وقتي جنازه باباش رو ميبينه وجدانش بهش تيكه ميندازه و ميگه كه "نكنه ميخواي باز بري به جزيره زمان و زمان رو برگردوني به قبل از مرگ پدرت" پرنس هم براي اولين بار
نوشته شده توسط Miesam:دوستان من اینتوری که تو بازی نما خوندم پادشاه ایران برای شنهای زمان میره یکی میشه یک داستان کامل توضیح بده اخه من هر داستانی خوندم اینتوری نبوده
خواهش ميكنم. شما كه استاد مايي تو پرنس ! :mrgreen:الب بود....من زياد تو بازي به اين رد و بدل گفتگوها دقت نمي كردم...براي همين هم يه سري چيزها رو الان دارم متوجه مي شم....ممنون
دوستان من دارم داستان بازی رو با جزئیات بیشتر نسبت به داستان های دیگه ای که از این بازی خوندید مینویسم. فعلا اولشم ! بزودی آماده میشه تو یکی از همین تاپیک های پرنس میذارمشبرای کسایی مثل میثم که همه نسخه های بازی رو انجام ندادن![]()
یا اینکه زبانشون خوب نیست و داستان رو نمیدونن فکر کنم مفید باشه
ماشاا....همه داستان نويسن.....مي گم شماها كه همتون مي تونيد دست به قلم بشيد چرا براي صفحه اول نقد نمي نويسيد؟
and me
چاكرتم ! من كه دست به قلمم خوب نيست همين رو هم كه الان دارم مينويسم وسطش گير ميكنم ! چون اصلا ادبياتم خوب نيست قبلا هم كه نقد مينوشتم از اين مشكلات زياد داشتم
ببين خواستن توانستن هست...اگه بتوني نقد هاي خوبي رو بنويسي حتما ادبيات خوبي هم داري
حالا داستانت رو بنويس مشخص ميشه كه چجور جمله بندي داري
راستی دوستان منم داستان پرنس 4 رو دارم می نویسم خیلی قشنگ شده ولی چه فایده این داستان که نمیره رو پرده
