان سر از پا نمی‌شناسند. مطمئنا این گروه از طرفداران مطمئن هستند که مغز قرمزی که برنارد در جیب کتش می‌گذارد متعلق به فورد است و آنتونی هاپکینز قبل از پایان این فصل، بازگشت باشکوه و غیرمنتظره‌ای خواهد داشت و شخصا به عنوان کسی که با بازگشت هاپکینز از لحاظ منطق داستانگویی مشکل دارم و احساسی به این موضوع نگاه نمی‌کنم، قبول دارم که احتمال وقوع این اتفاق وجود دارد. دلیل اصلی‌اش این است که فورد نیازی به بازگشتن ندارد. او همان‌طور که در سخنرانی‌اش در فینال فصل اول گفت، هنرمندان بزرگ به هنر خودشان تبدیل می‌شوند (درست مثل شوپن که بعد از مرگ، موسیقی شد!)، در طول این فصل ثابت شده که شاید بدنِ فیزیکی فورد از سریال حذف شده باشد، اما حضور او کماکان در سریال حس می‌شود. او نه تنها همچنان کنترل بازی ویلیام را در دست دارد، بلکه کلمنتاین را هم طوری برنامه‌ریزی کرده بوده تا برنارد را به لابراتور مخفی ویلیام منتقل کند. این نشان می‌دهد او کماکان طراح بازی است و احتمالا تمام اتفاقاتی که دارد در پارک می‌افتد را تحت نظر دارد و از قبل پیش‌بینی کرده بوده است. قوس شخصیتی فورد به بهترین حالت ممکن در فصل اول به سرانجام رسید و کامل شد و نویسندگان برای بازگرداندن او باید دلیل خیلی خیلی خوبی داشته باشند که شخصا هرچه زور می‌زنم نمی‌توانم این دلیل را ببینم. پس اگرچه همیشه احتمال اینکه آن مغز قرمز به فورد تعلق داشته باشد ‌وجود دارد، اما نه به اندازه‌‌ای که بتوانیم روی آن حساب باز کنیم. گزینه‌ی بعدی لوگان است که برای در نظر گرفتن او هیچ دلیلی به جز اینکه بن بارنز، بازیگر سرگرم‌کننده‌ای است و اینکه بازگشت او می‌تواند ویلیام را حسابی غافلگیر کند ندارم. باید اعتراف کنم که وقتی فهمیدم لوگان اوردوز کرده است خیلی ناراحت شدم. چون واقعا انتظار داشتم تا او را در قالب یک لوگانِ مسن‌تر ببینم. مخصوصا اگر سریال مثل اِد هریس، بازیگر درجه‌یکی را برای نسخه‌ی پیری لوگان انتخاب می‌کرد. پس احتمال بازگشت او نیز چیزی بیشتر از علاقه‌ام به دیدن دوباره بن بارنز نیست و هیچ دلیل منطقی دیگری ندارد.

