شخصیت اصلی بازی یعنی همان مانکی در نگاه اول نتونست تو دل من جا باز کنه ولی در روال بازی این مسئله حل شد و کم کم تو دل جا شد.
مسئله دومی که من رو تو بازی اذیت کرد اسارت اعصاب خورد کن و بیخودی مانکی بود که گیر دختر افتاده بود یعنی کار انجام می دی و جونتو به خطر میندازی به زور تهدید و در حین بازی آرزو می کردم کاش میشد یه ضربه ای بهش بزنم. این مسئله ادامه داشت تا شروع روابط عشقی.
ولی در کل کمی و کسری نداشت بجز تکراری بودن روال مراحل.
مسئله دومی که من رو تو بازی اذیت کرد اسارت اعصاب خورد کن و بیخودی مانکی بود که گیر دختر افتاده بود یعنی کار انجام می دی و جونتو به خطر میندازی به زور تهدید و در حین بازی آرزو می کردم کاش میشد یه ضربه ای بهش بزنم. این مسئله ادامه داشت تا شروع روابط عشقی.
ولی در کل کمی و کسری نداشت بجز تکراری بودن روال مراحل.