سلام
دوستان اینچا تاپیک سریال هست .
درباره کتاب اگر میخواید صحبت کنین تو تگ اسپویلر همراه با مختصات دقیق در عنوان اسپویلر باشه لطفاً .
حالا یه سری اشارات کلی به کتاب مشکلی نداره ولی بعضی دوستان خیلی جزئی و ریز به ریز صحبت میکنن درباره کتاب که قطعاً برای اونایی که هنوز نخوندن کتاب رو اذیت کنندست .
اگه شوخی بوده که، Weird flex, but ok اگه نبوده قاعدتا باید کم کم ۹۵ درصد مواد مخدر سنگین درون بازار مصرف کننده ها رو قاطی کنی با هم بزنی به این نتیجه برسی، حدود پنج ثانیه قبل اوردوز
سانسا یکی از مضخرف ترین لوس و ننر ترین شخصیتهایی که دیدم فقط دنبال حکومته یعنی چی مردم شمال برای کسی تعظیم نمیکنن خب این برن هم استارکه و برای شمالیها افتخارش بیشتره که یکی از شمال کینگ بشه بعدشم شما خواهر برادرید چه فرقی میکنه برای تو تعظیم کنن یا برادرت اونجا که گفت عمو بشین میخواستم خرخرشو پاره کنم اینم اثر نویسندگان فمنیسته
اپیزود جنگ حرومزاده رو همین الان داشتم میدیدم واقعا به خودم میگفتم هی چی به سر سریال اوردن جان اسنویی که مثل وحشی ها میزد به خط دشمن رو تبدیلش کردن به یـ فردی که قدرت تصمیم گیری از خودش نداره و باید یـ کسی رو مخش کار کنه تا بتونه درست تصمیم گیری کنه واقعا شخصیت جان اسنو رو نابود کردن نابود , به قیمت جمع کردن سر و ته کار سریالی که میتونست بره ور دست بزرگانی مثل BB رو به ورطه نابودی کشوندن گذری تمام اپیزود ها رو از اول تا این فصل هشت نگاه میکردم و افسوس میخوردم افسوس که اینجوری بدون هیچ حسی سریال برام تموم شد بدون هیچ ذره ای که بخوام با شخصیت های مورد علاقم ودای درست حسابی بکنم چه میشه گفت ....
من دوست داشتم ته این قسمت اینطوری تموم بشه
بعد از مرگ دنریس نشون میدادن جان رو دستگیر کردن و به مرگ محکومش کردن
بعد موقع محاکمه لشکر شمال با انسالیدها و دوتراکی درگیر نبرد سختی بشن و تو همین حین دروگون از تو اسمون بیاد کرم خاکستری و بخشی از انسالیدها رو ذوب کنه و جنگ تموم بشه باقی مونده لشکر هم جلوی جان و دروگون زانو بزنن و همچنین هویت جان به عنوان پادشاه جدید توسط تیریون فاش بشه و جان به عنوان پادشاه جدید هفت اقلیم معرفی بشه
بابا ولش کنین این جان رو دیگه، رفت اونور دیوار برای خودش آزاد زندگی کنه دیگه. چیکارش دارین هی میخوان پادشاهش کنین؟ اصلاً آدم به این ساده لوحی از اول هم جاش توی وستروس نبود. کم هم بدبختی نکشید (چه از طرف نویسنده اصلی و چه از طرف نویسنده های سریال) آخرش هم که معلوم شد همه اش برای هیچ و پوچ بوده، حداقل بذارین این آخر سریالی از دوران بازنشستگیش لذت ببره. شاید تنها شخصیتی که من با پایان آرکش مشکل نداشتم همین جان بود چون به چیزی که میخواست رسید، اونم آزادی بود.
از ويژگي هاي مهم گات اين بود كه تصميمات تمام كركتر ها قابل درك بود حتي شخصي مثل رمزي! منتهي شخصيت پردازي دنريس براي دو قسمت آخر خيلي بد نوشته شده بود يعني كاملا مشخص كه مشكل نويسنده بوده
اشكال اول از نظر من اين كه بايد تو قسمت 5 رو اين نكته تاكيد ميكردن كه سرسي سرباز هاش بين مردم شهر پخش كرده بود تا دنريس نتونه آتيششون بزنه اينجوري كار دنريس منطقي به نظر ميومد. در صورتي كه با نشون دادن آتيش گرفتن فقط مردم بيگناه دنريس به شدت out of character ميزد و اصلا قابل درك نبود كارش
تو قسمت بعد يهو عوض شد! دنريسي كه توي ميرين اين درس مهم رو گرفت كه مردم بايد خير و صلاح خودشون رو تشخيص بدن (صحنه اي كه پيرمرد درخواست كرد دوباره برده اربابش بشه و راه اندازي fighting pit ها ) يهو به جان گفت مردم نميتونن راجع به خوب و بد بودن تصميم بگيرن!