اما شاید اولین گزینه‌ی جدی‌مان آرنولد وبر باشد. در نقدهای گذشته هر از گاهی درباره‌ی اینکه برنارد خیلی عجیب رفتار می‌کند صحبت کردیم. برای مثال شخصیتی که جفری رایت نقش‌آفرینی‌اش را برعهده دارد و در اپیزود افتتاحیه‌ی فصل در ساحل دریا بیدار می‌شود، نه تنها زخم روی پیشانی‌ برنارد از فصل اول را ندارد، بلکه لباس‌هایش نسبت به لباس‌هایی که برنارد در مراسم پایانی فینال فصل اول بر تن داشت هم عوض شده است. همچنین او عمیقا سردرگم و پریشان‌حال به نظر می‌رسد که شاید در نگاه اول ناشی از آسیبی که مغزش دیده باشد و در اپیزود این هفته هم به کمکِ السی سر پا می‌شود، اما همزمان این سردرگمی می‌تواند ناشی از قرار گرفتن مغز قرمز در بدن یک میزبان باشد. بالاخره رفتار او چندان با وضعیتِ پراغتشاشی که جیم دلوس تجربه می‌کرد فرق نمی‌کند. به عبارت بهتر، قضیه از این قرار است که کاراکتر جفری رایت که ما همراه با السی در غار، همراه با دلورس در قلعه و همراه با شارلوت در لابراتور می‌بینیم همان برنارد خودمان است. اما کاراکتری که در ساحل دریا بیدار می‌شود و همراه با تیم امنیتی دلوس سر از جنازه‌های میزبانان روی آب در می‌آورد در واقع آرنولد است. بالاخره ما می‌دانیم که فورد برای ساخت کلونِ آرنولد (برنارد) به دی‌ان‌ای دوست قدیمی‌اش دسترسی داشته است. همچنین صحنه‌ی دیگری از فصل دوم وجود دارد که مدرک خوب دیگری برای جدی گرفتن این تئوری به نظر می‌رسد. منظورم اولین سکانس فصل دوم است. در این سکانس با تصاویر آشنایی روبه‌رو می‌شویم؛ دلورس در لباس آبی و لهجه‌ی روستایی‌اش در یک اتاق زیرزمینی با دیوارهای شیشه‌ای روبه‌روی آرنولد نشسته است و آنها درباره‌ی ماهیت واقعیت صحبت می‌کنند. اولین نکته‌ی عجیب این سکانس، تفاوت نسبت ابعاد تصویر با دیگر صحنه‌های کل سریال است. طبیعتا اولین چیزی که برای توضیح اینکه چرا سازندگان دست به چنین کاری زده‌اند این است که آنها می‌خواهند از این طریق به این نکته اشاره کنند که این سکانس چیزی که در نگاه اول به نظر می‌رسد نیست.


در نگاه اول به نظر می‌رسد این سکانس در روزهای اولیه‌ی تاسیس پارک جریان دارد. زمانی که آرنولد زنده بود و هر از گاهی با دلورس مصاحبه می‌کرد. اما اگر این‌طور نباشد چه؟ یکی دیگر از نکاتی که طرفداران از این سکانس متوجه شده‌اند این است که انگار کسی که هدایت مصاحبه را برعهده دارد نه آرنولد، بلکه دلورس است. آرنولد: «معذرت می‌خوام، دلورس، حواسم پرت شده بود». دلورس: «داشتیم صحبت می‌کردیم». آرنولد: «درباره چی داشتیم صحبت ‌می‌کردیم؟». دلورس: «داشتی درباره‌ی خوابی که دیده بودی بهم می‌گفتی». آرنولد: «آره، فکر کنم...». چه می‌شود اگر دلورس (همان دلورسِ خودآگاه شورشی فعلی) در این سکانس در حال صحبت کردن با آرنولدِ تازه بیدار شده است و درست مثل ویلیام و جیم دلوس در اپیزود این هفته، در حال صحبت کردن با او برای تشخیصِ محدودیت‌های ذهنی‌اش است؟ بالاخره ما چند باری در طول این فصل دیده‌ایم که دلورس می‌تواند پرسونای همان دختر مظلوم مزرعه‌دار را به خود بگیرد. چه می‌شود اگر دلورس در این سکانس، لباس آبی‌اش را به تن کرده باشد، لهجه‌ی روستایی‌اش را برگردانده باشد و موهایش را شانه کرده باشد تا به آرنولد حسِ امنیت و آشنایی القا کند. تا آرنولد پس از بیدار شدن فکر کند که هیچ چیزی تغییر نکرده است. که او نمرده است و هنوز در همان ۳۵ سال گذشته هستیم. بالاخره جیم دلوس هم قبل از اینکه ویلیام حقیقت را برایش فاش کند فکر می‌کرد که در همان اتاق هتلش در کالیفرنیا حضور دارد و نمی‌دانست که چند وقت از مرگش گذشته است و آیا اصلا مُرده است یا نه. و تازه به محض اینکه از واقعیت آگاه می‌شد، ذهنش شروع به رد کردن بدنش می‌کرد. شاید دلورس هم در این سکانس می‌خواهد توهمِ آرنولد را حفظ کند تا مغزش، بدنش را پس نزند.

فورد به برنارد دستور می‌دهد تا آن ذهنی که متعلق به انسانی ناشناس است را بدزدد تا بتواند آن را در بدنی که به‌طور مخفیانه در حال پرینت کردن آن بوده است بگذارد. او کیست؟


در این صورت جمله‌ی نهایی دلورس در این سکانس (آخه چرا باید از من بترسی؟) معنای تازه‌ای به خود می‌گیرد. بالاخره نه تنها دلورس با توجه به هرج و مرجی که راه انداخته واقعا ترس دارد، بلکه همان‌طور که در نقد اپیزود افتتاحیه هم گفتم، ایوان ریچل وود این جمله را با چنان لبخند مصنوعی و زورکی‌ای بیان‌ می‌کند که انگار از شنیدن حقیقت جا خورده است و می‌خواهد آن را به‌طرز ناموفقی مخفی نگه دارد. تنها سوالی که باقی می‌ماند این است که فورد به چه دلیلی آرنولد که بدجوری می‌خواست بمیرد را زنده کرده است. این کار در تضاد با خواسته‌ی شخصی خود آرنولد قرار می‌گیرد. بنابراین این سوال مطرح می‌شود که اگر فورد، آرنولد احیا نکرده است، چه کسی این کار را کرده است؟ دلورس چطور است؟ اگر دلورس احیاکننده‌ی آرنولد باشد، پس نتیجه می‌گیریم که احتمالا در حال حاضر دوتا میزبان با مغزهای قرمز در سرشان در پارک آزاد هستند که یکی‌شان توسط دلورس ساخته شده است. دلورس نه تنها دنبال سلاحی است که بشریت را با آن شکست بدهد، بلکه در اپیزود قبل وقتی متوجه می‌شود که برنارد هیچکدام از خاطرات آرنولد را ندارد ناراحت می‌شود. بالاخره اگر یک انسان وجود داشته باشد که دلورس خاطره‌های خوبی با او دارد، آرنولد است. پس این احتمال وجود دارد که دلورس یک لابراتور برای خودش پیدا می‌کند، مغز آرنولد را پرینت می‌کند، آن را درون بدن برنارد می‌گذارد و از آن برای اجرای نقشه‌اش که مربوط به سیل و میزبانان مُرده می‌شود استفاده می‌کند. آرنولدی که توسط او ساخته می‌شود نه تنها می‌تواند از تست‌های امنیتی دلوس جان سالم به در ببرد (اسکن کردن ستون فقرات شارلوت را یادتان می‌آید؟)، بلکه می‌تواند به دلورس برای تصاحب دنیا از انسان‌ها کمک کند. بالاخره نه تنها یکی از آرزوهای آرنولد رساندن موفقیت‌آمیز مخلوقاتش به خودآگاهی بود، بلکه اعتقاد داشت که انسان‌ها به درد این دنیا نمی‌خورند.

اما اگر دلورس، آرنولد را ساخته است، میزبان دیگری که فورد با یکی از آن مغزهای قرمز درست کرده است، چه کسی است؟ گزینه‌ی اول مرد سیاه‌پوش (اد هریس) است. چه می‌شود اگر مرد سیاه‌پوش در تمام این مدت در واقع یک میزبان بوده باشد و خودش خبر نداشته باشد؟ در تریلرهای فصل دوم نمایی وجود دارد که مرد سیاه‌پوش را از پشت سر، در حالی که اسلحه‌اش را روی سرش گذاشته است و حالتی خودکشی‌گونه به خود گرفته است می‌بینیم. آیا این نما مربوط به بلافاصله بعد از اینکه مرد سیاه‌پوش از ماهیت واقعی‌اش اطلاع پیدا می‌کند است؟ چنین توئیستی می‌تواند بلایی را سر ذهن ویلیام بیاورد که یادآور کاراکتر دکارد (هریسون فورد) از «بلید رانر» خواهد بود. توئیستی که تمام باورهای مرد سیاه‌پوش و تمام چیزهایی که او فکر می‌کند درباره‌ی تفاوت بین میزبانان و انسان‌ها می‌داند را متلاشی می‌کند. اما یک گزینه بهتر از مرد سیاه‌پوش هم وجود دارد و آن هم ویلیام جوان است. یکی از سوالاتی که در جریان صحنه‌های جیم دلوس به ذهنم خطور کرد این بود که چرا او تصمیم گرفته بود که در ظاهر نسخه‌ی پیرش (پیتر مولان ۵۸ ساله) به زندگی برگردد؟ بالاخره طبیعتا کسی که توانایی انتخاب بدن جدیدش را دارد، می‌تواند به جای بدن درب و داغان و پیر قدیمی‌اش، سراغ بدن‌های جوان‌تر و ایده‌آل‌تری برود. جیم دلوس اما دلیل خوبی برای این کار دارد. جیم امیدوار است که این تکنولوژی آن‌قدر سریع صورت بگیرد که او بتواند بدون کمترین تغییر در روند زندگی‌اش، با فاصله‌ی خیلی کمی به زندگی قبلی‌اش برگردد. اما اگر بدن‌های میزبانان قابل جوان‌سازی و پایین آوردن سن‌شان هستند، پس قرار دادن ذهنِ مرد سیاه‌پوش درون بدنِ ویلیام جوان، بهترین روش ممکن برای بازی روانی فورد با ویلیام پیر است. چه می‌شود اگر چیزی که در پایان بازی فورد، انتظار مرد سیاه‌پوش را می‌کشد کلونِ ویلیام جوان باشد؟ اگر فصل اول سریال حول و حوش سفر خودشناسی دلورس برای رسیدن به مرکز هزارتو و رسیدن به خودآگاهی بود، فصل دوم تاکنون نشان داده است که پیرامون سفرِ مرد سیاه‌پوش به سوی مرحله‌ی آخر بازی‌ای که فورد مخصوصا برای او طراحی کرده است می‌چرخد.



نکته‌ای که دربا‌ر‌ه‌ی مرد سیاه‌پوش نباید فراموش کنیم این است که او وقتی از کشف زندگی جاویدان توسط جیم دلوس دست می‌کشد که متوجه می‌شود که این کار شدنی نیست. او یک‌جورهایی از ۳۵ سال اختصاص بی‌نتیجه‌ی وقتش پای این پروژه و شکست‌های متوالی‌اش خسته می‌شود و به این نتیجه می‌رسد که مرگ شکست‌ناپذیر است. اما چه می‌شود اگر فورد در این کار موفق شده باشد؟ چه می‌شود اگر فورد راز رسیدن به زندگی جاویدان را حل کرده باشد؟ بالاخره در حالی که ویلیام چیزی بیشتر از یک تاجر مایه‌دار که از برنامه‌نویسان خرده‌پا برای انجام این پروژه استفاده کرده است نیست، دکتر رابرت فورد اصل جنس است. این آدم یکی از مغزهای متفکر پشتِ تولید هوش مصنوعی‌های انسان‌نما بوده است. پس تعجبی ندارد مشکلی که برای ویلیام ۳۵ سال طول کشیده باشد و در نهایت بی‌نتیجه مانده باشد را دکتر فورد سه سوته حل و فصل کند. این نکته خیلی مهم است که مرد سیاه‌پوش از سر شکست خوردن‌های متوالی‌اش دست از ادامه دادن این پروژه می‌کشد و به حق‌بودن مرگ ایمان می‌آورد. اگر مرد سیاه‌پوش، مرگ را شکست می‌داد و بعد تصمیم می‌گرفت که بی‌خیال آن شود یک چیز است، اما اینکه به خاطر شکست در رسیدن به مقصد، از ادامه‌ی آن سر باز بزند و آن را بی‌ارزش بخواند چیزی دیگر. بنابراین سوال این است که چه می‌شود اگر مرد سیاه‌پوش در پایان بازی فورد، به ویلیام جوان برخورد کند؟ فورد برای مرد سیاه‌پوش فاش می‌کند که او پروژه‌ای که در آن شکست خورده بود را حل کرده است. فورد یک انتخاب جلوی او می‌گذارد: مرد سیاه‌پوش می‌تواند بین زندگی جاویدان در قالب ویلیام جوان یا ادامه‌ی زندگی باقی‌مانده‌اش به عنوان مرد سیاه‌پوش یکی را انتخاب کند؟ اینجاست که واقعا معلوم می‌شود که آیا ویلیام واقعا به شکست‌ناپذیر بودن مرگ باور دارد و پای حرفش می‌ایستد یا نه؟ طبیعتا فورد او را در مخصمه‌ی سختی قرار می‌دهد: از یک طرف ویلیام همان چیزی را به دست می‌آورد که تمام زندگی‌اش را صرف آن کرده بود و از طرف دیگر قبول کردن زندگی جاویدان به معنی زیر پا گذاشتن تمام چیزی که تاکنون از آن ابراز پشیمانی و افسوس کرده بود است. اینجاست که تازه معلوم می‌شود مرد سیاه‌پوش واقعا چند مرده حلاج است. بالاخره اگر یادتان باشد فورد از طریق دختر لارنس به مرد سیاه‌پوش می‌گوید: «اگه داری به جلو نگاه می‌کنی، داری به سمت اشتباهی نگاه می‌کنی». آیا منظور فورد این است که مقصد نهایی بازی فورد، مرد سیاه‌پوش را به گذشته‌اش، به ویلیام جوان، به بزرگ‌ترین دغدغه‌ی جوانی‌اش خواهد رساند و زخم‌های قدیمی‌اش را دوباره با خشونت باز می‌کند؟

یکی از نکاتی که درباره‌ی اسم این اپیزود باید بدانید این است که «معمای اسفینکس» بخشی از داستان ایدیپوس، یکی از بزرگ‌ترین تراژدی‌های یونان باستان و تاریخ بشر است که توسط سوفوکل نوشته شده است. پدر و مادر ایدیپوس که پادشاه و ملکه شهر تب بودند به محض به دنیا آمدن پسرشان از زبان پیشگو می‌شوند که تقدیر مقدر کرده است که پسرشان پس از بزرگ شدن پدرش را به قتل برساند و با مادرش هم‌بستر شود. آنها که از این پیشگویی وحشت کرده‌اند، بچه را به یک چوپان می‌سپارند تا به قتل برساند. خلاصه اینکه نه تنها بچه کشته نمی‌شود، بلکه بعد از سال‌ها بدون اینکه خودش خبر داشته باشد به زادگاهش برمی‌گردد و علاوه‌بر کشتن پدرش، پادشاه می‌شود و با ملکه که مادرش است هم‌بستر می‌شود. ایدیپوس وقتی بالاخره در پایان داستان از گناهانش آگاه می‌شود، از شدتِ شرم و عذاب وجدان، چشمانش را از کاسه در می‌آورد. مهم‌ترین مسئله‌ای که در این تراژدی مطرح می‌شود برخورد بشر با تقدیرش است و به میان کشیدن مسئله‌ی واقعی بودن یا نبودن آزادی عمل. حالا این داستان چه ربطی به این اپیزود «وست‌ورلد» دارد؟ خب، از یک طرف جیم دلوس را داریم که در پایان صورت خودش را با چاقو پاره پاره کرده است و البته تصویری از چشم‌های مصنوعی که در صحنه‌ی حمله‌ی برنارد به لابراتور ویلیام روی زمین می‌افتند و از طرف دیگر مرد سیاه‌پوش را داریم که با توجه به داستانِ ایدیپوس، ممکن است در پایان سفرش با حقیقت واضحی روبه‌رو شود که در تمام عمرش آن را نادیده گرفته بوده است و افشای آن او را در حد بیرون کشیدن چشمانش عصبانی و شرم‌سار کند. البته یک احتمال دیگر هم وجود دارد و آن هم این است که مرد سیاه‌پوش سعی کند تا تقدیرش را عوض کند. شاید بازی فورد وسیله‌ای برای دادن شانس دوباره‌ای به مرد سیاه‌پوش برای جبران کردن گناهان گذشته‌اش است. اینجاست که سروکله‌ی امیلی در افق پیدا می‌شود. آیا امیلی به عنوان تنها کسی که از گذشته‌ی خون‌آلود و تاریک ویلیام باقی مانده است، حضور پررنگی در سفر ویلیام به مرحله‌ی آخر بازی فورد و تلاش این مرد برای زمین گذاشتن تمام بار و بندیلی که به دوش می‌کشد خواهد داشت؟ مطمئنا همین‌طور خواهد بود.

این سریال دقیقا از اون دست سریالایی ـه که خط به خط و دیالوگ به دیالوگش حساب شده نوشته و پرداخت شده !
 
