اولا بگم من دوتا چیز کوچیک برام اسپویل شد که همشم از همین اینترنت و همین یکی دو روز اخیر بود. اولیش بارداری دینا بود که یکی از بچه ها همینجا داخل اسپویلر بدون نام گذاشته بود
دومیش اینکه بعد چپتر day 3 الی، نوبت کی میشه
اولش بگم شدیدا داشتم میگفتم واقعا روند داستانی خالی بنظر میرسه. یعنی داستان شده بود مرگ جوئل و سفر الی برای انتقام که این پی یک بار فقط سمت نورا رفت و ترامای بعد اون بعدشم به ابی رسید... بجز این هم مسائلی مثل بارداری دینا و یا حتی اومدن جسی بشدت بی دلیل بود. وجود Scars هم همچنین! تا اینجای داستان البته. ازینجا به بعدشو نمیدونم... و جدن فکر نمیکردم با ورود ابی بتونن ورقو برگردونن چونکه ابی همون نیم ساعت ابتدای بازی که قابل بازی بود بشدت نچسب بود! و تنفر شدیدی ازش وجود داشت... همچنین میگفتم الان الی این دوستای ابی رو کشت و اینقدر الکی بودن و یک شخصیت پردازی درست نشدن؟
ولی پایان داستان الی بشدت غم انگیز بود (چپتر 3
ته داستان اصلیو نه میدونم و نه منظورمه
) و اینکه اون دوستای ابی رو کشت مخصوصا اون زنه بارداره بشدت بد بود... بعدش هم که حمله ابی به تئاتر و مرگ جسی (خوشم نمیومد ازش خیلی
فقط این عزیز یکی از بهترین ست پیس های ناتی داگ رو سبب شد
روز 2 سیاتل فکر کنم...) بعد هم اسلحه گیری ابی روی الی و فلش بکا...
اولش که شروع با 4 سال پیش و با یک سکانس نجات گور خر چقدر خوب شخصیت پردازی کردن
کاراکتری که اینقدر ازش متنفر بودم و اینکه جوئل و محبوب ترین کاراکتر سری رو اونجوری کشت، چقدر خوب شد
و بعدش صحنه بیمارستان و مرگ پدرش... این واقعا غم انگیز بود... و اینو منم قبول داشتم که جوئل anti hero داستان بود. و شاید فایر فلای ها خوب ها بودن و خوبه که این دید رو اینجا نشون دادن...
بعد اون سکانس مرگ جوئل دوباره پخش شد و اینبار درد هر طرفو حس میکردیم. اینکه الی و جوئل چه حسی دارن، اینکه این گروه WLF ها چه حسی دارن! و بعدش هم شروع توی استدیو و کمپ WLF ها و اینکه این ها ادم خوبه ی داستان خودشونن...
چقدر اینو دوست داشتم که هر طرف داستان رو نشون دادن. اینجوری بهتر میشه قضاوت کرد و واقعا با همین نیم ساعت خط داستانی جدید؛ الان بنظر این ها ادم های بهتری میان
چقدر واقعا با بازی حال کردم این یک ساعت اخیر...
تا اینجای کار هم 17-18 ساعت رفتم... و لعنتی چقدر بزرگه
بنظر یک 10 ساعت دیگه ای هم مونده باشه... و امیدوارم توییست های داستانی بیشتری داشته باشه و داستان سمت های جدیدی به خودش بگیره
مخصوصا که الان خود قضیه ابی و دلیلش رو فهمیدیم و امیدوارم داستان خیلی بیشتر داشته باشه و پر تر باشه... (هنوز اونقدر ارضا نشدم
)
پ.ن. مرحله اکواریوم در کمال بی هیچ بودن اوج ترس رو داشت برای من
شدیدا دستام داشت میلرزید از مواجهه با ابی