اين تصميمات بد نويسنده ها باعث شد ما اون سوگواري كه بايد براي دنريسي (كه ميشه گفت main heroine داستان بود) بكنيم رو فراموش كنيم و اين به نظر من ضربه ي خيلي بدي به داستان زد.
انيمه code geass رو من تقريبا ده يازده سال پيش ديدم داستانش راجع به شخصي به اسم للوچ هست كه براي عوض كردن دنيا و نجاتش از ظلم و ستم دست به كار هايي ميزنه كه در آخر ميشه main villain داستان و نزديك ترين دوستش ميكشتش
شخصيت dany من خيلي ياد للوچ انداخت و البته بيشتر به اين فكر فرو رفتم كه اگه اين اواخر character development اش مثل للوچ بود با چه شاهكاري ميتونستيم طرف بشيم.
لحظه مرگ للوچ به حدي تأثير گذار بود كه هنوز كه هنوز به داستانش فكر ميكنم غم مياد سراغم
واقعا حيف
غير از اين به نظر من پايان بندي مارتين كاملا درخور داستان بود.
آخه شرایط این دو مدیا چه از نظر محتوی چه از نظر مخاطب کاملا متفاوته!
مثلا نمونه مشابه داشتیم تو انیمه کسایی که دست به کشتار جمعی و نسل کشی زدن ، ولی طرفدارا بعضی از این این شخصت ها رو ستایش هم کردن و القابی مثل خفن و bad.a.s.s بهشون دادن!
مثل ادمیرال های وان پیس (اکاینو و ائوکیجی) که زدن کل یه جزیره و تمام مردمش رو قتل عام کردن از زن و مرد و پیر و بچه ، تازه ۱۰۰ درصد مردم اوهارا بیگناه بودن فقط به دلایل و مصالح سیاسی کشته شدن، ولی با این حال ادمیرال ها محبوبیت و طرفدارانی زیادی دارن بین مخاطبین انیمه!
دیگه نیاز نیست از ایتاچی بگم که یه نسل کشی کامل انجام داد ، ولی از سمت طرفدارا مثل بت پرستیده میشه ! یا پین که اومد کونوها رو نابود کرد ، یا قبل از اون دهکده باران قدیمی با مردمش و حامیان هانزو رو قتل عام کرده بود
ولی مخاطبین سریال اینطوری نیستن یکی که دو سه نفر رو میکشه ، وای نه، چه وحشتناک این جانیه، نازیه ، باید به سزای اعمالش برسه !
دقیقا منم به خاطر همین به arc سانسا اشاره کردم! از یه دختر اسپویل حال بهم زن تبدیل شد به یه زن قوی و باهوش.
منظورم هم واسه آوردن اسم لیتل فینگر این بود چطوریه که ممکنه یکی با لیتل فینگر و فتنه هایی که درست کرد حال کنه بعد بیاد به سانسا ایراد بگیره که که چرا فتنه درست کرد. این تناقضه.
دقیقا لیتل فینگر منفورترین کاراکتر سریال برای من بود ، حتی با اون مرگ آبکی و غیر عقلانیش هم حسابی حال کردم و جشن گرفتم ! دقیقا برعکسشم هست کسایی که از لیتل فینگر متنفر بودن ، چطور ممکنه از سانسا خوششون بیاد ؟ شخصیت های ضعیف و بی قدرتی که فقط با پچ پچ کردن در گوش بقیه فتنه انگیزی میکنن ! و می ایستن کنار به جون هم افتادن بقیه رو تماشا می‌کنند!
بابا ولش کنین این جان رو دیگه، رفت اونور دیوار برای خودش آزاد زندگی کنه دیگه. چیکارش دارین هی میخوان پادشاهش کنین؟ اصلاً آدم به این ساده لوحی از اول هم جاش توی وستروس نبود. کم هم بدبختی نکشید (چه از طرف نویسنده اصلی و چه از طرف نویسنده های سریال) آخرش هم که معلوم شد همه اش برای هیچ و پوچ بوده، حداقل بذارین این آخر سریالی از دوران بازنشستگیش لذت ببره. شاید تنها شخصیتی که من با پایان آرکش مشکل نداشتم همین جان بود چون به چیزی که میخواست رسید، اونم آزادی بود.
در قسمت های اول خواست برچسب حرامزاد از روش برداشته بشه . و آرزو داشت لرد وینترفل بشه . با مقایسه قسمت اول و قسمت آخر نتیجه میگیرم 720 درجه تغییر پیدا کرده فیلمنامه
پایان خوبی که من منتظرش بودم چیزی بود که به سوالات پاسخ بده. بهم بگه شخصیت هایی که تا اینجا امدن و خصایص شخصیتشون منجر به این رویدادها شده به کجا میرسن و چی به سرشون میاد. دوست داشتم جواب سوالاتم رو بگیرم. به خصوص درباری نایت کینگ و رابطه اش با برن. بفهمم برای چی انقدر دنبال کشتن آدم هاست و با برن چیکار داره و این ها برای مقابله باهاش چیکار میکنن. یه جواب از جنس فن تئوری هایی که خیلی هم در نوع خودشون کامل و هیجان انگیز بودن. مثل اینکه آدم ها اول شکست میخورن از نایت کینگ و برن به دنبال پیدا کردن راه قلبه بر نایت کینگ برمیگرده به گذشته، حتی دلیل دیوانگی مد کینگ میشه (درواقع اون صداهایی که مد کینگ میشنیده صدای برن بوده)، دیوار رو میسازه و در نهایت هم میشه خود نایت کینگ. من دوست داشتم با جواب های جذاب این چنینی غافلگیر و ارضا بشم نه اینکه با سمبل کاری حالم بهم بخوره.
دنریس آدمی بود که از هیچ به همه چیز رسید و در عین حال از اصولش هم کنار نکشید هیچ وقت. وقتی میگی دنریس چه خصوصیت خوبی داشت یعنی نه تنها کتاب رو نخوندی بلکه حتی سریال رو هم درست ندیدی. دنریس خیلی قبل تر فرصت این رو داشت که به وستروس بیاد. ارباب ها بهش پیشنهاد پول و کشتی دادن. میتونست بیاد تو اوج آشوب وستروس رو به سادگی تسخیر کنه اما کسی که به خاطر آزاد کردن برده ها این پیشنهاد رو قبول نمیکنه، وای میسته میجنگه، آدم ها رو آزاد میکنه و بعدا یهو اسگلش در میره و همه رو میکشه؟
فصل هفتم و هشتم سلسله ای از اتفاقات به شدت غیر منطقی و احمقانه است که به خواست نویسنده ها و تنها برای پایان به دادن به داستان رخ میده. نه منطقی پشتشون هست، نه توجیح درستی و نه اینکه جذابیت خاصی دارن. برای پوشوندن ضعفشون هم مثل فیلم های بزرگ هالیوودی پناه برده شده به پروداکشن های عظیم و در آوردن جنگ های آنچنانی. تو فصل اول نبردها اصلا نشون داده نمیشدن، مثلا ما میدیدم راب رفت به نبرد ویسپرینگ وود و بعد جمی رو اثیر کرد برگشت. اما برای کی خود اون جنگ و دیدن سکانس های کشت و کشتار اهمیت داشت؟ برعکس طبعات جنگ و خود داستان مهم بود. ولی دو فصله که ما دیگه داستان نداریم، شخصیت پردازی نداریم، شخصیت های جدید هم هیمنطور، توییست های غافلگیر کننده هم ایضا، و به جای اینها تا دلت بخواد کشت و کشتار و جنگ های خفن دیدیم.
انتظار من همیشه از هر داستانی تموم شدنه. یعنی وقتی برای من سوال ایجاد میکنه و باعث میشه نسبت به سرنوشت آدم های قصه علاقه پیدا کنم میخوام ببینم پایان و سرانجامشون چی بوده. نه اینکه داستان رو ول کنن و با کشتن شخصیت ها از شرشون خلاص بشن. اینکه تو فکر میکنی پایان خوب یعنی عروسی جان و دنریس دقیقا نشون دهنده میزان درکت از داستانه. پس طبیعیه که متوجه نشی چی دارم میگم.
پ.ن: به نظر من فن های GoT بعد از فصل هشتم بیشتر میتونن دلیل طول کشیدن نوشتن The Winds of Winter رو درک کنن و متوجه بشن وقتی مارتین میگه فکر کردن به این دنیای بزرگ و کارکترها کار سختیه یعنی چی. اینطور که بوش میاد در آینده نزدیک میتونیم کتاب رو بخونیم و اون موقع خیلی از دوستانی که با این فصل های اخیر حال کردن نظرشون برمیگرده و بیشتر متوجه میشن گند زدن تو داستان یعنی چی.
درود
میگم شما که کتاب رو خوندی . به نظرت الان من بخوام شروع کنم با توجه به اینکه سریال رو دیدم . ارزش خوندنش پایین نمیاد ؟ کتاب تا چه فصلی منتشر شده ؟ منظورم فصل های سریال هست .
ممنونم
در قسمت های اول خواست برچسب حرامزاد از روش برداشته بشه . و آرزو داشت لرد وینترفل بشه . با مقایسه قسمت اول و قسمت آخر نتیجه میگیرم 720 درجه تغییر پیدا کرده فیلمنامه
720 درجه برمیگرده سرجاش ولی بی شوخی قسمت های اول تا قبل از این بود که بره اون طرف دیوار رو ببینه و برچسب حرومزاده هم فقط توی مناسبات اینور دیوار معنی داره و اونطرف اصلاً به این چیزها اهمیت نمیدن
این قسمت اخر به نظر یه نمای کلی از کل سریاله. یعنی هرجاییش که مارتین توش نقش داره خوب و قابل قبوله ولی هرجا نوبت سازنده ها میشه گند میزنن. فکر کنم اکثرا با خود پایان که طبق چیزی که گفتن پایانی هست که مارتین در نظر داره مشکلی نداشته باشن ولی نوع روایتش و مثل همیشه عخله سازنده ها همه چیزو مسخره کرده
پ.ن: کلا این پت و مت من رو عجیب یاد والورده مربی بارسا میندازن یعنی پشت استعداد یه نفر دیگه کلی اعتبار جمع میکنن ولی جایی که باید خودشون رو نشون بدن جوری گند میزنن که مشخص میشه اونقدرا هم خوب نبودن
درود
میگم شما که کتاب رو خوندی . به نظرت الان من بخوام شروع کنم با توجه به اینکه سریال رو دیدم . ارزش خوندنش پایین نمیاد ؟ کتاب تا چه فصلی منتشر شده ؟ منظورم فصل های سریال هست .
ممنونم
اساسا که در خوندن کتاب اصلا شکی نکن. چون به واسطه اینکه مدیوم فرق میکنه هم دیتیل بیشتره و هم تفاوت های ساختاری وجود داره. هرچی هم بری جلوتر این تفاوت ها بیشتر میشن. حالا از تغییرات تو خود داستان، مثل اینکه:
(اگه میخوای کتاب رو بخونی این اسپویل رو باز نکن)
تو کتاب کتلین استارک رو توروس زنده میکنه و اون انتقام عروسی سرخ رو میگیره نه آریا، ولی خوب تو سریال کتلین میمیره. یا حذف شدن یه سری شخصیت ها مثل ویکتاریون که خوب تو کتاب خیلی کارکتر خفنیه و تو سریال اصلا نیست. مثال دیگه اینکه تو کتاب ما از دوتا نایت کینگ میشنویم که یکی Night King هست و اون یکی Night's King و با هم تفاوت های جالب توجهی هم دارن که اشاره نمیکنم اسپویل نشه.
ولی خوب در مواردی هم به نظر من سریال از کتاب جلوتره. به خصوص تو فصول اول. مثلا تو فصل اول جایی که جیمی لنیستر با ند مبارزه میکنه و پای ند زخمی میشه با کتاب فرق داره کامل. کلیتش یکیه ولی اصلا پای ند به شکلی که تو سریال نشون دادن زخم نمیشه، بکه از اسب میفته پاش میشکنه، ولی خوب تو سریال بهتره و به شخصیت پردازی جیمی لنیستر کمک بیشتری میکنه. یا کلا کارکتر لرد بیلیش تو سریال بهتر از کتاب در امده.
سریال هم با دخل و تصرف تا جلد پنجم رو شامل میشه. یعنی دقیقا تا جایی که کتاب ها منتشر شدن. از فصل 6 به بعد مسیر سریال با کتاب کامل فرق میکنه. یعنی وقتی The Winds of Winter بیاد شاید اصلا داستان به سمتی که سریال رفته نره و یه چیز دیگه رو بخونیم. که من از خدا این اتفاق بیفته.
Google