آخرین ویرایش:

K I 1 1 E R

ناظم انجمن
Feb 22, 2011
17,159
نام
∂αнмα
shogun world

1n3_ddwaqovv4aewnex.jpg


0p0_ddvph-kw4aax7ft.jpg


jhw8_ddvpmxax4aauhta.jpg
 

samijavid

کاربر سایت
May 15, 2010
4,200
نام
سامان
پرام ریخت با این قسمت باید یه بار دیگه ببینمش
تئوری سایت همسایه هم راجع به برنارد و ویلیام جالب بود ولی ترجیح میدم هیچکدوم نباشه :)
 
  • Like
Reactions: MO021

Silent Storm

کاربر سایت
Apr 6, 2010
1,656
نام
iMAN
از اون سریالاست که فصل اولش میترکونه بعد از هر چه بیشتر میره به سراشیبی سقوط. مثل Game of Thrones.
داداش شما تیم نویسنده ها و تهیه کننده ها رو ببین ... عمراسراشیبی سقوط بره اونم با جاناتان نولان که واقعابعد از person of interest ثابت کرد کم از داداشش (ع ) ^:)^ نداره . درضمن got براساس کتابیه که پارت اخرش هنوز نیومده و سریال و کتاب از هم راشون جذا شده. ,اما وست ورلد فقط از فیلمی که سال 1973 ساخته شده الهام گرفته و ازنظرکشش داستانی دست خودشونه. اونم دست اهلش باشه و الانم هست ، آینده خوبی داره.
 

Hamzeh_Yz

کاربر سایت
Jan 28, 2013
560
نام
حمزه
میگم چرا من هیچی نمیفهمم از سریال نگو هزار تا فلوچارت و نمودار و نظریه باید بخونیم سه چهار بار هم سریال رو دوباره ببینیم تا بفهمیم چی به چیه (:|:D
 
  • Like
Reactions: MO021

Jack cooper

کاربر سایت
Feb 10, 2017
708
داداش شما تیم نویسنده ها و تهیه کننده ها رو ببین ... عمراسراشیبی سقوط بره اونم با جاناتان نولان که واقعابعد از person of interest ثابت کرد کم از داداشش (ع ) ^:)^ نداره . درضمن got براساس کتابیه که پارت اخرش هنوز نیومده و سریال و کتاب از هم راشون جذا شده. ,اما وست ورلد فقط از فیلمی که سال 1973 ساخته شده الهام گرفته و ازنظرکشش داستانی دست خودشونه. اونم دست اهلش باشه و الانم هست ، آینده خوبی داره.
همین که داداشه کریستفر نولان کارگردانشه خیالمون راحته:D . لامصب عجوبه فیلم سازین این دوتا مخصوصا کریستفر .
یادمه فراستی یه شب داشت اینتراستالر رو نقد میکرد یعنی پوکیده بودم از خنده انقدر خزبل میگفت فقط یکی باید بهش میگفت عمو جون تو برو کلاقرمزی رو نقد کن:))
 

Albis

کاربر سایت
Sep 11, 2008
1,764
نمیدونم دقت کردین یا نه ولی نحوه فیلمبرداری و کارگردانی این قسمت از همون اولین سکانس کلا فرق داشت.
از شروع اپیزود فهمیدم که یه چیزی عجیبه
تا اینکه فهمیدم کارگردان این قسمت برای اولین بار Lisa Joy هستش و نویسندش نولان :D

ولی کلا سبک کارگردانیش جالبه و به نظرم باید تو این فصل یه قسمت دیگه هم کارگردانی میکرد
 
  • Like
Reactions: L.o.s

Jack cooper

کاربر سایت
Feb 10, 2017
708
دوستان تو اپیزوده 2 فصل2 اون قسمت که ویلیام پیر با لارنس تو کافه سر میز دارن باهم صحبت میکنن موسیقیه فیلم یه اهنگ گیتار خیلی قشنگه میخواستم بدونم اسمه اهنگش چیه هرچقدر میگردم پیدا نمی کنم
 

L.o.s

کاربر سایت
Oct 4, 2011
796
نام
مسعود
نمی دونم قبلا اینجا جوابش گفته شده یا نه.
تو قسمت سه برنارد و اون خانم سیاه‌پوسته (اسمش یادم رفته ) همو می بینن. میگه پیتر آبرنتی رو پیدا نکردین؟
از برناردم می پرسه تو ابرنتی رو تو هم ندیدی که در این لحظه فلش بک می خوره یا میریم تو ذهن برنارد اتفاقات را می بینم که تهش نشون میده همین خانم ابرنتی رو سوار ماشین می کنه الان تو قسمت پنج این نیروهای امنیتی رو نشون میده که دریاچه رو پاکسازی کردن تو بی سیم با هم صحبت میکنن اون خانمه به رییسش میگه دو تا تیم فرستادم اون چیز مهمه ( پیتر ابرنتی) رو یپدا کنن. سوالم اینه این اتفاقات قبل از دیدار این تیم امنیتی با اون خانم سیاه پوسته ست که پیتر ابرنتی را پیدا کرده دیگه؟ تام لاین زمانی رو درست میگم؟
بعد اول قسمت پنج تو جنازه ها «تِدی» رو نشون میده دیگه؟ منظورم اینه که یکی از جنازه ها «تِدی»یه دیگه نه؟
 

K I 1 1 E R

ناظم انجمن
Feb 22, 2011
17,159
نام
∂αнмα
نمی دونم قبلا اینجا جوابش گفته شده یا نه.
تو قسمت سه برنارد و اون خانم سیاه‌پوسته (اسمش یادم رفته ) همو می بینن. میگه پیتر آبرنتی رو پیدا نکردین؟
از برناردم می پرسه تو ابرنتی رو تو هم ندیدی که در این لحظه فلش بک می خوره یا میریم تو ذهن برنارد اتفاقات را می بینم که تهش نشون میده همین خانم ابرنتی رو سوار ماشین می کنه الان تو قسمت پنج این نیروهای امنیتی رو نشون میده که دریاچه رو پاکسازی کردن تو بی سیم با هم صحبت میکنن اون خانمه به رییسش میگه دو تا تیم فرستادم اون چیز مهمه ( پیتر ابرنتی) رو یپدا کنن. سوالم اینه این اتفاقات قبل از دیدار این تیم امنیتی با اون خانم سیاه پوسته ست که پیتر ابرنتی را پیدا کرده دیگه؟ تام لاین زمانی رو درست میگم؟
بعد اول قسمت پنج تو جنازه ها «تِدی» رو نشون میده دیگه؟ منظورم اینه که یکی از جنازه ها «تِدی»یه دیگه نه؟

در واقع پیتر ابرناتی رو یـ دور اون زنه (شارلوت) تو قسمت سوم به دستش میاره بعد طی اتفاقتی دوباره طبق چیزی که دلوریس تو همین قسمت در مورد نجاتش میگه ظاهرا دوباره از دستش میده تو پروموی سریال دوباره ابرناتی رو تو زمان حال گرفتنش و میخوان یـ بلایی سرش بیارن در مورد اون جنازه هم فک نکنم تدی باشه شاید یـ کلون و بدن بکاپ ازش باشه و از اونجایی که لختم بود بعید میدونم همین تدی خودمون باشه شاید هم شبیه تدی بود نمیدونم

عجب اپیزود خوبی بود شوگان ورلد رو خیلی قشنگ درست کرده بودن میکس و برگردون آهنگ paint it black به سبک ژاپنی چقدر خفن بود نمیدونم فهمیدید یا نه همین اهنگ رو جوادی واسه قسمت افتتاحیه هکتور و گروهش واسه زدن بانک تو فصل اول ریمیکس کرده بود اینجا ژاپنیزش کرده بود عجیب کیف کردم میو هم دیگه کم کم داره به درجه خدایی نائل میشه ! تو این قسمت نشون دادن داستان نویسا اونجا همچینم بی نقص نیستن تو داستان نویسی میزبانا برداشتن شخصیتای وست ورلد رو کپی کردن تو دنیا شوگان ورلد قشنگ ایرانی وار عمل کردن :)) دلوریس هم عجب حرکت ناجوان مردانه ای زد سر تدی =(( تدی دوست داشتنی رو تبدیل کرد به یـ آدم کش بی کله [-(
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر