برندون سالیوان یک مرد ثروتمند اهل نیویورکه که بیش از پیش به روابط جنسی و پ*ر*ن*و گرافی معتاد شده. اما اعتیاد برندون رازی با شرمی بیشتر رو پنهان کرده. فیلم بطور صریح اون رو نمایش نمی ده ولی به این اشاره می کنه که برندون و خواهرش سیسی از واقعه ای در گذشته رنج کشیدن که جای زخم اش بر روی هردوشون باقی مونده. این "واقعه ی شرم آور" می تونه سوء استفاده جنسی توسط یک بزرگسال بوده باشه یا رابطه ای بین این دو, یک حادثه مبهم در زمان آشوب های ایرلند یا حتی شاید همجنس گرایی سرکوب شده. انتخاب به عهده بیننده است.
وقتی سیسی به خونه ی برادرش نقل مکان می کنه برندون پسروی می کنه. اون از تمام دخالت ها و فضولی ها متنفره. صمیمیت رو دوست نداره. نمی خواد کسی بهش نزدیک باشه. چرا؟ دقیق نمی دونیم. اعتیاد جنسی در روانکاوی بعنوان یک مکانسیم دفاعی جداکننده بر ضد رابطه ی احساسی و عاطفی دیده می شه که معمولا ریشه در بدرفتاری در دوران کودکی داره یا حتی تربیت سخت مذهبی, برای همین با اینکه برندون معمولا با زنان رابطه جنسی داره اما این روابط بیشتر بعنوان روشی برای پس زدن رابطه ی انسانی عمل می کنن. سیسی در مقابل کاملا متفاوته. اون به آسونی دلبستگی عاطفی پیدا می کنه و پایان یافتن روابطش معمولا به افسردگی منجر می شه. بدنش از جای زخم های خودکشی های قبلی پر شده. در اواخر فیلم وقتی برندون, سیسی رو از خونه اش بیرون میندازه, عکس العمل سیسی مثل تمام مواقعیه که با قطع رابطه رو به رو شده...
نقطه اوج فیلم شامل رابطه برندون با یک همجتسگرا و همینطور یک تجربه شدید جنسی با دو زن می شه. رودر رو شدن با همجنسگرا شاید به گرایش جنسی برندون اشاره نکنه اما نشون دهنده افراطیست که حاضره برای ارضای امیال اش ازش عبور کنه. برخورد برندون با دو زن بعنوان چیز دیگه ای عمل می کنه. یک کوشش دیوانه وار اعتیادی برای جبران بیش از حد و پاک کردن شرم اش.
بطوری قابل توجه تنها زنی که برندون به خودش اجازه نزدیک شدن رو بهش می ده یک همکار سیاهپوسته که با زنان دیگه ای که برندون باهاشون رابطه داره و همینطور به خواهرش شباهتی نداره. این زن اون رو به یاد هیچکس نمی اندازه و باهاش صمیمی می شه. وقتی سعی به برقرار رابطه جنسی می کنن برندون دوباره خودش رو از روی ترس پس می کشه که باعث می شه از هم جدا بشن. فیلم با نگاه خیره ی سوگوارانه ی برندون به حلقه نامزدی یک غریبه به پایان می رسه. حلقه به صمیمیت و نزدیکی اشاره می کنه, حسی از رابطه که البته به خودش این اجازه رو نمی ده.
فیلم قبلی مککوئین, "گرسنگی", با موضوع ارتش جمهوریخواه ایرلند(IRA) و شهادت مسیح وار سر و کار داشت. در این فیلم کاراکتر مایکل فاسبندر دست به اعتصاب غذا می زنه و مسیح وار مجازات رو تحمل می کنه تا بقیه آزادانه زندگی کنن. "شرم" هم همینطور یک ایرلندی رو نمایش می ده که خودش رو سرزنش می کنه, فقط اینجا برندون گناهش رو درونی می کنه و همین باعث تنفر از خودش می شه. فیلم همون "گاو خشمگینه", فقط اینجا رابطه جنسی جانشین مشت ها شده و اتاق خواب ها هم جانشین حلقه های بوکس.
ولی "شرم" و "گرسنگی" از بعضی جهات با هم فرق دارن. "گرسنگی" در سلول های زندان و مناطق فقرزده واقع شده بود ولی "شرم" در نیویورک پر ناز و نعمت, که در اون همه چیز مجازه و همه مرزها فراتر رفتن از خودشون رو التماس می کنن. هر دو فیلم درباره بدن, جسم و رنج شخصی هستن, اما "گرسنگی" کاراکتری رو نمایش می ده که بدنش رو به یک شمشیر تبدیل می کنه, به یک سلاح, خوردن رو برای ایجاد آزادی رها می کنه. از طرف دیگه "شرم" درباره کاراکتری در سرزمین "آزادی" است اما گیر افتاده در زندان جسم. یک فیلم درباره خودداری است, درباره کنترل کردن امیال, فیلم دیگه درباره زیاده روی, افراط و امیالی که انسان رو برده خود می کنن.
از این نظر "شرم" شاید درباره یجور فرهنگ سرمایه داری پیچیده باشه. نیویورک در "شرم" بطور معمول بتصویر کشیده نشده, بلکه بعنوان گودالی از طمع, مصرف بیش از حد, روابط جنسی بی محبت, ازخودبیگانگی, اعتیاد و بهره برداری های تجارتی تیره. شهری است که از چیری پر شده که مارک اوژه اسم اون رو گذاشته "نامکانها", مناطق بی نام و قابل تعویض از تردد که بیش از پیش گسترش داده و بر فرهنگ معاصر چیره می شن. مککوئین شهر رو به مناطقی تبدیل می کنه که در اون روابط جنسی بسته بندی, مبادله و فروخته می شن. محتوای جنسی در همه جا وجود داره. البته سرمایه داری نه فقط اخلاقیات ما رو بلکه اساسا واکنش ما رو هم نسبت به امیال تغییر داده. برندون به رابطه جنسی بی پرده نیاز داره و رازها/شخصیت های آشفته انسان ها براش دارای چیزی بیش از حد تکون دهنده است که بخواد اون رو حتی در نظر بگیره. وقتی خواهرش آوازی رو در یک کلوپ می خونه, آوازی درباره نیویورک بعنوان شهری که در اون "رویاها به حقیقت می پیوندند", واضحه که برندون از یک جهت با شهر قراردادی فاوستی بسته, دست کشیدن از تمام قضاوت های اخلاقی برای استفاده از مستی بی وقفه و بیش از پیش شدت یافته. آواز سیسی به آینده ای آخرالزمانی می تونه اشاره داشته باشه که در اون عشق حقیقی و حفظ جامعه ای عاطفی بنظر غیر ممکن میاد.
زیباشناسی فیلم سرد و آشفته کننده است. کارگردان ما رو به چشم چرانهای شرم آور تبدیل می کنه. فیلم تا حدی از "آخرین تانگو در پاریس" منشعب شده.
8/10