درود.چرا من عشق Sam Fisher هستم؟؟؟ به خاطر اين جملاتي كه طي اعتراف گيري در چهار Splinter Cell گذشته گفته:
1-شب قشنگيه ، چاقوي قشنگيه و... گردن قشنگي... حالا هرچي مي دوني بهم بگو !
2-چاقوي قشنگي دارم نه ؟ --گارد با ترس: بله --- سم:تازه خريدمش مي خواي با هم تستش كنيم ببينيم تيزه يا نه؟ --- گار: نه خواهش مي كنم --- سم: پس بهم بگو چند تا گارد اينجا هست؟
3- سم : بين عدد يك تا 10 يكي رو انتخاب كن --- گارد: 7 --- سم:انتخاب خوبي بود بهم بگو چند نفر امشب اينجا هستند؟ -- گارد: 4 --- سم: عاليه .... راستي اون عددي كه انتخاب كردي منو مجبور كرد كه گردنتو بشكونم.
4- يه دليلي بيار كه من با اين چاقو گردنتو داغون نكنم؟ --- گارد: شماره در رو به رو ..... است -- سم: دليل خوبي بود ولي من مجبورم گردنتو بشكونم --- گارد: تو كه گفتي اگر دليل بيارم اين كارو نمي كني؟ -- سم: اه... خب دروغ گفتم.
5-سم در حالي كه گارد رو از بالاي بالكون گرفته:هيچ ميدوني ارتفاع اينجا تا اون پايين چقدره ؟ -- گارد با ترس: نمي دونم -- سم : خب اگر مي خواي در آينده هم ندوني بهم بگو چند نفر اينجا هستند؟ -- گارد : 3 -- سم: هيچ ميدوني اگر يك نفر از اينجا بيفته پايين چه اتفاقي مي افته ؟ -- گارد: خواهش مي كنم من كه حقيقت رو گفتم --- سم:اوه باشه ...پس پايين مي بينيمت.(گارد به پايين پرت شد).
6-سم:امشب تو اين جلسه چه خبره؟ -- گارد:اوه خداي من يك نينجا... چه افتخاري كه يك نينجا منو گرفته--سم با تعجب: صبر كم ببينم تو چي مي گي؟ -- گارد: من عاشقه نينجا هستم ... ببين يه امضا بهم ميدي؟ --- سم:اووف(گردن گارد شكست)
7-سم:اينجا چه خبره؟---گارد:اوه... تو يك آمريكايي هستي؟ من عاشق آمريكايي ها هستم... من عاشق Vegas ام ... مجسمه ي آزادي -- سم:اوه...(گردن گارد شكست).
8-سم در شمال روسيه در آب و هواي سرد: هوا سرده پس كوتاهش مي كنم... چند نفر روي عرشه هستند ؟---گارد:20 -- سم: عدد بزرگيه ...(گردن گارد شكست).
9-مي دوني اسلحه من در ثانيه چه تعداد گلوله شليك مي كنه؟ -- گارد: نه؟--سم: تو بهم نگو اينجا چه خبره تا متوجه بشي.
10- سم در حالي كه دشمن را گرفته: شب بخير---گارد: تو كي هستي؟--سم: من هيولاي تويه كمدم... اگر مي خواي بقيه خوابتو بري بهم بگو اينجا چه خبره.
11- سم در حالي كه يك گارد رو گرفته: اسمت چيه؟ --گارد:اوه تو مامور تست شبانه هستي؟--سم:هان..آآ.. آره من مامور پرس و جو هستم و مي خوام ببينم هواست به پستت هست يا نه... بهم بگو چند نفر اينجا هستند؟-- گارد: ها مي دونستم... 6 نفر. --سم:چرا آسانسور خرابه؟--گارد:چون برق قطع شده--سم در حالي كه الكي با مركز صحبت مي كنه مي گه: مركز من باهاش چي كار كنم؟...آهان...دريافت شد. خب خبرهاي بدي دارم تو اطلاعات زيادي داري و بايد منهدم بشي. (گردن گارد شكست)
12- سم گاردي كه خوابيده رو مي گيره: هيچ مي دوني خوابيدن هنگام پس دادن چه عواقبي داره؟--گارد:نه--سم:اين كه يكي مثل من با چاقو گردنتو گرفته.
13- غروب قشنگيه... اگر مي خواي غروب زندگيتو الان نبيني بهم بگو اتاق كنترل كجاست؟
14- سم در كينشاسا: هيچ نظري نداري كه چقدر از اين كه اينجام ناراحتم ... اگر مي خواي دغو دليمو سرت خالي نكنم بهم بگو اينجا چه خبره؟
15- تو هيچ نظري نداري كه من با اين چاقو چقدر مي تونم خطر ناك باشم.
16- سم در حالي كه جسد خلبانهاي آمريكايي رو مي بينه كه در هليكوپتر در حال انفجار هستند... سم كه يك وطن پرسته ميره كه جنازه هارو با احترام از هليكوپتر خارج كنه كه منفجر نشند... لمبرت ميگه: سم ولشون كن .. به خاطر حمل جنازها بهت مدال نميدند. --- سم: مدال باعث نميشه شبا خوب بخوابم.
منبع وبلاگ دوست عزیزم حمید
http://idiotgamers.blogfa.com