احسان جان،حدس من اینه که شما داستان 5 رو یک داستان جدید میدونی یا اونطور که باید توی عمق و جزئیاتش نرفتی.شاید چون از گیم پلی اون خوشت نیومده (که منم نیومده) یا شاید هم مقالات و تحلیل هایی که من درباره ی داستانش و ارتباط فوق العاده فراوانش با داستان سری کلاسیک نوشتم رو نخوندی.داستان 5 برخلاف 4 جدید نیست و تک تک مسائلش به گذشته و ریشه های سری ربط داشتند.همین سری کلاسیکی که میگی داستانش عالیه (که منم قبول دارم) کلا همه ی داستانشون توی 5 خلاصه شده.در واقع داستان 5 به تنهایی،عظمتی به اندازه ی کل نسخه های کلاسیک داره.چون اصلا هدفش پرداختن به داستان نسخه های کلاسیک و جمع بندی اونها بوده.اون هم با این همه نویسنده ای که در طول 10 سال عوض کرده بودن و این همه پیچیدگی و شاخه ای که توش به وجود اومده بوده.نوشتن چنین داستانی کار هر کسی نیست.برخلاف نوشتن یک داستان جدید که کلا همه چیز دست خود نویسنده هست و نیاز به هیچ پیش زمینه ی داستانی یا در نظر گرفتن چیز دیگه ای نداره.درباره ی اینمسئله،توی پست قبلیم مفصلا توضیح دادم و پیشنهاد میکنم مجددا بخونی.به همه پیشنهاد میکنم!
در ضمن،اینکه گفتی نسخه های کلاسیک رو حذف کنید و ببینید که از 5 چی میمونه کاملا درسته و اتفاقا تمام حرف منم همینه.در واقع این چیزی که شما ازش به عنوان عیب یاد کردی،خودش بزرگترین حسن داستان 5 هست.داستان 5 دقیقا به نسخه های کلاسیک و مسائل گذشته ی سری وابسته هست.تا جایی که به قول خودت،اگه داستان نسخه های کلاسیک رو حذف کنیم،کلا هیچی ازش نمیمونه.برای درک بیشترش،اون رو با داستان 4 مقایسه کن.کلا اگه کل نسخه های کلاسیک روهم حذف کنیم،هیچ خللی به داستانش وارد نمیشه.چون همه چیز جدید بوده.باز توی سناریوی ایدا اومد یک ذره داستان به ریشه های سری ربط پیدا کرد که باز همونم از شاهکارهای نویسنده ی 5 بود.خب حالا شما این داستان رو با داستان 5 مقایسه کن.داستانی که به قول خودت،اگه نسخه های کلاسیک رو ازش کم کنیم هیچی ازش نمیمونه!
به عبارت دیگه کل مسائل و پتانسیل های نسخه های کلاسیک رو جمع کردن و حاصلش شده داستان 5.این داستان حتی پا رو از سری کلاسیک و ریشه های داستان هم فراتر گذاشت و مسائلی مثل گل های (نردبانی به آسمان) و خاندان تراویس رو مطرح کرد که خودشون سرمنشا تاسیس آمبرلا و شکل دهنده ی داستان نسخه های کلاسیک بودند.یعنی داستان از لحاظ زمانی و رسیدگی به ریشه های داستان،حتی به قبل نسخه های کلاسیک برگشت.حالا خودت فکرشو بکن دیگه!
نیما جان من تمامی کامنت های شمارو میخونم و واسه وقت و دقتی که میذاری احترام زیادی قائلم, اما با حرفت موافق نیستم.
فرق چهار و پنج اینه که تو چهار تیم تهیه کننده تصمیم نگرفته خط قبلی داستان رو ببنده و اتفاقا یه جورایی شجاعانه سعی کرده مسیرهای جدیدی برای سری ترسیم کنه تا از ورطه ی تکراری که الان شاهدشیم جدا بشه, کاری به موفق بودن یا نبودنش فعلا ندارم چون بحث جدایی میطلبه.
اما تیم پنج اومده ساده ترین کار رو انتخاب کرده, استفاده از مواردی که تو قسمت های قبلی بوده و لینک کردن اون ها, این تصمیم به نوبه خودش خوبه منتها به شرطی که هوشمندانه انجام بشه.
تو پنج خیلی سرسری اومدن یه سری اتفاقات رو تعریف کردن, اتفاقاتی که شاید منو شما هم میتونستیم به نحو دیگری تعریف کنیم. این که چهارتا شخصیت خلق کردنو حالا واسه اینکه مثلا عمق یا ربط بدن گفتن فلانی دختر فلانی هستش و این ارتباطو داشته به نظر من پیچیدگی داستانی زیادی نیست.
ما قبلا میدونستیم که تو درگیری عمارت جیل و وسکر ناپدید شدن, حالا اونجا اومدن یه فکر خیلی ساده کردن, وسکر جیل رو به یه طریقی نجات داده و داره ازش استفاده میکنه با اون شی که تو سینشه, اخه این شد داستان؟ این شد سناریو؟ شخصیت جیل توی پنج بسیار ضعیف بود, شخصیت شوا بسیار ضعیف بود.
ریتم داستان خیلی تند و سطحی بود و شمارو درگیر نمیکرد. مرتب کریس از نقطه a به نقطه b میرفت زامبیارو لت و پار میکرد, باس فایت های اکشن انچنانی داشت
و مجددا بدون اینکه داستان بازی استراحتی بکنه, مقدمه چینی بکنه باز به نقطه c و نبردها. این وسط یه سری کات سین فقط,نمایش داده میشد, داستان عمق نداشت.
بگذریم که موجودات خنده داری مانند ماجینی های موتور سوار یا جنگجو که کاور میگرفتنو تیر مینداختن که مدت ها مایه طنز و خنده شده بودن تو این قسم خلق شدن
شما فضای کلی داستان رو با شماره یک مقایسه کن, جیل, کریس وسکر.. داستان خیلی اروم پیش میرفت, شما تو قکر فرو میرفتی, قابل حدس نبود و گره های مختلف داستانی داشتی. این ساختنان چیه؟ این فایل ها چیه؟ این معما باید حل بشه و شما مجبوری از مکان های مختلفی سر دربیاری, دیتا جمع کنی, به مرور تو این چرخه راز و رمز بازی اشکار میشه و درعرض چند سوال دیگه ایجاد میشه, تازه یه کلید میگیری برمیگردی نقطه اول وارد یه در میشی و کلی سوال پیش میاد. شخصیت ها, ربکا؟؟؟ بری, واقعا عالی.
داستان شماره 2 , چقدر عمیق, چه شخصیت پردازی های قوی و زیبایی مانند لیون و کلیر, و شخصیت های منفی, و شخصیت های فرعی. من عاشق اون تیکه ای هستم که تو زندان با اون روزنامه نگار روبرو میشی, شخصیت پردازی همون روزنامه نگارم شاهکار بود. هانک ...ایدا, چه سخصیت مرموز و پیچیده ای, و اون سقوط غمناک, دکتر و همسرش... داستان پیچیده و تودرتو.
حتی نمسیس رو هم من داستان زیبایی میدونم, شخصیت مرموز نیکولای, اشنایی با کارلوس, غولی مانند نمسیس, اون سربازی که خودش رو منفجر کرد , اون دو نفری که توی ساختمان اواخر بازی تو اغوش هم جون دادن و شما یه ممو ازشون پیدا میکنید. بیمارستان که کارلوس توش پا میذاره وای. و محیط خفه و تنگ راکون سیتی.
نحوه روایت داستان این قسمت ها فوق العادس,
این قسمت هاس که ما جرات میکنیم میگیم میشه رزیدنتو کتابش کرد! دیگه وارد ورونیکا و زیرو نمیشم که خودت و دوستان بهتر میدونید چه خبره توش از نظر داستانی و چه شاهکارهایی هستن.
پنج رو من یه تقلب بزرگ میدونم! برای این که کار خودشونو راحت کنن از المان های قبلی استفاده کردن و راه سری رو بدجور بستن بدون این که راهی باز کنن!
اوکی, وسکر باید یا نباید کشته میشد کاری نداریم, اما این تیم ایا راه فراری برای ادامه سری باز کرد؟؟؟؟ چت شخصیت مهمی ایجاد یا از شخصیت های قبلی بولد شد؟ دقت کنید تو چهار اگه شخصیت جدیدی خلق نشد اما شخصیت ایدا خیلی زیبا برجسته شد, مرموز شد و فوق العاده پرپتانسیل برای ادامه سریی, ایدا مامور ویژه سازمان که وسکر کبیر رو دور زد! فوق العاده مهم بود این حرکت برای ادامه سری , اما تیم هایی که در ادامه اومدن با ساده لوحی این راهی که باز شده بودو نادیده گرفتن و از دست رفت این پتانسیل بسیار قوی.
ایا در پنج وقتی.نوییسندگان محترم پرونده وسکر و بلکه کل رزیدنت اویل رو میبستن در انتها یا اواسط بازی نکته مبهم مهمی ایجاد کرد که سری بتونه ادامه پیدا کنه؟
دقت کنید که قسمت های قبلی اگر این نکته رو ایجاد کردن یا نکردن اما حداقل راه اصلی داستان که وسکر بود رو نبستن, اما تیم پنج وقتی وسکر رو میکشه باید یه حرکتی واسه ادامه داستان میزد اما این قدرت رو نداشت, اون ها صرفا برای مهم جلوه دادن کارشون گفتن خب, تقابل کریس و وسکر که پایش گذشته شده, ما روبروشون کنیم و کریس هم وسکرو میکشه, حالا برای خالی نبودن عریضه یه شوا هم بیاد تو کار اون بکشه که مثلا جالب بشه! جیل رو هم بیاریم, بگیم وسکر نجاتش داده و الان در خدمتشه!
این کل داستان پنجه و من خیلی سطحی میبینمش, هم به لحاظ این محتوا که عرض کردم و هم به لحاظ روایتگری داستان که بازیباز اصلا درگیری داستانی خاصی نداره و مدام تو جنب و جوشو کشتاره و داستان اصلا استراحت و چالشی نداره, خیلی هم سرراسته!
پس باز هم تاکید میکنم که پنج به هیچ وجه به سری کلاسیک حتی نزدیک هم نیست چه برسه در سطحشون باشه! در مورد چهار فعلا اظهار نظری نمیکنم اما به لحاظ شجاعتی که توی ایجاد مسیر جدید برای رزیدنت به خرج داده و نه کپی کاری و از زیر کار دررفتن تحسینش میکنم!