محمد آقا ، یکم از عناصر روانشناسی استفاده بکنید، و سعی کنید ترس رو به داخل شخص ببرید و از ترس آنی(هیستریک) کمتر استفاده کنید
به امید خدا داستان خوبی میشه:d
آره منم قبول دارم از آقا بهنام ، که دیگه روانشناس شهر هستن، کمک بگیرین و ترس رو روانشناسانه کنین ،
شبیه بیماری مالیخولیا یا هیستیری :d(خواستم بگم منم یه چیزایی بلدم)
ولی چمله اولی رو خدایی جدی گفتم حتما کمک بگیر ، ایشون واردن
داستاناتون رو از الان تو تاپیک : یک داستان سایلنت هیلی واقع در همین فروم بزارین
من هم تلاش می کنم هدف اصلی این تاپیک یعنی مطالبی که در سری که جا مونده رو اینجا روشن کنم و تاپیک رو مثه روال قبل پیش ببریم
با تشکر از شما
یه توضیح بدم برای رنگ زمینه بازی ، این رنگ که آمیزه ای از قهوه ای تیره و قرمز هست ، در تمام مدت جلوی دید ما قرار میگیره ، این ترکیب باعث ایجاد خشم و دلمردگی و هراس از نا دانسته ها میشه که با ایجاد نور محصور شده(مثلا چراغ قوه) باعث ایجاد درد و ترسی ماندگار در ذهن میشه که معمولا فقط میشه با ترکیب رنگ سبز و آبی و قرمز از بین بردش ، یعنی این اثر ذهنی از بین نمیره تا با رنگ های این شکل از یاد بره! برای همین هم هست که شهر در (دنیای دیگر ور دنیای حاضر ) خیلی اثر متفاوتی روی ذهن دارند، این تنش در ایجاد رنگ تحسین شدس و تا حالا در تمام سری حضور داشته.:d
صبر کنین ببینم ، من یه فیلم مربوط به همین دوره دیدم خانواده ای پسری رو به فرزندی قبول می کنن و اون بچه ی لوسیفر بوده و در نهایت پدر خانواده اون رو به کلیسایی می بره تا بکشه ، اسمش طالع نحس بود فکر کنم
برای اینکه سایلنت هیل رو کامل بفهمیم چه راه هایی هست؟
به نظرم باید از یک شروع کنیم بدون اینکه به بازی دیگه ای نگاه کنیم بریم تا شترد مموریز!
من چند باری این کارو کردم چه حالی دادا؟:d
امتحانش ضرر نداره که!