مطالبي در مورد سرگذشت گروه حشاشين (البته اين داستان در مورد بازي نيست و فقط جنبه اطلاع در مورد چگونگي به وجود آمدن اين گروه و سرگذشت آنهاست)
اساسين يا فدائيون چه كسانی هستند؟
داستانهای اسرار آميز اساسيون يا حشاشين يا حشيشيون يا فدائيون، از قرن دوازدهم ميلادی تا كنون مورد توجه بسياری بوده است.
پيروان مكتب صباح كه به الموتيان و اسماعيليه نيز شناخته میشدند، به نام حشيشيون (حشاشين)معروف بودند كه ريشهٔ كلمهٔ Assasination در زبان انگليسی نيز از همين مكتب است.
اسماعيليه يكى از فرقههاى شيعه محسوب میشود.
آنان گروهى بودند كه به امامت اسماعيل گرويده و مرگ او را انكار كرده، گفتند او زنده و غايب است و روزى ظهور خواهد كرد. و در توجيه عمل امام صادق عليهالسلام كه جنازه اسماعيل را تشييع و تدفين كرد، گفتند اينها همگى جنبه ظاهرى داشت و مقصود اين بود كه بدخواهان به گمان اينكه او مرده است درصدد سوء قصد به جان او برنيايند.
انشعابات زيادی در اين گروه رخ داده است كه خود داستان مفصل دارد. اما حسن صباح كه يك ايرانی شيعه اثنی عشری بود اما بر اثر القائات و تبليغات دين گروه به شيعه اسماعيلی گراييد. با رفتن به مصر كه مركز علمی اسماعيليه به شمار میآمد به آموختن تعاليم اسماعيليه پرداخت كه در سال 472 به دليل طرفداری وی از شيعه نزاری از مصر به مغرب تبعيد میشود. و سرانجام به ايران در اصفهان میرسد. و با حكومت سلجوقيان مخالفت علنی میكند و مورد تعقيب آنان واقع میشود. و بالاخره در دژهای الموت پناه میگيرد. و فعاليت خود را برای تربيت نيروی ورزيده و رزمآور شروع میكند.
مشهورترين نام و لقب اين فرقه همان «اسماعيليه» است، كه چون به امامت اسماعيل فرزند امام جعفر صادق عليهالسلام معتقدند، به اين نام خوانده شدهاند. گذشته بر اين نام، القاب ديگرى نيز دارند كه برخى از آنها عمومى و برخى خصوصى است؛ آنها عبارتند از:
باطنيه: از ديگر القاب عمومى آنان لقب باطنيه است و بدان جهت به اين نام شهرت يافتهاند كه براى هر ظاهرى به باطنى قايلاند.
سبعيه: لقب ديگر آنان سبعيه است. علت ناميده شدن آنان به اين نام اين است كه به امامان هفتگانه قايلاند و رهبرى الهى را بر پايهى حجتهاى هفتگانه تفسير مىكنند.
تعليميه: از القاب ديگر اسماعيليه تعليميه است. وجه تسميهى آنان به اين نام اين است كه امام را عالم به باطن امور دانسته و معتقدند هيچ كس حتى پيامبر، جز به واسطهى تعليم امام، بر باطن آگاه نمىگردد.
ملحده: بدان جهت به اين لقب خوانده شدند كه گاهى ظواهر شريعت را رها كرده و به باطن بسنده كردند.
اما يكی از القاب اين گروه حشيشيون ، حشاشين است.
در اينكه چرا اين گروه را به اين نام می خوانند دو ديدگاه وجود دارد
الف: زيرا در آن زمان حشيش به معنی دارو و حشاش به معنی دارو فروش و حشاشين جمع عربی حشاش است. اين واژه مشتق شده از واژه عربى حشيشيون (به معنى: معتاد به حشيش) است.
ب: حشيشيان گروهاند كه با مصرف حشيش، در كمال شجاعت اقدام به عمليات انتحارى و ترور اشخاص كرد.
بررسى و تحقيق تاريخ اسماعيليان كارى بسيار دشوار است. محققان براى پژوهش در باره اين فرقه با مشكلاتى رو به رو هستند كه در بررسى ساير سلسلهها و فرقهها وجود ندارد. كمتر فرقهاى را مىتوان يافت كه مانند اسماعيليان دچار ابهام و پيچيدگى شده باشد. تاريخچه زندگانى سران آنها و افكار و عقايدشان بسيار تاريك و مبهم است و اين مشكل با مراجعه به منابع متعصبانه و مغرضانه دشمنان اسماعيليان كه اجبارا به آنها رجوع خواهد شد، برطرف نمىشود. ابهام در تاريخ اين گروه دلايل مختلفى دارد;از جمله اين كه منابع تاريخى خود اسماعيليه نوعا از بين رفته و مأخذ عمده اطلاعات، كتابهایى به قلم مخالفان ايشان است. از اين رو، به ناچار بايد به منابع تاريخنويسانى اتكا كرد كه يا كوركورانه دشمن تحولات درونى اسماعيليان بودند، و يا آن را ناديده مىگرفتند، لذا بر محقق منصف و بىغرض كه تا اندازهاى با تاريخ آن عصر، انس دارد، غرضورزى در بسيارى از نسبتها كه به اين فرقه و پيروان آن داده اند، آشكار است، و اغلب آنها به نظر كلى، ساختگى مىآيد.
محققان غربى نيز كه شايسته بود با مسئله، منصفانه و محتاطانه برخورد كنند در نخستين وهله، تحت تاثير خيال پردازىهاى صليبيان و شخص ماركوپولو و روش مخالفان قرار گرفتند و تاريخ را همانند «داستان پليسى» دنبال نمودهاند و اسماعيليان را نه انسانهایى پاىبند به اعتقادات محكم حاكمشان «شيخ الجبل» بلكه انسانهاى شيطانصفتى به حساب آورد كه پاىبند «طريقتحشاشين» بودند.
روحانى كاتوليك آلمانى بروكاردوس (Brocardus) در سال ۱۳۳۲ (ميلادى) درباره آنها نوشت: «آنها تشنه خون بشر هستند و بيگناهان را در قبال گرفتن پول مىكشتند.»
حشاشين قلعه هاى بى شمار ديگرى را به تصرف خودشان درآوردند.هنگامى كه ملك شاه پادشاه سلجوقى در سال ۱۰۹۲ با لشكرى عظيم قلعه هايى در الموت و كوهستان را مورد حمله قرار داد، شكست سختى خورد. كمى بعد صباح به روشى مخوف دست يازيد: حملات انتحارى برنامه ريزى شده به شخصيت هاى مهم. يك سلسله حملات انتحارى به درباريان، وزرا، سرداران ارتش يا روحانيون معتبر آغاز شد. اولين قربانى اين ترورها وزير قدرتمند سلجوقى، نظام الملك بود.
در حالى كه ديگران اين مبارزان را با واژه تحقيرآميز حشيشيون مى ناميدند _ زيرا مشهور شده بودند كه قبل از عمليات انتحارى حشيش استعمال مى كنند _ آنها نام فداييون را بر خود گذاشته بودند.
با تمرين هاى سخت ايدئولوژيك و نظامى به اين منظور تعليم ديده بودند كه با نثار جانشان هرگونه وظيفه محوله را به انجام برسانند و ايمانى راسخ داشتند كه با اين عملشان به بهشت راه پيدا خواهند كرد.برنارد لويس (Bernhard Lewis) مولف كتابى درباره اين فرقه نوشته است: «آنها همواره از سلاح واحدى استفاده مى كردند: دشنه اى كه شخصاً آن را حمل مى كردند. آنها دشوارترين هدف ها و خطرناك ترين روش هاى ترور را انتخاب مى كردند.
مثلاً آنها از تيروكمان، زنبورك يا زهر كه مطمئن تر بود استفاده نمى كردند. فردى كه قتل به او محول شده بود پس از اينكه با دشنه اش ضربه اى به قربانى مى زد هيچ تلاشى براى فرار نمى كرد. يارانش نيز براى نجات جانش تلاشى نمى كردند. برعكس اگر آن فرد بعد از انجام قتل جان سالم به در مى برد برايش ننگى تلقى مى شد.»
بى باكى جسورانه «حشاشين» در اروپا با وجود شيطانى بودن اين فرقه از نظر آنها زبانزد خاص و عام شد. بدين ترتيب در نامههاى عاشقانه ايتاليایى قرن دوازدهم ميلادى عباراتى مانند اين باب شد: «من اساسين توام و در حالى كه به فرامينت گردن مىنهم اميدوارانه به بهشت چشم دوختهام.» يا «همچون اساسينها كه در ثابت قدم در خدم استادشان بودهاند من نيز با وفایى خدشه ناپذير در خدمت عشق بودهام.»
به نظر میرسد با ساخت و عرضه اين بازی به بازار، جهان غرب علنا شمشير را از رو بست و استفاده از بازیهای رايانهای را در جهت تخريب مسلمانان را علنی كرد.
بازی كه در آن منجی مسلمانان و آن هم شيعيان به اين صورت نمايش داده میشود.