درود
خطر لو رفتن داستان !!!
این مقاله حاوی داستان کامل Ground Zeroes می باشد.
این بازی به افراد زیر 18 سال توصیه نمی شود.
Ground Zeroes مقدمه ای است که نظر بیشتر منتقدین رو به خودش جلب کرد، این عنوان در زمینه گیم پلی و گرافیک به لطف موتور گرافیکی Fox Engine توانست نسبت به نسخه های قبلی پیشرفت زیادی داشته باشه. کوتاهی این بازی که به لحاظ داستانی حدود 2 ساعت گیم پلی دارد تنها مشکلی است که باعث انتقاد منتقدین و کسر امتیاز از این بازی در بیشتر نقد ها شده.
متای بازی :
در این تاپیک خواهید خواند :
ترجمه این قسمت که بخش اعظمی از تاپیک رو تشکیل می دهد رو بهروز عزیز کشیده و زحمت زیادی برای ترجمه، ویرایش و .. انجام داده که چندین روز طول کشیده.لازم به ذکر است ویرایش تمامی متون و عکس های این قسمت تماماً توسط بهروز عزیز انجام شده که ازش نهایت تشکر رو بخاطر قبول همکاری و زحماتی زیادی که انجام داده داشته باشم.
[TABLE="width: 540, align: center"]
[TR]
[TD="align: center"]ترجمه دیالوگ ها و نوار کاست ها
[/TD]
[TD="align: center"]نویسنده [/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]اطلاعات پایهای، دستورالعملها و پیشزمینهی عملیات[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]کاتسین ابتدایی
[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 1[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 2[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 3[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 4[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 5[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 6[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 7[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]نوار ضبط شده توسط مامور مخفی[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]کات سین انتهایی
[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]پاز - گزارش جاسوسی: بیگباس و مادربیس[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]تحلیل و حدس گمان ها داستانی Metal Gear Solid 5[/TD]
[TD]نویسنده : امید درکه[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
مقالاتی دیگر مِن باب سری Metal Gear Solid:
همونطور که می دونید بیش از یکسال از معرفی MGS5 می گذره و در این مدت مقالات زیادی نوشته شده و از اونجایی که بنده هم چند مقاله در مورد MGS5 تا به امروز نوشتم و در آینده هم به این روند ادامه خواهم داد، تصمیم گرفتم این بلاگ رو بزنم تا مقالات قبلی رو اینجا قرار بدم و در آینده هم مقالات دیگر رو اضافه کنم. تا به فولی لیست و مرجعی برای تمامی مقالاتم داشته باشم، البته در این تاپیک تمامی مقالاتم در مورد MGS رو قرار ( لینک ) خواهم داد که مقالات مرتبط با MGSV به صورت مجزا.
این مقالات بصورت پراکنده در یکسال و چند ماه طبق تریلرهای منتشر شده MGSV نوشته شده است البته بجز مقالات مرتبط با کلیت داستان متال گیر سالید.
اول با مقالاتی شروع میکنیم که کلیت داستان Metal Gear Solid رو در نظر گرفته :
بعد از پیشنهاد رفتن تاپیک پایین بر روی صفحه اصلی سایت تصمیم بر این گرفته شد تا تمامی تاپیک ویرایش شود که این کار انجام شد و پس از ویرایش نهایی سردبیر محترم فردین عزیز این داستان بسیار شکیل، منظم و رعایت جمله بندی و .. بر روی سایت قرار گرفت که می توانید از آن لذت ببرید.
2. تاپیک " داستان کامل Metal Gear Solid "
زحمات زیادی برای این تاپیک کشیده شده و کاملترین مرجع در مورد داستان متال گیر سالید به زبان فارسی در سراسر اینترنت است ( به زودی نسخه ویرایش شده بر روی صفحه اصلی سایت قرار خواهد گرفت )، البته این تاپیک به کمک دوستان زیادی از جمله سیاوش و عرفان عزیز که قسمت هایی از داستان رو نوشتند کارش رو به پایان رسوند که باز هم از زحمات این عزیزان تشکر می کنم.
3.Solid Snake یا Big Boss ؟ کدامیک زجر بیشتری کشیده اند ؟!
تاپیکی سختی ها و ملالت های این پدر و پسر را در نسخه های مختلف MGS روایت می کند به همراه یک نظر سنجی ( نظر سنجی بسته شده است )
4." بهترین لحظات MGS3 به روایت تصویر "
بهترین لحظات Metal Gear Solid 3 که در قالب عکس و بدون هیچ توضیحی در این بلاگ جمع آوری شده.
مقالات مرتبط با Metal Gear Solid V
تاپیک " کامل ترین اخبار از MGSV "
تمامی اخبار در رابطه با MGSV در این تاپیک قرار خواهد گرفت، از زمان معرفی تا انتشار این تاپیک آپدیت خواهد شد.
1.نگاهی اجمالی بر تریلر MGSV
تحلیل تریلر مربوط به معرفی بازی در 25 ـمین سالگرد Metal Gear در سال 2012 و همچنین تریلر The Phantom Pain در VGA و GDC
2.تحلیل تریلر MGSV
تریلر مربوط به E3 2012 که در کنفرانس مایکروسافت پخش شد، البته تریلر اصلی مد نظر بوده ( Red Director )
3.Zero VS Big Boss – جنگ اصلی و خونین
حدس و گمان در مورد دشمن اصلی در MGSV
4.بزرگترین پیشنمایش ( Metal Gear Solid V ( Ground Zeroes & The Phantom Pain
تحلیل کلی تمامی تریلر ها و گیم پلی های MGSV از ابتدا تا TGS 2013
کپی تمامی مقالات بالا فقط با ذکر نام " بازی سنتر " و نویسنده " امید درکه " مجاز است.
راه های ارتباط :
Anathemaomid@Yahoo.Com
http://forum.bazicenter.com/members/1915
کاز: "باس، این ماموریت یک عملیات نفوذی تکنفره است. تجهیزات فقط شامل موارد ضروری میشه. بقیه موارد بهصورت OSP [بدست آوردن تجهیرات در محل عملیات به منظور شناسایی نشدن هویت] خواهد بود. موقعیت هدف در اردوگاه اسراء واقع در یکی از پایگاههای نظامی ایالات متحده میباشد. اون ناوی ها [مرینز] محل رو بدجوری بستند. تنها نیروی پشتیبانیت یک بالگرد نجات میباشد. ما چیز دیگهای نمیتونیم برات بفرستیم."
بیگباس: "لازم هم نیست این کارو بکنی."
کاز: "دوباره تکرار میکنم؛ این یک عملیات نفوذی و مخفیانه است. اولیت اولت اینه که شناسای نشی. قبل از هرگونه رودررویی با سربازها احتیاط رو پیششرط قرار بده. توجه کن که دید، بو، صدا یا حتی [احساس] درد توجه اون ها رو به تو جلب میکنه. خوشبختانه شرایط جوی حال حاضر تا سپیده دم باقی میمونه. این موضوع میتونه پوشش مناسبی را برای در دید نبودنت فراهم کنه."
بیگباس: "[خدا رو شکر] حداقل شرایط آب و هوایی به نفع منه."
اهداف ماموریت: جزییات هدف
کاز: "اهداف ماموریت نجات دادن پاز و چیکو میباشد. به گفتهی چیکو، هر دوی اونها در تاسیسات بخش اردوگاه قدیمی نگهداری میشوند. تیم جستجو[مان] هم خبر از این موضوع میده. پس فکر کنم مشکلی نداشته باشه که موفعیت هدف رو حتمی بدونیم. زمانی که هردوتاشون رو به منطقهی فرود رسوندی، بالگرد نجات خبر کن. من اوضاع رو از اینجا تحت کنترل دارم و راهنمایی هایی رو حین ماموریت در اختیارت قرار خواهم داد. اما بدون که تو قراره تو میدون جنگ باشی. اینکه چطور میخوای عملیات رو به انجام برسونی همش به اختیار خودته باس."
درخواست آژانس برای بازرسی
کاز: باس ما دیروز، ابلاغیهی رسمیای از طرف آژانس بینالمللی انرژی اتمی دریافت کردیم. در داخلش اظهار شده: "آگاهی یافتیم که تشکیلات شما به تازگی سوخت اتمی از طرف مقامات ازبکستانی خریداری کرده است. ما تقاضای اجازه دسترسی برای بازرسی از تشکیلات شما را داریم."
بیگباس: "چه مزخرفاتی..."
کاز: "واقعا. اونا دنبال کلاهک جنگی متال گیر زیک هستند. شرط میبندم این به نوعی تسویه حساب سایفر [یا سازمان سایفر] بعد از درز کردن اطلاعات از طریق پاز میخواد باشه."
بیگباس: "سوء استفاده از سازمان ملل؟" [از طریق بخش آژانس اتمیش]
کاز: "لازم به گفتنش نیست که [سازمان سایفر] چقدر به اینا نفوذ داره. اما باید بگم که آژانس تنها اجازه بازرسی از کشورهایی رو داره که عضو معاهده ان.پی.تی باشند."
بیگباس: "و ما جزو اون کشورها نیستیم و اصلا کشور به خساب نمیایم."
کاز: "دقیقا."
کاز: "ما هیچگونه موافقتنامههای پادمان[ی] با آژانس در خصوص استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای امضا نکردیم. و ملزم [تعهدی] به گزارش درباره هیچگونه از منابع اولیه هسته ایمان یا اطلاعایی در خصوص تاسیسات هسته ایمان نداریم. آژانس بینالمللی انرژی اتمی هیچگونه اجازه ی بازرسی ای از ما را نخواهد داشت."
بیگباس: "اما با وجود همه اینا..."
کاز: "اون اتم [زیک] آخرین خط حفاظتی ما هست. لزومی نداره [نمیخوایم] این موضوع رو برملا کنیم تا زمانی که کل دنیا خودشو آماده کنه که ما رو از روی زمین پاک کنه."
"تا اون موقع میذاریم بقیه فکر کنند که ما تنها یه ارتش خصوصی با قدرت نظامی متوسط هستیم."
بیگباس: "هیویی در این مورد چی فکر میکنه؟"
کاز: "این که مشکل اصلی اینه که چطوری اتم و متال گیر رو قایم کنیم. اما باید بهت بگم که کاملا داره روی این موضوع کار میکنه."
بیگباس: "که این طور..."
بیگباس: "اما در کل به هیچ وجه امکان پذیر نیست که بذاریم آژانس برای سر و گوش تاب دادن به اینجا بیاد..."
کاز: "خوب چکار میتونیم بکنیم؟ محلشون نذاریم؟"
بیگباس: "یه بیانیه ی رسمی مبنی بر امتناع از این کار براشون بفرست و بگو که ما تنها یه ارگان خصوصی هستیم، و هیچگونه خطایی از جانب ما در جهت برانگیخته شدن سوء ظن شما وجود ندارد."
کاز: "مفهوم شد."
اجازه دسترسی به آژانس برای بازرسی
هیویی: "ما دیروز کار ساخت بدنه ضد آبی زیک رو تموم کردیم. پسفردا نیز کار نصب مخزن آبی-عمقی آن به پایان میرسد. مخزن ذخیره هوای فشرده و سیستم پروانه ای مغروق زیک جزو این موارده."
کاز: "هیویی."
هیویی: "اگر تست زیر آبی جواب بده، هفته ی آینده عمق 300 پایی از بستر دریا رو امتحان میکنیم."
کاز: "دیگه بسه ادامه نده هیویی.... چجور شد که ما درخواست آژانس برای بازرسی هسته ای رو قبول کردیم؟"
هیویی: "بخاطر اینکه بعد از اون نامه ای که براشون فرستادی من بهشون گفتم: "بعد از تجدید نظرهای دقیق ما به این نتیجه رسیدیم که درخواست شما مبنی بر بازرسی تاسیسات اتمیان را بپذیریم." و اگه روراست هم باشیم، ما حتما باید این کارو انجام بدیم. این یه فرصت بزرگ برامونه. اگه اونا بیان و برن بدون اینکه به وجود اتم [بمب اتم] پی ببرند، ما میتونیم به دنیا بگیم که پاکِ پاک هستیم. البته که این کار ریسک داره و ما باید مطمئن بشیم که همه چیز بی نقص باشه، اما واقعا ارزشش رو داره."
بیگ باس: "هیویی، آیا اونا می تونند عمل بازرسی رو بدون اینکه موضوع رو با هیئت دولت در میون بذارند انجام بدند؟"
کاز: "ما با اداره کل آژانس بین المللی انرژی اتمی تماس برقرار کردیم، و اونا گفتند هیچگونه سابقه ای (ردی) در خصوص حضور ما با جلسه های هیئت دولت وجود نداره."
هیویی: "فکر میکنم این یه نوع بازرسی اولیه است مبنی بر اینکه آیا ما را به دولت ارجاع بدند یا نه... در نتیجه این بازرسی محدود میشه به یک تیم کوچک و احتمالا هم زیاد اینجا نمی مونند."
هیویی: "نگران نباشید اصلا، همه چی رو به من واگذار کنید."
بیگباس: "آیا خبرگزاری ها گوششون از این موضوع باخبر شده؟"
هیویی: "البته! دو تا از بزرگترین شبکه های آمریکایی زبان میخوان این موضوع رو مخابره کنند. برنامه دارم که درخواست اینا رو قبول کنم."
کاز: "چی؟! تو میخوای تمام دنیا از اخبار اینجا با خبر بشند؟"
هیویی: "دلیل اینکه با بازرسی موافقت کردم همینه. این یه فرصت طلاییه. با استفاده از رسانه ها میتونیم به دنیا اثبات کنیم که ما هیچگونه بمب هسته ای نداریم. سوا از این، حتی اگه نه میگفتیم تنها فقط موجب تاخیر در وقوع این قضیه میشدیم."
*صدای عصبانیت بیگ باس*: "کاز، دستتمون تو این قضیه بسته است. شروع به آماده سازی پایگاه کنید."
هیویی: "ممنون رییس."
بیگباس: فکر دیگه ای نکن. تو این قضیه رو طوری طراحی کردی که هرگونه تغییر درش موجب ایجاد سوء ظن میشه." *نیش خند کاز*
[یعنی کنسل کردن دوباره بازرسی بعد از دو بار تایید و کنسل نمودن موجود ایجاد سوء ظن میشه.]
کاز: "به غیر از زیک که تو پایگاه میمونه، ما باید تمامی وسایل نقلیه جنگیمون را به ساحل منتقل کنیم. هرکسی هم که اگه بخواد دردسرسازه باشه به یه مرخصی استراحت و تجدید قوا [R&R] اجباری میفرستیمش. خوبه به نظرت؟"
بیگباس: "فقط انجامش بده."
آماده سازی برای بازرسی
بیگ باس: "در مورد بازرسی... به افرادمون چی بگیم؟"
کاز: "چی بگیم دیگه حقیقتو میگیم."
کاز: "تنها موردی که دوست نداریم اتفاق بیفته اینه که کسی سهوا (اشتباها) بخواد اطلاعات زیک رو فاش کنه."
بیگ باس: "نکته ی خوبی بود."
بیگ باس: "در مورد ساندنیستها چی؟ هنوز تعداد نسبتا زیادی از اونا تو پایگاه هستند."
بیگباس: "متنفرم که اینو بگم، اما اصلا خوب جلوه نمیکنه که آدم از بلوک شوروی اینجا حضور داشته باشه."
کاز: "اما مشکل اصلی اینه که انتقال یک جمعیت به اون اندازه و به صورت هول هولکی ممکنه شرایط رو حتی بدتر هم بکنه."
بیگباس با ابراز افسوس و ناچاری در انجام این کار: "حداقل خوبه که آماندا الان داره یه ماموریتی رو تو کوبا انجام بده. اونا [ساندنیستها] آماندا رو به رسمیت میشناسند [فرد مورد اعتماد]. آماندا در حال حاضر باید همونجا بمونه."
[نکته: پس ساندنیستها نیز قبل از بازرسی از بیس خارج و به آماندا پیوستند.]
کاز: "تمامی غیر نظامی ها به غیر از هیویی باید به کشورشون برگردند."
بیگ باس: "حتی اون دختر پاریسیت دیگه...؟" [منظور Cécile Cosima Caminades می باشد]
کاز: "البته، هرچی کاغذ بازی برای انتقالش نیاز باشه انجام میدیم."
کاز: "جدایی دکتر استرنج لاو هم تو بهترین موقع پیش اومد. هرچی کمتر شواهد در مورد زیک اینجا باشه بهتره."
بیگ باس: "چی اینجا رو ترک کرد؟!"
کاز: "درسته، تو در حین انجام یه ماموریت بودی. هفته ی پیش اینجا رو ترک کرد. چیز دیگه ای برای ساخت و ساز در بخش تحقیق و توسعه سلاح های (جنگده های) هوشمند نمونده بود. و ساخت زیک هم به پایان رسیده بود. واقعا هیچ دلیلی برای بودنش در اینجا وجود نداشت."
بیگ باس: "متعجم از اینکه هیویی اینقدر آسون گذاشت که اون بره."
کاز: "واقعا، علاقش به استرنج لاو زیاد هم از دید بقیه پنهان نمونده بود. آره؟"
کاز: "تو طول ساخت زیک هرجا که او میرفت هیویی هم دنبالش بود. پسر، واقعا او از این موضوع عصبانی میشد. [استرنج لاو]
کاز: "اما الان هیویی مشغله ی خیلی زیادی داره."
"در حال حاضر مشکلات مهم تری دارم که بهشون برسم..." این چیزی بود که به من در مورد این موضوع (علاقه) بهم گفت."
بیگ باس: "عجب روحیه ی قوی ای، هیویی."
خبر زنده بودن پاز
کاز: "ده روز پیش باخبر شدیم که پاز هنوز زندست."
بیگباس: "نجات پیدا کرده؟"
کاز: "یه ماهیگیر بلیژیایی اونو در حالی که تو دریای کارئیب شناور بوده پیدا کرده."
بیگباس: "خوب نقشه چیه؟ قبل از اینکه لومون بده سرشو بکنیم زیر آب؟"
کاز: "نه، من یه ایده ی دیگه ای برای این کار دارم."
کاز: "دوستانمون" در سازمان سایفر مظنون شدند که پاز ممکنه یه جاسوس دوجانبه باشه."
کاز: "الان او در اردوگاهی واقع در انتهای جنوبی کوبا برای بازجویی نگه داشته شده."
کاز: "یه نقطه ی کور - عالیه [طعنه]. قسمتی از آمریکا تو خاک کومونیستا و خارج از محدوده قضایی ایالات متحده."
[نقطه کور یا Black Site: در اصطلاح نظامی به منطقه ای اطلاق میشود که پروژه های فوق سری طبقه بندی شده به صورت غیر رسمی انجام میگرد. به تازگی، اتهام زده شده که در واقع این مناطق متشکل از تاسیسات و زندان های مخفی زیر نظر سازمان سیا و خارج از خاک آمریکا و محدوده ی قدرت قضایی و قانون اساسی ایالات متحده می باشد.]
کاز: "بازرسی آینده از مادربیس به یه نحوی باید به این موضوع ربط داشته باشه. زمابندی وقایع فوق العاده بی نقصه."
بیگباس: "بازرسی هسته ای سازمان ملل..."
کاز: "حدس من اینه که میخوان از صحت موضوع درز کردن اطلاعات پاز باخبر بشند."
بیگباس: "ما یه ارتش ازاد هستیم."
کاز: "فقط کافیه که خبری از توانایی هامون به بیرون درز پیدا کنه، اون وقت کل دنیا درصدد سرنگونی ما بر خواهد آمد."
کاز: "درگیر بودن یک آژانس اطلاعات خصوصی آمریکا در این ماجرا خبره بدیه. از همون اول سایفر بود که پاز رو به داخل ما فرستاد."
بیگباس: "[پاز] از هویت واقعی اونا خبر داره."
کاز: "دقیقا. پاز تنها سرنخ ما به سایفر هستش. اگه او هنوز زنده باشه، ما در جناح خودمون لازمش داریم."
کاز: "به غیر از ما، کی دیگه میخواد اون عوضی رو نجات بده؟" [طعنه]
کاز: "چه زمانی این کارو انجام میدیم؟"
کاز: "اول موضوع بازرسی. بعدش به سراغ این خواهیم رفت."
بیگباس: "افرادمون از این خبر اطلاع دارن؟"
کاز: "شایعات داره رو زبون ها میفته."
کاز: "این اطلاعات [خبر و جزییات زنده موندن پاز] از طریق آماندا در کوبا به دستمون رسیده."
کاز: "یکی از کارکنان قبلی پایگاه متعلق به دار و دسته ال فرندو بوده."
کاز: "من اینو به همه [به افرادمون] میگم که "لازم نیست فکر خودمونو خیلی درگیر بکنیم با زنده و مرده بودن جاسوسای دشمن." ما نیاز داریم که افرادمون تمرکزشون رو، روی مسئله بازرسی بگذارند."
کاز: "و اگر پاز رو برگردوندیم و نخواست باهامون همکاری کنه، میتونیم سر به نیستش کنیم."
بیگباس: "منم راضی ام."
بیگباس: "چیکو چی؟ با وجود این که فرصت جلوگیری از هایجک کردن زیک رو داشت، اما با دست خودش شانسشو خراب کرد. از همون موقع داره نسبت به این موضوع قبطه میخوره. این بچه واقعا به پاز اهمیت میداد."
کاز: "چیکو... واقعا دشواره که بگیم چجوری میخواد با این موضوع برخورد کنه. "
بیگباس: "بخاطر آماندا بهتره بره کوبا. زیاد خوب نیست اینجا باشه."
کاز: "ایده ی خوبیه. الان چند مدتی هست که همدیگه رو ندیدند. یه مدتی با آجی بزرگه و کلا فراموش میکنه کی چی بود."
مفقود الاثر شدن چیکو
کاز: "چی؟! همچنان اثری از چیکو نیست؟"
بیگباس: "چه خبره؟"
کاز: "آماندا از کوباست."
کاز: "میگه محموله جدیدمون به کوبا رسیده اما چیکو همراشون نیست."
کاز: "آروم باش آماندا. مطمئنم فقط... داره تو هاوانا برای خودش میچرخه."
کاز: "دفعه اول[ش] تو یه شهر بزرگ... ممکنه جو به سرش زده باشه."
بیگباس: "کاز صبر کن... قایقی که چیکو همراهش بود قبل از اینکه به هاوانا برسه جایی توقف کرد؟"
کاز: "آره یه سوخت گیری تو سانتیاگو دی کوبا انجام داد."
کاز: "منظورت این نیست که... آه لعنتی شوخیت گرفته! حالا تو این وضعیت میخواد این کارو انجام میده؟!"
بیگباس: "60 مایل از سانتیاگو تا کمپ اسراء [امگا] فاصله هست. چیکو قبلا به راحتی تمام تونست کوهستانو رو با ساندنیست ها رد کنه. مطمئنم در عرض 3 روز میتونه به اونجا برسه."
کاز: "حتی اگه بگیم بتونه خودشو راهشو به اونجا برسونه، با وجود این حرف ها..."
بیگباس: "خودت میدونی که چقدر احساسی داره عمل میکنه." [ناراحت بودن]
بیگباس: "چیکو فکر میکنه ما به پاز پشت کردیم. به خاطر همینه که داره این کارارو انجام میده."
کاز: "... ما عملیات [نجات] را با اعزام یک گروه اطلاعاتی به کوبا برای پیدا کردن وی شروع میکنیم. نمیتونیم اجازه بدیم اونو اسیرش کنند."
پیام کمک چیکو
پیام کمک چیکو: "یک سری قفس در سمت شرق یک ساختمان بزرگ وجود داره؛ یه تاسیسات قدیمی و پوشیده از چمن. اینجا جایی هست که ما الان درش قرار داریم. بهم کمک کن اسنیک..."
کاز: این یه تلهست."
بیگباس: "ما هیچ چاره ای نداریم."
کاز: "آره. اگه چیکو به حرف بیاد، میتونه باعث برملاء کردن اتممون [بمب اتم به همراه زیک] بشه. ما به هیچوجه نمیتونیم منتظر بایستیم تا بازرسی تموم بشه."
بیگباس: "چقدر زمان میبره تا آماده ی عملیات بشیم؟"
کاز: "حداقل 16 ساعت تا تایید مسیر پرواز و آماده کردن یه پرنده."
کاز: "واحد اطلاعاتی جستجو رو در محل آغاز کرده."
بیگباس: "به نظر میاد که بازرسی رو از دست میدم."
کاز: "باس، کافیه که یه نفر دیگه رو برای نجاتشون بفرستیم."
بیگباس: "نه، خودم میرم."
کاز با مکث: "باشه. در هر حال هم، چیکو و پاز تنها از تو دستور میگیرند."
کاز: "و در ضمن ما اصلا نمیتونیم مستقیما و آشکارا با اون ناوی ها [مرینز] وارد نبرد بشیم. این کار باید مخفیانه باشه و فقط هم تو از پسش بر میای."
بیگباس: "مراقبت اوضاع باش کاز."
پایگاه نظامی ایالات متحده در کوبا
کاز: "اسنیک، اونجایی که میری میتونی بیخیال حقوق شهروندی و این چیزا بشی. خدا میدونه اگه اگه گرفتنت چه بلایی سرت میارن. نذار این اتفاق بیفته."
کاز: "کوبایی ها منطقه رو استجارا به آمریکا داده بودند تا کمکشون کنند که از اسپانیا مستقل بشند. این قرارداد تا زمانی که دو کشور بر سر این منطقه مصالحه کنند یا آمریکا منطقه رو ترک کنه، پابرجا هست. به خاطر همینه که آمریکا هنوز در پایگاه حتی بعد از انقلاب کوبا داره عملیات میکنه. مشکل اصلی اینکه که منطقه استیجاریه."
بیگ باس: "یعنی اینکه متعلق به خاک آمریکا نیست، پس قانون اساسی [قدرت قضایی] ایالات متحده درش اعمال نمیشه. این باعث میشه الزامی به رعایت قوانین حمایت از حقوق شهروندی نداشته باشند."
کاز: "آره از اون دلیل تراشی های الکی هست."
کاز: "منطقه قبلا تنها برای اسکان پناهندگان از کشورهایی مثل کوبا و هائیتی استفاده میشد. اما چند سال پیش سیا و ارگان های همانندش، شروع به استفاده از این منطقه به عنوان یه نقطه ی کور [بلک سایت] کردند، یعنی انتقال دشمنان کشور به صورت غیر رسمی به کشورهای بیگانه جهت بازجویی تحت شکنجه [اصطلاع Rendition]. میتونی شرط ببندی که سایفر دخلی تو این موضوع داره. همان طور که میشه انتظارشو داشت، ارگان های حقوق بشری آمریکا و بقیه کشورهای غربی به هیچوجه اجازه ی نزدیک شدن به منطقه رو ندارند. هر اتفاقی که اونجا میفته، تا ابد هم همونجا میمونه.
بیگ باس: "خدا میدونه که دارند چه بلایی سر چیکو و پاز میارند."
کاز: "با اینکه مایلم که خودمم ازش [پاز] بازجویی کنم. اما اگه اوضاع اونجا خطری شد، مطمئنم شو که سر به نیست بشه."
کاز: "از اون طرف هم چیکو باید سریع برگردونده بشه. زیادی در موردمون میدونه."
بیگ باس: "کاز!"
کاز: "دور ناحیه توسط آمریکا و کوبا مین گذاری شده که باعث میشه فرار زمینی غیرممکن باشه. تو داری وارد لونه شیر میشی اسنیک، ماموریت رو ساده تلقی نکن."
کاز: "به سلامت برگردی."
بیگ باس: "باشه."
اسکالفیس: "نگران نباش، من به قولم عمل کردم؛ زیاد زجر نکشید."
اسکالفیس: "بیا [بگیرش] [ضبط صدا]، سزاوارشی."
اسکالفیس: "بازی کردن نقش یه خائن چه حسی داره؟"
اسکالفیس: "بازیهای کودکانه جنگی دیگه کافیه، تو الان یک مرد جنگجوی واقعی هستی."
اسکالفیس: "سلام من رو وقتی برگشتی خونه به رییست برسون."
.
.
.
.
.
.
بیگباس: "خوب هدف دوم کیه؟"
کاز: "هدف بعدی چیکوست. اون هم در ناحیه ای که پاز هست، نگه داری میشه."
کاز: "آخرین تماس رادیویی چهل ساعت پیش بود."
کاز: "از صخره های جنوبی وارد محوطه پایگاه شو."
کاز: "بعد از نجات چیکو و پاز، به منطقهی فرود بالگرد برگردد."
.
.
.
کاز: "ما یک بالگرد از طریق مرز کوبا برات میفرستیم."
کاز: "حوالی ظهر محتملا به پایگاه باز میگردی."
کاز: "اما احتمالا تنها ملاقات با مهمونامون رو از دست میدی."
کاز: "تنها شیوه انجام عملیات تک نفره رفتن [تو] هست. به خاطر ماهیت حساس سیاسی این ماموریت، استفاده از نیروی پیشتیبانی امکان پذیر نیست."
بیگباس: اشکال نداره، بعضی موقع ها تنهایی رو دوست دارم."
.
.
.
بیگباس: "من در جلوی کمپ اسراء هستم."
کاز: "عالیه اسنیک، پیری [بالا رفتن سن] حتی یک ذره هم روت تاثیر نذاشته."
بیگباس: "خیلی منتظر بودی، ها...؟"
کاز: "چیکو و پاز در بخش یک قدیمی و متروکه از پایگاه نگه داری میشوند."
کاز: "داخل محوطه شو و بعدش به سمت شمال شرقی حرکت کن."
چیکو - نوار شمارهی 2
9 الی 11 مارس: ضبط از داخل سلول
پاز: "دست به من نزن لعنتی!" *صدای مشت خوردن*
*بیرون اوردن پاز از سلولش*
چیکو: "پاز..."
*صدای مشت خوردن دوباره پاز*
*قطع نوار*
*بازگرداندن پار به سلولش و پرت کردن وی*
اسکال فیس: "بی حال به نظر میرسه. زنده لازمش داریم."
نگهبان: "بله قربان."
*قطع نوار*
چیکو: "پاز..."
*پاز با ناتوانی*: "ها...؟"
چیکو: "امروز زود برگشتی."
پاز: "زود...؟"
چیکو: "هنوز خورشید غروب نکرده."
پاز: "آره."
چیکو: "آ... آره خوب."
پاز: "چیکو."
چیکو: "بله؟"
پاز: "بیا این کار رو نکنیم. باشه؟"
چیکو: "ها؟"
پاز: "فکر نکنم که دوست داشته باشم باهات حرف بزنم."
چیکو: اما..."
چیکو: "اما من اینجا اومدم تا..."
پاز: "لطفا فقط ساکت باش."
چیکو: "آه..."
پاز: "در غیر این صورت جیغ و داد میکنم."
چیکو: "چی...؟ من واقعا نمیفهمم..."
*قطع نوار*
چیکو - نوار شمارهی 3
12 ماس 1975: اسکورت چیکو به محل [دوم] نگهداری پاز
*بیرون آوردن پاز از سلولش*
چیکو: "پاز!"
*قطع نوار*
اسکال فیس خطاب به چیکو: "بشین روی زانوهات!"
چیکو: "باشه باشه..."
*اسکورت چیکو به محل نگهداری پاز - صدای باز شدن دروازه و بلند شدن بالگرد*
*قطع نوار*
*پخش آهنگ "Here's to You, Nicola and Bart" و صدای شکنجهی پاز*
چیکو: :پاز..."
*قطع نوار*
چیکو - نوار شمارهی 4
12 مارس 1975: بازجویی
چیکو - نوار شمارهی 4
12 مارس 1975: بازجویی
*پخش آهنگ "Here's to You, Nicola and Bart" و صدای شکنجهی پاز*
اسکالفیس خطاب به پاز: "مهمون داری."
*آمدن چیکو به محل شکنجهگاه*
*اسکالفیس در حال سیلی زدن به چیکو*: "درد داره؟ ـــــــ حرف بزن. حرف بزن! مگه بلد نیستی حرف بزنی؟ پس بنال."
چیکو: "باشه! باشه..."
اسکالفیس: "باریکلا."
اسکالفیس: "داستان من و رییست به خیلی قبل برمیگرده. زیاد روش حساب نکن که بخواد بیاد نجاتت بده. اگه واقعا یه جنگجوی واقعی باشی، خودت یه راهی برای فرار پیدا میکنی ــــــــــــــــــ اما زیاد به خودت زحمت فرار کردن نده. بذار فرض کنیم که شانست بگیره - که البته به نظر نمیاد زیاد آدم خوش شانسی باشی - و در هر صورت با یه معجزه ای تونستی از قفست بیای بیرون. بذار حتی بگیم که بتونی نگهبانا رو گول بزنی. بعدش چی؟ نزدیکترین مرز کوبا چهار مایل تا شرق فاصله داره. چهار مایل زمین بایر تحت کنترل آمریکا. به نظرت میتونی موفق بشی؟ تازه هیچ کمکی هم از طرف کوباییها نمیتونی بگیری. و مرز هم ویرانهای با مینهای فعال هست. فکر میکنی میتونی از پسش بر بیای؟ در ضمن اون دوستدخترت هم همرات هست. اگه تو واقعا این قدر خوش شانس بودی، الان حتی اینجا هم نبودی. [طعنه] ـــــــــــــــــــــــــ اما ناامید نشو. یه راهی دیگه هم برای بیرون رفتن تو و دختره وجود داره. این یکی راه خیلی آسونتره.
من سوال میکنم، تو جواب میدی. آسونه مگه نه؟ فقط بهم بگو چی میدونی."
پاز: "احمق تر از اون چه به نظر میرسی هستی، وقتتو داری با شکنجهی چند تا بچه تلف میکنی." *صدای مشت خوردن پاز*
اسکالفیس: "در مورد پایگاهتون بهم بگو."
پاز: "چیکو."
اسکالفیس: "خوب؟" *نزدیک شدن به چیکو*
پاز: "چیکو!"
چیکو: "اگه میخوای منو بزن!"
*مشت خوردن چیکو*
چیکو: "دوباره!"
اسکالفیس: "هه. داری سعی میکنی دختره رو تحت تاثیر قرار بدی مرد کوچولو؟ چقدر بامزه."
اسکالفیس: "بسیار خوب. بذار یه چیز دیگرو امتحان کنیم."
*قطع نوار*
*پاز در حال مشت خوردن*
چیکو: "تمومش کن!"
اسکالفیس: "اون چیزی که مستحقشه رو داره میگیره."
اسکال فیس: "ما یه زمانی همکار بودیم... اما اون به ما خیانت کرد. یک شیادی کامل. چه انتظاری میشه داشت که اون... یه زن کامل و بی نقص باشه ــــــ اسکالفیس خطاب به نگهبانان: "بهش نشون بدید."
پاز: "میفهمی داری چه اشتباهی رو مرتکب میکنی؟! "سایفر همه رو زیر نظر داره" ــــــــ ولم کنید! شما نفر بعدی خواهید بود با اون چهره های وقیح و ..." *صدای پاره کردن لباسهای پاز*
اسکالفیس: "یه خورده منزجر کننده هست مگه نه؟"
*صدای گرفتن چیکو و مجبور کردن وی* اسکالفیس: "نگاه کن. خوب نگاه کن. مواظب این [چیزها] باش وقتی بزرگ شدی پسرک. این جور زن ها از اون دسته هایی هستند که تو باید ازشون دوری کنی. البته زخم های این چنینی [روی بدن پاز] داشتن یه زندگی عادی رو دشوارتر میکنه. منم میبایست این موضوع رو میدونستم ـــــــــــــــــــــــــ ــ اسکال فیس خطاب به نگاهبانان: "ادامه بدید ____ به حرف بیاین تا هر دوتاتون آزاد بیشید."
پاز: "چیکو، نه!"
*صدای شکنجه شدن چیکو و پاز*
*اسکالفیس خطاب به چیکو*: "فقط تو میتونی به این موضوع خاتمه بدی."
*صدای شکنجه شدن چیکو و پاز*
پاز: "چیکو.. نه! این کارو نکن! حرف نزن!"
پاز: نه نه!"
*قطع نوار*
*زمزمه ی آوازخوانی پاز*
چیکو: "پاز. واقعا چرا؟"
*قطع نوار*
*پاز در حال مشت خوردن*
اسکال فیس خطاب به نگهبان ها: "برید کنار."
اسکال فیس در حال نزدیک شدن به چیکو: "یالا، بلند شو."
چیکو: "ها...؟"
اسکالفیس: "صدام رو شنیدی."
*بلند کردن چیکو و بردن وی به جلوی پاز*
اسکالفیس: "از چیزی که میبینی خوشت اومده؟ ــــــــــــــ بهت گفتم خوشت میاد؟ این مثل... یه میوست. مطبوع حالت هست یا نه؟ *پاز در حال تقلا* یه مرد باید این چیزا رو بدونه ـــــــــــــ حالا وقت مزه کردنه... یا این کارو الان [باهاش] میکنی یا خودت نفر بعدی خواهی بود."
پاز: "نگران نباش چیکو."
چیکو: "نه... نه..."
پاز: "چیزی نیست چیکو. [میدونم] تو به من صدمه ای نمیرسونی."
اسکالفیس: "یالا انجامش بده!"
پاز: "چیکو."
چیکو: "نه."
پاز: "یالا دیگه!"
*قطع نوار*
چیکو: "...تو دریا... سیصد نفر خدمه... اما معمولا یه چیزی... *قطع نوار* وجود داره... *قطع نوار* "زیک... متال گیر..."
اسکالفیس: "دیدی؟ زیادم سخت نبود."
چیکو: "تو چیزی رو که میخواستی بدست اوردی دیگه. راضی شدی الان؟!"
اسکالفیس: "به وسطای راه رسیدیم."
*قطع نوار*
*پرت کردن چیکو تو قفس (؟) یا محل دوم مربوط به شکنجه (؟)*
پاز: "چیکو."
پاز: چیکو؟"
چیکو: "فکر کنم نمیخواستی باهام حرف بزنی..."
پاز: "یه چیزی هست که میخوام بهت بگم."
چیکو: "چی؟"
پاز: "دلم برات تنگ شده چیکو."
*چیکو با مکث*: آره... میدونم."
پاز: "بیا اینجا."
چیکو: "ها...؟"
*نزدیک شدن چیکو به پاز*
پاز: "نزدیک تر."
*صدای بوسه.*
چیکو: "نه!"
پاز: "ببخشید." *با حس تمایل*
چیکو: "بسه دیگه!"... *امتناع کردن*
پاز: "میخوای اینجا انجامش بدیم؟"
*قطع نوار*
گمانه زنی ها
1: در بخشی از این نوار اسکالفیس میگوید که "داستان من و بیگ باس به سال ها قبل برمیگرده." دقیقا چه اتفاقی ممکن است بین این دو افتاده باشد؟ آیا این دو در ابتدا در یک گروه بودند و بعد از هم جدا شدند یا از اول دشمن یکدیگر بودند؟
2: در بخشی از نوار اسکالفیس میگوید که وی و پاز زمانی همکار بودند. اما اون خیانت کرد. دقیقا این چه معنی ای میدهد؟ در این که اسکالفیس در مقطعی عضو سازمان سایفر بوده است شکی نیست (و یا این که وی همچنان در گروه قرار داره و به صورت موازی در حال انجام مقاصد و آرمان های خود است - این موضوع در نوار شماره 6 از زبان اسکالفیس گفته شده است)، اما چند مسئله این جا وجود دارد: میلر به بیگ باس میگوید که "دوستانمون" در سازمان سایفر خبر دادند که پاز ممکنه جاسوس دو جانبه باشد. و دوم اینکه پاز تا جایی که میدانیم خیانتی به زیرو تا به این لحظه انجام نداده است. آیا روابط اسکال فیس و پاز فراتر از سایفر است یا خیر؟ این موارد همچنان نامشخص است.
چیکو - نوار شمارهی 5
13 الی 14 مارس 1975: مذاکره
*شکنجهی پاز*
چیکو: "یالا پاز، حرف بزن!"
*شکنجهی پاز*
چیکو: "تو رو خدا پاز! من تمام این کارا رو به خاطر خودت انجام میدم."
پاز: "بزدل!"
چیکو: "چطور میتونی این حرف رو بزنی؟!"
پاز: "خائن!"
چیکو: "عصبانیم نکن! تو فقط داری شرایط رو بدتر میکنی."
*گرفتن نوار ضبط چیکو توسط اسکالفیس*
اسکالفیس: "برش گردونین به قفسش."
چیکو: "مگه من چکار کردم؟" *صدای سیلی خوردن چیکو*
اسکالفیس: "Vigyétek a ketrecébe." (به زبان مجارستانی به معنی برش گردونین به قفسش.)
چیکو: "بهم پسش بدید! پسش بدید!"
*شکنجهی پاز*
اسکالفیس: "بسه دیگه... مردش به دردمون نمیخوره."
*قطع نوار*
*چیکو در محل زندان قدیمی*
چیکو: "میشه بهم پسش بدی؟"
اسکالفیس: "ما تصمیم گرفتیم که ولش بکنیم." [پاز]
چیکو: "پس... اون [بالاخره] حرف زد."
چیکو: "بهش گفته بودم که باید تسلیم این موضوع بشه."
اسکالفیس: "اون قراره پیش رییست برگرده."
اسکالفیس: "اما تنها اون."
چیکو: "...ها؟"
اسکالفیس: "شرایط معامله اینطوری بوده."
اسکالفیس: "اون بهم گفت که تو رو همین جا ول کنیم."
اسکالفیس: "گمان میبرم دیگه زیاد براش اهمیت نداری."
چیکو: "اون... عوضی!"
اسکالفیس: "پس فکر کنم در حال حاضر به مشکل جدی برخوردی."
اسکالفیس: "وقتی اون برگشت، به نظرت چی میگه؟"
اسکالفیس: "این که تو به حرف اومدی؟"
اسکالفیس: "دوستاتو فروختی؟"
اسکالفیس: "خانوادتو؟"
*صدای گریه چیکو* اسکالفیس: "کارت تمومه."
چیکو: "یعنی منظورت اینه که من... نمیتونم برم خونه؟"
اسکالفیس: "کار زیادی نمیتونم برات انجام بدم."
.
.
.
اسکالفیس: "و البته همچنان به "خدماتت" نیاز دارم."
چیکو: "منظورت چیه؟"
اسکالفیس: "تو قراره با رییست تماس برقرار کنی - برای کمک."
اسکالفیس: "یه ریکورد انجام میدیم... و روی تمامی فرکانس های عمومی پخشش میکنیم."
چیکو: "تا اونو به اینجا بیاریم...؟"
چیکو: "هه آره باشه." [طعنه]
چیکو: "تو انتظار داری بهت اعتماد کنم؟"
چیکو: "من به هیچوجه بهت کمک نخواهم کرد."
اسکالفیس: "شاید نکنی، اما اگه این کارو انجام بدی، بدم نمیاد که دنبال یه راهی دیگه [برای فرار] تو باشم. چند تا نگهبان رو مرخص میکنم، میذارم بی سر و صدا فرار کنی."
اسکالفیس: "اما... فکر نکنم دوست داشته باشی اون دختره رو اینجا زنده ولش کنی."
اسکالفیس: "باید قبل از اینکه رییست برسه از شرش خلاص شد."
اسکالفیس: "هیچ راه دیگه ای وجود نداره."
چیکو: "ها..." *با تامل*
اسکالفیس: "میذارم روی این موضوع فکر کنی."
اسکالفیس: "چیکو، بزرگ شدن به این معنی که چطور میخوای زندگی خودتو بدون توجه به دیگران بسازی."
*قطع نوار*
گمانه زنی ها:
1: در بخشی از نوار اسکالفیس با افرادش به یک زبان خارجی صحبت میکند. Vigyétek a ketrecébe، این جمله ای است که اسکالفیس میگوید؛ باید گفت این به زبان مجارستانی می باشد به معنی برش گردونیدش به سلولش. آیا اسکالفیس اهل مجارستان است و این نشان میدهد که وی یک شخصیت کاملا جدید است؟ گمانه زنی ها در مورد ادامه دارد که شخصی در فروم MGSForums که اهل مجارستان است ضمن تایید این جمله، اضافه کرد که بعد از بررسی های دقیق در این مورد، در واقع دهکده کوچکی در مجارستان با نام Almásfüzitõ وجود دارد که دارای کارخانه ها و پالایشگاهی (دقیقا به مانند دهکده اسکال فیس) می باشد. اما نکته ی جالب که از این فرضیه حمایت میکند این است که این این دهکده در سال 1944 در طی جنگ جهانی دوم به مدت چندین بار بمباران شد و همچین به مدت کوتاهی به تصرف و اسکان گروه های نظامی درآمد (همان طور که میدانید دهکده ی اسکال فیس نیز بمباران شد). با تمام این تفاصیر ممکن است این فرضیه کاملا اشتباه باشد! کسی چیزی نمیداند!
چیکو - نوار شمارهی 6
14 الی 15 مارس 1975: پیام کمک چیکو
چیکو - نوار شمارهی 6
14 الی 15 مارس 1975: پیام کمک چیکو
چیکو: "اسنیک من چیکوام. به کمکت نیاز دارم. سایفر من رو در یک پایگاه نظامی آمریکایی در کوبا زندانی کرده. پاز هم اینجاست.
ما در منطقهی مربوط به اسراء در کنار ساحل نگهداری میشیم. یک سری قفس در سمت شرق یک ساختمان بزرگ وجود داره؛ یه تاسیسات قدیمی و پوشیده از چمن. اینجا جایی هست که ما الان درش قرار داریم. بهم کمک کن اسنیک."
*قطع نوار*
*پخش صدای شکنجهی چیکو به منظور راضی کردن پاز [حقهی (یا واقعیت؟) اسکالفیس]*
*پاز با صدای بیرمق در اثر شکنجه *:"نکن... این کار رو انجام نده."
اسکالفیس: "بچهی بااستعدادیه، مگه نه؟"
.
.
.
اسکالفیس: "فکر میکنی بیگباس چکار میکنه؟"
اسکالفیس: "با اینکه میدونه این یه تله هست اما به هر حال میاد. بیگباس از این جور آدماست."
اسکالفیس: "این کارو نکن." [منظور کشتن بیگ باس]
اسکالفیس: "به لطف اطلاعات تو، یه تیم از بازرسان هستهای به پایگاهشون فرستاده شده."
اسکالفیس: "اون دانشمند" راه ورودمون به پایگاه بود."
اسکالفیس: "کل این داستان به زودی خاتمه پیدا میکنه. دقیقا بر طبق نقشم."
.
اسکالفیس: "همش به خاطر لطف تو."
پاز: "سایفر... هیچوقت نمیذاره..."
اسکالفیس: "مطمئنم سایفر به خاطر خبر مرگش گله و شکایت میکنه."
اسکالفیس: "من هیچ چاره ای نداشتم جز اینکه از گروه (سایفر) فاصله بگیرم."
اسکالفیس: "و در نهایت تو رو هم سر به نیست میکنند. هیچکسی زنده باقی نمیمونه [تو این ماجرا]. دربارش فکر کن. بیگ باس یا سایفر - تنها میتونی یکیشون رو نجات بدی."
*خنده ی پاز*: "من به هیچوجه به حرف نمیام."
اسکالفیس: "انتظاری ندارم که حرفامو باور کنی."
اسکالفیس: "سوال اصلی اینه که دوست داری به کدوم یک از این ها شانس زنده موندن بدی؟"
خنده ی پاز: "تنها چیزی که دوست دارم کشتن توـه."
اسکالفیس: "آره این یه حس متقابله... اما... ما ماموران مخفی هستیم. باید خودمو کنترل کنیم."
*پخش آهنگ "Here's to you, Nicola and Bart" توسط اسکالفیس*
اسکالفیس: "آهنگ مورد علاقت. نیکولا. بارت. [تنها] مهاجر بودند. [اما] به اشتباه اعدام شدند. اما مرگشون حامل پیامی برای بقیه بود. اینکه جامعه ما، جامعه ایه که آدم بی گناه رو میکشه. تو هم باور داری فداکاریت باعث میشه دنیا تغییر کنه؟ [تعمیم به نیکولا و بارت]. اگه اینجوری باشه الان وقتشه."
اسکالفیس: "سایفر از زمان اون آزمایش بزرگش [پروژهی Les Enfants Terribles] خودشو قایم کرده. سال هاست که کسی اونو ندیده. تنها چیزی که ما دیدیم دستورات بوده که از طرف مامورها[ش] هست. به غیر از تو ــــــــ تو باهاش ملاقات داشتی، رو در رو، تا اینکه بتونی با بیگ باس ارتباط برقرار کنی."
*تهدید اسکالفیس با محکم گرفتن پاز*
اسکالفیس: "بهم بگو او کجاست. سایفر کجاست؟ زیرو کجاست؟"
اسکالفیس: "من هیچ وقت هیچ شناختی از انتخاب کردن نداشتم. جایی که متولد شدم، زبانی رو که صحبت کردم. من هیچ وقت اون آزادی رو که برای خودم انتخاب کنم رو نداشتم . اما تو، حالا، آزادی. هرکاری دوست داری انجام بده."
پاز با صدای بی جان: "این باعث میشه بیگ باس نجات پیدا کنه؟"
پاز: "ممکنه."
پاز: "واقعا زیرو رو برای من میکشی؟"
اسکالفیس: "[میکشم اما] نه به خاطر تو."
پاز: "بسیار خوب. زیرو هستش در..."
... *صدای قطع کردن نوار*
گمانه زنی ها:
1: و اما نقطه ی عطف و مهم ترین بخش داستانی در این نوار قرار گرفته است. در بخشی از نوار اسکال فیس میگوید که وی چاره ای نداشت جز اینکه از سازمان سایفر فاصله بگیرد؛ از این جمله میتوان نتیجه گرفت که وی قبلا در گروه حضور داشته است. البته صبر کنید! این جمله می تواند از لحاظ آرمانی نیز صدق کند و به تنهایی حکم خروج اسکال فیس از سازمان رو نمیدهد. ممکن است اسکال فیس به عنوان جاسوسی هنوز در سایفر حضور داشته باشد و در عین حال در حال انجام مقاصد خود باشد. در جای جای مکالمات میلر و بیگ باس، میلر به این مظنون شده که کمپ امگا زیر نظر سایفر است و دستگیری پاز به منظور صحت درستی درز کردن اطلاعات پاز انجام گرفته است. یا در بخشی دیگر میلر به این مظنون شده است که سایفر در سازمان ملل و آژانس نفوذ دارد. و میدانیم که در آخر داستان بازرسی حقه ای از بیش درنیامد. (البته در این که انجام بازرسی دروغین به چه صورتی و زیر نظر چه کسی انجام گرفت، شبهات زیادی است - هرچند به نظر میاد آید با همکاری سایفر و XOF و با استفاده از نفوذشون در سازمان ملل صورت گرفته است).
2: بخش دیگری از نوار اسکال فیس به این موضوع اشاره کرده که " "اون دانشمند" راه ورود آن ها به پایگاه بود." خوب چند مسئله این جا بوجود می آید: هیویی کسی بود که بعد از کنسل کردن بازرسی توسط بیگ باس، اجازه دسترسی برای بازرسی را دوباره فراهم کرد. وی چندین دلیل را برای این موضوع بهانه کرد که میتوانید در نوار ابتدایی آن ها را بخوانید. مورد بعدی این است که در تریلرهای TPP دیده شده که اسلات به دستور میلر در حال شکنجه ی هیویی می باشد. آیا هیویی همان دانشمندی است که اسکال فیس در موردش حرف میزد و اینکه میلر و بقیه درست حدس زده اند که وی در حال همکاری با سایفر و XOF است؟ گمانه زنی ها در این مورد فراتر هم می رود، به عنوان مثال "اون دانشمند" میتواند به این معنی باشد که اسکال فیس تنها از غفلت هیویی با پذیرفتن اجازه بازرسی استفاده کرده است. لیست مظونین از این هم فراتر میرود. دقیقا قبل از بازرسی دکتر استرنج لاو از گروه جدا میشود. با این که میلر دلایلی برای جدایی وی آورده است اما ما میدانیم که وی از اطلاعات زیک و اتم به طور کامل باخبر است.
در مورد هیویی این را حداقل میدانیم که وی در این برهه ی زمانی (TPP - 1984) نمیمیرد. اول فرزند وی یعنی هال (اتاکن) در سال 1980 به دنیا می آید. وی تا سال 1997 زنده خواهد ماند که ضمن درگیر مشکلات خانوادگی نیز میشود.
3- در بخش انتهایی نوار محتملا پاز موقعیت زیرو رو به اسکالفیس میدهد.
چیکو - نوار شمارهی 7
15 مارس 1975: معامله (با) پاز - نوار پایانی
*صدای تقلای پاز*
یکی از افراد تیم پزشکی: "یالا دیگه بهش تزریق کن!"
یکی از افراد تیم پزشکی: "محکم نگهش دار."
*بیهوش شدن پاز*
اسکالفیس: "محموله رو آماده کنید."
*قطع نوار*
*صدای جراحی شدن پاز*
یکی از افراد تیم پزشکی: "کاملا بخیه شد."
اسکالفیس: "تایمر رو از الان فعال کردیم."
اسکالفیس: "اصلا دوست ندارم وسط ماموریت بیدار بشه - یا حتی زودتر از موعد بمیره."
یکی از افراد تیم پزشکی: "بهش سرمی حاوی خون، داروی بیهوشی و یک سری ماده ی مغذی وصل کردیم."
*پخش آهنگ "Here's to you, Nicola and Bart" توسط اسکالفیس*
اسکالفیس: "چقدر وقت داره؟"
یکی از افراد تیم پزشکی: "24 ساعت مثل محموله [بمب]. بیش تر از این دیگه دووم نمیاره. یه سری از ارگان هاشو که دیگه بهشون نیازی نداره [در طول این 24 ساعت] در اوردم تا بتونم بمب رو خوب جاسازی کنم."
اسکالفیس: "تقریبا کارمون تمومه. حالا دومین بمب."
اسکالفیس: "در جایی که اونا هیچوقت نگاه (بررسی) نخواهند کرد."
*صدای عمل جراحی پاز* *صدای تف کردن پزشک بر روی زمین به دلیل منزجر بودن*
اسکالفیس: "بلندش کنید."
*بلند شدن صدای آهنگ "Here's to you, Nicola and Bart" توسط اسکالفیس*
اسکالفیس خطاب به پاز: "تو طمع پیروزی رو نخواهید کشید."
.
.
.
اسکالفیس: "سود زیادی برامون داشتی."
اسکالفیس: "و حالا میخوام آخرین استفادمو ازت بکنم... با تو، یک پایان عظیمی برای این ماجرا رقم خواهم زد. یک پایان پر افتخار برای تو."
اسکالفیس: "لحظات آخر متعلق به توست." [اشاره به آهنگ نیکولا و بارت]
یکی از افراد اسکالفیس: "تیم پیشرو خبر داده که همه چیزا کاملا روی برنامه قرار دارند، C4 رو پایه ها کار گذاشته شده. تیم های حمله و مانور هر دو در موقعیت قرار دارند. و همچنین تایید شده که بالگرد بیگ باس از زمین بلند شده."
اسکالفیس: "خیلی بد شد که اونو نمیتونم ببینم. اما حداقل یه نگاه به جنازش می اندازم."
اسکالفیس: "زمان حرکت ما هم فرا رسیده... اما قبلش میخوام پسره رو ببینم. دوست دارم بیگ باس خاطراتشو گوش کنه. امیدوارم هنوز شنونده ی خوبی باشه."
اسکالفیس: "اینو به عنوان دستمزد و همچین یه یادگاری به پسره بدید..." [نوار و نوار کاست.]. ازش کپی هم بگیرید."
افراد اسکالفیس: "بله قربان."
.
.
.
اسکالفیس: "اول بیگ باس، بعدش هم زیرو."
اسکالفیس: "آزادی در دست سزاواران..."
*قطع نوار*
*صدای آژیر و بلند شدن بالگرد*
*قطع نوار*
قطعه ای در انتهای نوار
پاز: "چیکو. من ضبط صدات رو قرض گرفتم. امیدوارم اشکال نداشته باشه. میدونم الان شرایط دردآوری داریم، اما تمام ایتا به زودی پایان میپذیره. تنها به این موضوع فکر کن. باعث میشه درد و رنج رو از خودت دور کنی.
چیکو... من همه کار میکنم تا تو رو از این مخمصه بیرون بیارم. جالبه اما من تا به امروز به به غیر از سایفر به هیچکسی کمک نکرده بودم. دارم راستشو میگم.
من... واقعا تصورشم نمیکردم که بخاطرم به اینجا بیای. میدونم که در ابتدا زیاد باهات خوب نبودم. اما قصدم واقعا این نبود. من... من فکر میکردم اونا به یه نحوی میخوان ازت سوء استفاده کنند. اما اگه بخوان باهات روراست باشم... بودنت اینجا با من باعث آرامش خاطرم میشه. امیدوارم اینایی که گفتم در نظرت خودخواهانه نباشه. اما این تصور رو داشتم که به هیچوجه جون سالم از اینجا بدر نمیبرم... *صدای گریه ی پاز* اما با همدیگه میدونم که میتونیم موفق میشیم. اینو الان در حالی که جلوی روم خوابی ضبط میکنم. تو باعث شدی که باور کنم که ما میتونیم از اینجا بیرون بریم. و اینکه - صرف نظر از هر اتفاقی که قراره بیفته - میدونم این پایانی برای من نیست. ممنونم چیکو." *صدای گریه پاز*
*قطع نوار*
*پخش آهنگ "Here's to You, Nicola and Bart"*
*قطع نوار*
نوار ضبط شده توسط مامور مخفی
ضبط مخفیانه از بازجویی [یک] اسیر جنگی
*شکنجه شدن اسیر جنگی*
اسکالفیس: "من به این مکان نیاز داشتم تا بتونم به حرفهایی که مردم میزنن گوش فرا دهم. این چیزی که اون ها هیچوقت درک نمیکنند."
اسکالفیس: "تو کار خودت (وظیفت) رو انجام دادی. اطلاعات زیادی را به ما دادی. میدونم که رنج زیادی رو بخاطر انتظار متحمل شدی. حتی حالا هم به نظر میاد مثل همه، باور نمیکنی که این داره به حقیقت میپیونده. آیا این ناشی اطلاعات توئه، فناناپذیری، یا فقط بازتابی از داستانهای (تجربههای) زندگیت؟"
"با این تو الان در جایی قرار گرفتی که رو به نسیان مطلق میروی، اما همچنان فکر می کنی که کسی به دادت میرسه. دنیایی که تو رو به وجود اورده قرار بوده که تو رو هم نجات بده. درست نمیگم؟ البته که درسته. همه اینو میدونن. تا آخرین نفس های زندگیت تو این موضوع رو میدونی. انسان ها با کوچکترین احتمال [زنده ماندن] و یا دلیلی که براشون باقی مونده، قابلیت امید داشتن تو زندگی رو دارند. منم مستثنی از این موضوع نیستم. اما در یک مورد، وقتی که زمان مرگ من فرا رسید، من زنده ماندم. خانواده من از بین رفت، کشورم از بین رفت، اما اونا منو با خودشون نبردند. تمام چیزی که اون دنیا از من گرفت این پوست بود. این پوشش ظاهری بود که نشان "انسانیت" به من میداد."
اسکالفیس: "دهکده من مزرعه دانه های روغنی و یک کارخانه محصولات تازه داشت. هرروز من و دوستانم، خانواده هایمان را در کارخانه مشغول به کار میدیدیم. این تمام چیزی بود که داشتم، تمام دنیایی که میشناختم. تا اینکه یک روز، که هواپیماهایی از آسمان های دوردست بر سر ما روانه شدند. کارخانه یمان بمباران شد. بعضی از "جاسوسان" به اونا گفته بودند که ما مشغول ساخت سلاح هستیم. ساختمان آتش گرفت. ما تلاش کردیم از اون جا [به بیرون] بگریزیم. جمعیتی از مردمان [عادی] در خروجی رو مسدود کرده بودند. *صدای آتش سوزی* داغ. بسیار داغ. من تلاش کردم از زیر دست و پای آدم ها رد شوم و به بیرون بروم، ولی فشار جمعیت مرا به روی زمین پرتاب میکرد. دود ناشی از سوختن مردم نفسم رو پر کرده بود. شنیدم کسی من را صدا میکرد... اما این هم زیاد به طول نیانجامید."
"در اون درمانگاهی که من رو به اونجا منتقل کردن، پرستاری در راهرو متوجه من شد و من را از بقیه جدا کرد و مثل اینکه این اتفاق هر روز تکرار میشد گفت: "اونا میباستی میگذاشتند که بچه بیچاره بمیره." این ها تنها جملاتی از زبان مادریم است که به یاد میاورم."
"این زبان مادری دهکده ام بود. تا موقعی که سربازان بیگانه به ما هجوم آوردند. آنگاه تنها هویتی که برایم باقی مانده بود زبانی بود که با آن صحبت میکردم که آن هم از من ربوده شد. پوست من دیگر چیزی را احساس نخواهد کزد. این صورت با اینکه ممکنه در شکنجه ی سربازان بیگانه سوخته دوباره سوخته شود ، اما من... من همچنان از سوزش آتش کارخانه به خود میپیچم، من هنوز هم در آتش پختن اون دانه های روغنی[مان] به خودم میپیچم."
*صدای درد کشیدن اسیر در طول نوار*
"این تمام حسی که الان دارم. اون درد [رنج] - تمام چیزی هست که بهم یادآوری میکنه من همچنان در این دنیا وجود دارم. *صدای خنده اسکال فیس* اون "جاسوس ها" درست گزارش داده بودند. ما سلاح درست میکردیم. جعبه جعبه تفنگ که از میدون جنگ می آمد، ما تعمیرشون میکردیم و دوباره بهش باز میگردوندیم. تا این که وطنمون بتونه ببره، یا بهتر بگم تا این که دنیای کوچکی که ما میشناختیم بتونه به حیاتش ادامه بده. به این نتیجه رسیدم که من نباید بمیرم. من آخرین امید مردمم هستم.. امید تمام انانی که از بین رفتند و منو اینجا ترک کردند. من باید چیزی (هدفی) رو به دست بیارم. اگه من به نتیجه ای نرسم نشانی از انان در دنیا باقی نمیماند."
"خوب، حالا منو میبینی؟ (میفهمی؟). بهم بگو، چه چیزی را میبینی؟ ها...؟ تو چشم داری، دیدگانت چه چیزی را می بینند. آره درسته. تو یه یک سیمای جمجمه ای میبینی. تو منو میبینی. این جمجمه نشون میده من کی هستم.. نشان و گواه انسانیت من هست. من نه وطنی دارم، نه زبانی، نه صورت و چهره ای، اما هنوز جمجمه ام رو از دست ندادم. خوب به خودم گفتم... این درد و رنج و همچنین تقلای که من رو زنده نگه میداره، هیچوقت تسکین پیدا نمیکنه، هیچوقت مثمر ثمر کاری نمیشه، هیچوقت بهبود پیدا نخواهد کرد. اینا رو میدونم، اما تصمیم گرفتم که روی امید تمرکز کنم، امید واهی که من رو تو این دنیای رو به آتیش هدایت کنه. میتونی اسمشو بذاری یک رویا. یا یک توهم مالیخولیایی. از فشاری که در درون سینه ی منه و من رو میخواد از داخل منفجر کنه، در حالی که خودم رو وادار میکنم که نباید در این مورد فریاد زد... اگرچه تمام چیزی که داشتم مُرده. تمام چیزهایی که نشانی از من داشتند مردند. من احساس تو را درک میکنم. منم حس تو رو داشته بودم."
خوب بهم نشون بده، که من تنها نیستم و تو هم میتونی برای انتقام به این دنیا برگردی. منو میبینی؟ (میفهمی؟) نمیر. نمیر! *مردن اسیر*. آه ه ه ه ه..."
*قطع نوار*
*چیکو متوجه ضخم پاز میشود*
چیکو: "اسنیک... اسنیک!"
بیگباس: "پزشک!"
بیگباس: "ازش به عنوان طعمه استفاده کردند. لعنتی برامون تله گذاشتند!"
پزشک: "باید درش بیاریم."
پزشک: "وقت نداریم بیهوشش کنیم، همین الان باید جراحی باز رو صورت بدیم."
بیگباس خطاب به چیکو: "ثابت نگهش دار... ثابت نگهش دار!"
*جراحی و تقلای پاز*
*پرت کردن بمب به بیرون توسط بیگباس*
پزشک: "تنفس ثابته... خونریزی فعال دیده نمیشه. دیگه پاکه... بخیش میکنم."
پزشک خطاب به چیکو: "ثابت نگهش دار. بخیه ممتد لازم داره." [برای ضخم های طویل از دوخت سریع (ممتد) استفاده میکنند.]
از بالگرد بیگ باس: "برج کنترل، مورفو وان صحبت میکنه. در مسیر حرکت و بازگشت به بیس هستیم."
از بالگرد بیگ باس: "باس، یه تماس داری."
هیویی: "باس صدامو داری؟"
بیگباس: "چه خبره هیویی؟"
هیویی: "مهمون هامون تو راهن. تخریب اوراق (اسناد مهم) و پاکسازی هواگرد کامل شد. وسایل نقلیه جنگیمون مخفیانه منتقل شدند. و زیک هم در طبقه هم کف به همراه اتم قرار داره. همه افراد حرفاشون رو یکی کردند. تور بازرسی تا موقعی که تو میرسی خونه تموم شده."
بیگباس: "سربلندم کن."
هیویی: "به محض رفتن اونا، آژانس هم ما را به عنوان نمادهای صلح جهانی ستایش میکنه."
*قطع کات سین*
بالگرد بیگباس: "برج کنترل مورفو وان صحبت میکنه. صدام رو دارید؟
"صدا نمیاد ـــــــــــ خطوط کار میکنه اما..."
*مادربیس در آتش*
*انفجار C4 در پایه های بیس*
*درگیری بیگ باس و تیم با XOF*
*فرار بیگ باس و میلر با بالگرد*
کاز: "بازرسی چیزی جز حقه نبود. یه صدای انفجار شنیدم، بعد..."
کاز: "اونا ما را مثل یه ویالون بازی دادند!"
[نواختن ویالون به مانند بازی دادن - یا چیزی شبیه به این - یا اینکه WTF is this Miller؟!]
کاز با عصبانیت به بیگ باس: "بهم برش گردون! این اصلا عادلانه نیست! اون بیس مال ما بود... ما با دستای خودمون ساختیمش، لعنتی!"
*کاز با عصبانیت به طرف پاز میرود*
کاز: "جاسوس عوضی...! یالا، حرف بزن عوضی! یالا بلند شو به حرف بیا!"
*به هوش آمدن پاز و رفتن به سمت درب بالگرد*
کاز: "کوچولوی...." [اسپول: عوضی!]
پاز: "بمب! یدونه..."
بیگباس: "نگراش نباش، درش اوردیم."
*باز کردن درب بالگرد توسط پاز*
*نگاه کردن پاز به سمت پایین و فهمیدن (؟)*
پاز: "یه بمب دیگه در داخل..."
*خودکشی پاز*
بیگ باس: "نـــــــه!"
*بوم!*
*پایان*
بعد از حادثه
"دود ناشی از این فاجعه حتی از ساحل نیز مشخص بود.
رسانه ها تقصیرات را به گردن "ارتش های خصوصی پول-پرست" می اندازند. و به دنبال آن رسوایی دیگری با روانه شدن انگشت اتهام به سوی ایالات متحده به عنوان یکی از مشتریان سازمان MSF به وجود آمد.
در واکنش به این خبر، وزیر دفاع آمریکا آشکارا اعلام داشت که "نه ایالت متحده و نه متحدان آن هیچ گونه ارتباطی با این حادثه داشتند."
گزارشات با این که حاکی از آن اند که بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی از پایگاه دیدن کردند اما سازمان ملل و آژانس هر دو خاطر نشان کردند که "هیچگونه بازرسی از طرف آن ها در روز حادثه صورت نگرفت."
بقیه کشورها از جمله کشورهای در لیست بلند بالای مشتریان MSF، از دادن پاسخ در این خصوص این حادثه امتناع کردند.
شمار تلفات نامشخص باقی ماند و تاکنون هیچ گونه خبری از نجات یافتگان این حادثه در دست نیست.
گرچه اندکی پیش از حادثه و همچین بعد از آن، تعدادی بالگرد نظامی ناشناس در منطقه رویت شدند."
.
.
اسکالفیس: "آهنگ مورد علاقت. نیکولا. بارت. [تنها] مهاجر بودند. [اما] به اشتباه اعدام شدند. اما مرگشون حامل پیامی برای بقیه بود. اینکه جامعه ما، جامعه ایه که آدم بی گناه رو میکشه. تو هم باور داری فداکاریت باعث میشه دنیا تغییر کنه؟ [تعمیم به نیکولا و بارت]. اگه اینجوری باشه الان وقتشه."
اسکالفیس: "سایفر از زمان اون آزمایش بزرگش [پروژهی Les Enfants Terribles] خودشو قایم کرده. سال هاست که کسی اونو ندیده. تنها چیزی که ما دیدیم دستورات بوده که از طرف مامورها[ش] هست. به غیر از تو ــــــــ تو باهاش ملاقات داشتی، رو در رو، تا اینکه بتونی با بیگ باس ارتباط برقرار کنی."
اسکالفیس: "بهم بگو او کجاست. سایفر کجاست؟ زیرو کجاست؟"
اسکالفیس: "من هیچ وقت هیچ شناختی از انتخاب کردن نداشتم. جایی که متولد شدم، زبانی رو که صحبت کردم. من هیچ وقت اون آزادی رو که برای خودم انتخاب کنم رو نداشتم . اما تو، حالا، آزادی. هرکاری دوست داری انجام بده."
پاز با صدای بی جان: "این باعث میشه بیگ باس نجات پیدا کنه؟"
پاز: "ممکنه."
پاز: "واقعا زیرو رو برای من میکشی؟"
اسکالفیس: "[میکشم اما] نه به خاطر تو."
پاز: "بسیار خوب. زیرو هستش در..."
... *صدای قطع کردن نوار*
وقایع تاریخی پس از آن [نکته: معمولا لیست کردن این وقایع تاریخی در بازی های کوجیما شایع است، گرچه بیشتر آن ها ارتباطی با بازی ندارد و به منظور واقعی جلوه دادن داستان بازی است، اما به نظر می آید حداقل 3 مورد از آن ها نکات مهم داستانی هستند.]
30 آوریل 1975: کمپین هو مین چی.
17 جولای 1975: تست موفقیت آمیز سفینه فضایی شوروی و آمریکا.
1976: پروژه ی کلون سازی Les Enfants Terribles رها شد.
1977: یک پایگاه مربوط به آزمایشات زیرزمینی هسته ای در زیر صحرای کالاهاری کشف شد. فشارهای جهانی باعث شد که دولت وقت آفریقای جنوبی پایگاه را رها کند.
1979: انقلاب ایران و گروگانگیری سفارت.
19 جولای 1979: سومازا و ماجرای جبهه آزادیبخش میهنی ساندنیستاها.
24 دسامبر 1979: حمله شوروی به افغانستان.
22 سپتامبر 1980: جنگ ایران و عراق.
1980: به دنیا آمدن اولین فرزند هیویی یعنی هال (اتاکن).
7 جوئن 1981: عملیات اپرای اسرائیل.
18 آوریل 1983: حمله انتحاری به سفارت آمریکا در بیروت.
25 اکتبر 1983: حمله نظامی آمریکا به گراندا.
2002: کمپ اکس-ری و نقطه ی کور.
2008: متعهد شدن رئیس جمهور آمریکا به بستن کمپ اکس-ری.
پیدا شدن نوارهای پاز
بیگ باس: "خبر از نوارهای پاز به گوشم رسید..."
کاز: "آره، به نظرت برای چی ولشون کرد؟ (جاشون گذاشت؟) و همچین اون نوار خاطرات..."
بیگ باس: "[داستان] هرچی بوده، حداقل این موضوع مشخصه که تو تصمیمش مردد بوده."
کاز: "یعنی داشته به ما سرنخ میده؟ تا بهمون کمک کنه...؟" [با گذاشتن نوارها]
بیگ باس: "به هیچ وجه نمیشه مطمئن شد، و الانم کار از کار گذشته."
پاز - گزارش شمارهی 1: ارتباط با بیگباس
پاز: "4 نوامبر 1974، منطقه ی مرزی در شهر بارانکیا، کلمبیا. ارتباط با بیگ باس موفقیت آمیز بود. زادورناف نقش استاد من رو بازی میکرد، اما بیگ باس با یک نگاه تشخیص داد که او مال KGB هست. اگرچه به نظر میرسه به من مظنون نشده. برای اون، من فقط یه دانش آموز صلح طلب و یه قربانی دیگه از سیا به نظر میرسم. ما ازش درخواست کردیم که حضور سیا رو در خاک کاستا ریکا ساقط کنه. برای اون، این به معنی خیانت به کشورش هست. قوا و نیروی جنگیش [ارتشش] از اون چه که انتظار میرفت کمتره. اونا بی هدف از یک مکان به مکان دیگه میروند بدون جایی که بتونن بهش بگن خونه. این موضوع یه فرصت بزرگ رو برای ما فراهم کرد. خوب ما از هم ازش استفاده کردیم. زادورناف پیشنهاد نقل مکان کردن به یک پایگاه ساحلی در کاستاریکا را داد تا اسنیک و افرادش بتونند از آن به عنوان یک پایگاه دائمی استفاده کنند. همون طور که انتظار میرفت، کاز این فرصت رو غنیمت شمرد.
البته بیگ باس در ابتدا نسبت به این کار بی میل بود، اما زمانی که زادورناف اون نوار رو برایش پخش کرد باعث شد ورق کاملا برگردد؛ تنها به این خاطر بود که صدای درون نوار شبیه به صدای مربیش بود. The Boss."
پاز - گزارش شمارهی 2: بیگباس
پاز: "نیکد اسنیک، مردی که یک بار دنیا را از آستانه ی جنگ اتمی نجات داد. و به خاطر خدماتش به وی لقب "بیگ باس" داده شد. اما بعدا وی به یک مزدور تبدیل شد، و تمامی القاب و همچنین وطنش رو ترک کرد..."
[نکته: ادامه این نوار پاز به این ذلیل که دقیقا داستان پیس واکر رو توضیح میدهد [مقاله داستان آن در بازی سنتر موجود است] و همچنین نوار خاطرات پاز که در واقع یک بخش کاملا فرعی در داستان بازی هست و ضمن اینکه در این مقاله در نظر گرفته شده که بر روی داستان اصلی Ground Zeroes تمرکز شود، در آینده این دو نوار به صورت یک مقاله مجزا در اختیار شما قرار خواهد گرفت.]
_________________________________________________________________
______________________________________________________________________
سازمان " میهن پرستان " و یا " Cipher " بیشترین نقش رو در تمامی نسخه های سری MGS داشته ( بجز نسخه MGS3 ) و به طوری شروع تمامی اتفاقات زیر سر این ارگان یا گروه بوده !! نکته جالب در مورد MGSV:Ground Zeroes و حتی MGSV:The Phantom Pain مقصر نبودن این سازمان در اتفاقاتی است که شروع داستان MGSV را کلید می زند. Big Boss و Zero در حال فرمانروایی جداگانه خود هستند و هر کدام در گوشه ای از جهان در حال گسترش منابع و ارتش خود هستند، بیگ باس در حال بهینه سازی و پیشرفت Mother Base و Zero در حال گسترش منابع میهن پرستان و اداره آن، تا اینکه سر کله شخصی به نام Skull Face پیدا شد! اما او کیست ؟! در این مورد دقیقاً و به صورت رسمی مشخص نشده که آیا این شخصیت در نسخه های قبلی بوده و یا شخصیت جدیدی است. چیزی که واضح است تنفر شدیدش از Big Boss و Zero است ! و آن هم به احتمال زیاد مربوط به کشته شدن خانواده و مردم دهکده اش در حمله ای بوده که به احتمال زیاد به Zero و Big Boss مربوط می شده.
صبر کنید ! بحث SF را نگه دارید !! جنگی که در حال اتفاق افتادن است، اصرار برای انتقام، انجام دادن هر کاری توسط بیگ باس برای انتقام و هر اتفاقی که در این نسخه خواهد افتاد ! فقط به این علت که Big Boss و Kaz فکر می کنند این Cipher ( میهن پرستان ) بودند که به Mother Base حمله کردند و خبر ندارند دشمنی قدیمی برای کشتن هر دوی این گروه تمام قوای خود را آماده کرده. پس باید منتظر اتفاقات جالبی باشیم، واقعاً اگر روند داستان به همین شکل باشید هیچ چیز قابل حدس نیست.
و اما Skull Face .. دشمن خونین رئیس و زیرو، وقتی به دشمنی این شخصیت و سعی در انتقامش فکر می کنم شاید بهتر بود عنوان مقاله رو "انتقام در انتقام" انتخاب می کردم !
این که برخورد Skull Face و رئیس در چه زمانی بوده نکته ی بسیار مهمی است کمک شایانی در حدس و گمان هایمان می کند، شاید Skull Face یکی از قربانیان بمب اتمی بود که ولگین در روسیه استفاده کرد و Zero و Big Boss هم به صورتی در آن دخیل بودند ( طبق لهجه مجارستانی Skull Face ) و یا قبل از جدایی رئیس و زیرو حمله ای به منطقه ای شده و ناخواسته دهکده ای در این عملیات به خاک و خون کشیده شده و به این صورت Skull Face شکل می گیرد و خود را بدون اسم، چهره و کشوری می داند.
Skull Face، Big Boss، Zero این تقابلی است که مطمئناً در MGSV:TPP اتفاق افتاد اما نتیجه انتقام ستیزی این شخصیت ها مشخص نیست، اگر تصور کنیم پایانی که در MGS4 دیدیم درست باشد، Zero تا آن زمان زنده می ماند و نه SF می تواند او را بکشد و نه Big Boss، Big Boss که انتقام کورش کرده در انتها متوجه اشتباه خود و روبرو شدن با مقصر اصلی 9 سال کمایش می شود ( Skull Face ) و در انتها او را می کشد و روحیه اش برای همیشه انتقام ستیر و خشن می شود و این دلیلی برای Zero می شود تا بتواند کلاً او را از معدلات حذف کند.
در مورد Skull Face به نظر این شخصیت طوری توسط هیدئو کوجیما شکل گرفته است که حدس و پیش بینی را به شدت پایین می آورد و فن ها را بیشتر تشنه انتظار این بازی می کند، اسکال فیس ادعا می کند در کارخانه ای کار می کرده و به همین علت مورد بمباران هواپیما ها و بعد از اون حمله سربازان شدند که در این حملات تمامی اهالی دهکده و خانواده خود را از دست میده، نکته جالب بین اسکال فیس و بیگ باس همین است، دقیقاً اتفاقاتی که در گذشته اسکال فیس افتاده برای بیگ باس هم رخ می دهد، بیگ باس تا مرز کشته شده می رود، تمامی سربازان و پایگاه ( دهکده ) خود را از دست می دهد و 9 سال به کما می رود اما برای انتقام زنده می ماند ! ( نکته ای که اسکال فیس به آن علاقه دارد، مانند حرفی که در یکی از نوار کاست ها به فردی که شنکجه می کرد می گفت، و انتظار داشت به مثال خودش بخاطر انتقام زنده بماند ) حتی بعد از اینکه از کما بیرون می آید سربازان به بیمارستانی که او در آنجا نگهداری می شود حمله می کنند ( حمله سربازان به دهکده )، طعم و عطش انتقام بیگ باس را زنده نگه می دارد مانند اسکال فیس !! شاید بیراه نباشد اگر بگوئیم منظور از جمله " تولد 2 فانتوم " اشاره تلویحی به اسکال فیس و بیگ باس باشد که آنقدر تشنه انتقام هستند که مرگ را هم شکست می دهند.
دلیل تلاش برای انتقام جانانه بیگ باس که مشخص و واضح است، انتقام از کسانی که به Mother Base حمله کردند و باعث کشته شدن افراد زیادی شدند که در نهایت بیگ باس را به کماء ـی 9 سال ِ فرو برد.. اما قصد اسکال فیس از انتقام چیست ؟! واضح ترین و به نظر نویسنده دلیل اصلی انتقام از بیگ باس و زیرو مربوط به بمباران دهکده ای می شود که اسکال فیس در آن زندگی می کرده و این اتفاق در زمان همکاری بیگ باس و زیرو اتفاق افتاده قبل از اینکه از هم دیگر جدا شوند و چه بسا این بمباران کار گروه بیگ باس و زیرو باشد ( خواسته یا ناخواسته ) که حتی شاید متوجه این اشتباه خود نشده باشند، اما اسکال فیس که در آن زمان ( احتمالاً ) نوجوانی بیش نبوده از چنگ مرگ رهایی پیدا می کند و تمام سعی خود را برای گرفتن انتقام خود از کسانی که این کار را کردند می کند. و حتی با زیر نظر داشتن این دو نفر ( بیگ باس و زیرو ) و در مقاطعی نزدیگ شدن به ارگان زیرو ( Cipher ) سعی در پیدا کردن زیرو می کند اما از آنجایی که زیرو و گروهش نفوذ بسیار زیادی دارند و ردیابی آنها کار غیرممکنی است اول به سراغ بیگ باس می رود و با بدست آوردن مشخصات زیرو، بیگ باس را هم از راه بدر می کند ( به نظر ! ) شاید هم تمامی این حدسیات اشتباه از آب در بیاید و نه گذشته بیگ باس و اسکال فیس مربوط به دهکده بمباران باشد و نه کینه ی اسکال فیس از بیگ باس و زیرو ربطی به اتفاقات دهکده اش باشد.
نامشخص بودن صورت Skull Face و همچنین حرفهای کوجیما در مورد تغییرات بعضی از نکات داستانی بازی ( حتی نکات پایه ای ) حدس و گمان زدن در مورد TPP را کمی با مشکل و سخت می کند، حتی بنده هم هنوز موفق به چیدمان اطلاعات در مورد بازی و چندین روز کلنجار رفتن با خودم موفق به نوشتن مقاله ای مفصل نشدم !! شاید باید تا نمایشگاه E3 صبر کرد که حدس می زنم تریلری داستانی برای فهمیدن بهتر داستان با حضور Zero در انتظارمان باشد (;
رفته رفته متوجه شوید که اسنیک دیگر آن اسنیک سابق نیست ! کم حرف شده، به سمت کودکان شلیک می کند و فقط راه خودش را برای انتقام باز می کند ! اگر اسنیک برای انتقام هم مسیر اشتباهی را انتخاب کرده باشد و هنوز متوجه نشده باشد که چه کسی قصد کشتنش را داشت چه ؟! اگر کل این ماجرا بازی میهن پرستان برای نابودی Skull Face و یا Big Boss بدست همدیگر باشد. اسنیک کم کم درمسیری گام می گذارد که والتر وایت ( بازیگر اصلی برکینگ بد ) در آن گام گذاشت، و آن هم این است که بخاطر هدفی که دارد هر کاری انجام می دهد و به هر آدمی تبدیل می شود ( به گفته کوجیما )، باید منتظر ماند و دید عاقبت انتقام ها چه خواهد شد .. .
خطر لو رفتن داستان !!!
این مقاله حاوی داستان کامل Ground Zeroes می باشد.
این بازی به افراد زیر 18 سال توصیه نمی شود.
متای بازی :
75
در مورد گرافیک و گیم پلی و نقد کلی بازی در تاپیک دیگری مفصل صحبت خواهم کرد. ( البته نقد و بررسی توسط بهروز نوشته شده که می توانید از اینجا بخوانید ) هدف از ایجاد این تاپیک تحلیل و آنالیز " داستان " و پیش بینی اتفاقاتی است که در TPP خواهد افتاد. اتفاقاتی که به نظر پیجیده تر از مبارزه ای ساده بین Snake و Skull Face خواهد بود.
در این تاپیک خواهید خواند :
- ترجمه کات سین ابتدایی و انتهایی، تمامی نوارکاست های بازی و ..
ترجمه این قسمت که بخش اعظمی از تاپیک رو تشکیل می دهد رو بهروز عزیز کشیده و زحمت زیادی برای ترجمه، ویرایش و .. انجام داده که چندین روز طول کشیده.لازم به ذکر است ویرایش تمامی متون و عکس های این قسمت تماماً توسط بهروز عزیز انجام شده که ازش نهایت تشکر رو بخاطر قبول همکاری و زحماتی زیادی که انجام داده داشته باشم.
- تحلیل و نقد داستانی MGSV:GZ و آنچه در TPP اتفاقات خواهد افتاد ( حدس و گمان ها )
[TABLE="width: 540, align: center"]
[TR]
[TD="align: center"]ترجمه دیالوگ ها و نوار کاست ها
[/TD]
[TD="align: center"]نویسنده [/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]اطلاعات پایهای، دستورالعملها و پیشزمینهی عملیات[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]کاتسین ابتدایی
[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 1[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 2[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 3[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 4[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 5[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 6[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]چیکو - نوار شمارهی 7[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]نوار ضبط شده توسط مامور مخفی[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]کات سین انتهایی
[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]پاز - گزارش جاسوسی: بیگباس و مادربیس[/TD]
[TD]نویسنده و مترجم : بهروز Behrooz[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]تحلیل و حدس گمان ها داستانی Metal Gear Solid 5[/TD]
[TD]نویسنده : امید درکه[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
مقالاتی دیگر مِن باب سری Metal Gear Solid:
همونطور که می دونید بیش از یکسال از معرفی MGS5 می گذره و در این مدت مقالات زیادی نوشته شده و از اونجایی که بنده هم چند مقاله در مورد MGS5 تا به امروز نوشتم و در آینده هم به این روند ادامه خواهم داد، تصمیم گرفتم این بلاگ رو بزنم تا مقالات قبلی رو اینجا قرار بدم و در آینده هم مقالات دیگر رو اضافه کنم. تا به فولی لیست و مرجعی برای تمامی مقالاتم داشته باشم، البته در این تاپیک تمامی مقالاتم در مورد MGS رو قرار ( لینک ) خواهم داد که مقالات مرتبط با MGSV به صورت مجزا.
این مقالات بصورت پراکنده در یکسال و چند ماه طبق تریلرهای منتشر شده MGSV نوشته شده است البته بجز مقالات مرتبط با کلیت داستان متال گیر سالید.
اول با مقالاتی شروع میکنیم که کلیت داستان Metal Gear Solid رو در نظر گرفته :
مقالات مرتبط با کلیت داستان Metal Gear Solid
1." داستان کامل سری Metal gear Solid " بر روی صفحه اصلی سایت " بازی سنتر "
بعد از پیشنهاد رفتن تاپیک پایین بر روی صفحه اصلی سایت تصمیم بر این گرفته شد تا تمامی تاپیک ویرایش شود که این کار انجام شد و پس از ویرایش نهایی سردبیر محترم فردین عزیز این داستان بسیار شکیل، منظم و رعایت جمله بندی و .. بر روی سایت قرار گرفت که می توانید از آن لذت ببرید.
2. تاپیک " داستان کامل Metal Gear Solid "
زحمات زیادی برای این تاپیک کشیده شده و کاملترین مرجع در مورد داستان متال گیر سالید به زبان فارسی در سراسر اینترنت است ( به زودی نسخه ویرایش شده بر روی صفحه اصلی سایت قرار خواهد گرفت )، البته این تاپیک به کمک دوستان زیادی از جمله سیاوش و عرفان عزیز که قسمت هایی از داستان رو نوشتند کارش رو به پایان رسوند که باز هم از زحمات این عزیزان تشکر می کنم.
3.Solid Snake یا Big Boss ؟ کدامیک زجر بیشتری کشیده اند ؟!
تاپیکی سختی ها و ملالت های این پدر و پسر را در نسخه های مختلف MGS روایت می کند به همراه یک نظر سنجی ( نظر سنجی بسته شده است )
4." بهترین لحظات MGS3 به روایت تصویر "
بهترین لحظات Metal Gear Solid 3 که در قالب عکس و بدون هیچ توضیحی در این بلاگ جمع آوری شده.
مقالات مرتبط با Metal Gear Solid V
تاپیک " کامل ترین اخبار از MGSV "
تمامی اخبار در رابطه با MGSV در این تاپیک قرار خواهد گرفت، از زمان معرفی تا انتشار این تاپیک آپدیت خواهد شد.
1.نگاهی اجمالی بر تریلر MGSV
تحلیل تریلر مربوط به معرفی بازی در 25 ـمین سالگرد Metal Gear در سال 2012 و همچنین تریلر The Phantom Pain در VGA و GDC
2.تحلیل تریلر MGSV
تریلر مربوط به E3 2012 که در کنفرانس مایکروسافت پخش شد، البته تریلر اصلی مد نظر بوده ( Red Director )
3.Zero VS Big Boss – جنگ اصلی و خونین
حدس و گمان در مورد دشمن اصلی در MGSV
4.بزرگترین پیشنمایش ( Metal Gear Solid V ( Ground Zeroes & The Phantom Pain
تحلیل کلی تمامی تریلر ها و گیم پلی های MGSV از ابتدا تا TGS 2013
کپی تمامی مقالات بالا فقط با ذکر نام " بازی سنتر " و نویسنده " امید درکه " مجاز است.
راه های ارتباط :
Anathemaomid@Yahoo.Com
http://forum.bazicenter.com/members/1915
_________________________________________________________________
______________________________________________________________________
اطلاعات پایهای، دستورالعملها و پیشزمینهی عملیات
اصول و دستورالعملها______________________________________________________________________
اطلاعات پایهای، دستورالعملها و پیشزمینهی عملیات
کاز: "باس، این ماموریت یک عملیات نفوذی تکنفره است. تجهیزات فقط شامل موارد ضروری میشه. بقیه موارد بهصورت OSP [بدست آوردن تجهیرات در محل عملیات به منظور شناسایی نشدن هویت] خواهد بود. موقعیت هدف در اردوگاه اسراء واقع در یکی از پایگاههای نظامی ایالات متحده میباشد. اون ناوی ها [مرینز] محل رو بدجوری بستند. تنها نیروی پشتیبانیت یک بالگرد نجات میباشد. ما چیز دیگهای نمیتونیم برات بفرستیم."
بیگباس: "لازم هم نیست این کارو بکنی."
کاز: "دوباره تکرار میکنم؛ این یک عملیات نفوذی و مخفیانه است. اولیت اولت اینه که شناسای نشی. قبل از هرگونه رودررویی با سربازها احتیاط رو پیششرط قرار بده. توجه کن که دید، بو، صدا یا حتی [احساس] درد توجه اون ها رو به تو جلب میکنه. خوشبختانه شرایط جوی حال حاضر تا سپیده دم باقی میمونه. این موضوع میتونه پوشش مناسبی را برای در دید نبودنت فراهم کنه."
بیگباس: "[خدا رو شکر] حداقل شرایط آب و هوایی به نفع منه."
اهداف ماموریت: جزییات هدف
کاز: "اهداف ماموریت نجات دادن پاز و چیکو میباشد. به گفتهی چیکو، هر دوی اونها در تاسیسات بخش اردوگاه قدیمی نگهداری میشوند. تیم جستجو[مان] هم خبر از این موضوع میده. پس فکر کنم مشکلی نداشته باشه که موفعیت هدف رو حتمی بدونیم. زمانی که هردوتاشون رو به منطقهی فرود رسوندی، بالگرد نجات خبر کن. من اوضاع رو از اینجا تحت کنترل دارم و راهنمایی هایی رو حین ماموریت در اختیارت قرار خواهم داد. اما بدون که تو قراره تو میدون جنگ باشی. اینکه چطور میخوای عملیات رو به انجام برسونی همش به اختیار خودته باس."
درخواست آژانس برای بازرسی
کاز: باس ما دیروز، ابلاغیهی رسمیای از طرف آژانس بینالمللی انرژی اتمی دریافت کردیم. در داخلش اظهار شده: "آگاهی یافتیم که تشکیلات شما به تازگی سوخت اتمی از طرف مقامات ازبکستانی خریداری کرده است. ما تقاضای اجازه دسترسی برای بازرسی از تشکیلات شما را داریم."
بیگباس: "چه مزخرفاتی..."
کاز: "واقعا. اونا دنبال کلاهک جنگی متال گیر زیک هستند. شرط میبندم این به نوعی تسویه حساب سایفر [یا سازمان سایفر] بعد از درز کردن اطلاعات از طریق پاز میخواد باشه."
بیگباس: "سوء استفاده از سازمان ملل؟" [از طریق بخش آژانس اتمیش]
کاز: "لازم به گفتنش نیست که [سازمان سایفر] چقدر به اینا نفوذ داره. اما باید بگم که آژانس تنها اجازه بازرسی از کشورهایی رو داره که عضو معاهده ان.پی.تی باشند."
بیگباس: "و ما جزو اون کشورها نیستیم و اصلا کشور به خساب نمیایم."
کاز: "دقیقا."
کاز: "ما هیچگونه موافقتنامههای پادمان[ی] با آژانس در خصوص استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای امضا نکردیم. و ملزم [تعهدی] به گزارش درباره هیچگونه از منابع اولیه هسته ایمان یا اطلاعایی در خصوص تاسیسات هسته ایمان نداریم. آژانس بینالمللی انرژی اتمی هیچگونه اجازه ی بازرسی ای از ما را نخواهد داشت."
بیگباس: "اما با وجود همه اینا..."
کاز: "اون اتم [زیک] آخرین خط حفاظتی ما هست. لزومی نداره [نمیخوایم] این موضوع رو برملا کنیم تا زمانی که کل دنیا خودشو آماده کنه که ما رو از روی زمین پاک کنه."
"تا اون موقع میذاریم بقیه فکر کنند که ما تنها یه ارتش خصوصی با قدرت نظامی متوسط هستیم."
بیگباس: "هیویی در این مورد چی فکر میکنه؟"
کاز: "این که مشکل اصلی اینه که چطوری اتم و متال گیر رو قایم کنیم. اما باید بهت بگم که کاملا داره روی این موضوع کار میکنه."
بیگباس: "که این طور..."
بیگباس: "اما در کل به هیچ وجه امکان پذیر نیست که بذاریم آژانس برای سر و گوش تاب دادن به اینجا بیاد..."
کاز: "خوب چکار میتونیم بکنیم؟ محلشون نذاریم؟"
بیگباس: "یه بیانیه ی رسمی مبنی بر امتناع از این کار براشون بفرست و بگو که ما تنها یه ارگان خصوصی هستیم، و هیچگونه خطایی از جانب ما در جهت برانگیخته شدن سوء ظن شما وجود ندارد."
کاز: "مفهوم شد."
اجازه دسترسی به آژانس برای بازرسی
هیویی: "ما دیروز کار ساخت بدنه ضد آبی زیک رو تموم کردیم. پسفردا نیز کار نصب مخزن آبی-عمقی آن به پایان میرسد. مخزن ذخیره هوای فشرده و سیستم پروانه ای مغروق زیک جزو این موارده."
کاز: "هیویی."
هیویی: "اگر تست زیر آبی جواب بده، هفته ی آینده عمق 300 پایی از بستر دریا رو امتحان میکنیم."
کاز: "دیگه بسه ادامه نده هیویی.... چجور شد که ما درخواست آژانس برای بازرسی هسته ای رو قبول کردیم؟"
هیویی: "بخاطر اینکه بعد از اون نامه ای که براشون فرستادی من بهشون گفتم: "بعد از تجدید نظرهای دقیق ما به این نتیجه رسیدیم که درخواست شما مبنی بر بازرسی تاسیسات اتمیان را بپذیریم." و اگه روراست هم باشیم، ما حتما باید این کارو انجام بدیم. این یه فرصت بزرگ برامونه. اگه اونا بیان و برن بدون اینکه به وجود اتم [بمب اتم] پی ببرند، ما میتونیم به دنیا بگیم که پاکِ پاک هستیم. البته که این کار ریسک داره و ما باید مطمئن بشیم که همه چیز بی نقص باشه، اما واقعا ارزشش رو داره."
بیگ باس: "هیویی، آیا اونا می تونند عمل بازرسی رو بدون اینکه موضوع رو با هیئت دولت در میون بذارند انجام بدند؟"
کاز: "ما با اداره کل آژانس بین المللی انرژی اتمی تماس برقرار کردیم، و اونا گفتند هیچگونه سابقه ای (ردی) در خصوص حضور ما با جلسه های هیئت دولت وجود نداره."
هیویی: "فکر میکنم این یه نوع بازرسی اولیه است مبنی بر اینکه آیا ما را به دولت ارجاع بدند یا نه... در نتیجه این بازرسی محدود میشه به یک تیم کوچک و احتمالا هم زیاد اینجا نمی مونند."
هیویی: "نگران نباشید اصلا، همه چی رو به من واگذار کنید."
بیگباس: "آیا خبرگزاری ها گوششون از این موضوع باخبر شده؟"
هیویی: "البته! دو تا از بزرگترین شبکه های آمریکایی زبان میخوان این موضوع رو مخابره کنند. برنامه دارم که درخواست اینا رو قبول کنم."
کاز: "چی؟! تو میخوای تمام دنیا از اخبار اینجا با خبر بشند؟"
هیویی: "دلیل اینکه با بازرسی موافقت کردم همینه. این یه فرصت طلاییه. با استفاده از رسانه ها میتونیم به دنیا اثبات کنیم که ما هیچگونه بمب هسته ای نداریم. سوا از این، حتی اگه نه میگفتیم تنها فقط موجب تاخیر در وقوع این قضیه میشدیم."
*صدای عصبانیت بیگ باس*: "کاز، دستتمون تو این قضیه بسته است. شروع به آماده سازی پایگاه کنید."
هیویی: "ممنون رییس."
بیگباس: فکر دیگه ای نکن. تو این قضیه رو طوری طراحی کردی که هرگونه تغییر درش موجب ایجاد سوء ظن میشه." *نیش خند کاز*
[یعنی کنسل کردن دوباره بازرسی بعد از دو بار تایید و کنسل نمودن موجود ایجاد سوء ظن میشه.]
کاز: "به غیر از زیک که تو پایگاه میمونه، ما باید تمامی وسایل نقلیه جنگیمون را به ساحل منتقل کنیم. هرکسی هم که اگه بخواد دردسرسازه باشه به یه مرخصی استراحت و تجدید قوا [R&R] اجباری میفرستیمش. خوبه به نظرت؟"
بیگباس: "فقط انجامش بده."
آماده سازی برای بازرسی
بیگ باس: "در مورد بازرسی... به افرادمون چی بگیم؟"
کاز: "چی بگیم دیگه حقیقتو میگیم."
کاز: "تنها موردی که دوست نداریم اتفاق بیفته اینه که کسی سهوا (اشتباها) بخواد اطلاعات زیک رو فاش کنه."
بیگ باس: "نکته ی خوبی بود."
بیگ باس: "در مورد ساندنیستها چی؟ هنوز تعداد نسبتا زیادی از اونا تو پایگاه هستند."
بیگباس: "متنفرم که اینو بگم، اما اصلا خوب جلوه نمیکنه که آدم از بلوک شوروی اینجا حضور داشته باشه."
کاز: "اما مشکل اصلی اینه که انتقال یک جمعیت به اون اندازه و به صورت هول هولکی ممکنه شرایط رو حتی بدتر هم بکنه."
بیگباس با ابراز افسوس و ناچاری در انجام این کار: "حداقل خوبه که آماندا الان داره یه ماموریتی رو تو کوبا انجام بده. اونا [ساندنیستها] آماندا رو به رسمیت میشناسند [فرد مورد اعتماد]. آماندا در حال حاضر باید همونجا بمونه."
[نکته: پس ساندنیستها نیز قبل از بازرسی از بیس خارج و به آماندا پیوستند.]
کاز: "تمامی غیر نظامی ها به غیر از هیویی باید به کشورشون برگردند."
بیگ باس: "حتی اون دختر پاریسیت دیگه...؟" [منظور Cécile Cosima Caminades می باشد]
کاز: "البته، هرچی کاغذ بازی برای انتقالش نیاز باشه انجام میدیم."
کاز: "جدایی دکتر استرنج لاو هم تو بهترین موقع پیش اومد. هرچی کمتر شواهد در مورد زیک اینجا باشه بهتره."
بیگ باس: "چی اینجا رو ترک کرد؟!"
کاز: "درسته، تو در حین انجام یه ماموریت بودی. هفته ی پیش اینجا رو ترک کرد. چیز دیگه ای برای ساخت و ساز در بخش تحقیق و توسعه سلاح های (جنگده های) هوشمند نمونده بود. و ساخت زیک هم به پایان رسیده بود. واقعا هیچ دلیلی برای بودنش در اینجا وجود نداشت."
بیگ باس: "متعجم از اینکه هیویی اینقدر آسون گذاشت که اون بره."
کاز: "واقعا، علاقش به استرنج لاو زیاد هم از دید بقیه پنهان نمونده بود. آره؟"
کاز: "تو طول ساخت زیک هرجا که او میرفت هیویی هم دنبالش بود. پسر، واقعا او از این موضوع عصبانی میشد. [استرنج لاو]
کاز: "اما الان هیویی مشغله ی خیلی زیادی داره."
"در حال حاضر مشکلات مهم تری دارم که بهشون برسم..." این چیزی بود که به من در مورد این موضوع (علاقه) بهم گفت."
بیگ باس: "عجب روحیه ی قوی ای، هیویی."
خبر زنده بودن پاز
کاز: "ده روز پیش باخبر شدیم که پاز هنوز زندست."
بیگباس: "نجات پیدا کرده؟"
کاز: "یه ماهیگیر بلیژیایی اونو در حالی که تو دریای کارئیب شناور بوده پیدا کرده."
بیگباس: "خوب نقشه چیه؟ قبل از اینکه لومون بده سرشو بکنیم زیر آب؟"
کاز: "نه، من یه ایده ی دیگه ای برای این کار دارم."
کاز: "دوستانمون" در سازمان سایفر مظنون شدند که پاز ممکنه یه جاسوس دوجانبه باشه."
کاز: "الان او در اردوگاهی واقع در انتهای جنوبی کوبا برای بازجویی نگه داشته شده."
کاز: "یه نقطه ی کور - عالیه [طعنه]. قسمتی از آمریکا تو خاک کومونیستا و خارج از محدوده قضایی ایالات متحده."
[نقطه کور یا Black Site: در اصطلاح نظامی به منطقه ای اطلاق میشود که پروژه های فوق سری طبقه بندی شده به صورت غیر رسمی انجام میگرد. به تازگی، اتهام زده شده که در واقع این مناطق متشکل از تاسیسات و زندان های مخفی زیر نظر سازمان سیا و خارج از خاک آمریکا و محدوده ی قدرت قضایی و قانون اساسی ایالات متحده می باشد.]
کاز: "بازرسی آینده از مادربیس به یه نحوی باید به این موضوع ربط داشته باشه. زمابندی وقایع فوق العاده بی نقصه."
بیگباس: "بازرسی هسته ای سازمان ملل..."
کاز: "حدس من اینه که میخوان از صحت موضوع درز کردن اطلاعات پاز باخبر بشند."
بیگباس: "ما یه ارتش ازاد هستیم."
کاز: "فقط کافیه که خبری از توانایی هامون به بیرون درز پیدا کنه، اون وقت کل دنیا درصدد سرنگونی ما بر خواهد آمد."
کاز: "درگیر بودن یک آژانس اطلاعات خصوصی آمریکا در این ماجرا خبره بدیه. از همون اول سایفر بود که پاز رو به داخل ما فرستاد."
بیگباس: "[پاز] از هویت واقعی اونا خبر داره."
کاز: "دقیقا. پاز تنها سرنخ ما به سایفر هستش. اگه او هنوز زنده باشه، ما در جناح خودمون لازمش داریم."
کاز: "به غیر از ما، کی دیگه میخواد اون عوضی رو نجات بده؟" [طعنه]
کاز: "چه زمانی این کارو انجام میدیم؟"
کاز: "اول موضوع بازرسی. بعدش به سراغ این خواهیم رفت."
بیگباس: "افرادمون از این خبر اطلاع دارن؟"
کاز: "شایعات داره رو زبون ها میفته."
کاز: "این اطلاعات [خبر و جزییات زنده موندن پاز] از طریق آماندا در کوبا به دستمون رسیده."
کاز: "یکی از کارکنان قبلی پایگاه متعلق به دار و دسته ال فرندو بوده."
کاز: "من اینو به همه [به افرادمون] میگم که "لازم نیست فکر خودمونو خیلی درگیر بکنیم با زنده و مرده بودن جاسوسای دشمن." ما نیاز داریم که افرادمون تمرکزشون رو، روی مسئله بازرسی بگذارند."
کاز: "و اگر پاز رو برگردوندیم و نخواست باهامون همکاری کنه، میتونیم سر به نیستش کنیم."
بیگباس: "منم راضی ام."
بیگباس: "چیکو چی؟ با وجود این که فرصت جلوگیری از هایجک کردن زیک رو داشت، اما با دست خودش شانسشو خراب کرد. از همون موقع داره نسبت به این موضوع قبطه میخوره. این بچه واقعا به پاز اهمیت میداد."
کاز: "چیکو... واقعا دشواره که بگیم چجوری میخواد با این موضوع برخورد کنه. "
بیگباس: "بخاطر آماندا بهتره بره کوبا. زیاد خوب نیست اینجا باشه."
کاز: "ایده ی خوبیه. الان چند مدتی هست که همدیگه رو ندیدند. یه مدتی با آجی بزرگه و کلا فراموش میکنه کی چی بود."
مفقود الاثر شدن چیکو
کاز: "چی؟! همچنان اثری از چیکو نیست؟"
بیگباس: "چه خبره؟"
کاز: "آماندا از کوباست."
کاز: "میگه محموله جدیدمون به کوبا رسیده اما چیکو همراشون نیست."
کاز: "آروم باش آماندا. مطمئنم فقط... داره تو هاوانا برای خودش میچرخه."
کاز: "دفعه اول[ش] تو یه شهر بزرگ... ممکنه جو به سرش زده باشه."
بیگباس: "کاز صبر کن... قایقی که چیکو همراهش بود قبل از اینکه به هاوانا برسه جایی توقف کرد؟"
کاز: "آره یه سوخت گیری تو سانتیاگو دی کوبا انجام داد."
کاز: "منظورت این نیست که... آه لعنتی شوخیت گرفته! حالا تو این وضعیت میخواد این کارو انجام میده؟!"
بیگباس: "60 مایل از سانتیاگو تا کمپ اسراء [امگا] فاصله هست. چیکو قبلا به راحتی تمام تونست کوهستانو رو با ساندنیست ها رد کنه. مطمئنم در عرض 3 روز میتونه به اونجا برسه."
کاز: "حتی اگه بگیم بتونه خودشو راهشو به اونجا برسونه، با وجود این حرف ها..."
بیگباس: "خودت میدونی که چقدر احساسی داره عمل میکنه." [ناراحت بودن]
بیگباس: "چیکو فکر میکنه ما به پاز پشت کردیم. به خاطر همینه که داره این کارارو انجام میده."
کاز: "... ما عملیات [نجات] را با اعزام یک گروه اطلاعاتی به کوبا برای پیدا کردن وی شروع میکنیم. نمیتونیم اجازه بدیم اونو اسیرش کنند."
پیام کمک چیکو
پیام کمک چیکو: "یک سری قفس در سمت شرق یک ساختمان بزرگ وجود داره؛ یه تاسیسات قدیمی و پوشیده از چمن. اینجا جایی هست که ما الان درش قرار داریم. بهم کمک کن اسنیک..."
کاز: این یه تلهست."
بیگباس: "ما هیچ چاره ای نداریم."
کاز: "آره. اگه چیکو به حرف بیاد، میتونه باعث برملاء کردن اتممون [بمب اتم به همراه زیک] بشه. ما به هیچوجه نمیتونیم منتظر بایستیم تا بازرسی تموم بشه."
بیگباس: "چقدر زمان میبره تا آماده ی عملیات بشیم؟"
کاز: "حداقل 16 ساعت تا تایید مسیر پرواز و آماده کردن یه پرنده."
کاز: "واحد اطلاعاتی جستجو رو در محل آغاز کرده."
بیگباس: "به نظر میاد که بازرسی رو از دست میدم."
کاز: "باس، کافیه که یه نفر دیگه رو برای نجاتشون بفرستیم."
بیگباس: "نه، خودم میرم."
کاز با مکث: "باشه. در هر حال هم، چیکو و پاز تنها از تو دستور میگیرند."
کاز: "و در ضمن ما اصلا نمیتونیم مستقیما و آشکارا با اون ناوی ها [مرینز] وارد نبرد بشیم. این کار باید مخفیانه باشه و فقط هم تو از پسش بر میای."
بیگباس: "مراقبت اوضاع باش کاز."
پایگاه نظامی ایالات متحده در کوبا
کاز: "اسنیک، اونجایی که میری میتونی بیخیال حقوق شهروندی و این چیزا بشی. خدا میدونه اگه اگه گرفتنت چه بلایی سرت میارن. نذار این اتفاق بیفته."
کاز: "کوبایی ها منطقه رو استجارا به آمریکا داده بودند تا کمکشون کنند که از اسپانیا مستقل بشند. این قرارداد تا زمانی که دو کشور بر سر این منطقه مصالحه کنند یا آمریکا منطقه رو ترک کنه، پابرجا هست. به خاطر همینه که آمریکا هنوز در پایگاه حتی بعد از انقلاب کوبا داره عملیات میکنه. مشکل اصلی اینکه که منطقه استیجاریه."
بیگ باس: "یعنی اینکه متعلق به خاک آمریکا نیست، پس قانون اساسی [قدرت قضایی] ایالات متحده درش اعمال نمیشه. این باعث میشه الزامی به رعایت قوانین حمایت از حقوق شهروندی نداشته باشند."
کاز: "آره از اون دلیل تراشی های الکی هست."
کاز: "منطقه قبلا تنها برای اسکان پناهندگان از کشورهایی مثل کوبا و هائیتی استفاده میشد. اما چند سال پیش سیا و ارگان های همانندش، شروع به استفاده از این منطقه به عنوان یه نقطه ی کور [بلک سایت] کردند، یعنی انتقال دشمنان کشور به صورت غیر رسمی به کشورهای بیگانه جهت بازجویی تحت شکنجه [اصطلاع Rendition]. میتونی شرط ببندی که سایفر دخلی تو این موضوع داره. همان طور که میشه انتظارشو داشت، ارگان های حقوق بشری آمریکا و بقیه کشورهای غربی به هیچوجه اجازه ی نزدیک شدن به منطقه رو ندارند. هر اتفاقی که اونجا میفته، تا ابد هم همونجا میمونه.
بیگ باس: "خدا میدونه که دارند چه بلایی سر چیکو و پاز میارند."
کاز: "با اینکه مایلم که خودمم ازش [پاز] بازجویی کنم. اما اگه اوضاع اونجا خطری شد، مطمئنم شو که سر به نیست بشه."
کاز: "از اون طرف هم چیکو باید سریع برگردونده بشه. زیادی در موردمون میدونه."
بیگ باس: "کاز!"
کاز: "دور ناحیه توسط آمریکا و کوبا مین گذاری شده که باعث میشه فرار زمینی غیرممکن باشه. تو داری وارد لونه شیر میشی اسنیک، ماموریت رو ساده تلقی نکن."
کاز: "به سلامت برگردی."
بیگ باس: "باشه."
کات سین ابتدایی
اسکالفیس خطاب به چیکو: "او همه چی رو بهمون گفت."
اسکالفیس: "نگران نباش، من به قولم عمل کردم؛ زیاد زجر نکشید."
اسکالفیس: "بیا [بگیرش] [ضبط صدا]، سزاوارشی."
اسکالفیس: "بازی کردن نقش یه خائن چه حسی داره؟"
اسکالفیس: "بازیهای کودکانه جنگی دیگه کافیه، تو الان یک مرد جنگجوی واقعی هستی."
اسکالفیس: "سلام من رو وقتی برگشتی خونه به رییست برسون."
.
.
.
کاز: "ده روز پیش باخبر شدیم که پاز هنوز زندست."
بیگباس: "نجات پیدا کرده؟"
کاز: "یه ماهیگیر بلیژیایی اونو در حالی که تو دریای کارئیب شناور بوده پیدا کرده."
بیگباس: "خوب نقشه چیه؟ قبل از اینکه لومون بده سرشو بکنیم زیر آب؟"
کاز: "نه، من یه ایده ی دیگه ای برای این کار دارم."
کاز: "دوستانمون" در سازمان سایفر مظنون شدند که پاز ممکنه یه جاسوس دوجانبه باشه."
کاز: "الان او در اردوگاهی واقع در انتهای جنوبی کوبا برای بازجویی نگه داشته شده."
کاز: "یه نقطه ی کور - عالیه [طعنه]. قسمتی از آمریکا تو خاک کومونیستا و خارج از محدوده قضایی ایالات متحده."
[نقطه کور یا Black Site: در اصطلاح نظامی به منطقه ای اطلاق میشود که پروژه های فوق سری طبقه بندی شده به صورت غیر رسمی انجام میگرد. به تازگی، اتهام زده شده که در واقع این مناطق متشکل از تاسیسات و زندان های مخفی زیر نظر سازمان سیا و خارج از خاک و محدوده ی قدرت قضایی و قانون اساسی آمریکا می باش. مکالمات انتهایی بیگ باس و میلر در نوار دستورالعمل ها به این مورد پرداخته است.]
[نقطه کور یا Black Site: در اصطلاح نظامی به منطقه ای اطلاق میشود که پروژه های فوق سری طبقه بندی شده به صورت غیر رسمی انجام میگرد. به تازگی، اتهام زده شده که در واقع این مناطق متشکل از تاسیسات و زندان های مخفی زیر نظر سازمان سیا و خارج از خاک و محدوده ی قدرت قضایی و قانون اساسی آمریکا می باش. مکالمات انتهایی بیگ باس و میلر در نوار دستورالعمل ها به این مورد پرداخته است.]
کاز: "بازرسی آینده از مادربیس به یه نحوی باید به این موضوع ربط داشته باشه. زمابندی وقایع فوق العاده بی نقصه."
بیگباس: "بازرسی هسته ای سازمان ملل..."
کاز: "حدس من اینه که میخوان از صحت موضوع درز کردن اطلاعات پاز باخبر بشند."
بیگباس: "ما یه ارتش ازادیم."
کاز: "فقط کافیه که خبری از توانایی هامون به بیرون درز پیدا کنه، اون وقت کل دنیا درصدد سرنگونی ما بر خواهد آمد."
کاز: "درگیر بودن یک آژانس اطلاعات خصوصی آمریکا در این ماجرا خبره بدیه. از همون اول سایفر بود که پاز رو به داخل ما فرستاد."
بیگباس: "[پاز] از هویت واقعی اونا خبر داره."
کاز: "دقیقا. پاز تنها سرنخ ما به سایفر هستش. اگه او هنوز زنده باشه، ما در جناح خودمون لازمش داریم."
.
.
.
بیگباس: "خوب هدف دوم کیه؟"
کاز: "هدف بعدی چیکوست. اون هم در ناحیه ای که پاز هست، نگه داری میشه."
کاز: "آخرین تماس رادیویی چهل ساعت پیش بود."
کاز: "از صخره های جنوبی وارد محوطه پایگاه شو."
کاز: "بعد از نجات چیکو و پاز، به منطقهی فرود بالگرد برگردد."
.
.
.
کاز: "ما یک بالگرد از طریق مرز کوبا برات میفرستیم."
کاز: "حوالی ظهر محتملا به پایگاه باز میگردی."
کاز: "اما احتمالا تنها ملاقات با مهمونامون رو از دست میدی."
کاز: "تنها شیوه انجام عملیات تک نفره رفتن [تو] هست. به خاطر ماهیت حساس سیاسی این ماموریت، استفاده از نیروی پیشتیبانی امکان پذیر نیست."
بیگباس: اشکال نداره، بعضی موقع ها تنهایی رو دوست دارم."
.
.
.
بیگباس: "من در جلوی کمپ اسراء هستم."
کاز: "عالیه اسنیک، پیری [بالا رفتن سن] حتی یک ذره هم روت تاثیر نذاشته."
بیگباس: "خیلی منتظر بودی، ها...؟"
کاز: "چیکو و پاز در بخش یک قدیمی و متروکه از پایگاه نگه داری میشوند."
کاز: "داخل محوطه شو و بعدش به سمت شمال شرقی حرکت کن."
چیکو - نوار شمارهی 1
7 الی 8 مارس 1975: ورود به کوبا
چیکو: "خودم رو تونستم به ساحل برسونم. الان در کوبا هستم. حراست محل پایینتر از اون چیزی که فکر میکردم. برام سواله که پاز الان کجاست..."
*قطع نوار*
چیکو: "با اینکه هوا تاریکه، اما سربازا همه جا هستند. بالگردهای زیادی در حال تردداند، نورشون خیلی درخشندست... وقت حرکته..."
*قطع نوار*
چیکو: "خودم رو به نزدیک فنسها رسوندم تا ببینم میتونم او رو [پاز] شناسایی کنم یا نه. اما یه نگهبان اونجا گذاشتند منم مجبور شدم محل رو ترک کنم. فکر کنم پس حراست همچین هم پایین نیست اون طور که حدس میزدم... دارم میام پاز..."
*قطع نوار*
7 الی 8 مارس 1975: ورود به کوبا
چیکو: "خودم رو تونستم به ساحل برسونم. الان در کوبا هستم. حراست محل پایینتر از اون چیزی که فکر میکردم. برام سواله که پاز الان کجاست..."
*قطع نوار*
چیکو: "با اینکه هوا تاریکه، اما سربازا همه جا هستند. بالگردهای زیادی در حال تردداند، نورشون خیلی درخشندست... وقت حرکته..."
*قطع نوار*
چیکو: "خودم رو به نزدیک فنسها رسوندم تا ببینم میتونم او رو [پاز] شناسایی کنم یا نه. اما یه نگهبان اونجا گذاشتند منم مجبور شدم محل رو ترک کنم. فکر کنم پس حراست همچین هم پایین نیست اون طور که حدس میزدم... دارم میام پاز..."
*قطع نوار*
چیکو: "من خوبم... من... حالم خوبه..."
*قطع نوار*
*چیکو در حال دویدن*
چیکو: "فکر کنم پیداش کردم! باید پاز باشه!"
*قطع نوار*
چیکو: "نه نه نه... اونا دنبالمن."
*قطع نوار*
*شناسایی شدن چیکو*
نگهبان: "بسه دیگه تقلا نکن." *بیسیم زدن نگهبان*: "گرفتمش، اون یه بچه است."
*قطع نوار*
*چیکو در حال گریه کردن* "اونا منو گرفتن. الان تو یه قفسم. ضبط صدام رو بهم برگردوندند. حداقل اگه کسی این دستگاه رو پیدا کنه میفهمه چه اتفاقی افتاده."
*قطع نوار*
چیکو: " [اونا] یه سری زندانیه دیگه هم اینجا نگه داشتن، اما همچنان اثری از پاز نیست."
*قطع نوار*
*کشیدهشدن پاز روی زمین. باز شدن در قفس و پرت کردن وی*
*پاز در حال درد کشیدن* ــــــ :"چیکو؟"
چیکو: "پاز؟"
پاز: "چیکو..."
*قطع نوار*
*قطع نوار*
*چیکو در حال دویدن*
چیکو: "فکر کنم پیداش کردم! باید پاز باشه!"
*قطع نوار*
چیکو: "نه نه نه... اونا دنبالمن."
*قطع نوار*
*شناسایی شدن چیکو*
نگهبان: "بسه دیگه تقلا نکن." *بیسیم زدن نگهبان*: "گرفتمش، اون یه بچه است."
*قطع نوار*
*چیکو در حال گریه کردن* "اونا منو گرفتن. الان تو یه قفسم. ضبط صدام رو بهم برگردوندند. حداقل اگه کسی این دستگاه رو پیدا کنه میفهمه چه اتفاقی افتاده."
*قطع نوار*
چیکو: " [اونا] یه سری زندانیه دیگه هم اینجا نگه داشتن، اما همچنان اثری از پاز نیست."
*قطع نوار*
*کشیدهشدن پاز روی زمین. باز شدن در قفس و پرت کردن وی*
*پاز در حال درد کشیدن* ــــــ :"چیکو؟"
چیکو: "پاز؟"
پاز: "چیکو..."
*قطع نوار*
چیکو - نوار شمارهی 2
9 الی 11 مارس: ضبط از داخل سلول
*بیرون اوردن پاز از سلولش*
چیکو: "پاز..."
*صدای مشت خوردن دوباره پاز*
*قطع نوار*
*بازگرداندن پار به سلولش و پرت کردن وی*
اسکال فیس: "بی حال به نظر میرسه. زنده لازمش داریم."
نگهبان: "بله قربان."
*قطع نوار*
چیکو: "پاز..."
*پاز با ناتوانی*: "ها...؟"
چیکو: "امروز زود برگشتی."
پاز: "زود...؟"
چیکو: "هنوز خورشید غروب نکرده."
پاز: "آره."
چیکو: "آ... آره خوب."
پاز: "چیکو."
چیکو: "بله؟"
پاز: "بیا این کار رو نکنیم. باشه؟"
چیکو: "ها؟"
پاز: "فکر نکنم که دوست داشته باشم باهات حرف بزنم."
چیکو: اما..."
چیکو: "اما من اینجا اومدم تا..."
پاز: "لطفا فقط ساکت باش."
چیکو: "آه..."
پاز: "در غیر این صورت جیغ و داد میکنم."
چیکو: "چی...؟ من واقعا نمیفهمم..."
*قطع نوار*
چیکو - نوار شمارهی 3
12 ماس 1975: اسکورت چیکو به محل [دوم] نگهداری پاز
*بیرون آوردن پاز از سلولش*
چیکو: "پاز!"
*قطع نوار*
اسکال فیس خطاب به چیکو: "بشین روی زانوهات!"
چیکو: "باشه باشه..."
*اسکورت چیکو به محل نگهداری پاز - صدای باز شدن دروازه و بلند شدن بالگرد*
*قطع نوار*
*پخش آهنگ "Here's to You, Nicola and Bart" و صدای شکنجهی پاز*
چیکو: :پاز..."
*قطع نوار*
چیکو - نوار شمارهی 4
12 مارس 1975: بازجویی
چیکو - نوار شمارهی 4
12 مارس 1975: بازجویی
*پخش آهنگ "Here's to You, Nicola and Bart" و صدای شکنجهی پاز*
اسکالفیس خطاب به پاز: "مهمون داری."
*آمدن چیکو به محل شکنجهگاه*
*اسکالفیس در حال سیلی زدن به چیکو*: "درد داره؟ ـــــــ حرف بزن. حرف بزن! مگه بلد نیستی حرف بزنی؟ پس بنال."
چیکو: "باشه! باشه..."
اسکالفیس: "باریکلا."
اسکالفیس: "داستان من و رییست به خیلی قبل برمیگرده. زیاد روش حساب نکن که بخواد بیاد نجاتت بده. اگه واقعا یه جنگجوی واقعی باشی، خودت یه راهی برای فرار پیدا میکنی ــــــــــــــــــ اما زیاد به خودت زحمت فرار کردن نده. بذار فرض کنیم که شانست بگیره - که البته به نظر نمیاد زیاد آدم خوش شانسی باشی - و در هر صورت با یه معجزه ای تونستی از قفست بیای بیرون. بذار حتی بگیم که بتونی نگهبانا رو گول بزنی. بعدش چی؟ نزدیکترین مرز کوبا چهار مایل تا شرق فاصله داره. چهار مایل زمین بایر تحت کنترل آمریکا. به نظرت میتونی موفق بشی؟ تازه هیچ کمکی هم از طرف کوباییها نمیتونی بگیری. و مرز هم ویرانهای با مینهای فعال هست. فکر میکنی میتونی از پسش بر بیای؟ در ضمن اون دوستدخترت هم همرات هست. اگه تو واقعا این قدر خوش شانس بودی، الان حتی اینجا هم نبودی. [طعنه] ـــــــــــــــــــــــــ اما ناامید نشو. یه راهی دیگه هم برای بیرون رفتن تو و دختره وجود داره. این یکی راه خیلی آسونتره.
من سوال میکنم، تو جواب میدی. آسونه مگه نه؟ فقط بهم بگو چی میدونی."
پاز: "احمق تر از اون چه به نظر میرسی هستی، وقتتو داری با شکنجهی چند تا بچه تلف میکنی." *صدای مشت خوردن پاز*
اسکالفیس: "در مورد پایگاهتون بهم بگو."
پاز: "چیکو."
اسکالفیس: "خوب؟" *نزدیک شدن به چیکو*
پاز: "چیکو!"
چیکو: "اگه میخوای منو بزن!"
*مشت خوردن چیکو*
چیکو: "دوباره!"
اسکالفیس: "هه. داری سعی میکنی دختره رو تحت تاثیر قرار بدی مرد کوچولو؟ چقدر بامزه."
اسکالفیس: "بسیار خوب. بذار یه چیز دیگرو امتحان کنیم."
*قطع نوار*
*پاز در حال مشت خوردن*
چیکو: "تمومش کن!"
اسکالفیس: "اون چیزی که مستحقشه رو داره میگیره."
اسکال فیس: "ما یه زمانی همکار بودیم... اما اون به ما خیانت کرد. یک شیادی کامل. چه انتظاری میشه داشت که اون... یه زن کامل و بی نقص باشه ــــــ اسکالفیس خطاب به نگهبانان: "بهش نشون بدید."
پاز: "میفهمی داری چه اشتباهی رو مرتکب میکنی؟! "سایفر همه رو زیر نظر داره" ــــــــ ولم کنید! شما نفر بعدی خواهید بود با اون چهره های وقیح و ..." *صدای پاره کردن لباسهای پاز*
اسکالفیس: "یه خورده منزجر کننده هست مگه نه؟"
*صدای گرفتن چیکو و مجبور کردن وی* اسکالفیس: "نگاه کن. خوب نگاه کن. مواظب این [چیزها] باش وقتی بزرگ شدی پسرک. این جور زن ها از اون دسته هایی هستند که تو باید ازشون دوری کنی. البته زخم های این چنینی [روی بدن پاز] داشتن یه زندگی عادی رو دشوارتر میکنه. منم میبایست این موضوع رو میدونستم ـــــــــــــــــــــــــ ــ اسکال فیس خطاب به نگاهبانان: "ادامه بدید ____ به حرف بیاین تا هر دوتاتون آزاد بیشید."
پاز: "چیکو، نه!"
*صدای شکنجه شدن چیکو و پاز*
*اسکالفیس خطاب به چیکو*: "فقط تو میتونی به این موضوع خاتمه بدی."
*صدای شکنجه شدن چیکو و پاز*
پاز: "چیکو.. نه! این کارو نکن! حرف نزن!"
پاز: نه نه!"
*قطع نوار*
*زمزمه ی آوازخوانی پاز*
چیکو: "پاز. واقعا چرا؟"
*قطع نوار*
*پاز در حال مشت خوردن*
اسکال فیس خطاب به نگهبان ها: "برید کنار."
اسکال فیس در حال نزدیک شدن به چیکو: "یالا، بلند شو."
چیکو: "ها...؟"
اسکالفیس: "صدام رو شنیدی."
*بلند کردن چیکو و بردن وی به جلوی پاز*
اسکالفیس: "از چیزی که میبینی خوشت اومده؟ ــــــــــــــ بهت گفتم خوشت میاد؟ این مثل... یه میوست. مطبوع حالت هست یا نه؟ *پاز در حال تقلا* یه مرد باید این چیزا رو بدونه ـــــــــــــ حالا وقت مزه کردنه... یا این کارو الان [باهاش] میکنی یا خودت نفر بعدی خواهی بود."
پاز: "نگران نباش چیکو."
چیکو: "نه... نه..."
پاز: "چیزی نیست چیکو. [میدونم] تو به من صدمه ای نمیرسونی."
اسکالفیس: "یالا انجامش بده!"
پاز: "چیکو."
چیکو: "نه."
پاز: "یالا دیگه!"
*قطع نوار*
چیکو: "...تو دریا... سیصد نفر خدمه... اما معمولا یه چیزی... *قطع نوار* وجود داره... *قطع نوار* "زیک... متال گیر..."
اسکالفیس: "دیدی؟ زیادم سخت نبود."
چیکو: "تو چیزی رو که میخواستی بدست اوردی دیگه. راضی شدی الان؟!"
اسکالفیس: "به وسطای راه رسیدیم."
*قطع نوار*
*پرت کردن چیکو تو قفس (؟) یا محل دوم مربوط به شکنجه (؟)*
پاز: "چیکو."
پاز: چیکو؟"
چیکو: "فکر کنم نمیخواستی باهام حرف بزنی..."
پاز: "یه چیزی هست که میخوام بهت بگم."
چیکو: "چی؟"
پاز: "دلم برات تنگ شده چیکو."
*چیکو با مکث*: آره... میدونم."
پاز: "بیا اینجا."
چیکو: "ها...؟"
*نزدیک شدن چیکو به پاز*
پاز: "نزدیک تر."
*صدای بوسه.*
چیکو: "نه!"
پاز: "ببخشید." *با حس تمایل*
چیکو: "بسه دیگه!"... *امتناع کردن*
پاز: "میخوای اینجا انجامش بدیم؟"
*قطع نوار*
گمانه زنی ها
1: در بخشی از این نوار اسکالفیس میگوید که "داستان من و بیگ باس به سال ها قبل برمیگرده." دقیقا چه اتفاقی ممکن است بین این دو افتاده باشد؟ آیا این دو در ابتدا در یک گروه بودند و بعد از هم جدا شدند یا از اول دشمن یکدیگر بودند؟
2: در بخشی از نوار اسکالفیس میگوید که وی و پاز زمانی همکار بودند. اما اون خیانت کرد. دقیقا این چه معنی ای میدهد؟ در این که اسکالفیس در مقطعی عضو سازمان سایفر بوده است شکی نیست (و یا این که وی همچنان در گروه قرار داره و به صورت موازی در حال انجام مقاصد و آرمان های خود است - این موضوع در نوار شماره 6 از زبان اسکالفیس گفته شده است)، اما چند مسئله این جا وجود دارد: میلر به بیگ باس میگوید که "دوستانمون" در سازمان سایفر خبر دادند که پاز ممکنه جاسوس دو جانبه باشد. و دوم اینکه پاز تا جایی که میدانیم خیانتی به زیرو تا به این لحظه انجام نداده است. آیا روابط اسکال فیس و پاز فراتر از سایفر است یا خیر؟ این موارد همچنان نامشخص است.
چیکو - نوار شمارهی 5
13 الی 14 مارس 1975: مذاکره
*شکنجهی پاز*
چیکو: "یالا پاز، حرف بزن!"
*شکنجهی پاز*
چیکو: "تو رو خدا پاز! من تمام این کارا رو به خاطر خودت انجام میدم."
پاز: "بزدل!"
چیکو: "چطور میتونی این حرف رو بزنی؟!"
پاز: "خائن!"
چیکو: "عصبانیم نکن! تو فقط داری شرایط رو بدتر میکنی."
*گرفتن نوار ضبط چیکو توسط اسکالفیس*
اسکالفیس: "برش گردونین به قفسش."
چیکو: "مگه من چکار کردم؟" *صدای سیلی خوردن چیکو*
اسکالفیس: "Vigyétek a ketrecébe." (به زبان مجارستانی به معنی برش گردونین به قفسش.)
چیکو: "بهم پسش بدید! پسش بدید!"
*شکنجهی پاز*
اسکالفیس: "بسه دیگه... مردش به دردمون نمیخوره."
*قطع نوار*
*چیکو در محل زندان قدیمی*
چیکو: "میشه بهم پسش بدی؟"
اسکالفیس: "ما تصمیم گرفتیم که ولش بکنیم." [پاز]
چیکو: "پس... اون [بالاخره] حرف زد."
چیکو: "بهش گفته بودم که باید تسلیم این موضوع بشه."
اسکالفیس: "اون قراره پیش رییست برگرده."
اسکالفیس: "اما تنها اون."
چیکو: "...ها؟"
اسکالفیس: "شرایط معامله اینطوری بوده."
اسکالفیس: "اون بهم گفت که تو رو همین جا ول کنیم."
اسکالفیس: "گمان میبرم دیگه زیاد براش اهمیت نداری."
چیکو: "اون... عوضی!"
اسکالفیس: "پس فکر کنم در حال حاضر به مشکل جدی برخوردی."
اسکالفیس: "وقتی اون برگشت، به نظرت چی میگه؟"
اسکالفیس: "این که تو به حرف اومدی؟"
اسکالفیس: "دوستاتو فروختی؟"
اسکالفیس: "خانوادتو؟"
*صدای گریه چیکو* اسکالفیس: "کارت تمومه."
چیکو: "یعنی منظورت اینه که من... نمیتونم برم خونه؟"
اسکالفیس: "کار زیادی نمیتونم برات انجام بدم."
.
.
.
اسکالفیس: "و البته همچنان به "خدماتت" نیاز دارم."
چیکو: "منظورت چیه؟"
اسکالفیس: "تو قراره با رییست تماس برقرار کنی - برای کمک."
اسکالفیس: "یه ریکورد انجام میدیم... و روی تمامی فرکانس های عمومی پخشش میکنیم."
چیکو: "تا اونو به اینجا بیاریم...؟"
چیکو: "هه آره باشه." [طعنه]
چیکو: "تو انتظار داری بهت اعتماد کنم؟"
چیکو: "من به هیچوجه بهت کمک نخواهم کرد."
اسکالفیس: "شاید نکنی، اما اگه این کارو انجام بدی، بدم نمیاد که دنبال یه راهی دیگه [برای فرار] تو باشم. چند تا نگهبان رو مرخص میکنم، میذارم بی سر و صدا فرار کنی."
اسکالفیس: "اما... فکر نکنم دوست داشته باشی اون دختره رو اینجا زنده ولش کنی."
اسکالفیس: "باید قبل از اینکه رییست برسه از شرش خلاص شد."
اسکالفیس: "هیچ راه دیگه ای وجود نداره."
چیکو: "ها..." *با تامل*
اسکالفیس: "میذارم روی این موضوع فکر کنی."
اسکالفیس: "چیکو، بزرگ شدن به این معنی که چطور میخوای زندگی خودتو بدون توجه به دیگران بسازی."
*قطع نوار*
گمانه زنی ها:
1: در بخشی از نوار اسکالفیس با افرادش به یک زبان خارجی صحبت میکند. Vigyétek a ketrecébe، این جمله ای است که اسکالفیس میگوید؛ باید گفت این به زبان مجارستانی می باشد به معنی برش گردونیدش به سلولش. آیا اسکالفیس اهل مجارستان است و این نشان میدهد که وی یک شخصیت کاملا جدید است؟ گمانه زنی ها در مورد ادامه دارد که شخصی در فروم MGSForums که اهل مجارستان است ضمن تایید این جمله، اضافه کرد که بعد از بررسی های دقیق در این مورد، در واقع دهکده کوچکی در مجارستان با نام Almásfüzitõ وجود دارد که دارای کارخانه ها و پالایشگاهی (دقیقا به مانند دهکده اسکال فیس) می باشد. اما نکته ی جالب که از این فرضیه حمایت میکند این است که این این دهکده در سال 1944 در طی جنگ جهانی دوم به مدت چندین بار بمباران شد و همچین به مدت کوتاهی به تصرف و اسکان گروه های نظامی درآمد (همان طور که میدانید دهکده ی اسکال فیس نیز بمباران شد). با تمام این تفاصیر ممکن است این فرضیه کاملا اشتباه باشد! کسی چیزی نمیداند!
چیکو - نوار شمارهی 6
14 الی 15 مارس 1975: پیام کمک چیکو
چیکو - نوار شمارهی 6
14 الی 15 مارس 1975: پیام کمک چیکو
چیکو: "اسنیک من چیکوام. به کمکت نیاز دارم. سایفر من رو در یک پایگاه نظامی آمریکایی در کوبا زندانی کرده. پاز هم اینجاست.
ما در منطقهی مربوط به اسراء در کنار ساحل نگهداری میشیم. یک سری قفس در سمت شرق یک ساختمان بزرگ وجود داره؛ یه تاسیسات قدیمی و پوشیده از چمن. اینجا جایی هست که ما الان درش قرار داریم. بهم کمک کن اسنیک."
*قطع نوار*
*پخش صدای شکنجهی چیکو به منظور راضی کردن پاز [حقهی (یا واقعیت؟) اسکالفیس]*
*پاز با صدای بیرمق در اثر شکنجه *:"نکن... این کار رو انجام نده."
اسکالفیس: "بچهی بااستعدادیه، مگه نه؟"
.
.
.
اسکالفیس: "فکر میکنی بیگباس چکار میکنه؟"
اسکالفیس: "با اینکه میدونه این یه تله هست اما به هر حال میاد. بیگباس از این جور آدماست."
اسکالفیس: "این کارو نکن." [منظور کشتن بیگ باس]
اسکالفیس: "به لطف اطلاعات تو، یه تیم از بازرسان هستهای به پایگاهشون فرستاده شده."
اسکالفیس: "اون دانشمند" راه ورودمون به پایگاه بود."
اسکالفیس: "کل این داستان به زودی خاتمه پیدا میکنه. دقیقا بر طبق نقشم."
.
اسکالفیس: "همش به خاطر لطف تو."
پاز: "سایفر... هیچوقت نمیذاره..."
اسکالفیس: "مطمئنم سایفر به خاطر خبر مرگش گله و شکایت میکنه."
اسکالفیس: "من هیچ چاره ای نداشتم جز اینکه از گروه (سایفر) فاصله بگیرم."
اسکالفیس: "و در نهایت تو رو هم سر به نیست میکنند. هیچکسی زنده باقی نمیمونه [تو این ماجرا]. دربارش فکر کن. بیگ باس یا سایفر - تنها میتونی یکیشون رو نجات بدی."
*خنده ی پاز*: "من به هیچوجه به حرف نمیام."
اسکالفیس: "انتظاری ندارم که حرفامو باور کنی."
اسکالفیس: "سوال اصلی اینه که دوست داری به کدوم یک از این ها شانس زنده موندن بدی؟"
خنده ی پاز: "تنها چیزی که دوست دارم کشتن توـه."
اسکالفیس: "آره این یه حس متقابله... اما... ما ماموران مخفی هستیم. باید خودمو کنترل کنیم."
*پخش آهنگ "Here's to you, Nicola and Bart" توسط اسکالفیس*
اسکالفیس: "آهنگ مورد علاقت. نیکولا. بارت. [تنها] مهاجر بودند. [اما] به اشتباه اعدام شدند. اما مرگشون حامل پیامی برای بقیه بود. اینکه جامعه ما، جامعه ایه که آدم بی گناه رو میکشه. تو هم باور داری فداکاریت باعث میشه دنیا تغییر کنه؟ [تعمیم به نیکولا و بارت]. اگه اینجوری باشه الان وقتشه."
اسکالفیس: "سایفر از زمان اون آزمایش بزرگش [پروژهی Les Enfants Terribles] خودشو قایم کرده. سال هاست که کسی اونو ندیده. تنها چیزی که ما دیدیم دستورات بوده که از طرف مامورها[ش] هست. به غیر از تو ــــــــ تو باهاش ملاقات داشتی، رو در رو، تا اینکه بتونی با بیگ باس ارتباط برقرار کنی."
*تهدید اسکالفیس با محکم گرفتن پاز*
اسکالفیس: "بهم بگو او کجاست. سایفر کجاست؟ زیرو کجاست؟"
اسکالفیس: "من هیچ وقت هیچ شناختی از انتخاب کردن نداشتم. جایی که متولد شدم، زبانی رو که صحبت کردم. من هیچ وقت اون آزادی رو که برای خودم انتخاب کنم رو نداشتم . اما تو، حالا، آزادی. هرکاری دوست داری انجام بده."
پاز با صدای بی جان: "این باعث میشه بیگ باس نجات پیدا کنه؟"
پاز: "ممکنه."
پاز: "واقعا زیرو رو برای من میکشی؟"
اسکالفیس: "[میکشم اما] نه به خاطر تو."
پاز: "بسیار خوب. زیرو هستش در..."
... *صدای قطع کردن نوار*
گمانه زنی ها:
1: و اما نقطه ی عطف و مهم ترین بخش داستانی در این نوار قرار گرفته است. در بخشی از نوار اسکال فیس میگوید که وی چاره ای نداشت جز اینکه از سازمان سایفر فاصله بگیرد؛ از این جمله میتوان نتیجه گرفت که وی قبلا در گروه حضور داشته است. البته صبر کنید! این جمله می تواند از لحاظ آرمانی نیز صدق کند و به تنهایی حکم خروج اسکال فیس از سازمان رو نمیدهد. ممکن است اسکال فیس به عنوان جاسوسی هنوز در سایفر حضور داشته باشد و در عین حال در حال انجام مقاصد خود باشد. در جای جای مکالمات میلر و بیگ باس، میلر به این مظنون شده که کمپ امگا زیر نظر سایفر است و دستگیری پاز به منظور صحت درستی درز کردن اطلاعات پاز انجام گرفته است. یا در بخشی دیگر میلر به این مظنون شده است که سایفر در سازمان ملل و آژانس نفوذ دارد. و میدانیم که در آخر داستان بازرسی حقه ای از بیش درنیامد. (البته در این که انجام بازرسی دروغین به چه صورتی و زیر نظر چه کسی انجام گرفت، شبهات زیادی است - هرچند به نظر میاد آید با همکاری سایفر و XOF و با استفاده از نفوذشون در سازمان ملل صورت گرفته است).
2: بخش دیگری از نوار اسکال فیس به این موضوع اشاره کرده که " "اون دانشمند" راه ورود آن ها به پایگاه بود." خوب چند مسئله این جا بوجود می آید: هیویی کسی بود که بعد از کنسل کردن بازرسی توسط بیگ باس، اجازه دسترسی برای بازرسی را دوباره فراهم کرد. وی چندین دلیل را برای این موضوع بهانه کرد که میتوانید در نوار ابتدایی آن ها را بخوانید. مورد بعدی این است که در تریلرهای TPP دیده شده که اسلات به دستور میلر در حال شکنجه ی هیویی می باشد. آیا هیویی همان دانشمندی است که اسکال فیس در موردش حرف میزد و اینکه میلر و بقیه درست حدس زده اند که وی در حال همکاری با سایفر و XOF است؟ گمانه زنی ها در این مورد فراتر هم می رود، به عنوان مثال "اون دانشمند" میتواند به این معنی باشد که اسکال فیس تنها از غفلت هیویی با پذیرفتن اجازه بازرسی استفاده کرده است. لیست مظونین از این هم فراتر میرود. دقیقا قبل از بازرسی دکتر استرنج لاو از گروه جدا میشود. با این که میلر دلایلی برای جدایی وی آورده است اما ما میدانیم که وی از اطلاعات زیک و اتم به طور کامل باخبر است.
در مورد هیویی این را حداقل میدانیم که وی در این برهه ی زمانی (TPP - 1984) نمیمیرد. اول فرزند وی یعنی هال (اتاکن) در سال 1980 به دنیا می آید. وی تا سال 1997 زنده خواهد ماند که ضمن درگیر مشکلات خانوادگی نیز میشود.
3- در بخش انتهایی نوار محتملا پاز موقعیت زیرو رو به اسکالفیس میدهد.
چیکو - نوار شمارهی 7
15 مارس 1975: معامله (با) پاز - نوار پایانی
یکی از افراد تیم پزشکی: "یالا دیگه بهش تزریق کن!"
یکی از افراد تیم پزشکی: "محکم نگهش دار."
*بیهوش شدن پاز*
اسکالفیس: "محموله رو آماده کنید."
*قطع نوار*
*صدای جراحی شدن پاز*
یکی از افراد تیم پزشکی: "کاملا بخیه شد."
اسکالفیس: "تایمر رو از الان فعال کردیم."
اسکالفیس: "اصلا دوست ندارم وسط ماموریت بیدار بشه - یا حتی زودتر از موعد بمیره."
یکی از افراد تیم پزشکی: "بهش سرمی حاوی خون، داروی بیهوشی و یک سری ماده ی مغذی وصل کردیم."
*پخش آهنگ "Here's to you, Nicola and Bart" توسط اسکالفیس*
اسکالفیس: "چقدر وقت داره؟"
یکی از افراد تیم پزشکی: "24 ساعت مثل محموله [بمب]. بیش تر از این دیگه دووم نمیاره. یه سری از ارگان هاشو که دیگه بهشون نیازی نداره [در طول این 24 ساعت] در اوردم تا بتونم بمب رو خوب جاسازی کنم."
اسکالفیس: "تقریبا کارمون تمومه. حالا دومین بمب."
اسکالفیس: "در جایی که اونا هیچوقت نگاه (بررسی) نخواهند کرد."
*صدای عمل جراحی پاز* *صدای تف کردن پزشک بر روی زمین به دلیل منزجر بودن*
اسکالفیس: "بلندش کنید."
*بلند شدن صدای آهنگ "Here's to you, Nicola and Bart" توسط اسکالفیس*
اسکالفیس خطاب به پاز: "تو طمع پیروزی رو نخواهید کشید."
.
.
.
اسکالفیس: "سود زیادی برامون داشتی."
اسکالفیس: "و حالا میخوام آخرین استفادمو ازت بکنم... با تو، یک پایان عظیمی برای این ماجرا رقم خواهم زد. یک پایان پر افتخار برای تو."
اسکالفیس: "لحظات آخر متعلق به توست." [اشاره به آهنگ نیکولا و بارت]
یکی از افراد اسکالفیس: "تیم پیشرو خبر داده که همه چیزا کاملا روی برنامه قرار دارند، C4 رو پایه ها کار گذاشته شده. تیم های حمله و مانور هر دو در موقعیت قرار دارند. و همچنین تایید شده که بالگرد بیگ باس از زمین بلند شده."
اسکالفیس: "خیلی بد شد که اونو نمیتونم ببینم. اما حداقل یه نگاه به جنازش می اندازم."
اسکالفیس: "زمان حرکت ما هم فرا رسیده... اما قبلش میخوام پسره رو ببینم. دوست دارم بیگ باس خاطراتشو گوش کنه. امیدوارم هنوز شنونده ی خوبی باشه."
اسکالفیس: "اینو به عنوان دستمزد و همچین یه یادگاری به پسره بدید..." [نوار و نوار کاست.]. ازش کپی هم بگیرید."
افراد اسکالفیس: "بله قربان."
.
.
.
اسکالفیس: "اول بیگ باس، بعدش هم زیرو."
اسکالفیس: "آزادی در دست سزاواران..."
*قطع نوار*
*صدای آژیر و بلند شدن بالگرد*
*قطع نوار*
قطعه ای در انتهای نوار
پاز: "چیکو. من ضبط صدات رو قرض گرفتم. امیدوارم اشکال نداشته باشه. میدونم الان شرایط دردآوری داریم، اما تمام ایتا به زودی پایان میپذیره. تنها به این موضوع فکر کن. باعث میشه درد و رنج رو از خودت دور کنی.
چیکو... من همه کار میکنم تا تو رو از این مخمصه بیرون بیارم. جالبه اما من تا به امروز به به غیر از سایفر به هیچکسی کمک نکرده بودم. دارم راستشو میگم.
من... واقعا تصورشم نمیکردم که بخاطرم به اینجا بیای. میدونم که در ابتدا زیاد باهات خوب نبودم. اما قصدم واقعا این نبود. من... من فکر میکردم اونا به یه نحوی میخوان ازت سوء استفاده کنند. اما اگه بخوان باهات روراست باشم... بودنت اینجا با من باعث آرامش خاطرم میشه. امیدوارم اینایی که گفتم در نظرت خودخواهانه نباشه. اما این تصور رو داشتم که به هیچوجه جون سالم از اینجا بدر نمیبرم... *صدای گریه ی پاز* اما با همدیگه میدونم که میتونیم موفق میشیم. اینو الان در حالی که جلوی روم خوابی ضبط میکنم. تو باعث شدی که باور کنم که ما میتونیم از اینجا بیرون بریم. و اینکه - صرف نظر از هر اتفاقی که قراره بیفته - میدونم این پایانی برای من نیست. ممنونم چیکو." *صدای گریه پاز*
*قطع نوار*
*پخش آهنگ "Here's to You, Nicola and Bart"*
*قطع نوار*
نوار ضبط شده توسط مامور مخفی
ضبط مخفیانه از بازجویی [یک] اسیر جنگی
*شکنجه شدن اسیر جنگی*
اسکالفیس: "من به این مکان نیاز داشتم تا بتونم به حرفهایی که مردم میزنن گوش فرا دهم. این چیزی که اون ها هیچوقت درک نمیکنند."
اسکالفیس: "تو کار خودت (وظیفت) رو انجام دادی. اطلاعات زیادی را به ما دادی. میدونم که رنج زیادی رو بخاطر انتظار متحمل شدی. حتی حالا هم به نظر میاد مثل همه، باور نمیکنی که این داره به حقیقت میپیونده. آیا این ناشی اطلاعات توئه، فناناپذیری، یا فقط بازتابی از داستانهای (تجربههای) زندگیت؟"
"با این تو الان در جایی قرار گرفتی که رو به نسیان مطلق میروی، اما همچنان فکر می کنی که کسی به دادت میرسه. دنیایی که تو رو به وجود اورده قرار بوده که تو رو هم نجات بده. درست نمیگم؟ البته که درسته. همه اینو میدونن. تا آخرین نفس های زندگیت تو این موضوع رو میدونی. انسان ها با کوچکترین احتمال [زنده ماندن] و یا دلیلی که براشون باقی مونده، قابلیت امید داشتن تو زندگی رو دارند. منم مستثنی از این موضوع نیستم. اما در یک مورد، وقتی که زمان مرگ من فرا رسید، من زنده ماندم. خانواده من از بین رفت، کشورم از بین رفت، اما اونا منو با خودشون نبردند. تمام چیزی که اون دنیا از من گرفت این پوست بود. این پوشش ظاهری بود که نشان "انسانیت" به من میداد."
اسکالفیس: "دهکده من مزرعه دانه های روغنی و یک کارخانه محصولات تازه داشت. هرروز من و دوستانم، خانواده هایمان را در کارخانه مشغول به کار میدیدیم. این تمام چیزی بود که داشتم، تمام دنیایی که میشناختم. تا اینکه یک روز، که هواپیماهایی از آسمان های دوردست بر سر ما روانه شدند. کارخانه یمان بمباران شد. بعضی از "جاسوسان" به اونا گفته بودند که ما مشغول ساخت سلاح هستیم. ساختمان آتش گرفت. ما تلاش کردیم از اون جا [به بیرون] بگریزیم. جمعیتی از مردمان [عادی] در خروجی رو مسدود کرده بودند. *صدای آتش سوزی* داغ. بسیار داغ. من تلاش کردم از زیر دست و پای آدم ها رد شوم و به بیرون بروم، ولی فشار جمعیت مرا به روی زمین پرتاب میکرد. دود ناشی از سوختن مردم نفسم رو پر کرده بود. شنیدم کسی من را صدا میکرد... اما این هم زیاد به طول نیانجامید."
"در اون درمانگاهی که من رو به اونجا منتقل کردن، پرستاری در راهرو متوجه من شد و من را از بقیه جدا کرد و مثل اینکه این اتفاق هر روز تکرار میشد گفت: "اونا میباستی میگذاشتند که بچه بیچاره بمیره." این ها تنها جملاتی از زبان مادریم است که به یاد میاورم."
"این زبان مادری دهکده ام بود. تا موقعی که سربازان بیگانه به ما هجوم آوردند. آنگاه تنها هویتی که برایم باقی مانده بود زبانی بود که با آن صحبت میکردم که آن هم از من ربوده شد. پوست من دیگر چیزی را احساس نخواهد کزد. این صورت با اینکه ممکنه در شکنجه ی سربازان بیگانه سوخته دوباره سوخته شود ، اما من... من همچنان از سوزش آتش کارخانه به خود میپیچم، من هنوز هم در آتش پختن اون دانه های روغنی[مان] به خودم میپیچم."
*صدای درد کشیدن اسیر در طول نوار*
"این تمام حسی که الان دارم. اون درد [رنج] - تمام چیزی هست که بهم یادآوری میکنه من همچنان در این دنیا وجود دارم. *صدای خنده اسکال فیس* اون "جاسوس ها" درست گزارش داده بودند. ما سلاح درست میکردیم. جعبه جعبه تفنگ که از میدون جنگ می آمد، ما تعمیرشون میکردیم و دوباره بهش باز میگردوندیم. تا این که وطنمون بتونه ببره، یا بهتر بگم تا این که دنیای کوچکی که ما میشناختیم بتونه به حیاتش ادامه بده. به این نتیجه رسیدم که من نباید بمیرم. من آخرین امید مردمم هستم.. امید تمام انانی که از بین رفتند و منو اینجا ترک کردند. من باید چیزی (هدفی) رو به دست بیارم. اگه من به نتیجه ای نرسم نشانی از انان در دنیا باقی نمیماند."
"خوب، حالا منو میبینی؟ (میفهمی؟). بهم بگو، چه چیزی را میبینی؟ ها...؟ تو چشم داری، دیدگانت چه چیزی را می بینند. آره درسته. تو یه یک سیمای جمجمه ای میبینی. تو منو میبینی. این جمجمه نشون میده من کی هستم.. نشان و گواه انسانیت من هست. من نه وطنی دارم، نه زبانی، نه صورت و چهره ای، اما هنوز جمجمه ام رو از دست ندادم. خوب به خودم گفتم... این درد و رنج و همچنین تقلای که من رو زنده نگه میداره، هیچوقت تسکین پیدا نمیکنه، هیچوقت مثمر ثمر کاری نمیشه، هیچوقت بهبود پیدا نخواهد کرد. اینا رو میدونم، اما تصمیم گرفتم که روی امید تمرکز کنم، امید واهی که من رو تو این دنیای رو به آتیش هدایت کنه. میتونی اسمشو بذاری یک رویا. یا یک توهم مالیخولیایی. از فشاری که در درون سینه ی منه و من رو میخواد از داخل منفجر کنه، در حالی که خودم رو وادار میکنم که نباید در این مورد فریاد زد... اگرچه تمام چیزی که داشتم مُرده. تمام چیزهایی که نشانی از من داشتند مردند. من احساس تو را درک میکنم. منم حس تو رو داشته بودم."
خوب بهم نشون بده، که من تنها نیستم و تو هم میتونی برای انتقام به این دنیا برگردی. منو میبینی؟ (میفهمی؟) نمیر. نمیر! *مردن اسیر*. آه ه ه ه ه..."
*قطع نوار*
کات سین انتهایی
*چیکو متوجه ضخم پاز میشود*
چیکو: "اسنیک... اسنیک!"
بیگباس: "پزشک!"
بیگباس: "ازش به عنوان طعمه استفاده کردند. لعنتی برامون تله گذاشتند!"
پزشک: "باید درش بیاریم."
پزشک: "وقت نداریم بیهوشش کنیم، همین الان باید جراحی باز رو صورت بدیم."
بیگباس خطاب به چیکو: "ثابت نگهش دار... ثابت نگهش دار!"
*جراحی و تقلای پاز*
*پرت کردن بمب به بیرون توسط بیگباس*
پزشک: "تنفس ثابته... خونریزی فعال دیده نمیشه. دیگه پاکه... بخیش میکنم."
پزشک خطاب به چیکو: "ثابت نگهش دار. بخیه ممتد لازم داره." [برای ضخم های طویل از دوخت سریع (ممتد) استفاده میکنند.]
از بالگرد بیگ باس: "برج کنترل، مورفو وان صحبت میکنه. در مسیر حرکت و بازگشت به بیس هستیم."
از بالگرد بیگ باس: "باس، یه تماس داری."
هیویی: "باس صدامو داری؟"
بیگباس: "چه خبره هیویی؟"
هیویی: "مهمون هامون تو راهن. تخریب اوراق (اسناد مهم) و پاکسازی هواگرد کامل شد. وسایل نقلیه جنگیمون مخفیانه منتقل شدند. و زیک هم در طبقه هم کف به همراه اتم قرار داره. همه افراد حرفاشون رو یکی کردند. تور بازرسی تا موقعی که تو میرسی خونه تموم شده."
بیگباس: "سربلندم کن."
هیویی: "به محض رفتن اونا، آژانس هم ما را به عنوان نمادهای صلح جهانی ستایش میکنه."
*قطع کات سین*
بالگرد بیگباس: "برج کنترل مورفو وان صحبت میکنه. صدام رو دارید؟
"صدا نمیاد ـــــــــــ خطوط کار میکنه اما..."
*مادربیس در آتش*
*انفجار C4 در پایه های بیس*
*درگیری بیگ باس و تیم با XOF*
*فرار بیگ باس و میلر با بالگرد*
کاز: "بازرسی چیزی جز حقه نبود. یه صدای انفجار شنیدم، بعد..."
کاز: "اونا ما را مثل یه ویالون بازی دادند!"
[نواختن ویالون به مانند بازی دادن - یا چیزی شبیه به این - یا اینکه WTF is this Miller؟!]
کاز با عصبانیت به بیگ باس: "بهم برش گردون! این اصلا عادلانه نیست! اون بیس مال ما بود... ما با دستای خودمون ساختیمش، لعنتی!"
*کاز با عصبانیت به طرف پاز میرود*
کاز: "جاسوس عوضی...! یالا، حرف بزن عوضی! یالا بلند شو به حرف بیا!"
*به هوش آمدن پاز و رفتن به سمت درب بالگرد*
کاز: "کوچولوی...." [اسپول: عوضی!]
پاز: "بمب! یدونه..."
بیگباس: "نگراش نباش، درش اوردیم."
*باز کردن درب بالگرد توسط پاز*
*نگاه کردن پاز به سمت پایین و فهمیدن (؟)*
پاز: "یه بمب دیگه در داخل..."
*خودکشی پاز*
بیگ باس: "نـــــــه!"
*بوم!*
*پایان*
بعد از حادثه
"دود ناشی از این فاجعه حتی از ساحل نیز مشخص بود.
رسانه ها تقصیرات را به گردن "ارتش های خصوصی پول-پرست" می اندازند. و به دنبال آن رسوایی دیگری با روانه شدن انگشت اتهام به سوی ایالات متحده به عنوان یکی از مشتریان سازمان MSF به وجود آمد.
در واکنش به این خبر، وزیر دفاع آمریکا آشکارا اعلام داشت که "نه ایالت متحده و نه متحدان آن هیچ گونه ارتباطی با این حادثه داشتند."
گزارشات با این که حاکی از آن اند که بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی از پایگاه دیدن کردند اما سازمان ملل و آژانس هر دو خاطر نشان کردند که "هیچگونه بازرسی از طرف آن ها در روز حادثه صورت نگرفت."
بقیه کشورها از جمله کشورهای در لیست بلند بالای مشتریان MSF، از دادن پاسخ در این خصوص این حادثه امتناع کردند.
شمار تلفات نامشخص باقی ماند و تاکنون هیچ گونه خبری از نجات یافتگان این حادثه در دست نیست.
گرچه اندکی پیش از حادثه و همچین بعد از آن، تعدادی بالگرد نظامی ناشناس در منطقه رویت شدند."
.
.
اسکالفیس: "آهنگ مورد علاقت. نیکولا. بارت. [تنها] مهاجر بودند. [اما] به اشتباه اعدام شدند. اما مرگشون حامل پیامی برای بقیه بود. اینکه جامعه ما، جامعه ایه که آدم بی گناه رو میکشه. تو هم باور داری فداکاریت باعث میشه دنیا تغییر کنه؟ [تعمیم به نیکولا و بارت]. اگه اینجوری باشه الان وقتشه."
اسکالفیس: "سایفر از زمان اون آزمایش بزرگش [پروژهی Les Enfants Terribles] خودشو قایم کرده. سال هاست که کسی اونو ندیده. تنها چیزی که ما دیدیم دستورات بوده که از طرف مامورها[ش] هست. به غیر از تو ــــــــ تو باهاش ملاقات داشتی، رو در رو، تا اینکه بتونی با بیگ باس ارتباط برقرار کنی."
اسکالفیس: "بهم بگو او کجاست. سایفر کجاست؟ زیرو کجاست؟"
اسکالفیس: "من هیچ وقت هیچ شناختی از انتخاب کردن نداشتم. جایی که متولد شدم، زبانی رو که صحبت کردم. من هیچ وقت اون آزادی رو که برای خودم انتخاب کنم رو نداشتم . اما تو، حالا، آزادی. هرکاری دوست داری انجام بده."
پاز با صدای بی جان: "این باعث میشه بیگ باس نجات پیدا کنه؟"
پاز: "ممکنه."
پاز: "واقعا زیرو رو برای من میکشی؟"
اسکالفیس: "[میکشم اما] نه به خاطر تو."
پاز: "بسیار خوب. زیرو هستش در..."
... *صدای قطع کردن نوار*
وقایع تاریخی پس از آن [نکته: معمولا لیست کردن این وقایع تاریخی در بازی های کوجیما شایع است، گرچه بیشتر آن ها ارتباطی با بازی ندارد و به منظور واقعی جلوه دادن داستان بازی است، اما به نظر می آید حداقل 3 مورد از آن ها نکات مهم داستانی هستند.]
30 آوریل 1975: کمپین هو مین چی.
17 جولای 1975: تست موفقیت آمیز سفینه فضایی شوروی و آمریکا.
1976: پروژه ی کلون سازی Les Enfants Terribles رها شد.
1977: یک پایگاه مربوط به آزمایشات زیرزمینی هسته ای در زیر صحرای کالاهاری کشف شد. فشارهای جهانی باعث شد که دولت وقت آفریقای جنوبی پایگاه را رها کند.
1979: انقلاب ایران و گروگانگیری سفارت.
19 جولای 1979: سومازا و ماجرای جبهه آزادیبخش میهنی ساندنیستاها.
24 دسامبر 1979: حمله شوروی به افغانستان.
22 سپتامبر 1980: جنگ ایران و عراق.
1980: به دنیا آمدن اولین فرزند هیویی یعنی هال (اتاکن).
7 جوئن 1981: عملیات اپرای اسرائیل.
18 آوریل 1983: حمله انتحاری به سفارت آمریکا در بیروت.
25 اکتبر 1983: حمله نظامی آمریکا به گراندا.
2002: کمپ اکس-ری و نقطه ی کور.
2008: متعهد شدن رئیس جمهور آمریکا به بستن کمپ اکس-ری.
پاز - گزارش جاسوسی: بیگباس و مادربیس
پیدا شدن نوارهای پاز
بیگ باس: "خبر از نوارهای پاز به گوشم رسید..."
کاز: "آره، به نظرت برای چی ولشون کرد؟ (جاشون گذاشت؟) و همچین اون نوار خاطرات..."
بیگ باس: "[داستان] هرچی بوده، حداقل این موضوع مشخصه که تو تصمیمش مردد بوده."
کاز: "یعنی داشته به ما سرنخ میده؟ تا بهمون کمک کنه...؟" [با گذاشتن نوارها]
بیگ باس: "به هیچ وجه نمیشه مطمئن شد، و الانم کار از کار گذشته."
پاز - گزارش شمارهی 1: ارتباط با بیگباس
پاز: "4 نوامبر 1974، منطقه ی مرزی در شهر بارانکیا، کلمبیا. ارتباط با بیگ باس موفقیت آمیز بود. زادورناف نقش استاد من رو بازی میکرد، اما بیگ باس با یک نگاه تشخیص داد که او مال KGB هست. اگرچه به نظر میرسه به من مظنون نشده. برای اون، من فقط یه دانش آموز صلح طلب و یه قربانی دیگه از سیا به نظر میرسم. ما ازش درخواست کردیم که حضور سیا رو در خاک کاستا ریکا ساقط کنه. برای اون، این به معنی خیانت به کشورش هست. قوا و نیروی جنگیش [ارتشش] از اون چه که انتظار میرفت کمتره. اونا بی هدف از یک مکان به مکان دیگه میروند بدون جایی که بتونن بهش بگن خونه. این موضوع یه فرصت بزرگ رو برای ما فراهم کرد. خوب ما از هم ازش استفاده کردیم. زادورناف پیشنهاد نقل مکان کردن به یک پایگاه ساحلی در کاستاریکا را داد تا اسنیک و افرادش بتونند از آن به عنوان یک پایگاه دائمی استفاده کنند. همون طور که انتظار میرفت، کاز این فرصت رو غنیمت شمرد.
البته بیگ باس در ابتدا نسبت به این کار بی میل بود، اما زمانی که زادورناف اون نوار رو برایش پخش کرد باعث شد ورق کاملا برگردد؛ تنها به این خاطر بود که صدای درون نوار شبیه به صدای مربیش بود. The Boss."
پاز - گزارش شمارهی 2: بیگباس
پاز: "نیکد اسنیک، مردی که یک بار دنیا را از آستانه ی جنگ اتمی نجات داد. و به خاطر خدماتش به وی لقب "بیگ باس" داده شد. اما بعدا وی به یک مزدور تبدیل شد، و تمامی القاب و همچنین وطنش رو ترک کرد..."
[نکته: ادامه این نوار پاز به این ذلیل که دقیقا داستان پیس واکر رو توضیح میدهد [مقاله داستان آن در بازی سنتر موجود است] و همچنین نوار خاطرات پاز که در واقع یک بخش کاملا فرعی در داستان بازی هست و ضمن اینکه در این مقاله در نظر گرفته شده که بر روی داستان اصلی Ground Zeroes تمرکز شود، در آینده این دو نوار به صورت یک مقاله مجزا در اختیار شما قرار خواهد گرفت.]
_________________________________________________________________
______________________________________________________________________
انتقام دلیلی برای ندیدن حقایق !! ( تحلیل کوچیکی در مورد داستان MGSV ) - امید درکه
سازمان " میهن پرستان " و یا " Cipher " بیشترین نقش رو در تمامی نسخه های سری MGS داشته ( بجز نسخه MGS3 ) و به طوری شروع تمامی اتفاقات زیر سر این ارگان یا گروه بوده !! نکته جالب در مورد MGSV:Ground Zeroes و حتی MGSV:The Phantom Pain مقصر نبودن این سازمان در اتفاقاتی است که شروع داستان MGSV را کلید می زند. Big Boss و Zero در حال فرمانروایی جداگانه خود هستند و هر کدام در گوشه ای از جهان در حال گسترش منابع و ارتش خود هستند، بیگ باس در حال بهینه سازی و پیشرفت Mother Base و Zero در حال گسترش منابع میهن پرستان و اداره آن، تا اینکه سر کله شخصی به نام Skull Face پیدا شد! اما او کیست ؟! در این مورد دقیقاً و به صورت رسمی مشخص نشده که آیا این شخصیت در نسخه های قبلی بوده و یا شخصیت جدیدی است. چیزی که واضح است تنفر شدیدش از Big Boss و Zero است ! و آن هم به احتمال زیاد مربوط به کشته شدن خانواده و مردم دهکده اش در حمله ای بوده که به احتمال زیاد به Zero و Big Boss مربوط می شده.
صبر کنید ! بحث SF را نگه دارید !! جنگی که در حال اتفاق افتادن است، اصرار برای انتقام، انجام دادن هر کاری توسط بیگ باس برای انتقام و هر اتفاقی که در این نسخه خواهد افتاد ! فقط به این علت که Big Boss و Kaz فکر می کنند این Cipher ( میهن پرستان ) بودند که به Mother Base حمله کردند و خبر ندارند دشمنی قدیمی برای کشتن هر دوی این گروه تمام قوای خود را آماده کرده. پس باید منتظر اتفاقات جالبی باشیم، واقعاً اگر روند داستان به همین شکل باشید هیچ چیز قابل حدس نیست.
و اما Skull Face .. دشمن خونین رئیس و زیرو، وقتی به دشمنی این شخصیت و سعی در انتقامش فکر می کنم شاید بهتر بود عنوان مقاله رو "انتقام در انتقام" انتخاب می کردم !
این که برخورد Skull Face و رئیس در چه زمانی بوده نکته ی بسیار مهمی است کمک شایانی در حدس و گمان هایمان می کند، شاید Skull Face یکی از قربانیان بمب اتمی بود که ولگین در روسیه استفاده کرد و Zero و Big Boss هم به صورتی در آن دخیل بودند ( طبق لهجه مجارستانی Skull Face ) و یا قبل از جدایی رئیس و زیرو حمله ای به منطقه ای شده و ناخواسته دهکده ای در این عملیات به خاک و خون کشیده شده و به این صورت Skull Face شکل می گیرد و خود را بدون اسم، چهره و کشوری می داند.
Skull Face، Big Boss، Zero این تقابلی است که مطمئناً در MGSV:TPP اتفاق افتاد اما نتیجه انتقام ستیزی این شخصیت ها مشخص نیست، اگر تصور کنیم پایانی که در MGS4 دیدیم درست باشد، Zero تا آن زمان زنده می ماند و نه SF می تواند او را بکشد و نه Big Boss، Big Boss که انتقام کورش کرده در انتها متوجه اشتباه خود و روبرو شدن با مقصر اصلی 9 سال کمایش می شود ( Skull Face ) و در انتها او را می کشد و روحیه اش برای همیشه انتقام ستیر و خشن می شود و این دلیلی برای Zero می شود تا بتواند کلاً او را از معدلات حذف کند.
در مورد Skull Face به نظر این شخصیت طوری توسط هیدئو کوجیما شکل گرفته است که حدس و پیش بینی را به شدت پایین می آورد و فن ها را بیشتر تشنه انتظار این بازی می کند، اسکال فیس ادعا می کند در کارخانه ای کار می کرده و به همین علت مورد بمباران هواپیما ها و بعد از اون حمله سربازان شدند که در این حملات تمامی اهالی دهکده و خانواده خود را از دست میده، نکته جالب بین اسکال فیس و بیگ باس همین است، دقیقاً اتفاقاتی که در گذشته اسکال فیس افتاده برای بیگ باس هم رخ می دهد، بیگ باس تا مرز کشته شده می رود، تمامی سربازان و پایگاه ( دهکده ) خود را از دست می دهد و 9 سال به کما می رود اما برای انتقام زنده می ماند ! ( نکته ای که اسکال فیس به آن علاقه دارد، مانند حرفی که در یکی از نوار کاست ها به فردی که شنکجه می کرد می گفت، و انتظار داشت به مثال خودش بخاطر انتقام زنده بماند ) حتی بعد از اینکه از کما بیرون می آید سربازان به بیمارستانی که او در آنجا نگهداری می شود حمله می کنند ( حمله سربازان به دهکده )، طعم و عطش انتقام بیگ باس را زنده نگه می دارد مانند اسکال فیس !! شاید بیراه نباشد اگر بگوئیم منظور از جمله " تولد 2 فانتوم " اشاره تلویحی به اسکال فیس و بیگ باس باشد که آنقدر تشنه انتقام هستند که مرگ را هم شکست می دهند.
دلیل تلاش برای انتقام جانانه بیگ باس که مشخص و واضح است، انتقام از کسانی که به Mother Base حمله کردند و باعث کشته شدن افراد زیادی شدند که در نهایت بیگ باس را به کماء ـی 9 سال ِ فرو برد.. اما قصد اسکال فیس از انتقام چیست ؟! واضح ترین و به نظر نویسنده دلیل اصلی انتقام از بیگ باس و زیرو مربوط به بمباران دهکده ای می شود که اسکال فیس در آن زندگی می کرده و این اتفاق در زمان همکاری بیگ باس و زیرو اتفاق افتاده قبل از اینکه از هم دیگر جدا شوند و چه بسا این بمباران کار گروه بیگ باس و زیرو باشد ( خواسته یا ناخواسته ) که حتی شاید متوجه این اشتباه خود نشده باشند، اما اسکال فیس که در آن زمان ( احتمالاً ) نوجوانی بیش نبوده از چنگ مرگ رهایی پیدا می کند و تمام سعی خود را برای گرفتن انتقام خود از کسانی که این کار را کردند می کند. و حتی با زیر نظر داشتن این دو نفر ( بیگ باس و زیرو ) و در مقاطعی نزدیگ شدن به ارگان زیرو ( Cipher ) سعی در پیدا کردن زیرو می کند اما از آنجایی که زیرو و گروهش نفوذ بسیار زیادی دارند و ردیابی آنها کار غیرممکنی است اول به سراغ بیگ باس می رود و با بدست آوردن مشخصات زیرو، بیگ باس را هم از راه بدر می کند ( به نظر ! ) شاید هم تمامی این حدسیات اشتباه از آب در بیاید و نه گذشته بیگ باس و اسکال فیس مربوط به دهکده بمباران باشد و نه کینه ی اسکال فیس از بیگ باس و زیرو ربطی به اتفاقات دهکده اش باشد.
نامشخص بودن صورت Skull Face و همچنین حرفهای کوجیما در مورد تغییرات بعضی از نکات داستانی بازی ( حتی نکات پایه ای ) حدس و گمان زدن در مورد TPP را کمی با مشکل و سخت می کند، حتی بنده هم هنوز موفق به چیدمان اطلاعات در مورد بازی و چندین روز کلنجار رفتن با خودم موفق به نوشتن مقاله ای مفصل نشدم !! شاید باید تا نمایشگاه E3 صبر کرد که حدس می زنم تریلری داستانی برای فهمیدن بهتر داستان با حضور Zero در انتظارمان باشد (;
رفته رفته متوجه شوید که اسنیک دیگر آن اسنیک سابق نیست ! کم حرف شده، به سمت کودکان شلیک می کند و فقط راه خودش را برای انتقام باز می کند ! اگر اسنیک برای انتقام هم مسیر اشتباهی را انتخاب کرده باشد و هنوز متوجه نشده باشد که چه کسی قصد کشتنش را داشت چه ؟! اگر کل این ماجرا بازی میهن پرستان برای نابودی Skull Face و یا Big Boss بدست همدیگر باشد. اسنیک کم کم درمسیری گام می گذارد که والتر وایت ( بازیگر اصلی برکینگ بد ) در آن گام گذاشت، و آن هم این است که بخاطر هدفی که دارد هر کاری انجام می دهد و به هر آدمی تبدیل می شود ( به گفته کوجیما )، باید منتظر ماند و دید عاقبت انتقام ها چه خواهد شد .. .
آخرین ویرایش: