Multi Platform Assassin's Creed 2

سلام.
Assassin's Creed 1 با گرافیک زیبا و گیم پلی منحصر به فرد و داستانی جذاب به یکی از پر طرفدار ترین IP های جدید این نسل تبدیل شده است به گونه ای که هزاران گیمر در سطح جهان بی صبرانه منتظر ارائه نسخه دوم این بازی هستند.
اطلاعاتی که از بازی منتشر شده به صورت زیر می باشد

مجله Game Informer اولين اطلاعات بازي Assassin’s Creed 2 را منتشر كرده است و خلاصه اين اطلاعات به شرح زير است.
............

assassinscreed23.jpg


شما مقداري اسلحه جديد در بازي داريد. از بين انها مي توان به : طبر , چكش , گرز , نيزه , دو نوع شمشير و دو نوع خنجر متفاوت اشاره كرد. هر اسلحه اي داراي يك حركت قوي و منحصر به فرد خود است.

كارگاه da Vinci در بازي موجود است. شما همچنان مي توانيد از ديوار ها بالا برويد و سوار اسب شويد. شما قابليت شنا كردن را در بازي داريد و 100 البته قابليت پرواز به بازي اضافه شده است. همچنين چرخه شب و روز در بازي وجود خواهد داشت.

مكان هاي بازي شامل : Saint Marks Basilica, The Grand Canal, The Little Canal, and the Rialto bridge مي شود. شما قابليت رفتن به حومه شهر Tuscany را خواهيد داشت.

بازي در سال 1476 به وقوع مي پيونند. اگر به ياد داشته باشيد داستان Altair در سال 1191 به وقوع ميپيوست. پس شما به جاي يكي از اجداد جديد Altair / Desmond بازي خواهيد كرد.
به خانواده Auditore اشاره شده است و اسم كاراكتر اصلي بازي Ezio Auditore de Firenze خواهد بود . وي يك نجيب زاده ار فلورانس است همچنين كاراكتر هاي اصلي بازي شامل : Machiavelli, Caterina Sofrza, and Lorenzo de Medici مي شوند. همچنين سو قصد( ترور) به جانه Lorenzo de' Medici در بازي وجود دارد.

بازي داراي يك سيستم جديد است كه به شما نحوه رفتار سربازان دشمن و مردم را نشان خواهد داد. شما مي توانيد دشمنان را خلع سلاح كنيد و از اسلحه هاي انها بر عليه خودشان استفاده كنيد. 16 نوع ماموريت منحصر به فرد وجود خواهد داشت. ديگر ماموريت هاي دزدي كيف وجود ندارد. اگر زيادي مبارزه كرده باشيد نياز داريد تا به ديدن دكتر هاي كنار خيابان برويد. اين دكتر ها سلامتي شما را كامل خواهند كرد.

ابژكت هاي مخفي (مثل پرچم در شماره قبل ) در اين بازي هم وجود دارند منتها اگر شما انها را بدست اورديد شما يك پاداش in-game دريافت خواهيد كرد. ( اين ابژكت ها فقط يك نوع امتياز دهي نيست بلكه به شما وسايلي در بازي اهدا خواهد كرد.) ايتم هاي بازي شامل :‌ پرچم , مجسمه , سكه هاي طلا و تعدادي ديگر خواهد بود كه به انها اشاره نشده است.

دشمنان جديدي به بازي اضافه شده اند كه داراي نوع برخورد و ضعف هاي جديد و منحصر به فرد هستند. از ميان انها مي توان به كماندارن , دشمنان ممتاز , دشمنان خنجر به دست , Brutish ها كه داراي زره هاي سنگين و داراي دو شمشير يا دو طبر هستند و يك سري دشمنان باهوش نيزه زن كه اگر متوجه بشوند شما به انها نزديك شده ايد همراه با سلاحشون در مكاني مخفي خواهند شد.

Ubisoft حدود 240 نفر را براي ساخت اين بازي گمارده است.


















با تشکر ویژه از دوست خوبم کسرا
 
  • Like
Reactions: Darkkahn

aghajari

کاربر سایت
Dec 25, 2009
179
نام
علي
کسی نیست مارو یاری کنه ؟!!

کسی نیست ؟!!!!

خب وقتی میری اون بالا باید هدف قرمزو نابود کنی دیگه!دقیقا نمی دونم کجایی.ولی معمولا بعضی از هدف ها تو بالاترین نقطه برجان !شاید یه خورده بالاتره هدفت!
سلام....
لطفا صفحه قبل رو يه نگاه بندازيد ...
جواب دادم...
اگه درست نشد كرك رو عوض كنيد ...
 

aghajari

کاربر سایت
Dec 25, 2009
179
نام
علي
دوستانی که بازی را تمام کردن لطفا بگن فایلهای حقیقت چی بودن . در اینترنت پیدا میشه تا دانلود کنیم ؟

جریان این فایل های حقیقت چیه !!؟:confused:
ولی به قول دوستان اخرش یعنی یه کلت نداشتن تا مارو نابود کنن ؟!!!:laughing:
2 تا هلیکوپتری زدم بهشون بسی حال داد .:cheesygri
خلاصه بعد از کارای دانشگاه این بازی یه حال توپ بهم داد.:love:
http://www.4shared.com/file/dAi4t40a/TheTruthVideoSmall.html
 

Sayeh

کاربر سایت
Sep 28, 2005
633
نام
سایه
دوستان من امروز وسط بازی بودم توی ونیز که سیستم ریست شد و بعد وقتی ویندوز اومد بالا دیدم سیوهام پاک شده. توی پوشه سیو بازی هم هیچی نبود. کلا سیوهام پاک شده. برای کسی این اتفاق افتاده؟؟ کسی میدونه دلیلش چیه؟؟
مشکل از کجاست؟؟
 

hamidrj62

کاربر سایت
Jul 27, 2007
37
سیو بازی

سلام

من از اینترنت یه فایل save دانلود کردم و بعد که با سیو خودم جایگزین کردم اشتباه کردم یه کپی نگرفتم رفتم توی بازی دیدم کل سیو من از بین رفته و حالا با سیو جدید , مراحل تموم شده و همه چی هم جمع شده.

لطفا بگید چطوری میشه با این امکانات به مرحله ای که خودم توش بودم برم و از اونجا بقیه بازی رو ادامه بدم و از اون مرحله به بعد بقیش پاک بشه چون من تو سال 1486 بودم و واقعا نمی تونم دوباره این همه مرحله رو از اول شروع کنم. چون نگاه کردم از قسمت DNA هم برنمیگرده.

فایل تصویری حقیقت رو نگاه کردم اصلا چیزی دستگیرم نشد از دوستان کسی چیزی فهمید؟


خیلی ممنون
 
آخرین ویرایش:

hitman_ravani

کاربر سایت
Aug 10, 2006
1,253
نام
علی
دوستان من امروز وسط بازی بودم توی ونیز که سیستم ریست شد و بعد وقتی ویندوز اومد بالا دیدم سیوهام پاک شده. توی پوشه سیو بازی هم هیچی نبود. کلا سیوهام پاک شده. برای کسی این اتفاق افتاده؟؟ کسی میدونه دلیلش چیه؟؟
مشکل از کجاست؟؟

برای من هم دقیقآ توی ونیز همینجوری شد!
من اون موقع از سرور مجازی استفاده میکردم!!

راهی نداری بجز اینکه از اول دوباره بازی کنی!!

منتها من دفعه دوم از کرک SW استفاده کردم!!

یه راه دیگه هم داری اینه که سیو بازی رو دان کنی!!
 

mahdysh

کاربر سایت
Jun 23, 2007
805
نام
مهدی
دوستان dlc هاي بازي كجا قرار دارن؟؟
منظورتون از dlc چیه؟
اگه منظورتون همون دو تا سکانس 12 و13 (که در نسخه کنسول به صورت dlc عرضه شد هست) تو خود بازیه:biggrin1: این دو تا سکانس تو خود بازی هست و در واقع برای نسخه pc جز بازیه.
منظور من dlc battle of forly و يكي ديگه هستش.
بله همون جور که گفتم این دو تا تو بازی است (سکانس 12 و13)
 
آخرین ویرایش:

ar22

کاربر سایت
Jul 3, 2008
2,228
نام
آریو
منظورتون از dlc چیه؟
اگه منظورتون همون دو تا سکانس 12 و13 (که در نسخه کنسول به صورت dlc عرضه شد هست) تو خود بازیه:biggrin1: این دو تا سکانس تو خود بازی هست و در واقع برای نسخه pc جز بازیه.

منظور من dlc battle of forly و يكي ديگه هستش.
 

Code 6

کاربر سایت
Nov 13, 2007
226
نام
محمّدرضا
فایل تصویری حقیقت رو نگاه کردم اصلا چیزی دستگیرم نشد از دوستان کسی چیزی فهمید؟


خیلی ممنون
در اصل تو مراحل گرفتنش بیشتر داستان هست تا خودش
مثلا میگه که هیتلر از piece of Eden ها برای پیروزیش استفاده کرده.
خودشم که همون داستان آدم و هواست ا زاویه دید دیگه که میگن در زمان اونا تکنولوژی پیشرفته بوده و اینا در کل بازی رو تموم کرده باشی راحت تر می فهمی
ولی بیشتر شبیه تریلر mirror's Edge 2 بود این ویدیو:biggrin1:
 

hamidrj62

کاربر سایت
Jul 27, 2007
37
از دوستان کسی سیو مراحل مختلف بازی رو داره اینجا بذاره ممنون میشم.

من بیشتر برای مرحله sequence 9 رو می خوام
پس این سیو 100% به چه درد میخوره؟

اگه کسی دار مضایغه نکنه
 
آخرین ویرایش:

aghajari

کاربر سایت
Dec 25, 2009
179
نام
علي
داستان بازي قسمت هشتم :

http://forum.bazicenter.com/showpost.php?p=1007455&postcount=1838
اينم ادامه داستان :
قسمت پنجاه و نهم : {{ برادران اورسی }}

Caterina که همراه با Niccolo Machiavelli منتظر رسیدن Ezio با " سیب بهشتی " بود از دیدن او خوشحال می شه و و میگه : " من سربازهای زیادی جمع کردم و هر کاری از دستم بر بیاد می کنم تا این " سیب بهشتی " به دست افراد دیگه ای نیفته ... " اتزیو و کاترینا و ماکیاولی به سمت شهر قدم می زدند که یکدفعه مردم شهر رو می بینند که دارن به بیرون از شهر فرار می کنند و کمک می خوان ... Caterina می پرسه که چی شده ؟ یکی از اونا میگه که : " بانوی من ! همین که شما شهر رو برای استقبال از Ezio ترک کردید ، برادران اورسی با سربازاشون از بالای برج ها وارد شهر شدند و به مردم حمله کردند ! " اتزیو می فهمه که باز دوباره Rodrigo Borgia با وعده ی پول و ثروت ، برادران اورسی رو خریده تا به شهر حمله کنند و سیب بهشتی رو بدزدند ! کاترینا هم که نگران بچه هاش بود ، به همراه ماکیاولی دنبال " اتزیو " میرن تا مردم رو نجات بدن !

قسمت شصت ام : {{ سیب یا بچه ها ؟! }}

Ezio با کمک سربازهای کاترینا و ماکیاولی ، سربازهای برادران اورسی رو شکست میده ولی برادران اورسی که دوتا از بچه های کاترینا رو گروگان گرفته بودند با خیال راحت پشت دروازه ی شهر ایستاده بودند و به کاترینا اخطار می دادن که : " اگه تا یک ساعت دیگه " سیب " رو به ما تحویل ندی ، بچه هاتو سر می بریم و برات می فرستیم !!! " کاترینا که از شدت عصبانیت و ناراحتی کنترل خودشو از دست داده بود میگه : " بچه های منو گروگان می گیری ! باشه ! اصلا اون بچه ها مال شما ! من می تونم صد تا دیگه بهتر از اونا بچه به دنیا بیارم ...! " اتزیو جلوی Caterina رو می گیره و میگه که : " این درست نیست ، ما نباید بچه های تو رو قربانی " سیب بهشتی " کنیم ، من قول می دم تا یک ساعت تموم نشده بچه هاتو سالم و صحیح برات بیارم ... تو فقط از این " سیب " مواظبت کن تا من برگردم ! "

قسمت شصت و یکم : {{ همه اش یه تله بود !!! }}

Ezio بی درنگ از شهر خارج می شه و یکی از بچه ها رو از دست سربازها نجات میده ، اون میگه که : " سربازها برادرم رو به بالای قلعه بردند ! " Ezio زود خودشو به بالای قلعه می رسونه و یکی از برادرهای اورسی رو که بالای قلعه بود ، به قتل می رسونه و صحنه سفید می شه ... اتزیو تازه می فهمه که همه ی این گروگان گیری ها فقط یک حیله بود تا او رو از شهر خارج کنند و بعد برادر دیگه ی اورسی به شهر حمله کنه و " سیب " رو بدزده .
Ezio گروگان رو آزاد می کنه و برمی گرده به شهر ... کاترینا از دیدن بچه هاش خیلی خوشحال می شه اما ، Machiavelli به Ezio میگه : " این یه حقه ی کثیف بود ، اونا منتظر بودن تا تو از شهر خارج بشی و وقتی که خارج شدی مخفیانه به ما حمله کردند و " سیب " رو دزدیدند ، الان " سیب " دست اورسی هاست و ما نباید اجازه بدیم تا موفق بشن اونو به رودریگو بورجیا برگردونند . " Ezio خیلی عصبانی می شه و فوری از شهر خارج می شه و دنبال برادر زنده ی اورسی می گرده ... وقتی که پیداش می کنه می بینه که " سیب " دست اونه و داره حاضر می شه که با محافظ هاش فرار کنه .

قسمت شصت و دوم : {{ یک سیب و دو برادر }}

Ezio بدون معطلی با چاقوی مخفی حمله می کنه و برادر اورسی رو به هلاکت می رسونه ، وقتی صحنه سفید می شه اتزیو سیب رو برمی داره و به او میگه : " ارزش این لعنتی رو داشت که به خاطر یه مشت پول ، اول برادرتو و بعد خودتو به کشتن بدی ؟!!! " او جواب میده : " این سیب ارزشش خیلی بیشتر از اینهاست ... رودریگو بورجیا دیگه کیه ؟! من خودم باید صاحب اون سیب بهشتی باشم ... این سیب برای همیشه توی دستای تو نمی مونه ، تو میمیری اما این سیب تا وقتی که انسانی روی این زمین خاکی نفس می کشه باقی می مونه ! " Ezio به حرفاش توجهی نمی کنه و چاقوی مخفی رو تو گلوش فرو می کنه و براش آرزوی آرامش میکنه ... اما وقتی که می خواد بلند بشه میبینه که بدون اینکه متوجه شده باشه ، یک چاقو به شکمش فرو شده و داره خون زیادی از دست میده !!!

قسمت شصت و سوم : {{ روحانی سیاه پوش ، بدون انگشت کوچک }}

Ezio در حالی که سیب رو در دستاش داره ، دیگه نمی تونه روی پاهاش وایسه و با بی حالی به زمین میفته و " سیب " هم از دستش خارج می شه و روی زمین غلط می زنه ... Ezio که همینطور نگاهش به " سیب " بود ، مردی با لباس سیاه رو می بینه که " سیب " رو از زمین برداشته . اتزیو می بینه که انگشت کوچک دست چپ اون مرد قطع شده و به او هشدار میده که : " با اون سیب کاری نداشته باش ! ... بذارش زمین ... ! اون سیب خطرناکه ! برای هیچ کس فایده ای نداره ... " و اتزیو از حال میره و بی هوش میشه !
وقتی که به هوش میاد ، Caterina رو می بینه که کنارش نشسته و بهش لبخند می زنه ... Caterina به Ezio میگه : {{ خیلی خوش شانسی که تونستیم تو رو پیدا کنیم و زخمت رو بند بیاریم و گرنه تا حالا مرده بودی ! " Ezio جواب میده : " من اورسی ها رو کشتم و سیب رو ازشون گرفتم ... اما ... یه مرد سیاه پوش اومد ... " سیب " رو برداشت ، شبیه یک روحانی بود و انگشت کوچک نداشت . خدای من ! باید تا دیر نشده پیداش کنم ، اگه اون سیب دست " رودریگو " بیفته فاجعه ی بزرگی اتفاق می افته ! " Caterina به Ezio میگه که بهتره از کلیساهای اطراف شروع به جستجو کنه !

قسمت شصت و چهارم : {{ قدرت بزرگ ، بدست آمده در یک شب }}

Ezio با پرس و جو از کلیساهای اطراف متوجه می شه که اسم اون مرد روحانی که انگشت کوچک دست چپش قطع شده " ساوانارولا " هست و چند هفته قبل با یک تصمیم ناگهانی به شهر " فلورانس " مسافرت کرده ... Ezio بیشتر از قبل نگران میشه و با عجله به طرف Florence حرکت می کنه . هنوز به شهر نرسیده ، دود غلیظ آسمان شهر و سر و صدای مردم ، Ezio رو خیلی نگران می کنه و از اینکه زادگاهش " فلورانس " به این وضع افتاده ناراحت می شه .
Ezio وارد شهر میشه و سربازها رو می بینه که دارن با مردم و با خودشون می جنگند و مردم رو می بینه که دارن به اینور و اونور فرار می کنند ... گروهی رو می بینه که دارن وسط کوچه ها ، کتاب ها و نقاشی ها رو آتیش می زنن ... وقتی که Ezio داشت به طرف پل روی رودخونه ی شهر قدم می زد حرفها ی مردمی رو که کنار ایستاده بودند رو می شنوه که میگفتن : " از وقتی که اون روحانی سیاه پوش به شهر اومده همه چیز داره بدتر میشه ... بهتره دیگه از این شهر بریم چون اینجا برای بچه هامون خطرناکه ... اون روحانی سیاه پوش ( ساوانارولا ) چطور تونست در عرض یک شب ، توجه شهردار و قاضی و فرمانده شهر رو به خودش جلب کنه و اونا رو بازیچه ی دست خودش قرار بده ؟! انگار شهردار عقلش رو از دست داده ! اون روحانی سیاه پوش دستور داده همه ی کتاب ها و نقاشی ها و آلات موسیقی رو به بهانه ی بی فایدگی و دروغ پراکنی ، بسوزونند و نابود کنند تا بتونه نسل بعدی رو از کودکی با حرفها و نوشته های خودش بزرگ کنه و شستشوی مغزی بده و برای اهداف خودش ازشون استفاده کنه !!! ... همه میگن یک زمانی " اساسین " توی فلورانس بود و مردم رو از ظلم و ستم این افراد قدرت طلب و پول پرست نجات می داد اما مردم نتونستن قدر " اساسین " رو بدونن و این باعث شد که از فلورانس بره ، البته خیلی ها هم میگن که این فقط یه افسانه هست !!! "

قسمت شصت و پنجم : {{ بازگشت افسانه ای که حقیقت داشت ، یا بازگشت حقیقتی که افسانه شده بود ! }}

شهر فلورانس همچنان داشت زیر دود سیاه ناشی از آتش زدن کتاب ها و نقاشی ها و آلات موسیقی می سوخت و مردم و سربازها همه با هم درگیر شده بودند ... Ezio که به پل شهر رسید " Machiavelli " رو دید که اونجا منتظرش بود . به او گفت : " فکر کنم این سیب دست هر انسانی به جز ما " اساسین ها " بیفته ، حتی اگه روحانی و خداپرست هم باشه ، باعث میشه که کنترل خودش رو از دست بده و برای کسب قدرت و ثروت بیشتر ، آزادی و آرامش مردم رو قربانی افکار پلید خودش بکنه !!! " ماکیاولی میگه : " Ezio ، تو درست میگی ، ساوانارولا با کمک اون سیب بهشتی که از تو دزدید ، کنترل شهردار و قاضی و فرمانده شهر فلورانس رو به دست گرفته و هرچی که به اونها دستور میده بدون چون و چرا اطاعت می کنند ... اما مردم شهر هنوز عقلشون رو از دست ندادند و تو باید کمکشون کنی ! برو شهر رو بگرد و افرادی رو که به دستور " ساوانارولا " دارن به مردم دروغ میگن و مثل نوکر و برده باهاشون رفتار می کنن پیدا کن و نابودشون کن تا مردم متحد بشن ، من هم میرم " پائولا " و " لا وولپه " رو پیدا می کنم تا مردم رو آگاه کنند و متحدشون کنند ... در ضمن مواظب باش ! چون سربازهای " رودریگو بورجیا " هم توی شهر هستند و به دنبال سیب اومدن ! "

قسمت شصت و ششم : {{ جهالت مردم ، سوء استفاده ی تازه واردها }}

Ezio تمام نقاط شهر رو دنبال افرادی می گرده که مردم رو دور خودشون جمع کردن و از صداقت و پاکی رهبر جدید " ساوانارولا " براشون حرف می زدن و به مردم دستور می دادن که : " اگه می خواهید از گناهانتون پاک بشید ، ساوانارولا رو قبول کنید و از او اطاعت کنید ... هر چی کتاب و نقاشی تو خونتون دارید بیارید تحویل بدید تا نابود بشن ... ساوانارولا رهبر و پیامبر ماست و ما رو به روشنایی هدایت خواهد کرد ! " Ezio با تمام نفرتی که از این آدمای خود فروخته داشت ( مثل " اوبرتو آلبرتی " که پدر و برادرهاشو به دستور Rodrigo به دار آویخته بود ) در میان مردم مخفی می شد و سپس این کسانی رو که از سادگی و جهالت مردم سوء استفاده می کردند ، به هلاکت می رسوند ... ولی هر بار که پس از به قتل رسوندن هر کدوم از اون آدمهای خود فروخته ، صحنه سفید می شد ، هیچ کدوم اظهار پشیمانی نمی کردند و همچنان به نفرتی که از این مردم داشتند و آرزوی انتقام گیری از مردم پافشاری می کردند ، طوری که انگار از بچگی با عقده ی بزرگی نسبت به مردم اطرافشون بزرگ شدن و حالا فرصت انتقام جویی پیدا کردند !!!

قسمت شصت و هفتم : {{ مردم در مقابل رهبری که فقط " سیب " براش باقی مونده ! }}

پس از سقوط این افراد خود فروخته ، با دعوت مردم به آرامش و آگاه سازی مردم توسط دوستان Ezio ، " پائولا " ، " لا وولپه " ، " ماکیاولی " و " عمو ماریو " ، ... مردم همراه با اتزیو و دوستانش به طرف میدان شهر راهی میشن ... " Savanarola " در میدان شهر عده ای از مردم رو دور خودش جمع کرده بود و به اونا دستور می داد که تسلیم رهبری " Savanarola " بشن و برای بخشودگی گناهانشون او رو قبول داشته باشن ... ولی مردم که این خشم و خشونت رو در گفتار " ساوانارولا " می دیدن ، مقاومت نشون می دادن و از جاشون تکون نمی خوردن ...
" ساوانارولا " که لحظه به لحظه از مقاومت مردم بیشتر عصبانی می شد ، دست به جیب پیراهنش برد و " سیب بهشتی " رو در آورد و با فریاد از مردم خواست اطاعت کنند ... Ezio با دیدن این صحنه بدون لحظه ای درنگ ، چاقویی به سمت دست " Savanarola " پرتاب کرد و سیب ازدست او افتاد ... سپس مردم جلو اومدند و ساوانارولا رو گرفتند و به پائین سکو آوردند . یکی از سربازها که بالای سکو بود " سیب بهشتی " رو از روی زمین برمی داره و فرار می کنه ، Ezio هم بدون معطلی تعقیبش می کنه و کمی دورتر از میدان شهر جلوشو می گیره و با چاقوی مخفی کارشو تموم میکنه و " سیب " رو پس میگیره ...

قسمت شصت و هشتم : {{ آتش خشم مردم و عدالت یک اساسین ! }}

Ezio بعد از پس گرفتن " سیب " به میدان شهر برمی گرده و مردم رو می بینه که " ساوانارولا " رو به میله ی بالای سکو بستن و دارن زیرش آتش بزرگی روشن می کنند ... Ezio از این کار مردم ناراحت می شه و با خودش میگه : " هیچ انسانی سزاوار چنین مرگ پر درد و رنجی نیست !!! " به همین خاطر تا آتش شدت نگرفته ، خودشو به بالای سکو و کنار " ساوانارولا " می رسونه و چاقوی مخفی رو به گلوی او فرو می کنه ....

صحنه سفید می شه و ساوانارولا میگه : " تو بلاخره کار خودت رو کردی ! اما این رو فراموش نکن ... این مردمی که از دست من نجاتشون دادی ، همون مردمی هستن که در روز اعدام پدر و برادرهات حاضر بودن و وقتی که تو با فریاد واعتراض خودت می خواستی جلوی اعدام پدر و برادرهات رو بگیری ، هیچکدومشون حتی از جاشون هم تکون نخوردند و لب به اعتراض باز نکردند ... "

Ezio جواب میده که : " شاید این حرفت درست باشه ، ولی من نمی تونم مردم رو به خاطر اون اعدام مقصر بدونم و بذارم که تو هر کاری دلت می خواد باهاشون بکنی ... اون زمان هم افرادی مثل تو بودند که تشنه ی قدرت و ثروت بودند و از سادگی و جهالت مردم سوء استفاده می کردند و الان همه ی اونا به جز تو و " رودریگو " توی قبرستون خوابیدن ... تو هم در آرامش و راحتی بخواب !!! "

قسمت شصت و نهم : {{ اتزیو و مردم زادگاهش ! }}

Ezio از آتش بیرون میاد و کنار سکو و مقابل مردم می ایسته و با صدای بلند ازشون می خواد تا به حرفاش گوش کنند :

" مردم ! گوش کنید ! بیست و دو سال قبل دقیقا روی همین سکو ، من اعدام ظالمانه ی پدر و برادرهای بی گناهم رو شاهد شدم و شاید خیلی از شما ها هم به یاد دارید و اونجا حاضر بودید ! بعد از اون اتفاق ، برخلاف خیلی از شماها که با غروب آفتاب به راحتی و با آرامش می خوابید ... من آرامش نداشتم و صورت بی جان پدر و برادرام لحظه ای از جلوی چشمام دور نمی شد ... من با حس نفرت و انتقام پر شده بودم ... با کمک افرادی که همین الان در بین شما ها هستن ( عمو ماریو ، پائولا ، لا وولپه ، ماکیاولی ) تونستم راه درست رو برای خودم انتخاب کنم ، اونها به من راه درست رو نشون ندادند ! ، من رو نصیحت نکردند ، من رو سرزنش نکردند ، آزادی و حق انتخاب من رو نگرفتند ، بلکه فقط راهنمایی کردند تا راه خودم رو پیدا کنم ... همون کاری که شما مردم بهتره با یکدیگر بکنید ، همون کاری که بهتره با بچه هاتون بکنید ، به این ترتیب هنگامی که کسی با افکار پلید و شیطانی پیدا می شه و سعی می کنه بر شما حکومت کنه ، شما به این راحتی آزادی و حق انتخاب خودتون رو نمی فروشید ، بلکه در مقابل او مقاومت می کنید ! ... من امروز اینجا این انسان رو به خاطر انتقام جویی نکشتم ! جان او رو گرفتم فقط به خاطر اینکه شما مردم دوباره فرصتی برای فکر کردن پیدا کنید ... و ببینید که به چه قیمتی آزادی خودتون و حتی آزادی بچه های خودتون رو به این مرد فروختید !!! ... هیچ کتابی و هیچ معلمی و از همه مهمتر هیچ رهبری نمی تونه شما رو با خودش به راه درست ببره ... این فقط شما هستید که می تونید با آزادی راه خودتون رو پیدا کنید ، اگر هم قرار باشه نصیحتی یا درسی بهتون داده بشه ، زندگی خودش سر وقتش اون درس رو به شما میده ... مثل همین امشب که اینجا جمع شدید و فرصت پیدا کردید تا دوباره فکر کنید ....... من رهبر شما و یا قهرمان شما نیستم و از شما نمی خوام که از من پیروی کنید همونطور که بهتره از هیچکس دیگه ای پیروی نکنید و با آرامش و راحتی کامل کنار هم زندگی کنید . "
 

VahiD_ST

کاربر سایت
Nov 10, 2009
8,048
نام
وحید
من چون قسمت اول رو بازی نکردم توی شروع، بازی اول توی زمان حال هست بعدش میپره زمان گذشته. این جریانش چی چی هست؟
 

aghajari

کاربر سایت
Dec 25, 2009
179
نام
علي
من چون قسمت اول رو بازی نکردم توی شروع، بازی اول توی زمان حال هست بعدش میپره زمان گذشته. این جریانش چی چی هست؟
اين جريانش اين هست ...كه اين اقايي كه اول زمان حال ميبينيش يه سري قدرتها داره كه تو بازي برات مشخص خواهد شد ... حالا از طريق دستگاهي كه ميبيني وارد خاطرات اجدادش ميشه تا ببينه جريان از چه قراره ...
بيشتر توضيح بدم كه ديگه كل بازي لووووو ميره ....پس همين بسه :love:
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر