unR3aL
کاربر سایت
سم!!
سلام خزمت همگی! الان نصفه شبه که دارم تایپ می کنم و بهترین موقع برای نوشتن این متن!
من شوهر خالم از اون عکاسای قدیمی بوده که از در و دیوار و سوسکو ملخو و هر چیزو موجود زنده که فکرشو بکنین این عکس گرفته! حالا این مقدمه برای چی بود! خیلی وقت پیش که رفته بودم خونه خالم حوصلم سر رفته بود هی به خالم پیله کردم که حوصلم سر رفته و یک کاری برام بکنین. بعد خالم رفت و جای البوم عکسای شوهر خالم رو نشون داد و گفت بشین عکسا رو ببین حوصلت سر نمیره منم گفتم از بیکاری بهتره! رفتم سراغ البوم ها که ماشالله یکی دوتا هم که نبود انگار یک سیلو البوم عکس بود!
رفتم پای البوم ها و شروع به نگاه کردم تا به یک چیزی رسیدم که هرچی نگاه می کردم کمتر میفهمیدم!! خب حدس بزنین چی بود؟
عکس یک سم! خالمو صدا زدم گفتم این چیه دیدم خالم اومد کنارم و یک خنده ای کردو گفت چیزه مهمی نیست بقیرو نگا کن! خب منم که فضول کلید کردم این چیه تا گفت پای جن!! یا پیغمبر! دقیقاً اون لحظه قلبم یک 30-40 هزارتی تو هر هزارم ثانیه میزد!! شوخی نبود که از رد پای جن عکس گرفته بود! یکی نیست بگه مرده حسابی این کارا چیه میکنی، این همه چیز تو دنیا هست تو باید بری از این عکس بگیری!
خلاصه پیگیر شدم که چه جوری از رد پای یک جن عکس گرفته (چون به هیچ وجه باور نمی کردم) تا خالم گفت ما یک خونه قدیمی داشتیم که حالت غنات داشت! بعد همونطور که می دونین بیشترین جایی که جن ها هستند غنات هاست! مثل یزد که که توش پره جنه! چون هم خونه هاش خیلی قدیمیاً هم غنات هاش همچین خوب درست درمونن از لحاظ جن!!
بعد گفت توی غنات خونمون که طبقه پایین بود گل زیاد داشته عموت (شوهر خالم) اونو اونجا دیده و عکس گرفته!
خلاصه یک 2-3 تا عکس اینجوریه دیگه تو جاهای مختلف که عکس گرفته بود شوهر خالم نشون داد تا من باورم شد! ولی خب یک چند هفته ای همرو جن می دیدم!:biggrin1:
خالم میگفت اون خونرو که عوض کردیم رفتیم یه جای دیگه یکم از اینجا بهتر، قسم میخورد و می گفت من با عموت که مثلاً یک شب نبودیم خونمون همیشه مهمونی بود! می گفت زمانی که میومدیم خونه فردا صبحش همسایه ها میگفتن نمیخواین شبا یکم رعایت کنین و کمتر سرو صدا کنین! اینا هم که از همه جا بی خبر میگفتن ما دیشب اصلاً خونه نیومدیم یا خیلی دیر میومدیم! خالم میگفت می رفتیم خونه اگه ظرفی چیزی کثیف می زاشتیم موقع برگشت تمیز بود! می گفت ما یک تاقچه داشتیم که همیشه عکس بابای خدابیامرزم با یک قرآن اونجا بود که هر وقت می رفتیم بیرون و برمی گشتیم یک سکه (نمی دونم میگفت چند زاری) همیشه اونجا اضافه می شد!!! یعنی اونجا پول اضافه میشد! خالم میگفت بعد از یک مدت دیگه برامون همه چیز طبیعی شد! می گفت اینا دیگه شده بودن جزو اعضای زندگی ما!! میگفت نه ما کار به کار اونا داشتیم نه اونا! می گفت جن 2 مدل داریم یکی بد ذات و یکی خوش طینت که اون خوبه هیشه کنار ما بود. میگفت اگه اون خوبه باشن اگه بهت کمک نکنن مردم ازاری نمی کنن. ولی امان از اون بد ذاتا که کاری جز آزار و اذیت ندارن! می گفت اون بد ذاتا همیشه پاهاشونو به شما نشون میدن تا ازشون بترسین! یا میان هر مدلی که فکر کنین شما رو می ترسونن! فکر کن مثلاً شب می خوای بری بخوابی ببینی زیر پتوت چیزیه و زمانی که پتوتو به آرومی برمیداری ببینی زیرش چیه یکدفعه . . . :scare: خدایی فکرشو که میکنم مو به تنم سیخ میشه! حالا اینایی که بهتون گفتم نمونه های کمی بود چون دیگه زیاد یادم نیست! ولی خیلی از اینا بهم گفته بودن. راستی این شوهر خالم سیده که احتمالاً جن خوبا بهشون رسیده! این یکی رو که بهتون گفتم نمونه تقریباً بدون ترس بود 2 تا دیگه یادم هست که بهتون بعداً میگم که همچین ببینم کسایی که ادعا دارن می ترسن یا نه!! اتفاقش تو یزد تو خوابگاه دانشجو ها افتاده که یکی از بچه ها برام تعریف کرد و هر سری که بهش فکر می کنم میگم خدا کنه این اتفاق برای هیچ بنی بشری حتی دشمنه خونیم هم نیوفته! حالا از اینا بگزریم یکی بیاد کنار من شب بخوابه من الان دارم سکته می زنم! اینارم که گفته الان احساس می کنم یکی دستش رو شونمه و میگه برگرد تا حالیت کنم ترس چیه!!! کمککککککککککککککککککککککککککککککککککک:scare: کنین
من شوهر خالم از اون عکاسای قدیمی بوده که از در و دیوار و سوسکو ملخو و هر چیزو موجود زنده که فکرشو بکنین این عکس گرفته! حالا این مقدمه برای چی بود! خیلی وقت پیش که رفته بودم خونه خالم حوصلم سر رفته بود هی به خالم پیله کردم که حوصلم سر رفته و یک کاری برام بکنین. بعد خالم رفت و جای البوم عکسای شوهر خالم رو نشون داد و گفت بشین عکسا رو ببین حوصلت سر نمیره منم گفتم از بیکاری بهتره! رفتم سراغ البوم ها که ماشالله یکی دوتا هم که نبود انگار یک سیلو البوم عکس بود!
رفتم پای البوم ها و شروع به نگاه کردم تا به یک چیزی رسیدم که هرچی نگاه می کردم کمتر میفهمیدم!! خب حدس بزنین چی بود؟
عکس یک سم! خالمو صدا زدم گفتم این چیه دیدم خالم اومد کنارم و یک خنده ای کردو گفت چیزه مهمی نیست بقیرو نگا کن! خب منم که فضول کلید کردم این چیه تا گفت پای جن!! یا پیغمبر! دقیقاً اون لحظه قلبم یک 30-40 هزارتی تو هر هزارم ثانیه میزد!! شوخی نبود که از رد پای جن عکس گرفته بود! یکی نیست بگه مرده حسابی این کارا چیه میکنی، این همه چیز تو دنیا هست تو باید بری از این عکس بگیری!
خلاصه پیگیر شدم که چه جوری از رد پای یک جن عکس گرفته (چون به هیچ وجه باور نمی کردم) تا خالم گفت ما یک خونه قدیمی داشتیم که حالت غنات داشت! بعد همونطور که می دونین بیشترین جایی که جن ها هستند غنات هاست! مثل یزد که که توش پره جنه! چون هم خونه هاش خیلی قدیمیاً هم غنات هاش همچین خوب درست درمونن از لحاظ جن!!
بعد گفت توی غنات خونمون که طبقه پایین بود گل زیاد داشته عموت (شوهر خالم) اونو اونجا دیده و عکس گرفته!
خلاصه یک 2-3 تا عکس اینجوریه دیگه تو جاهای مختلف که عکس گرفته بود شوهر خالم نشون داد تا من باورم شد! ولی خب یک چند هفته ای همرو جن می دیدم!:biggrin1:
بعد از این ماجرا پیگیر شدم که ببینم از چیزا بازم دارن بهم بگن یا نه که دیدم یه چندتایی یادشون بود
خالم میگفت اون خونرو که عوض کردیم رفتیم یه جای دیگه یکم از اینجا بهتر، قسم میخورد و می گفت من با عموت که مثلاً یک شب نبودیم خونمون همیشه مهمونی بود! می گفت زمانی که میومدیم خونه فردا صبحش همسایه ها میگفتن نمیخواین شبا یکم رعایت کنین و کمتر سرو صدا کنین! اینا هم که از همه جا بی خبر میگفتن ما دیشب اصلاً خونه نیومدیم یا خیلی دیر میومدیم! خالم میگفت می رفتیم خونه اگه ظرفی چیزی کثیف می زاشتیم موقع برگشت تمیز بود! می گفت ما یک تاقچه داشتیم که همیشه عکس بابای خدابیامرزم با یک قرآن اونجا بود که هر وقت می رفتیم بیرون و برمی گشتیم یک سکه (نمی دونم میگفت چند زاری) همیشه اونجا اضافه می شد!!! یعنی اونجا پول اضافه میشد! خالم میگفت بعد از یک مدت دیگه برامون همه چیز طبیعی شد! می گفت اینا دیگه شده بودن جزو اعضای زندگی ما!! میگفت نه ما کار به کار اونا داشتیم نه اونا! می گفت جن 2 مدل داریم یکی بد ذات و یکی خوش طینت که اون خوبه هیشه کنار ما بود. میگفت اگه اون خوبه باشن اگه بهت کمک نکنن مردم ازاری نمی کنن. ولی امان از اون بد ذاتا که کاری جز آزار و اذیت ندارن! می گفت اون بد ذاتا همیشه پاهاشونو به شما نشون میدن تا ازشون بترسین! یا میان هر مدلی که فکر کنین شما رو می ترسونن! فکر کن مثلاً شب می خوای بری بخوابی ببینی زیر پتوت چیزیه و زمانی که پتوتو به آرومی برمیداری ببینی زیرش چیه یکدفعه . . . :scare: خدایی فکرشو که میکنم مو به تنم سیخ میشه! حالا اینایی که بهتون گفتم نمونه های کمی بود چون دیگه زیاد یادم نیست! ولی خیلی از اینا بهم گفته بودن. راستی این شوهر خالم سیده که احتمالاً جن خوبا بهشون رسیده! این یکی رو که بهتون گفتم نمونه تقریباً بدون ترس بود 2 تا دیگه یادم هست که بهتون بعداً میگم که همچین ببینم کسایی که ادعا دارن می ترسن یا نه!! اتفاقش تو یزد تو خوابگاه دانشجو ها افتاده که یکی از بچه ها برام تعریف کرد و هر سری که بهش فکر می کنم میگم خدا کنه این اتفاق برای هیچ بنی بشری حتی دشمنه خونیم هم نیوفته! حالا از اینا بگزریم یکی بیاد کنار من شب بخوابه من الان دارم سکته می زنم! اینارم که گفته الان احساس می کنم یکی دستش رو شونمه و میگه برگرد تا حالیت کنم ترس چیه!!! کمککککککککککککککککککککککککککککککککککک:scare: کنین