Merrill در قبیله ی Alerion از الفهای Dalish در بین تپه های Nevarra دنیا آمده و سومین فرزند جادوگر قبیله است. پس مدتی وی طی گردهمایی الف ها به عنوان دستیار به رهبر قبیله Sabrae یعنی Keeper Marethari سپرده می شود. Merrill هرچه در رابطه با تاریخ الف ها و Fade آشنا هست به همان اندازه از زندگی بین مردم و ویژگی های آن بی اطلاع است.
در یکی از اطراق های قبیله فردی به نام Tamlen موفق می شود در داخل غاری یکی از Eluvianهای الف های گذشته را بیابد اما غافل از آن که توسط Blight آلوده شده است. وی طی جریانی گم شده و Merrill به دستور Marethari به دنبال وی فرستاده می شود اما هرگز وی را نمی یابد Merrill نیز قسمتی Eluvian را برداشته و سعی در پاک کردن آن از آلودگی می کند. وی که همیشه آرزو داشته دوران شکوه الف ها رو بازگرداند برای پاک کردن و بازسازی Eluvian از Marethari کمک می خواهد اما Keeper سر باز زده و به او نیز توصیه می کند دست از این کار بردارد.اما Merrill زیر بار نرفته و در این باره با یک Pride Demon ارتباط برقرار می کند که باعث می شود وی به Blood Magic روی بیاورد و کمبود Lyrium در پاکسازی Eluvian را با خون خود جبران کند. همین موضوع باعث درگیری بسیار شدید با Marethari رانده شدنش از افراد دیگر قبیله می شود.
با آمدن Hawke به قبیله آن ها برای زنده کردن مجدد Merrill ،Flemeth نیز با وی همراه شده و حتی بعد از آن از قبیله جدا شده و در شهر Kirkwall مستقر می شود. پس از گذشت سه سال و عادت کردن Merrill به شهر نشینی وی از Hawke خواهش می کند تا همراه وی به نزد Marethari رفته و با گرفتن Arulin'Holm از وی بتواند Eluvian را کامل کند. Marethari نیز در ازای آن از آن ها می خواهد موجودی به نام Varterral که به تازگی باعث مرگ تعدادی از الف های آن ها شده را نابود کنند. با رفتن به لانه Merrill ،Varterral یکی از افراد جوان قبیله به نام Pol را آن جا می یابد و قصد کمک به وی را می کند اما Pol از Merrill بیش از Varterral هراس داشته و همین موضوع باعث مرگش می شود. این موضوع تاثیر زیادی روی Merrill گذاشته اما باعث نمی شود از هدفش روی گردان شود.
مدتی بعد Merrill که هنوز موفق به بازسازی Eluvian نشده از Hawke می خواهد به کوهی که Pride Demon در آن جا زندانی است بروند اما در کمال تعجب می بینند که Marethari برای نجات Merrill از آن شیطان، وی را آزاد کرده و خود را به او تسلیم کرده است. Marethari به Merrill می گوید تمام مدت نقشه این موجود بوده که با سالم شدن Eluvian از طریق آن بتواند به دنیای فانی پا بگذارد. در همین حین Marethari کنترل خودش را از دست می دهد و توسط Demon تسخیر می شود که توسط Hawke کشته می شود. همین موضوع باعث می شود ناراحتی بسیار Merrill شده و وی را دچار افسردگی شدیدی می کند.
وی در جریان درگیری Mage ها و Templarها نیز با Hawke همراه بود و وی را یاری می کند.
نام واقعی وی مشخص نبوده و لقب Anders تنها به این اشاره دارد که خانواده وی اهل Anderfels بوده اند. هنگامی که نشانه های جادو در کودکی وی خود را نشان دادند و Anders قسمتی از مزرعه پدری را در آتش کشید، پدرش ترسیده و وی را در دوازده سالگی به Templarها معرفی می کند و آن ها نیز با قل و زنجیر او را تا برج جادوگران Ferelden می برند. Anders که برج را همانند زندان برای خود می یابد چندین بار قصد فرار از Circle را می کند و حتی هفت بار نیز در این امر موفق می شود اما باز گرفتار شده و با وضعی بدتر بازگردانده می شود. تا جایی که وی یک سال به صورت انفرادی نگه داری می شد و در تمام این مدت تنها همدم وی گربه ای به نام Mr. Wiggums بود. در جریان شورش Uldred و به هم ریختن تمام برج Anders نیز از فرصت استفاده کرده و از Circle می گریزد.
پس از آن Anders به Vigil's Keep می رود تا از دست Templarها در امان باشد اما بار دیگر توسط آن ها دستگیر می شود تا این که حمله نیروهای Darkspawn به قلعه شروع شده و با مرگ Templarها Anders با The Warden-Commander ملاقات می کند و به پیشنهاد او وارد گروه Grey Wardenها می شود تا زیر نظر The Warden-Commander از شر Templarها در امان باشد. اما Templarی به نام Rylock دست بردار نبوده و همچنان در پی دستگیری Anders است تا این که در شبیخونی ناموفق توسط The Warden-Commander کشته شده و Anders آزادیش را تا حدودی به دست می آورد.
پس از پایان حوادث Amaranthine و مرگ سران Darkspawnها Anders که با روح مظهر عدالت که در دنیای فانی گرفتار شده بود همراه شده و به وی اجازه می دهد بدنش را به عنوان میزبان بپذیرد و از آن پس آن دو یکی شده و قابل جدا شدن نمی باشند. همین موضوع به Anders قدرت زیادی می دهد اما قدرتی که گاهی قابل کنترل نبوده و Justice گاهی کامل بر Anders غلبه کرده و کنترلش را دست می گیرد. گذشته وی و همراه شدنش با Anders ،Justice را بیش از پیش بر کمک به جادوگران و تلاش برای آزادیشان مصمم می کند.
Anders همراه با بسیاری از پناهندگان از Ferelden به سمت Kirkwall رفته و آن جا به عنوان شفادهنده ای به مردم کمک می کند. Hawke که برای رفتن به Deep Roads نیاز به یک Grey Warden دارد Anders را یافته و با خود همراه می کند. با همراهی Hawke، وی نیز تلاش هایش را برای آزادی جادوگران Kirkwall بسیار بیشتر می کند تا جایی که عامل آشوب در شهر و آغاز کننده جنگ بزرگ جادوگران و Templarها می شود. Anders با استفاده از جادویی بسیار قوی نابودی کامل Chantry را در شهر رقم زده و باعث مرگ Grand Cleric Elthina می شود تا با این کار به عقیده خودش امکان مصالحه بین جادوگران و Templarها در شهر نباشد و یک بار برای همیشه جادوگران در مقابل Templarها ایستادگی کنند. با مرگ Elthina رهبر Templarهای Kirkwall یعنی Meredith نیز دستور قتل عام تمام جادوگران را داده و Right of Annulment را اعلام می کند. Hawke نیز از قتل Anders صرف نظر کرده و با وی در برابر Templarها ایستادگی می کنند و مرگ Meredith را رقم می زنند. پس از این حوادث سرنوشت Anders و مکان کنونی وی مشخص نیست.
Aveline دختر Chevalierای از Orlais به نام Benoit Du Lac است که پس از از دست دادن موقعیت و اعتبارش راهی Ferelden می شود. وی که همیشه آرزو داشت Aveline تبدیل به شوالیه ی به نامی شود نام دخترش را از یکی از بزرگترین شوالیه های زن تاریخ گرفته اما در نهایت دست تقدیر Aveline را به عضویت ارتش Ferelden می رساند.
پس از آن Aveline با Templarی به نام Wesley Vallen ازدواج می کند. وی که در جنگ Battle of Ostagar نیز حضور داشته پس از شکست ارتش قصد دوری از Blight را می کند که در راه با Hawke و خانوده اش آشنا می شود. در این حین Wesley توسط یکی از Darkspawnها زخمی شده و Aveline برای جلوگیری از عذاب بیشتر شوهرش، مجبور می شود جان وی را بگیرد. پس از رسیدن به شهر Kirkwall و گذشت یک سال وی به عضویت Kirkwall City Guard در آمده و پس از آن با کشف توطئه Captain of the Guard وقت، این سمت را گرفته و تبدیل به Guard Captain می شود. وی همچنین با یکی از زیردستان خود به نام Donnic Hendyr ازدواج می کند.
Aveline در جریان شورش Kirkwall نیز حضور داشته و به Hawke کمک می کند.
Fenris با نام واقعی Letho، زمانی برده ای در Tevinter Magister زیر نظر یکی از Magisterهای قدرتمند به نام Danarius بود. چیزی که وی را از افراد دیگر جدا می کند رگه ها و نشانه هایی از Lyrium روی بدنش هست که به وی قدرت زیادی می دهد. Fenris که از گذشته خویش چیزی را به یاد ندارد پس از مدتی موفق می شود از دست Danarius گریخته و به Kirkwall برود اما وی همچنان تحت تعقیب افراد Danarius قرار گرفته تا این که با Hawke آشنا شده و با وی همراه می شود. پس از مدتی دستیار اصلی Danarius به نام Hadriana رد Fenris را یافته و در شبیخونی به وی و Hawke که همراهش بود، حمله می کند اما توسط آن ها شکست می خورد. در لحظات آخر که Fenris قصد جان Hadriana را کرده وی به Fenris پیشنهاد می کند در ازای بخشیدن جانش اطلاعاتی از خواهر وی به او بدهد. Fenris که تا آن لحظه از داشتن خواهر بی اطلاع بوده می پذیرد اما هنگامی که Hadriana مشخصات خواهر Fenris به نام Varania را به وی می گوید، Fenris که تنفر بسیار زیادی از Hadriana داشته بر سر عهدش نمانده و جان وی را می گیرد. پس از گذشت مدتی Fenris متوجه می شود Varania به Kirkwall آمده و از Hawke می خواهد همراه وی به نزد Varania بروند اما غافل از این که همه این ها نقشه ای از طرف Danarius برای دستگیری Fenris بوده که Varania نیز در این امر همراه بوده است. پس از نبرد طولانی Hawke و Fenris با همراهان Danarius ،Danarius توسط Fenris کشته می شود. پس از آن Fenris قصد کشتن خواهرش را نیز می کند که Hawke مانع وی می شود و به Varania اجازه فرار می دهد.
با شروع آشوب Kirkwall و نبرد بین جادوگران و تمپلارها، Fenris که بیشتر زندگی خود را در Tevinter گذرانده و زشتی های زیادی از جادوگران دیده با تمپلارها همراه می شود اما در نهایت توسط Hawke متقاعد شده و به کمک وی می رود.
Naishe با نام مستعار Isabela زنی اهل Rivain می باشد که زمانی یکی از اعضای دزدان دریایی Felicisima Armada بوده است. در کودکی مادر وی پس از پذیرفتن مکتب Qun و پیوستن به آن، Isabela را نیز مجبور به این کار می کند اما با زیر بار نرفتن Isabela وی او را به فردی به نام Luis می فروشد. Luis که مرد ثروتمندی بود زندگی خوبی برای Isabela فراهم می کند اما ازدواج آن ها بدون عشق بوده و Isabela برای Luis تنها نقش یک اسباب بازی را داشته است. تا این که Luis توسط یکی از اعضای Crows یعنی Zevran Arainai کشته شده و Isabela با برداشتن کشتی Luis زندگی در قالب یک دزد دریایی و زنی کاملا بی قید و بند را شروع می کند. پس از مدتی Isabela مجبور به تجارت برده برای Felicisima Armada می شود و در یکی از این سفرهای دریایی کشتی وی توسط ناوگان Orlais مورد حمله قرار می گیرد و به علت سنگین بودن بار کشتی، Isabela موفق به فرار نمی شود. Devon که مسئول تجارت برده برای Tevinter بوده و در کشتی حضور داشته Isabela را مجبور می کند دستور در دریا انداختن تمام برده ها را بدهد تا کشتی سبک شده و بتوانند از چنگال کشتی های Orlais بگریزند.
پس از این حوادث Isabela بار دیگر از طرف یکی از سران Felicisima Armada به نام Castillon مامور به فروش تعدادی برده می شود اما Isabela این برده ها را که پناهندگان Blight پنجم از Ferelden بودند آزاد می کند. به همین علت و برای بیرون آمدن از زیر دین Isabela ،Castillon مامور می شود کتاب Tome of Koslun را که امپراطوری Orlais آماده پس دادن به Qunariها بود را دزدیده و به افراد Tevinter بفروشد. اما وی پس از دزدیدن کتاب، تحت تعقیب کشتی های Qunari قرار گرفته و گرفتار در طوفان با نابودی کشتیش و گم شدن کتاب مجبور می شود به Kirkwall فرار کند. در آن جا علاوه بر مشکلاتش با Qunariها تحت تعقیب افراد Castillon نیز قرار می گیرد. با آشنا شده Isabela و Hawke و پیدا شدن سر نخ هایی از Tome of Koslun آن ها موفق می شوند کتاب را در آخرین لحظات از دست گروهی از Magisterها پس بگیرند اما در آن زمان Qunariها حمله به شهر را آغاز کرده و Hawke تنها راه بازگرداندن آرامش را پس دادن کتاب به آن ها می داند. هرچند Isabela خیانت کرده و در فرصتی مناسب کتاب را برداشته و از شهر خارج می شود تا با دادن آن به Castillon خود را آزاد سازد. Hawke نیز با همراهانش از شهر در برابر Qunariها دفاع کرده تا این که به رهبر آن ها Arishok بر می خورند. در آن زمان Isabela که از خیانتش پشیمان گشته بود بازگشته و کتاب را به Qunariها می دهد. اما Arishok راضی نشده و قصد بردن Isabela با خودش را نیز می کند اما Hawke مخالفت نموده و Arishok را در نبردی دشوار از پای در می آورد. پس از آن Qunariها نیز به همراه کتاب و بدون رهبر از Kirkwall خارج می شوند. پس از گذشت مدتی Castillon نیز Isabela را یافته اما با کمک Isabela ،Hawke از این مهلکه جان سالم به در می برد و Castillon کشته می شود.
پس از پایان شورش Isabela ،Kirkwall با رفتن از شهر، با Alistair و Varric Tethras برای یافتن King Maric همراه می شود هرچند در نهایت موفق نبوده و چیزی جز مرگ انتظار Maric را نمی کشد.
در نظر خانواده Vael کوچک ترین فرزند آن ها Sebastian مایه شرمساری خانوده بوده و وی را برای دوری از خود به Chantry در Kirkwall می فرستند اما Sebastian با این که فردی بی ایمان هم نبوده با کمک Grand Cleric Elthina از آن جا می گریزد. حوادث روزگار پس از مدتی از Sebastian فردی با ایمان بسیار قوی به Chantry می سازد که وی این بار با اشتیاق و درخواست خود به Chantry برای خدمت باز می گردد اما این بار وی توجه می شود تمام خانواده اش در Starkhaven کشته شده و او تنها وارث و فروانروای اصلی Starkhaven است. با وجود این وی همچنان در Kirkwall مانده درخواست کمک برای انتقام از خانواده اش را می کند که این درخواست توسط Hawke پذیرفته می شود.
پس از گذشت چند سال مشخص می شود خانواده Harrimans تحت تاثیر نفوذ شیاطین مسئول قتل Vaelها بودند. با حل شدن مسئله قتل خانوده اش Sebastian تصمیم می گیرد همچنان در Kirkwall مانده و علاقه ای به بازگشت و پادشاهی Starkhaven نشان نمی دهد. تا این که Grand Cleric Elthina توسط Anders کشته شده و آشوب در Kirkwall آغاز می شود. Sebastian نیز که می بیند Anders برای این کارش جوابگو نیست قسم خورده به Starkhaven رفته و با فراهم کردن ارتشی تمام Kirkwall را با خاک یکسان کند.
زمانی Tethras یکی از خانواده های اشرافی در Orzammar بود تا این که پدر Varric به جرم دستکاری در مسابقات Provings از Orzammar اخراج شد. بر خلاف برادران بزرگترش، Varric نه در Orzammar بلکه در Kirkwall به دنیا آمده و علاقه ای نیز به زندگی در Orzammar ندارد. در حالی که کارهای اصلی خانواده را برادران بزرگترش انجام می دادند Varric بیشتر زمان خود را در کافه ها گذرانده و برای مردم قصه های متفاوت تعریف می کرد هرچند وظیفه اصلیش جاسوسی و محافظت از خانواده در پشت پرده بود.
زمانی که برادر بزرگ Varric به نام Bartrand قصد سفری برای کشف بیشتر در Deep Roads می کند Hawke به نزد آن ها رفته و پیشنهاد کمک می کند که Bartrand آن را قبول نمی کند اما Varric به Hawke پیشنهاد می دهد با جمع آوری مقدار مناسبی طلا می تواند Bartrand را راضی کرده و به عنوان شریک در این سفر همراه شود. با رفتن به Deep Roads و یافتن یکی از Thiagهای قدیمی که ساخت آن به زمان قبل از Blight اول برمی گردد، Hawke و Varric مجسمه ای از جنس Lyrium قرمز می یابند اما Bartrand با دیدن مجسمه به آن دو خیانت کرده و راه خروج را بر Hawke و Varric می بندد. Hawke و Varric نیز مجبور می شوند برای خروج از Deep Roads به اعماق آن Thiag بروند. در اعماق آن آن ها با موجودی عجیب با حرص و طمع فراوان مواجه می شوند که با شکست آن موجود علاوه بر پیدا کردن راه خروج گنج عظیمی نیز می یابند که زندگی آن دو را دگرگون می کند.
پس از گذشت چند سال و بی خبری کامل از Bartrand روزی اخباری از حضور وی در Kirkwall به گوش Varric رسیده و Varric به همراه Hawke ملاقات وی می رود. اما در نهایت آن ها متوجه می شوند Bartrand تحت تاثیر Lyrium قرمز دیوانه شده و حتی مجسمه را نیز فروخته است. پس از حوادث Kirkwall و پایان آشوب جادوگران و تمپلارها و ناپدید شدن Cassandra Pentaghast ،Hawke که به دنبال Hawke می گشته Varric را دستگیر کرده و از وی بازجویی می کند اما در آن زمان حتی Varric نیز از سرنوشت Hawke مطلع نبوده و همین موضوع باعث می شود Seekerها Varric را آزاد کنند. پس از آن نیز Varric با Alistair و Isabela برای یافتن King Maric همراه می شود.
Cassandra زنی از خانواده پرقدرت Pentaghast در Nevarra و یکی از Seekerهای Chantry است. در کودکی وی، گروهی از Blood Mageها که به اژدهایی برای مراسمشان نیاز داشتند به خانواده Pentaghast که بزرگترین اژدهاکشان تمام Thedas هستند، حمله می کنند و طی این حمله برادر Cassandra که بزرگترین شکارچی اژدها بوده کشته می شود و همین مورد نفرتی عمیق از تمامی جادوگران در دل Cassandra به جا می گذارد.
با بزرگ شدنش، وی به گروه Seekerها برای خدمت به Chantry ملحق شده و تحت نظر High Seeker Aldren قرار می گیرد. در یکی از درگیری های Seekerها و گروهی از Blood Mageها، Cassandra متوجه می شود این جادوگران به رهبری فردی به نام Frenic دخترکی الف به نام Avexis را در اختیار دارند که توانایی کنترل اژدهاها و انواع دیگر هیولاها را دارد. اما در نهایت مشخص می شود این مسئله بسیار بزرگ تر از Blood Mageهاست و توطئه ای در خود Chantry شکل گرفته است که بازیگران اصلی آن Grand Cleric Callista و Knight-Commander Martel بودند که با قتل High Seeker Aldren، نقشه ای برای قتل Divine Beatrix III ریخته اند. آن ها به کمک Frenic و با استفاده از Avexis و اژدهاهای تحت کنترل وی به The Grand Cathedral حمله می کنند اما در نهایت نقشه آن ها به وسیله Cassandra و جادوگری به نام Regalyan ناتمام مانده و هردوی آن ها کشته می شوند. پس از این حوادث Cassandra به Hero of Orlais و Right Hand of the Divine معروف می شود.
پس از حوادث Leliana ،Kirkwall و Cassandra برای یافتن The Warden و The Champion و پایان این آشوب ها راهی می شوند و Cassandra با بازجویی از Varric قصد یافتن The Champion را می کند اما در این امر ناموفق می ماند.
Flemeth یا به قول الف ها Asha'bellanar (زنی با سن بسیار زیاد) موجودی بسیار قدرتمند و با قابلیت تغییر شکل گسترده است. کسی از ماهیت وی اطلاعی نداشته و بسیاری او را با لقب Witch of the Wilds می شناسند. در بسیاری از افسانه وی به همراه دختران بسیارش شناخته می شود که همگی جادوگران بسیار قابلی هستند. در حال حاضر تنها دو دختر وی مشخص شده اند یکی Morrigan در جنگل های Korcari Wilds در Ferelden و دیگری Yavana در باتلاق های Tellari swamps در Antiva.
Flemeth حتی به نوعی توانایی پیشگویی آینده را نیز دارد و زمانی به Prince Maric Theirin جوان در مورد Blightی که سالها بعد در Ferelden رخ می دهد، هشدار داده و حتی در مورد خیانت Loghain Mac Tir نیز نکاتی به وی می گوید. علاوه بر این، Flemeth به نوعی ناجی The Warden و The Champion به شمار می رود و هر دوی آنها را از محاصره نیروهای Darkspawn نجات می دهد. در جریان همراهی Morrigan با Morrigan ،The Warden متوجه می شود Flemeth از بدن دخترانش برای ادامه زندگی استفاده می کند و برای همین The Warden کمک می خواهد و وی نیز در نبردی نفس گیر Flemeth را در در ظاهر از پای در می آورد اما در آینده مشخص می شود که Flemeth بار دیگر توسط The Champion باز می گردد.
Maker یا همان وجودیتی است که توسط Chantry و پیروانش پرستیده می شود. آن ها وی را به صورت مردی که همه چیز را خلق کرده شناخته و پیامبرش Andraste را همسر وی می دانند. با وجود این که Maker آغاز و خالق همه چیز بوده اما پس از مدتی به علت زشتی کارهای مخلوقاتش از آن ها و دنیای آن ها روی گردان شده و دیگر نه به دعاهای آن ها گوش می دهد و نه خواسته هایشان را اجابت می کند تا زمانی که بار دیگر مخلوقاتش ارزش خود را برای وی ثابت کنند و Maker باز به سوی آن ها بازگردد.
گفته می شود اولین دنیایی که توسط Maker خلق شده Fade بوده و ارواح Fade اولین فرزندان Maker به شمار می روند و آینه ای از خود Maker هستند. اما تمامی آن ها فاقد روح لازم بودند و به علت نداشتن انعطاف پذیری و تصورات نمی توانستند دنیای خود را آن گونه که می خواهند بسازند، بنابراین Maker با پشت سر گذاشتن این موجودات دنیای Thedas را خلق کرد که مخلوقاتش توانایی تغییر و گسترش آن را داشتند. Maker با قرار دادن پرده ای به نام Veil این دو دنیا را از هم جدا کرد اما متوجه نشد که مخلوقات اولیه توانایی مشاهده Thedas را داشتند و بسیاری از آن ها به آن حسادت می ورزیدند.
مخلوقات Thedas با وجود این که دنیایشان بسیار سخت تر از Fade بود اما آن ها قابلیت رویاپردازی و تصور داشتند و همین موضوع Maker را خوشنود می کرد هرچند همین قابلیت ها باعث به وجود آمدن اولین گناه نیز شد. OLD GODS شروع به زمزمه و الهام نزد مردم Thedas کردند و آن را به پرستش خودشان دعوت نمودند. Maker نیز پس از آن تمامی OLD GODS را زندانی کرده و از Thedas نیز روی گردان می شود و به شهر طلایی خود می رود. اما OLD GODS همچنان به ارتباط خود را انسان ها ادامه می دهند و حتی به آن ها Blood Magic را آموزش می دهند. با استفاده از همین جادو Magisterهای Tevinter که دیگر خود را برتر از Maker می دانستند راه ورود به شهر طلایی را یافتند اما همه آن ها به صورت هیولاهایی مشهور به Darkspawn بازگشتند. تا این که زنی به نام Andraste توانست Maker را راضی کند باز به سوی مخلوقش برگردد اما کشته شدن Andraste بار دیگر Maker را از مخلوقاتش ناامید کرد.
اکنون Chantry اعتقاد دارد زمانی که Chant of Light در چهار گوشه جهان خوانده شود بار دیگر Maker باز می گردد و دنیای را تبدیل به بهشتی می کند. تا آن زمان وی تنها مراقب دنباله رو های راه Andraste هست و پس از مرگ آن ها را به نزد خود می آورد و افراد دیگر نیز پس از مرگ برای همیشه در Fade گم شده و سرگردانند که Oblivion نامیده می شود.
هزاران سال پیش در بیشتر نقاط OLD GODS ،Thedas در قالب اژدها توسط انسان ها و مخصوصا جادوگران Tevinter Imperium پرستیده شده و این موجودات بودند که جادو را به انسان ها یاد دادند. گفته می شود Archdemonها که رهبری Blight را بر عهده دارند همان OLD GODS هستند که توسط Darkspawnها آلوده شده و به Archdemon تبدیل گشته اند.
در زمان اوج قدرت Tevinter Imperium معبدهای بسیاری برای OLD GODS وجود داشت و هر کدام از آن ها عابدان بسیاری مخصوص به خود داشتند، برای مثال بعضی از پیروان Dumat مهر سکوت بر لب می زدند. ماهیت OLD GODS و رابطه آن ها با Maker کاملا ناشناخته است و مشخص نیست کدام نسبت به دیگری قدیمی تر است.
طبق گفته های OLD GODS Chantry بت های دروغینی بودند که انسان ها را از پرستش Maker دور کرده و به سوی خود کشاندند، که به عنوان اولین گناه شناخته می شود. همین موضوع باعث شد OLD GODS توسط Maker زندانی شوند اما آن ها همچنان از طریق Fade در نزد مردم زمزمه می کردند و حتی به Magisterها جادو را آموختند به این امید که بتوانند آن ها را آزاد نمایند. این امر باعث شد Magisterها وارد قلمرو Maker شده و آن جا را ناخواسته آلوده کرده و باعث وقوع Blight اول شوند. با به وجود آمدن Blight مردم نیز احساس کردند OLD GODS به آن ها خیانت کرده و باعث بدبختی شده اند. بنابراین اکثر معابد آن ها را سوزانده و کم کم پرستش آن ها کم تر شد. هرچند هنوز هم زمزمه هایی از وجود گروه های معتقد به OLD GODS به گوش می رسد.
گفته می شود Grey Wardenih از مکان دقیق زندان OLD GODS اطلاع دارند اما دسترسی به آن ها کار بسیار دشواری است.
هفت OLD GODS:
Dumat اژدهای سکوت و رهبر باقی OLD GODS
Zazikel اژدهای آشوب
Toth اژدهای آتش
Andoral اژدهای بردگان
Urthemiel اژدهای زیبایی
Razikale اژدهای اسرار
Lusacan اژدهای شب
پنج اژدهای اول به ترتیب باعث وقوع Blight اول تا پنچم شده و سپس کشته شده اند و تنها Razikale و Lusacan باقی مانده اند، بنابراین احتمال وقوع دو Blight دیگر وجود دارد.
Darkspawnها نژادي آلوده شده هستند که در زير سرزمين هاي Thedas به دنبال OLD GODS مي گردند. هنگامي که آن ها يکي از OLD GODS را مي يابند با آلوده کردن و تبديلش به Archdemon حمله اي براي نابودي کامل به سطح زمين را شروع مي کنند که Blight ناميده مي شود. شايد Blight بزرگترين تهديد شناخته شده براي تمام Thedas باشد زيرا اين موجودات بسيار خون ريز، بي رحم و پرتعداد هستند و هرچه بر سر راهش باشد را نابود و يا آلوده مي کنند.
با توجه به آموزه هاي Darkspawn ،Chantryها از اولين Magisterهايي که به Golden City پاي گذاشتند به وجود آمده اند. گفته مي شود آن ها با مصرف مقادير بسيار زيادي Lyrium و قرباني کردن هزاران برده توانستند به طور فيزيکي وارد Fade شده و به Golden City قدم بگذارند اما غافل از اين که آن ها با خود گناهان و زشتي هاي خود را نيز برده بودند همين مسئله باعث آلودگي Golden City شد و آن را تبديل به Black City نمود. Magisterها نيز به صورت Darkspawnها در آمدند. پس از آن نيز آن ها به زير زمين رفته و در جستجوي Old God Dumat شدند و با يافتن آن، آلوده کردن و آزاد کردنش اولين Blight را به رهبري Dumat رقم زدند.
هرچند اين گفته هاي Chantry به نظر مي رسد تا حدودي درست است اما طبق ادعاي Corypheus که جزئي از Magisterهايي بود که به Fade وارد شده بود، Golden City از قبل از ورود آن ها سياه بوده و آن ها نقشي در تبديل آن به Black City نداشته اند و این خود Dumat بود به Magisterها قول Golden City را داده و باعث مي شود آن ها به آن جا شوند اما با ورودشان متوجه مي شوند Dumat به آن ها خيانت کرده است. علاوه بر اين بر خلاف نظر Chantry، بعضي از متون بسيار قديمي به اين نکته اشاره دارند که اين Darkspawnها نبودند که باعث تبديل Dumat به Archdemon شدند بلکه اين خود Dumat بود که Darkspawnها را خلق کرد.
با شروع Blight اول امپراطوري دورف ها بيشترين آسيب را ديدند و علاوه بر بستن Deep Roads تنها چهار شهر بزرگ آن ها Orzammar ،Gundaar ،Hormak و Kal-Sharok باقي ماند. Tevinter Imperium نيز آسيب هاي جدي ديد و در آشوب فرو رفت. اما بالاخره با بوجود آمدن گروه Grey Wardenها Blight اول پايان يافت و Dumat کشته شد. تاکنون پنج Blight به رهبري پنج OLD GODS به وقوع پيوسته و صدمات جبران ناپذيري به تمام Thedas وارد کرده است.
گفته مي شود اکثر Darkspawnها موجوداتي بدون اراده هستند و از طريق نوعي ارتباط ذهن به هم متصل هستند. هرچند تعداد کمي از آن ها توانايي فرماندهي گروه ديگري را دارند و همه آن ها زير نظر Archdemon هستند. اين که چرا Darkspawnها زير نظر Archdemon قرار مي گيرند و به دنبال آن هستند مشخص نيست اما يکي از Darkspawnها به نام Architect که توانايي تفکر دارد به Warden-Commander توضيح مي دهد که نداي OLD GODS به طور ديوانه واري براي Darkspawnها زيباست و آن ها ناخواسته به دنبال آن مي روند. Architect حتي موفق مي شود گونه اي از Darkspawnها را خلق کند که زير نظر OLD GODS نبوده و توانايي تفکر داشته باشند.
نحوه ي تولد و به وجود آمدن Darkspawnها نيز از طريق Brood Motherهاست.