Prince of Persia

سلام
خوب منم که همه به خاطر همین بازی پرنس بیشتر شناسایی می کنن
امیدوارم این فرم سرپا و قدرت مند باشه تا من و بقیه دوستان بتونن فعالیت مثبت و سریعی داشته باشن

موفق باشید
از طرف طرفدارن شاهزاده ایرانی ;)
 
ميثم بيا اينم چند تا اواتار از نسخه يك بازي هر كدوم خوشت اومد بردار خوشت هم نيومد كه هيچي ! :

1.gif
2.gif
3.gif
4.gif
5.gif
6.gif
 
دستت درد نکنه خیلیزی با هستش فقط این دومی و سومی از سمت پچ رو اگر از جلوشون رو داشتی خیلی عالی میشد ممنون
راستی اواتار خودم خوبه
من رسیدم پیش وزیر غورباقه می خوام بکشمش تا بعضی ها نگن تو نمی تونی بازی رو تموم کنی
 
من برات دعا می کنم بتونی ردش کنی
میثم چی شد تو اصلا علاقه به پرنس پیدا کردی؟؟؟؟
ببینم اولین بازی اکشن ادونچرت هست؟؟؟؟
به نظر من پرنس 3 رو تموم کردی اصلا دیگه پرنس 1 و 2 جلدشونم نگاه نکن چه برسه بازی کنی
چون جدا نمی تونی بازی کنی
اینجوری بازی کردن که اذت رو کاملا از بین می بره×!!!!
داستانم که کاملا نمی فهمی تا 2 و 1 رو بازی نکنی پس کلا پرنس رو ولش کن و اصلا هم بازی ادونچر نکن مثل فارنهایت و مخصوصا Run Away حتی عکس هاشم نگاه نکن مخ آدم سوت می کشه چه برسه به میست×!!!!
اما درمورد وزیر جایی که دستگیره رو رودیوار می زنی در باز می شه بعد میری داخل و ...
قبل از زدن دستگیره به جای اینکه بری سمت چپ و دست گیره رو بزنی برو سمت راست و صندوقچه رو بگیر تا تمام سند هات پر شه شاید برای کشتن وزیر لازم داشته باشی(من 2 تاشو برای اولین باز لازم داشتم)
در مورد ماتریکس هم رد شد مرحلش تا چند روز دیگه تموم می شه
اما اگه تصمیم گرفتی 1 و 2 رو بازی کنی و دیدی می تونی ردشون کنی یا به لطف بچه ها که رد می کنی بازم بهت می چسبه پس اول 1 بعد 2 ;)
در ضمن gamestation جان هر کس نظری داره حتما ما هم دلایلی برای حرفمون داریم مثل شما;)
 
نوشته شده توسط qx_roham_xp:
فارنهایت

:eek: :eek: :eek: فارنهایت سخت بود؟؟!!:eek:
یکی از آسونترین بازیهایی بود که تاحالا بازی کردم.رویه هاردشم اگه میزاشتین یه بچه 7-8 ساله راحت میتونس ردش کنه...
بعدشم شما مگه اولین بار پرنسو بازی کردی فول فول بودین که انقدر به این بیچاره گیر میدین. :mad:
من که میگم میثم جان شما برو یک و دو رو بازی کن خیلی هم سریع.اول هم شماره دوش رو بازی کن که طولانیتره.همینطور معما های کمتری داره و راحت میتونی ردش کنی.بعد که کامل پرنسو یاد گرفتی برو سراغ یکش.... :idea:
 
نوشته شده توسط White_Gandalf:
:eek: :eek: :eek: فارنهایت سخت بود؟؟!!:eek:
یکی از آسونترین بازیهایی بود که تاحالا بازی کردم.رویه هاردشم اگه میزاشتین یه بچه 7-8 ساله راحت میتونس ردش کنه...
بعدشم شما مگه اولین بار پرنسو بازی کردی فول فول بودین که انقدر به این بیچاره گیر میدین. :mad:
من که میگم میثم جان شما برو یک و دو رو بازی کن خیلی هم سریع.اول هم شماره دوش رو بازی کن که طولانیتره.همینطور معما های کمتری داره و راحت میتونی ردش کنی.بعد که کامل پرنسو یاد گرفتی برو سراغ یکش.... :idea:
اه قربون دهنت امیر جون
من دارم یک رو هم میرم داستانشو هم می خواید بدونید:
روزی پادشاه ایران تصمیم میگیره خودش به تنهایی بره شکار تو صحرا گم میشه پیرمردی اون رو پیدا میکنه به اون میگه رازی رو میگه از قدرت ماه پادشاه ایران به این وصیله کشور گشایی میکنه ولی هند رو نمی تونه بگیره یکی از جاسوس هاش میاد شن های زمان رو میگه به پادشاه تا میفهمه راه میوفته و به هند حمله میکنه وزیر که می خواد از این حمله برای خودش سود ببره کار رو توری میکنه که ایرانی ها میان تو قصر بقیشم که معلوم الان دارم یکش رو میرم دوشم بعد از امتحانات 2 دی شروع به رفتن میکنم ببین خدا چی می خواد انشاالله
 
روزی پادشاه ایران تصمیم میگیره خودش به تنهایی بره شکار تو صحرا گم میشه پیرمردی اون رو پیدا میکنه به اون میگه رازی رو میگه از قدرت ماه پادشاه ایران به این وصیله کشور گشایی میکنه ولی هند رو نمی تونه بگیره یکی از جاسوس هاش میاد شن های زمان رو میگه به پادشاه تا میفهمه راه میوفته و به هند حمله میکنه وزیر که می خواد از این حمله برای خودش سود ببره کار رو توری میکنه که ایرانی ها میان تو قصر بقیشم که معلوم الان دارم یکش رو میرم دوشم بعد از امتحانات 2 دی شروع به رفتن میکنم ببین خدا چی می خواد انشاالله

ميثم جون چرا خودتو الكي ضايع ميكني؟ مجبور نيستي كه خالي ببندي عزيزم ! اين چرتو پرتا رو هم تو كميك بازينما خوندي ! چون اصلا حقيقت نداره . داستان نسخه يك يه جور ديگست !

شایان جان خودت از دمو ها عکس گرفی آخه خیلی قشنگ هستند مخصوصا اولی و سومی از چپ
wink.gif

آره من عادت دارم تو بازي ها زياد عكس ميگيرم !
wink.gif


بابا اصلا حالم گرفت با این نسخه ی سومش

اصلا 2دومیش خیلی بهتر بود . خیلی کوتاه بود +++ و همینطور بی مزه +++ اه اه اه

بله حق با شماست ... نميدونم چرا نسخه سه انقدر افت كرده بود ...
 
من کی خودم رو ضایع کردم ببخشید التبه ها تو بازی نما فقط گفته بود پادشاه ایران کشور گشایی میکنه تا برسه به هند همین نسخه جدیدشم من نگرفتم هنوز بیخود نگو بعدم اون بیشتر می دونه یا شما ؟؟
خودمم ضایع نکردم من مطمئنم داستان همین
 
من کی خودم رو ضایع کردم ببخشید التبه ها تو بازی نما فقط گفته بود پادشاه ایران کشور گشایی میکنه تا برسه به هند همین نسخه جدیدشم من نگرفتم هنوز بیخود نگو بعدم اون بیشتر می دونه یا شما ؟؟

عزيزم ! نسخه يك رو بازي كن تا بفهمي كه من بيشتر از نويسنده اون كاميك بازينما ميدونم ... همشو از خودش درورده ! البته واسه خنده خوبه ها
biggrin.gif


خودمم ضایع نکردم من مطمئنم داستان همین

يعني تو مطمئني كه پرنس تو نسخه يك اولش ميره به تنهايي شكار و تو صحرا گم ميشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

موفق باشيد
eek.gif
eek.gif
eek.gif
+++
 
كمك من به اين غول بد تركيب رسيدم و نميدونم اسژيد كيل چيه ميشه يكي توضيح بده

جواب شما رو من اينجا دادم ...



بچه ها ديروز تو warrior within شمشیر ها رو آزاد کردم ! فکر کنم برای اونایی که ندیدن جالب باشه ! من که خیلی حال کردم :peace:

شمشیر رستم و سلاح بهرام :

http://www.bazicenter.com/forums/showthread.php?p=21335#post21335

rustam.jpg


bahram.jpg
 
سلام
دعوا نکنید
این هم داستان پرنس 1:
کشور ایران پادشاه قدرتمندی داشت که پایه و ستون کشور خود را بر اساس جادو و ستاره شناسی قرار داده بود
شاهزاده ی ایران پسری مغرور و از خود راضی بود که ما در نقش آن هستیم
به شاه(پدر ما)خبر می رسد که در کشور هندوستان ماهاراجه ای وجود دارد که دارای قدرت عجیبی هست
او شن های زمان را در دست دارد!!!
پدر ما هم که مجذوب آن می شود با لشکر کثیری به هند حمله کرده و توسط خیانت کاری های وزیر هند برای حفظ جانش سبب می شود که ما خنجر جادویی و ساعت شنی را یه دست آوریم
پس از این پیروزی جشنی ترتیب داده و دوستان و پادشاهان دیگر را دعوت می کنیم و وزیر که جادوگر نیز هست مارا وسوسه می کند که فقط خنجر زمان که در نزد ما هست می تواند این ساعت شنی غول پیکر را باز کند و قدرت ان را نمایان کند
در اینجا دختر مهارجه که اسیر شده است تقلا می کند که ما را از این کار باز بدارد اما کار ار کار می گزرد و ما شن ها را آزاد می کنیم
این شن ها با پوست هر شخصی که تماس پیدا کند او را به هیولایی اهریمنی تبدیل می کند که لشکر کسی می شود که دو نیرو را داشته باشد همان دو نیرویی که سبب می شود همه به هیولا تبدیل شوند جزآن دو نفر
-کسی که خنجر را دارد(خود پرنس)
-کسی که گردن بند جادوئی را دارم(فرح دختر ماهاراجه)
و وزیر هم با خواندن ورد های فراوان خود را ایمن می کند و آن لشکرش را بر زد ما برای به دست آوردن خنجر و گردنبند می فرستد
نه این یک بازی استراتژی نیست یک بازی اکشن ماجراجویی هست!!!
فرح به ما می گوید که این خنجر قدرت بیرون کشیدن شن ها و ذخیره ی آنها در خود را دارد و توسط آن می توان زمان را در اختار گرفت
و در نهایت با سختی های فراوان به ساعت شنی می رسیم که پرنده های اهریمنی وزیر آن را به بالای برجی انتقال داده اند
فرح به ما می گوبد خنجر را وارد قفل ساعت شنی کن تا همه چیز به سر جای اولش برگردد اما ما به او اعتماد نمی کنیم و به علت همین حماقت وزیر از راه می رسد و مجبور به فرار می شویم و چون خنجر یک بار به زمین می افتد ذخیره ی آن خالی می شود و نمی توانیم زمان را به عقب برگردانیم
و بعد از سختی های فراوان فرح به ما می گوید که وقتی کوچک بوده مادرش به او گفته است که وقتی در مشکل یزرگی گیر کردی بگو کاکولوکیا تا آن مشکل رفع شود و همین نیرو سبب می شود که ما به مکانی جدید راه پیدا کنیم راه دیگری برای رسیدن به ساعت شنی, یک میان بر اما داستان به همین سادگی ها هم تمام نمی شود زیرا در راه فرح جان خود را از دست می دهد و برای حفظ خنجر خود را فدا می کند
ما که کمی به فرح انس گرفته بودیم و بسیار عصبانی بودیم عزم خود را جزم کرده و به هر قیمتی شده به اتاق ساعت شنی میرویم و خنجر را در قفل آن فرو می کنیم و همه چیز را باز می گردانیم تا چند ساعت قبل از جنگ(همان جایی که بازی شروع شد)با سرعت تمام به سوی هندوستان رفته و با فرح شروع به صحبت می کنیم اما او دیگر ما را نمی شناسد
تمام جریانات و نقشه ی وزیر را برای او بازگو می کنیم و او کم کم باور می کند و هین هنگام هست که نزدیک های جنگ هست و وزیر وقتی کلمه ی خنجر را می شنود و می فهمد در نزد ماست برای به دست آوردن گردنبند و خنجر به اطاق وارد شده تا با لشکر توسط نیروی اهریمنی ای که می خواهد تشکیل دهد با ایران مقاابله کند
ما هم او را نابود ساخته و خنجر را تسلیم فرح کرده و وقتی نام ما را جویا می شود می گوییم کاکولوکیا!!!
داستان اولین قسمت این سه گانه به پایان می رسد.
این قسمتی از مقاله ی من هست که در مجله ی بعدی می بینید×!!!!
داستان 2 و 3 خیلی کامل تر هستند
هر کس نظری داره به نظر من بازی نکن میثم جون×!!!!
در ضمن شایان جان مرسی از یاد خاطرات گزشته×!!!!
 
قابل توجه اقا شایان که هی میگه موضوع این نبوده:
کشور ایران پادشاه قدرتمندی داشت که پایه و ستون کشور خود را بر اساس جادو و ستاره شناسی قرار داده بود
شاهزاده ی ایران پسری مغرور و از خود راضی بود که ما در نقش آن هستیم
به شاه(پدر ما)خبر می رسد که در کشور هندوستان ماهاراجه ای وجود دارد که دارای قدرت عجیبی هست
او شن های زمان را در دست دارد!!!
پدر ما هم که مجذوب آن می شود با لشکر کثیری به هند حمله کرده و توسط خیانت کاری های وزیر هند برای حفظ جانش سبب می شود که ما خنجر جادویی و ساعت شنی را یه دست آوریم
_____________
خیلی ممنون داستان مختصر مفیدی بود راستی رهام جان یک سوال الان چرا بجای اینکه بگی پرنس گفتی ما مثلا ما به فرح اعتماد نمیکنیم ممنون
 
ميثم اين دفعه يه چيزي بهت ميگما !

آخه بچه تو چقدر پررويي؟ بازم روت كم نشد؟
100.gif


کشور ایران پادشاه قدرتمندی داشت که پایه و ستون کشور خود را بر اساس جادو و ستاره شناسی قرار داده بود

نه يه همچين چيزي تو بازي بيان نشده ...
83.gif


به شاه(پدر ما)خبر می رسد که در کشور هندوستان ماهاراجه ای وجود دارد که دارای قدرت عجیبی هست

همچين چيزي هم تو بازي گفته نميشه !
95.gif


او شن های زمان را در دست دارد!!!
پ

عزيزم ! بعد از حمله به هند تازه وزير به شارامان در مورد گنجينه پر ارزش ماهاراجا توضيح ميده ...
89.gif
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or