The Last of Us [پست اول حتماً خوانده شود]
- Thread starter Akiba
- تاریخ آغاز
oldashkan
کاربر سایت
آخه اون مرحله كه الي هستي كليكر بت برسن Gameover ميشي و الي بدنش مقاوم هست
Xbox One easter egg in The Last Of Us...
SMM9
عضو تحریریه
همونطور که یه دوستی هم اشاره کرد متاسفانه الی با دیدن اون گوزن یاد زمستون افتاد و منم تو صفحات قبل اشاره کردم که بازی یه مفهوم خیلی خیلی بد درباره الی داره که تو این بخش که شما گفتی مطمئن شدم اون دیوید غلط هایی کرده:d
متاسفانه اونجا الی از David حامله میشه و مجبور میشه بچش رو سقط کنه 
توی بیمارستان هم اون دکتر ها میخوان بچه دومش رو سقط کنن ...
و دلیل ناراحتی الی بچه ناخواسته بوده #
توی بیمارستان هم اون دکتر ها میخوان بچه دومش رو سقط کنن ...
و دلیل ناراحتی الی بچه ناخواسته بوده #
x to the z
کاربر سایت
اسپویل داستانمتاسفانه اونجا الی از David حامله میشه و مجبور میشه بچش رو سقط کنه
توی بیمارستان هم اون دکتر ها میخوان بچه دومش رو سقط کنن ...
و دلیل ناراحتی الی بچه ناخواسته بوده #
داداش مطمئنی؟؟؟ تا اونجا که حافظه ام یاری میکنه تازه تو اخر چپتر رستوران می خواست به الی تجاوز کنه قبلش این حس غم و ناراحتی تو الی نبود تو زندان هم که بود دیوید همش سعی میکرد مخشو بزنه یه رابطه باهاش داشته باشه و اونو عضوی از کلنش بکنه ولی موفق نشد
farbodkain
کاربر سایت
چرا الکی شخصیت بازی را بی آبرو می کنید :d می خواست یکاری بکن David که موفق نشد.دلیل ناراحتی Ellie هم برمی گرد به همان زمستان و اینکه این مردک David می خواست کاری انجام بده.اما به نظر من بیشتر به این دلیل است که دان به Firefly نزدیک می شوند و فکر می کنه که دیگر joel را نخواهد دید و دیگر کنارش نیست.
:d
x to the z
کاربر سایت
Heart Broken
کاربر سایت
بعضی از دوستان چنان نظریه پردازی می‌کنند که آدم شاخ درمیاره!
خیلی واضحه، حوادث ناگوار و پی در پی بعد از مجروح شدن جول در دانشگاه باعث میشه الی فشار زیادی رو تحمل کنه و در آخر الی مرگ رو در چند قدمی خودش می‌دید، پس خیلی طبیعیه که یک دختربچه چهارده ساله که چالش اینچنینی تو زندگیش نداشته در مواجه با این اتفاقات وحشتناک افسرده بشه. صحنه‌ای هم که در اول فصل بهار و در Salt Lake City دیدیم فرصتی بود برای الی تا با اون حس کودکانه و پاکش، همه این اتفاقات رو فراموش کنه و دوباره همون شور و هیجانی که قبل از این حوادث داشت رو تا حدی به دست بیاره. تأثیر شدید این صحنه هم به خاطر علاقه الی به حیات وحش و حس کنجکاویش راجع به طبیعت بوده. حتی نیل دراکمن تو یه مصاحبه گفته بود هیچ هدف خاصی از انتخاب زرافه در این قسمت نداشتیم و چون به خاطر ویژگی‌های خاصش مناسب این سکانس بود انتخابش کردیم. پس دیگه خواهشاً دوستان تحلیل‌ها عجیب و غریب نکنند!
.:Frantic:.
کاربر سایت
برادشت شخصی
:به نظرم رفتار الی تو قسمت آخر نتیجه ی همه ی اون اتفاق هایی بوده که تو طول بازی رخ داد.اوایل بازی وقتی الی نشسته کنار پنجره و به joel میگه تا حالا انقدر نزدیک به Outside نبودم و با خوشحالی میپرسه که Outside نمیتونه از اینجا بدتر باشه درسته؟ در واقع الی یه جوری امیدواره به یه زندگی بهتر اما نه تنها اونو بدست نمیاره بلکه با چیزهایی روبه رو میشه که حتی اگه منم جاش بودم تو روحیه ـم تأثیر میذاشت ، حالا اونکه یه بچه ـست :d که بزرگترین و بدترین این اتفاقات از زخمی شدن Joel شروع میشه تا اینکه David رو میکشه ( ضمن اینکه اینم باید بگم که مواظبت کردن الی از joel و اون آمپول زدنش و همه چیش فوق العاده زیبا بود واسه من.کلا یه سری دیالوگ داشت این بازی که فوق العاده عالی بودن.هم قسمت هایی که جنبه ی fun داشت و هم جاهایی که جدی بود و سر یه فرصت دیگه میخوام راجع به دیالوگ ها صحبت کنیم.) برگردیم به موضوع الی. تو فصل بهار ، اون نگاه به گوزن به نظرم عالی کار شده بود چون کل اون journey رو یه بار میشد دوره کرد و درواقع اون گوزن قسمت HighLight شده ی این journey بود.
اما از یه طرف دیگه هم بخوایم نگاه کنیم به قضیه ، همیشه به آخر راه که میرسیم یه حسی به آدم دست میده که نمیدونه دوست داره هیچوقت این راه تموم نشه هرچند دلت میخواد به پایان برسونی اون چیزی رو که شروع کردی.یعنی یه دوگانگی بوجود میاد و به همین خاطر joel به الی میگه هنوزم دیر نشده ، میتونیم برگردیم ! ( همین یه موضوع جالبی هست که میشه روش بحث کرد.واسه خودم خیلی پیش اومده و یه کاری رو داشتم تا انتها انجام میدادم ، به آخرش که میرسیدم با خودم میگفتم خب که چی ؟ این همه زحمت واسه چی؟ اما یه چیزی هست که میگه باید ادامه بدی ) تو این بازی اون چیزی که میگه ادامه بده الی ـه که میگه بعد از این همه چیزهایی که برامون اتفاق افتاد برگردیم؟ همه ی اینها نمیتونه برای هیچی باشه ! و از اون به بعد الی دوباره بیدار میشه هرچند که یه قسمت کوتاهی رو در بر میگیره. ( اون منظره ی زرافه ها هم خیلی قشنگ کار شده بود ) درکل میخواستم بگم اون چالش هایی که الی باهاشون مواجه شد ، چه کوچک ، چه بزرگ تو روحیه ـش تأثیر گذار بود.
اما از یه طرف دیگه هم بخوایم نگاه کنیم به قضیه ، همیشه به آخر راه که میرسیم یه حسی به آدم دست میده که نمیدونه دوست داره هیچوقت این راه تموم نشه هرچند دلت میخواد به پایان برسونی اون چیزی رو که شروع کردی.یعنی یه دوگانگی بوجود میاد و به همین خاطر joel به الی میگه هنوزم دیر نشده ، میتونیم برگردیم ! ( همین یه موضوع جالبی هست که میشه روش بحث کرد.واسه خودم خیلی پیش اومده و یه کاری رو داشتم تا انتها انجام میدادم ، به آخرش که میرسیدم با خودم میگفتم خب که چی ؟ این همه زحمت واسه چی؟ اما یه چیزی هست که میگه باید ادامه بدی ) تو این بازی اون چیزی که میگه ادامه بده الی ـه که میگه بعد از این همه چیزهایی که برامون اتفاق افتاد برگردیم؟ همه ی اینها نمیتونه برای هیچی باشه ! و از اون به بعد الی دوباره بیدار میشه هرچند که یه قسمت کوتاهی رو در بر میگیره. ( اون منظره ی زرافه ها هم خیلی قشنگ کار شده بود ) درکل میخواستم بگم اون چالش هایی که الی باهاشون مواجه شد ، چه کوچک ، چه بزرگ تو روحیه ـش تأثیر گذار بود.
آخرین ویرایش:
صحنه ای که میلگرد وارد بدن جول میشه تعاملش با الی و دیالوگ هایی که ردو بدل میکنن ورای استثنائی و شاهکاره ! یکی از بهترین سکانس های بازی در کنار Openning .
Kiami
کاربر سایت
از اون حرفا بودا
( این به اون در ) یه دختر بچه وسط اونهمه ما جرای غم انگیز و پر استرس می خوای برقصه !؟ 
orbis
کاربر سایت
کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند
Google