سلام به دوستان بازیسنتر .
سعی کردم مطلب جامع و کاملی رو در رابطه با محبوب ترین قهرمانان تهیه کنم که امید وارم خوشتون بیاد .
نکته 1 : دسته بندی زیر بر اساس میزان محبوبیت این شخصیت ها انجام شده .
نکته 2 : سعی شده قبل ازمعرفی هر شخصیت ، زیباترین دیالوگ تاثر گذارآن شخصیت را هم نقل و قول کنیم .
نکته 4 : مبنای رتبه بندی شخصیت ها ، قدمت بازی و شهرت بازی هاست .
.توصیه : دوستان عزیز اگـــر ، جمله ای زیبا یـــا خاطره ای جالب از شخصیت مورد علاقه خودتون ، میدونید که ذکر نشده ، اونروبنویسید
1
سالید اسنیک : ( Solid Snake )
اخرین بازی : Metal Gear Sold 4 :
سالید اسنیک : ( Solid Snake )
اخرین بازی : Metal Gear Sold 4 :
سربازی کهنه کار که تا به حال بسیاری ازغیر ممکن ها را ممکن کرده . اسنیک در اولین MGS معرفی شد و در تمامی سری های MG ، به غیر از MGS3 ، حضوری چشمگیر و پر رنگ داشت . نام اسنیک به معنای ( مار ) است و این نام بر گرفته از شخصیت نقش اول اثر محبوب ( هیدئو کوجیما ) ، یعنی ، فیلم فرار از نیویورک است .
داستان اسنیک بدین صورت است که او به عنوان شخصیتی تازه کار به استخدام شرکت فاکس هاند در آمد و بعد از مدتی کار آموزی به دستور لیکوئید به Outer Haven میپیوند . هدف از فرستادن اسنیک به Outer Haven ، درگیر کردن او با ماموریت هایی سخت و کشتن او در این ماموریت هاست . هر چند اسنیک از تمامی ماموریت های جان سالم به در میبرد و حتی پدر خود ، بیگ باس را میشکد ! سالید اسنیک ، پدر لیکوئید اسنیک ، یکی دیگر از قهرمانان پر اوازه و بسیار پر طرفدار دنیای کیم است که نقشی اساسی در پیش برد ژانر خودش را داراست . اطلاعات زیادی از خصوصیات اخلاقی اسنیک در دسترس نیست . تنها اطلاعت موجوددر باره این مامور اطلاعاتی ، داستان زیراست که باعث ورود مجدد او به داستانی پر پیچ و خم است .
در سال 2014 جنگ های سخت بین سازمانهای مستقل شکل میگید . یکی از طرفین این جنگ شرکت های خصوصی ، شرکتی است با نام مخففPMC که به بهانه کمک به کشور های مختلف ، وارد انها میشوند تا به اصطلاح دشمنان این کشور ها را سرکوب کنند . در این زمان جنگ به نوعی صنعت برای شرکت های خصوصی تبدیل شده و این شرکت ها میکوشند تا هرج و مرج و نا آرامی های حاصل از جنگ را برای نشان دادن خود ، بیشتر کنند . نیروهای شرکت PMC مدام در حال اغتشاش و درگیری هستندو نانو تکنولوژی قابلیتی است که ازان برای ازمایش وفاداری وتوان نیروهای PMC استفاده میشود . این سیستم نانویی به وسیله دستگاهی مخصوص به بدن افراد PMC تزریق میشود . به این سیستم نانو ماشین میگویند و مجهزترین نانو مایشن SOP نام دارد .
گروههای PMC هر کدام دارای شرکتی مخصوص به خودهستند و 5 تا از بزرگترین این شرکت ها ، تحت نظر کامل کمپانی مادری با نام Outer Haven هستند . Outer Haven توسط بیگ باس تاسیس شد ولی در MG به وسیله اسنیک نابود شد و لیکوئید انرا دوباره احیا کرد . Outer Haven هم توسط لیکوئید اسلات Liquid Ocelot ) ) اداره میشود و لیکوئید به نوعی رهبر تمامی این PMC هاست . اصلی ترین دشمن در این سری کسی نیست جز ، رلوور اسلات ( Revolver Ocelot ) که یکی از مامورین سابق Patriots است که ظاهرا ذهن و مغز او ، به واسطه پیوند زدن دست لیکوئید اسنیک به وی ، توسط لیکوئید اسنیک تسخیر شده . هدف Liquid Ocelot اختلال در سیستم نانو ماشین SOP سربازان PMC است ، تا بااینکار هرج و مرجی وسیع و کشتاری بی رحمانه را اغاز کند .
دراین بین سالید اسنیک که به واسطه همین نانو ماشین های موجود در بدنش پیر شده ، توسط فرمانده سابق خود Roy Campbell دعوت میشود تا اخرین ماموریت خود را انجام دهد . تنها هدف اسنیک دراین داستان نجات دنیا و نابودی Outer Haven است . سالید اسنیک جنگ جویی تمام عیار و متعهد بود . اما از زمانی که از یاران قدیمی خود ، جدا شد در مقابل کارهای انها قرار گرفت . لیکوئید اسلات برای اینکه بتواند جلوی حرکت فردی مثل سالید اسنیک را بگیرد ، به بدن او نانو ماشین تزریق کرده . هرچند اسنیک در مقابل این نانو ماشین از خود ، مقاوت نشان میدهد ، اما در بسیاری اززمانها هم توان مقابله در برابر نانوماشینها راندارد . به همین دلیل یکی ازدوستان قدیمی او برایش لباسی تحت عنوان Octocamo طراحی کرده تا قدرت او را افزایش دهد .
علت دیگر طراحی لباس Octocamo برای اسنیک هم بر میگردد به عملیات Super Baby در پروژه کلون سازی . به دلیل موفقیت امیز نبودن این عملیات وبرخی مشکلات جدی ، یک ویروس به بدن اسنیک نفوذ میکند و شروع به فساد دربافت های سلولی و عضلانی اسنیک میکند و او سریع پیر میشود . نام ویروسی که به بدن اسنیک نفوذ کرده ، ویروس فاکس دای است که در واقع یک ویروس مهندسی ساز است که با شناسایی DNA و پیوند با آن ، افراد رااز پا درمیاورد . این ویروس ، سالها قبل ازاتفاق Shadow Moses در دست ساخت بود و با پیوستن نائومی هانتر به فاکس هاند ، پیشرفته تر شد . این ویروس با بودجه پنتاگون و در برنامه سری سلاح بیولوژیکی ساخته شد . نائومی هانتر ( Naomi Hunter ) در واقع سر پرست بخش مهندسی پزشکی در شرکت فاکس هاند است . نائومی هانتر ازاین ویروس چند مدل ساخت که یکی از انها به بدن سالید اسنیک تزریق شد و دیگری به بدن لیکوئید اسنیک که اورا از پای در آورد . البته در نهایت نائومی بافهمیدن برخی حقایق ودلایل اسنیک ، او را از مرگ نجات میدهد و ویروس را غیر فعال میکند .
2
اتزیو ادیتوره : ( Ezio Auditor )
آخرین بازی : :Assassin Creed : Revelaion
اتزیو ادیتوره : ( Ezio Auditor )
آخرین بازی : :Assassin Creed : Revelaion
" برای پیروزی در جنگ ، تنها یک فرد کافی نیست " " من برای انتقام بازگشته ام ، من Assassin ها را دورهم جمع خواهم کرد"
اتزیو در زبان ایتالیایی به معنای عقاب فلورانس است . اویکی از اشراف زادگان ایتالیا است . خانواده او توسط دوستان نزدیک پدرش مورد خیانت قرار میگیرد و باعث کشته شدن پدر وبرادرش میشود . به همین دیلاو تصمیم میگیرد که یک Assassin شود . تنها پشتیبانان اتزیو در بازی عمویش و لئوناردو داوینچی ویکی دیگر ازدوستانش است که برای انقام ازبورجیا ، به اتزیو کمک میکنند . اتزیو یکی ازنوادگان الطیر است که درنسخه دوم ، بازیباز کنترل این شخصیت را بر عهده دارد . داستان اتزیو در این سری ، غمناک ترین و زیباترین داستان موجود است . . داستانی که بوی خون و انتقام میداد .
اتزیو بعد از نفوذ به واتیکان ، این فرصت را پیدا کرد تا پاپ الکساندر پنجم معروف به ( رودریگو بوریجیا ) را به قتل برساند . اما او از جان پاپ پنج ( بورجیا ) که مسئول قتل پدروبرادر تزیواست ، گذشت ،. البته بعدها ( اواخر بازی ) اتزیو ازاین تصمیم پشیمان میشود ، زیرا نفوذ وقدرت پاپ پنجم به قدری زیاد میشود که تمام رم رادربر میگیرد و اینجاست که او به یکی ازدشمنان اصلی اتزیوتبدیل میشود . پس از این اتفاقات است که اتزیو برای انتقام از مصوبان آن حوادث به سمت اساسین شدن میرود . انتقامی که باعث شد اتزیو همانند گرگی بیرحم ، دشمنانش را یکی یکی قربانی کند .در نهایت با یک دسیسه خونین به یک اساسین قدرتمند تبدیل میشود و در نسخه Brotherhood ، انتقام پدر و برادرش را میگیرد .
اتزیو در Assassin's Creed: Brotherhood به قسطنطنیه سفر میکند تا از اسرار ناگفته جدش ، الطیر باخبر شود . در این راه با افراد و اتفاقات زیادی روبرو میشود و به سختی و با تمام وجود ، همه موانع را کنار میزند تا به هدفش برسد . بازی Assassin Creed : Revelaion اخرین بازی بود که بازیبازان با اتزیو همراه بودند .
3
ایزاک کلارک : ( Isaac Clarke )
آخرین بازی : Dead Space 2 :
ایزاک کلارک : ( Isaac Clarke )
آخرین بازی : Dead Space 2 :
خلاصه داستان نسخه اول :
ایشیمورا نام سفینه ای تحقیقاتی است که برای انجام عملیات حفر معدن به سمت سیاره Aegis VII میرود . اما سفینه با مشکلی فنی مواجه میشود و پیغامی برای CEC ( پایگاه زمینی ) مخابره میکند . پایگاه زمینی هم برای بررسی و حل مشکل فردی به نام Kellion رابا یک شاتل اختصاصی عازم سفینه ایشیمورا میکند و زمانیکه Kellion قصد فرود بر روی ایشیمورا را دارد با مشکلی فنی مواجه میشود و بعد از سقو شاتل صدمه ای جدی میبیند . در این هنگام شخصیت اصلی بازی ، آیزاک کلارک که به عنوان مهندس مخابرات در ایشیمورا فعالیت میکند ، برای حل مشکل به سمت محل برخورد شاتل میرود .
در همین زمان اتاق فرماندهی سفینه مورد هجوم گروهی ازموجودات به نام نکرومورفها ، قرار میگیرد . در این بین کاپیتان Johnston کشته میشود و بقیه موفق به فرار از دست این موجودات میشوند . در همین زمان آیزاک هم متوجه حادثه میشود وبرای نجات جان خودش پا به فرار میگذارد . در بخشی دیگر از سفینه یکی از همکاران آیزاک توضیح میدهد که تمامی سیستمهای مخابراتی سفینه از کارافتاده وانها نمیتواننند تقاضای کمک کنند . بعد از مدتی تلاش ، آیزاک موفق به راه اندازی سیستم ناوبری سفینه میشود و هنگامی که قصد بلند کردن سفینه را دارد با حمله یک نکرومورف مواجه میشود که حاصل درگیری انها انفجاری بزرگ است که نتیجه اش نابودی قسمتی از سفینه ایشیمورا است . بخشی از عامل این اتفاقات و حمله نکرو مور ها توسط فایلهای صوتی و تصویری موجود در سفینه که بعدها به دست آیزاک میرسد ، مشخص میشود .
بعد از اتفاقات مختلفی که در سفینه می افتد آیزاک با چند نفر از دوستان بازمانده اش روبرو میشود و با کمک هم موفق به فرار از بخش های اسیب دیده سفینه میشوند . انها بعد از تعمیر بخش هایی ازسفینه موفق به ارتباط رادیویی با سفینه ای دیگر میشوند و درخواست کمک میکنند . سفینه فوق هم یک کپسول نجات برای آیزاک ودوستانش میفرستد که با حمله نکرومورها ، این کپسول به مقصد نمیرسد . بعد از ماجراهایی که رخ میدهد آیزاک به طور اتفاقی نامزد خود را میبیند . اما از پشت یک دیوار شیشه ای و در نهایت موفق به ارتباط با نامزدش نمیشود . بعد از مدتی درگیری با نکرومورفها برخی از دوستان آیزاک موفق به فرار از مهلکه میشوند و آیزاک تنها میماند .
در همین حین نیکول که یکی از دوستان آیزاک است سر میرسد و به آیزاک کمک میکند که شاتل سفینه را اماده پرواز کند . پس از راه اندازی شاتل توسط آیزاک ، او به همراه نیکول به سمت Aegis VII در حرکت است و بالاخره به سطح سیاره میرسد و فرود می اید . بعد از مدتی ویدئویی از طرف یکی از دوستان آیزاک برایش مخابره میشود که نشان میدهد که شخصی به اسم نیکول همراه آیزاک نیست و نیکول قبل از رسیدن به ایشیمورا خودکشی کرده ! و تمامی این موارد به دلیل توهمی است که بر اثر وجود ماده ای به نام مارکر قرمز به ایزاک سرایت کرده .
در اخر بازی شاهد برخورد سنگی بسیار بزرگ با سطح سیاره و فرار ایزاک از مهلکه هستیم و مشاهده میکنیم که آیزاک در شاتل نشسته که ناگهان نکرومورفی به او حمله ور میشود و داستان نسخه اول به اتمام میرسد.
خلاصه داستان نسخه دوم :
داستان این نسخه هم حول و محور آیزاک کلارک میچرخد . حوادث نسخه دوم بازی در ایستگاه فضایی رخ میدهد . اما اینبار و بعد از حوادث بازی اول آیزاک در تیمارستان بستری شده و یادش نمی اید که حتی چه طور او را به این مکان اورده اند . در ابتدای بازی میبینیم که ایزاک به دلیل توهمات ناشی از مارکر قرمز ، روانی شده و مدام نامزد خود را میبیند . در همین حین خبر میرسد که نکرومورف ها به ایستگاه فضایی حمله ور شده اند . در همین حین آیزاک قصد فرار دارد کهبا دری بسته مواجه میشود . سپس در سلول آیزاک توسط فردی به نام Franco Delileh که یکی از کارکنان ان قسمت است باز میشود . بعد از مدتی آیزاک با 2 شخصیت جدید که یکی مونث و دیگری یک بیمار روانی مذکر است اشنا میشود .
نام شخصیت مونث دایانا است و با ویدئوهایی که به آیزاک میدهد ، به او میگوید که هر دوی انها توسط رئیس ایستگاه فضایی به اینجا اورده شده اند تا بر روی نسخه ای جدید از مارکر سیاه کار کنند وآنرا بسازند . نام رئیس ایستگاه فضایی تایدمن است . تایدمن قبلا موفق شده بود تا سیگنالهای ذهنی موجود در مغز آیزاک را ، از ذهنش خارج کند . سیگنالهایی که بر اثر همنشینی آیزاک در کنار مارکر قرمز در ایشیمورا ، به او سرایت کرده بود . این کار تایدمن باعث شده آیزاک به نوعی فراموشی دچار شود . همچنین دایانا میداند که آیزاک دچار نوعی فراموشی و همچنین توهم ، نسبت به محیط اطرافش است و به همین دلیل پس ازمدتی آیزاک رادستگیر میکند .
آیزاک متوجه میشود که او عضو گروهی است که ، یونولوژیست نامیده میشود . در واقع این گروه مارکر را در دنیای بازی پرستش میکنند و هدف دایانا از دستگیری آیزاک ، تولید نوعی ازمارکر است که بتواند همگرایی بیشتری بین کهکشان ها به وجود اورد . در همین حین یک فضاپیما به مقر دایانا حمله میکند که باعث کشته شدن او و یارانش میشود و فرصتی عالی را برای فرار آیزاک محیا میکند . بعد از اتفاقات و درگیریهای پراکنده ، آیزاک موفق میشود به بخش دولتی که عامل اصلی این ماجراهاست برسد . یکی از مشکلات آیزاک در این بازی توهمات ناشی از دیدن مداوم دوست صمیمی اش ، نیکول است . دوستی که به خاطر کوتاهی آیزاک جان خودش را از دست داد .
آیزاک در راه سفر به بخش دولتی با شخصیتی به نام الی اشنا میشود . بعد از درگیری هایی که در سفینه به وجود می اید ، آیزاک به یاد می اورد الی را در یکی ازسفینه ها قرارداده و با وجود مخالفت الی ، آیزاک او را نجات میدهد . دلیل آیزاک برای نجات الی هم این است که دیگر نمیخواهد به خاطر کوتاهی ، یک دوست دیگر ، رااز دست بدهد . سرانجام در اواخر بازی آیزاک به مارکر اصلی بازی میرسد تا قدرت همگرایی انرا فعال کند . بعد از درگیری با نکرومورفها و همچنین درگیری با رئیس ایستگاه فضایی ( تایدمن ) ، آیزاک موفق میشود مارکر اصلی را برای درمان خود نابود کند . زیرا یکی از دلایل اصلی توهمات وفراموشی آیزاک فرکانس های رادیویی و مغناطیسی ساطع شده از همین مارکر است .
بعد از اینکه مارکر اصلی نابود میشود آیزاک ازدرد و رنج توهم نیکول و همینطور قدرت های ذهنی مارکر ، راحت میشود ، اما در این هنگام تماسی ازسوی الی با آیزاک گرفته میشود و الی به نجات آیزاک می اید وهر 2 با یک شاتل ، از ایستگاه فضایی اسپرال فرار میکنند . سپس مکالمه ای از طرف یک فرد ناشناس با رئیسش پخش میشود که رئیس ناشناس ، دستور میدهد باید کار تعمیر مارکرها برای کنترل ذهن نکرومورها و انسانهایی که به مارکر الوده شده اند ، از نوع شروع شود .
4
نیتین دریک : ( Nathan Drake )
آخرین بازی : Uncharted 3 : Darks Deception :
نیتین دریک : ( Nathan Drake )
آخرین بازی : Uncharted 3 : Darks Deception :
نیتن یکی از محبوب ترین شخصیت های کنسول PS3 است که با سرعتی عجیب و سر سام اور به محبوبیت و شهرت نزد هواداران رسید . نیتین دریک عاشق گنج و افسانه است ، به طوریکه بخش اعظمی از داستانی این سری بازی بر پایه سفرهای مارکوپولو افسانه ای نوشته شده است . شخصیت نیتین دریک به وضوح از از روی اشخاصی همچون هریسون فورد و بوروس ویلیس طراحی و ساخته شده است . در بازی هم نیتین همیشه ، همراه با یار همیشگی خود ، ویکتور سالیوان کلمبیایی ، به دنبال گنجینه های مختلف است.
پدر و مادر نیتن زمانی که او 5 سالش بود او را رها میکنند ، هر چند مادرش پس از مدتی خودکشی میکند که این اتفاقات موجب میشود نیتن دریک در پرورشگاه بزرگ شود .نیتین دریک نام واقعی این شخصیت نیست و این نام را در پرورشگاه برای او انتخاب میکنند . نیتن همواره به دنبال نام و شخصیت واقعی خود بوده تا هویت واقعی خودش را بفهمد . نیتن دریک در سن 15 سالگی از پرورشگاه فرار میکند و برای پیدا کردن وسایلی که متعلق به سر فرانسیس بوده راهی کلمبیا میشود .
نیتن دریک مدعی است که نوه سر فرانسیس دریک است . زمانی که او برای انجام کاری راهی کلمبیا میشود در اواسط سن 20 سالگی خودش است . بااین حال او بسیار جوان و خام استو بعد از اتفاقاتی مختلفی که در کلمبیا برای نیتین دریک میافتد ، او با ویکتور سالیوان اشنا میشود . از طرفی دیگر یار همراه نیتن دریک در سفرهای ماجرا جویانه اش دختری با نام اینا فیشر است که نیتن مدت هاست ، عاشق او شده .
صدا گذاری شخصیت نیتن دریک بر عهده Nolan North است . صدا گذاری بی نقصی که باعث عمق بخشیدن به شخصیت نیتن وداستان بازی میشود . داستان شخصیت نیتن دریک در سه گانه Uncharted به اتمام نرسید و نیتن هنوز نه نام واقعی خود را میداند و نه پدرش را دیده !
5
مارکوس فینیکس : ( Marcus Michael Fenix )
آخرین بازی Gears Of War 3 :
مارکوس فینیکس : ( Marcus Michael Fenix )
آخرین بازی Gears Of War 3 :
" ما بشریت را نابود میکنیم و صلح را میگیریم . ما نفرت و ترس را بین انها حاکم میکنیم و فرزندان وزنان آنها را به خدمت میگیریم . انقدر پیش میرویم که انسانها تمدن خود را منکر شوند و سایه ترس ازما رابا تمام وجود ، درک کنند . آنها بی ریشه و اصالت اند و به زودی نابود خواهدشد . " ( ملکه لوکاست ها )
نام کاملش سرجوخه Marcus Michael Fenix است که در محل خدمتش او را Marcus l Fenix صدا میزنند . او رهبری گروه دلتا را بر عهده دارد و هدف اصلی اش هم مقابله با لوکاست ها است . مارکوس 21 سال قبل از Emergency Day ( روز حمله عظیم لوکاستها به زمین ) در Tyrus به دنیا امد و پدرش Adam و مادرش Elain نام دارد . در سال 62 و زمانی کهمارکوس تنها 5 سال داشت ، پدرش مشغول توسعه Kashkur در جریان جنگ هایداخلی Pendulum شد و قصد داشت اینمنطقه رابرای ائتلاف زمینیان اماده کند .
مارکوس بارها از اینکه نمیتواند پدرش راببیند و مدام پدرش او راترک میکند شاکی بود . اینجا بود که پدر مارکوس دلیل تشکیل Gears و این همه جنگ خونین و غیبتش را برای مارکوس توضیح داد و مارکوس هم پذیرفت که بعداز این ، راه پدرش را ادامه دهد . مارکوس در سن 9 سالگی به مدرسه Olafson میرود که در آنجا ، به دلیل روابط خوب پدرش با ائتلاف و خانواده ای متمول مورد هجوم تعدادی کودک دیگر قرار میگیرد . در ایندرگیری هایکی از همکلاسی هایش به نام Carlos Santiago از او دفاع میکند و بعد از مدتی مارکوس را به تیم راگبی دعوت میکند .
مارکوس همچنان مورد خشم دیگر بچه های مدرسه است . در یکی از روزها و در یکی ازبازیهای راگبی ، یکی از همان دانش اموزان تکلی خشن رویپای ماکوس میرود و درگیری شروع میشود . ایندرگیری با دخالت Dom برادر بزرگتر Carlos خاتمه میابد . از این زمان به بعد مارکوس با شخصیت Dom اشنا میشود . دوستی بین این 2 نفر به قدری زیاد میشود که در تمامی جنگ ها یار و هم تیمی ، یکدیگرند وبا هم به جنگ لوکاست ها میروند . 3 سال بعد مارکوس به دعوت پدر Dom و برای صرف ناهار به خانه آنها میرود و پدر Dom با مارکوس پیشنهادمیدهد برای شرکتدر جنگ به ارتش بپیوندد . سپس بعد از گم شدن مادرش مارکوس ، او تصمیم میگیردکه به ارتش بپیوند ودر اولین گام به واحد C Company پبوست نکته حائز اهمیت نقش پر رنگ خانواده فینیکس در این بازی است .
تا قبل ازنبرد Ephyra مارکوس سرجوخه ای فرمان پذیر و وفادار به جنگ بود و هیچ وقت پست خود را ترک نمیکرد . اما در این نبرد او برای نجات جان پدرش ، دکتر Adam Fenix پستش را ترک میکند و به همین دلیل از ارتش اخراج میشود و او را به زندانی ، با درجه فوق امنتیتی میرند . پس از ترک پست ، مارکوس نتوانست پدرش را نجات دهد . اما شرایط جنگ و هجوم لوکاست ها به زمین و گسترش حملاتشان ، وضعیت را به گونه ای میکند که ، مارکوس مجدا از طرف ارتش برای رهبری گروهدلتا فرخوانده میشود . سرانجام در روز حمله لوکاستها به زندان فوق امنیتی ، دوست قدیمی مارکوس Dominic Santiago او را از زندان نجات میدهد و از همان لحظه ، مارکوس به همراه هم تیمی های قدیمی اش ، کارش را شروع میکند .
داستان درنسخه دوم به گونه ای پیش میرودکه مارکوس عشق دختری به نام انیا میشود . انیا کسی است که در سری بازیهای Gears Of War نقش پشتیبانی مرکزی از گروه دلتا رابازی میکند . اما داستان در نسخه سوم حول و هوش حمله لوکاستها و اطلاعاتی ز زنده بودن پدر مارکوس است که این موضوع باعث میشود مارکوس ، حتی بدون کمک یاران خودی ، ماموریتی خطرناک را اغاز کند که این ماموریت ، پایان داستان رهبری گروه دلتا توسط مارکوس فینیکس را رقم میزند .
6
ویتو اسکالتا :( Vito Scaletta )
آخرین بازی : Mafia II :
ویتو اسکالتا :( Vito Scaletta )
آخرین بازی : Mafia II :
" بهای ازادی خون است " " زندگی یک برگ سیگار است " " با کشیدن سیگار بخشی ازسیگار برای همیشه از بین میرود و دیگر بر نمیگردد و این بهایی است که باید آنرا پرداخت " " شاید فراموش کرده اند ، زندگی یک سیگار است و این سیگار به زودی تمام خواهد شد "
این ها جملاتی زیبا ازویتو اسکالتا است . فردی که در ریان جنگ جهانی دوم ، به جرم سرق دستگیر و زندانی میشود . اما ویتو برای تخفیف در زندان تصمیم میگیرد به جنگ برود . بعد از اینکه جنگ به پایان میرسد ، ویتو تصمیم میگیرد ، برای روع یک زندگی خوب به امریکا سفر کند . او بعد از اینکه به امریکا میرسد تازه مشکلاتش شروع میشود . در ابتدا متوجه میشود که پدرش برای چرخاندن زندگی و خرج و مخارج آن ، بسیار مقروض است و مادر و خواهرش هم به خاطر تهدید های کسی که ، پول به پدر ویتو قرض داده در رنج و عذاب اند . برای رفع مشکل ویتو نزد یکی از دوستان صمیمی اش به نام جو میرود . جو اکنون به فردی تبهکار و مزدور تبدیل شده و کارش دزدی های سنگین وسرقت اتومبیل است . بازی داستان و شخصیت ویتو ، و سرگذشت او از یک فردمعمولی ، به فردی تبهکار با درجه بسیار بالا را به تصویر میکشد .
7
مکس پین : ( Max Payne )
آخرین بازی : Max Payne 3 :
مکس پین : ( Max Payne )
آخرین بازی : Max Payne 3 :
" حالا آفتاب غروب کرده و آسمان سیاه شده و من احساس میکنم ، تمامی آنها خبر از آینده شوم من دارند "
Max Payne به معنای درد بی نهایت است . مکس پین داستان زندگی یک پلیس است . پلیسی که همه چیز خود را ازدست داده است . او همسر و فرزند خود رااز دست داده و به خاطر رنج حاصل از غم عزیزانش ، به مواد مسکن اعتیاد پیدا کرده . او اکنون بیش از 40 سال سن دارد و به دنبال راهی برای نجات ازاین عذاب وسختی است . عمده شهرت مکس به دلیل قدیمی بودن اش در دنیای بازی و دوبلور معروفش " جیمز مک کافری " است .
8
جوکر : ( Joker )
آخرین بازی : Arkham City :
جوکر : ( Joker )
آخرین بازی : Arkham City :
" این شهر لیاقت کلاس بالاتری از خلافکار را دارد ومن این کلاس را به آن میدهم " " از امشب مردم خواهند مرد ، من مرد حرف هستم " " این جمله تکه کلامی جالب و بسیار پر معنی از جوکر است ."
جوکر به معنای واقعی کلمه یک دیوانه روانی و روانپریشی واقعی است که عاشق شوخی های مرگبار است . شخصیتی که بامزه و مهربان بودن در او معنایی ندارد و عاشق رفتارهای دیوانه وار ، اداهای مختلف ، طرز راه رفتن خاص و لهجه ای خاص است . جوکر شخصیتی است که دارای چهره ای عصبی و زمخت است که عاشق بی قانونی و انارشیسم است . او هر طور که شده میخواهد شهر را بدون قانون کند و دراین راه موفق هم میشود . جوکر قاتلی است که بعد از کشتن قربانیان ، بالای سر انها کارتی با نماد جوکر ، باقی میگذارد .
هدف اصلی جوکر بازی با بتمن و بد نام کردن او نزد مردم است و این کار را با حقه های مختلفی انجام میدهد . جوکر موفق میشود ضربه ای هولناک و جبران ناپذیر به بتمن وارد کند که امیدو را در دل بتمن خشک میکند . در نهایت جوکر به متضادی سرسخت و سنی غیر قابل عبور برای تمامی اهداف بتمن بدل میشود . این رویارویی تا جایی پیش میرود که جوکر موفق میشود تنها نشانه های نظم و امید ، در شهر را ازبین ببرد و شهر را به جهنمی واقعی مبدل کند که حتی قانون ظاهری هم در ان بی اهمیت است . در نهایت شهر کاملا سقوط میکند و به نوعی جوکریزه میشود .
یکی از دلایل اصلی کشیدن خطی قرمز در کنار دهان جوکر ، پیروی از ایده های بروس وین ، یکی از کمدینهای بزرگ است . جوکر عاشق دلقک بازی است و تمامی یاران او دارای علامت های مخصوصی هستند که شامل : 2 عنصر سیاه دور چشم ، رنگ قرمز پر رنگ دور لبها به عنوان لبخند ، از جمله این علامت ها است .
9
جان مارستون : ( John Marston )
آخرین بازی : Red Dead Redemption :
جان مارستون : ( John Marston )
آخرین بازی : Red Dead Redemption :
" من به بهشت وارد شدم ، بهشت خلافکاران غرب وحشی . من در اینجا حکمرانی خواهم کرد و انتقام خواهم گرفت " " متاسفم از اینکه امروز رودر روی تو قرار گرفته ام و چاره ای جز کشتنت ندارم "
جان مارستون خلافکاری کارکشته و سابقه داراست . او زمانی نفر اول بانک زنی در کل ایالات متحده در زمان غرب وحشی بود . اما برای تشکیل زندگی ، تصمیم میگیرد ، خلاف را کنار بگذارد . بعد ازتشکیل زندگی جان مارستون دارای یک فرزند پسر به نام jack میشود و نام همسرش هم abigle نام دارد . مدتی بعد ماموران دولتی برای دستگیری یکی از خلافکاران بزرگ سراغ جان مارستون می آیند . از آنجایی که برخی ازاین ماموران از گذشته جان مارستون با خبرند ، خانواده او را تهید میکنند و جان را به منطقه ای با نام New Austin میفرستند .
ماموریت جان در منطقه New Austin دستگیری دوست قدیمی و سر دسته اصلی گروه خودش یعنی Bill Williamsonاست . کسی که به یک آدمکش وحشی و بدون قانون تبدیل شده . Bill Williamson رهبری یک گروه بسیار خطرناک را بر عهده دارد . جان بعد از اینکه او را پیدا میکند با خوش امد گویی گرم Bill Williamson روبرو میشود و در ادامه Bill با ضرب یک گلوله جان را زخمی و بیهوش میکند . بعد از مدتی بیهوشی ، یکی از اهلی همان منطقه جان را پیدا میکند و او را مدا وا میکند و بعداز اغاز این ماجرای اولیه ، جان به دنبال انتقام و رستگاری میرود . جان مردی رک گو و خشن است و در کارهای خود بسیار مصصم .
در تیر اندازی تبهر بسیار زیادی دارد و به خاطرشهرت بالا درخلافکاری ، پیشنهاد های همکاری بسیاری را از کلانتر های هر منطقه برای ستگیری مجرمان دریافت میکند . اما در اخرهم بازیباز با صحنه های بسیار غم انگیز روبرو میشود که پایانی است بر رستگاری جان مارستون .
10
فرمانده شپرد : ( Commander Shepard )
آخرین بازی : Mass Effect 3 :
فرمانده شپرد : ( Commander Shepard )
آخرین بازی : Mass Effect 3 :
شپرد یکی از مشهور ترین شخصیت های بازی در ایننسل است و در3 نسخه از بازی Mass Effect حضوری پر رنگ داشته . هر چند داستان او پس ازپایان Mass Effect 3 به اتمام رسید و احتمال دیدن او در نسخه های بعدی کم است ، اما تا همین جا هم خاطراتی فوق العاده را با فرمانده فضاپیمای نورماندی تجربه کرده ایم . این نکته قابل ذکر است که شپرد با توجه به انتخاب بازیباز میتواند مونث باشد یا مذکر . شپرد تنها فرمانده ای است که در خلال ماموریت هایش میمیرد و به واسطه تکنولوژی وعلم ، به زندگی باز میگردد . شپرد در یکی از ماموریت های خود ، که برای نجات یکی ازیارانش رفته بود ، با انفجار سفینه و بر اثر دود و گازهای موجود در سفینه ، خفه شده و میمیرد . بعد از انفجار کامل سفینه جسدش در فضا معلق میماند تا زمانی که سازمان مخفی Cerberus او را میابد و در مان ، روی او را شروع میکند و او رابه زندگی برمیگرداند .
عمده محبوبیت شپرد به دلیل صدا گذاری خوب او و همچنین جسارت و نترسی او در جنگ و حل مشکلات مختلف است . این مورد در نسخه اخر بازی بسیار محسوس بود . زمانی که شپرد موفق به دفاع از سیاره و اتحاد بین نژاد ها میشود ، احترامی که نژادهای مختلف در لابی های سوکنت گاه های اصلی به او میگذارند ، دیدنی است . صدا گذاری شخصیت شپرد بر عهده Mark Meer است و تمامی حرکات فرمانده شپر به صورت Motion Capture ظبط و ساخته شده .
11
جان تانر : ( John Tanner )
آخرین بازی : Driver : San Francisco :
جان تانر : ( John Tanner )
آخرین بازی : Driver : San Francisco :
یادش بخیر . زمانی که Driver در کنسول PS1 خوش میدرخشید ورقیبی برای خود نداشت ، جان تانر هم ، قهرمانی پراوازه و معروف بود . هر چند در ایران خودمان کمتر بازیبازی شاید او را بشناسد . اما او بسیار معروف است و طرفداران بسیار زیدی هم دارد . تانر راننده ای با مهارت های بسیار بالا در رانندگی بود و به همین دلیل به عضویت پلیس نیویورک در میاید . سپس ، به دلیل قابلیت ها و توانایی های رانندگی اش به پلیس مخفی میپیوندد تا به تعقیب خلافکاری مشهور به اسم کاسلدی بپردازد و او را دستگیر کند .
در نسخه دوم او مامور پیدا کردن خلافکاری شرور با نام Pink Lenny است و در این راه با کاراگاه تونز اشنا میشود و سر انجام موفق به دستگیری Pink Lenny میشوند . داستان در نسخه سوم بازم هم به همین منوال است . تانر پلیسی مخفی است که البته همکاری را هم در این نسخه دارد . اینبار او به دنبال فردی با نام جریکو است که سرانجام او را هم دستگیر میکند . استان بازیبرای اولین بار ادامه ای از نسخه دوم است و تانر و همکارش از نسخه دوم به دنبال او بودند و سرانجام در نسخه سوم سری Driver ، او را در استانبول دستگیر میکنند .
نسخه اخر بازی که ، Driver : San Francisco نام دارد هم ، داستان نسخه قبلی را دنبال میکند . جریکو موفق به فرار میشود و تانر هم به دنبال دستگیری او میرود . نکته عجیب شخصیت تانر اینجاست که در تمامی نسخه های بازی ، صدا گذار شخصیت تانر متفاوت بوده .
12
گابریل بلمونت : ( Gabriel Belmont )
آخرین بازی : Castlevania : Lord Of Shadow :
گابریل بلمونت : ( Gabriel Belmont )
آخرین بازی : Castlevania : Lord Of Shadow :
قصر دراکولا بهترین بازی است که گابریل در آن ایفای نقش کرده . بلمونت ها جزء خانواده های اصیل بریتانیای کبیر هستند که همواره در مقابل قدرت نمایی های دراکولا ایستادگی کرده اند . تعداد اعضای خاندان بلمونت به درستی مشخص نیست ، اما یکی از برترین انها گابریل است . تا قبل از گابریل تمامی اعضایی که در خانواده بلمونت ، با دراکولا مواجه شده اند ، توانستند دراکولا را با شلاقی جادویی به نام Vampire Killer شکست دهند . بسیاری از این اعضا بعد یارهای همراهی هم داشته اند ، اما بعد از شکست دادن دراکولا بهای سنگینی را پرداخته اند که دیگر توانی برای مقابله با دراکولا را ندارند . اما میرسیم به یکی دیگر از اعضای خاندان بلمونت با نام گابریل بلمونت .
گابریل تنها کسی در این خاندان بود که به فکرمقابله با دراکولا نبود . اما دردسر ، خودش به سراغ گابریل آمد و سرنوشتی شوم را برایش رقم زد . شکارچی های دراکولا بعد از حمله به خانه گابریل ، همسر او را میشکند و روح همسرش را به برزخی دروغین میبرند تا ان را شکنجه دهند . گابریل که از قدرت بالایی برای مقابله با دراکولا و شکارچی ها برخوردار نیست ، به دنبال راهی برای افزایش قدرت خود است که در نهایت با افسانه Lord Of Shadow یا افسانه اربابان سایه و ماسک های جادویی اشنا میشود .
گابریل برای رو دررو شدن باراکولا ونیروهایش نیاز به زنده کردن مرده ها دارد . درکتاب های افسانه ای و اساطیری امده که برای زنده کردن مردگان نیاز به 2 ماسک مخصوص است که هر 2 ماسک ، نزد اربابان سایه مخفی شده . گابریل برای فهم بیشتر موضع ، نزد جادوگرانی از فرقه بلمونت میرود و رد راهنمایی از انها متوجه میشود که ماسک ها با نوعی جادو تلسم شده اند و هرکدام از انها چندین قطعه شده و هر قطعه هم ، نزد یکی ازاربابان سایه محافظت میشود . بعد از شروع مراحل اولیه ، گابریل برای اموزش بیشتر نزد استادش میرود . نکته اخر اینکه صا گذاری این شخصیت را Robert Carlyle بر عهده دارد .
13
آدام جنسن : ( Adam Jensen )
آخرین بازی : Deus Ex : Human Revolution :
آدام جنسن : ( Adam Jensen )
آخرین بازی : Deus Ex : Human Revolution :
" علت نابودی بشیریت ایدئولوژی است نه تکنولوژی " " من به دنیایی جدید وارد شدم ، دنیایی سراسر ترس و تاریکی "
آدام جنسن درسال 1993 در شهر دیترویت ایلت میشیگان به نیا امد . سپس در یک حادثه و در سن 5 سالگی پدر ومادر خود را از دست میدهد . مسئولیت بزرگ کردن او را ، بعد از این حادثه و طبق قوانین ایالات کتحده امریکا ، پرورشگاه یا یا بزرگترین فرد زنده خانواده او به عهده میگیرد . بعد از اینکه آدام جنسن به سن 21 سالگی میرسد به نیروهای پلیس شهر دیترویت میپیوندد و بعد از 4 سال به بخش نیروهای ویژه میرود . ادام در سال 2014 وارد نیروهای پلیس میشود و درست بعد از 11 سال خدمت ( یعنی در سال 2025 ) ، نیروی پلیس را به دلیل اوضاع نامناسب ترک میکند . بعد از عملیاتی مهم با اسم رمز Bravo ، فرمانده اصلی نیروی ویژه به نام Durant مجروح و آدام جنسن ، جایگزین او میشود .
یکی از دلایل بیرون امدن آدام از نیروی پلیس مربوط به عملیاتی است که آدام ازدستور شلیک به یک پسر خلافکار 15 ساله به نام Mexicantown Massacre ، سرپیچی میکند . بعد از اینکه آدام نیروی پلیس را ترک میکند به سمت سازمانی ویژه باه اسم Sarif Industries میرود و در انجا مشغول به کار میشود . فعالیت های اصلی این سازمان مربوط به طراحی وساخت دستگاه های امنیتی برای شرکت ها و سازمانهای بزرگ و ساخت دستگاه های مکانیکی بسیار پیشرفته با فناوری نانو است . به همین دلیل همواره دشمنان مختلف برای این شرکت مزاحمت و مشکلات متعددی راایجاد میکنند . پس از فعالیت های مقدماتی آدام جنسن برای این شرکت ، به سمت فرمانده ارشد بخش امنیتی شرکت برگزیده میشود . در سال 2027 آدام برای حفظ سمت خود و همچنین برای بالا بردن درجه امنیت این شرکت شروع به ساخت و طراحی برنامه امنیتی جدیدی میکند که ناگهان حمله ای شدید به این شرکت میشود .
بعد از مدتی متوجه میشوند که این سازمان مورد حمله نیروهای نظامی مخفی قرار گرفته . درنتیجه ازمایشگاه و مرکز تحقیقات شرکت خسارات زیادی میبیند و دانشمندان مهم شرکت هم کشته میشوند . در این حمله سنگین آدام جنسن هم به شدت مجروح میشود و سینه و ست چپ خود رااز دست میدهد . اما David Sarif رئیس کمپانی تصمیم میگیرد ادام را مداوا کند . David بعد از بازسازی بخش های مهم شرکت شروع به مداوای آدام میکند و قطعاتی مکانیکی با تکنولوژی نانو را جایگزین دست و اعضای واقعی بدن آدام میکند .
تغییرات جدید در آدام او را به انسانی دیگر تبدیل کرد . اکنون آدام دارای دست چپی مکانیکی و بسیار قدرتمند است که درون ان میله های اهنی جاسازی شده است . تمامی این داستان ها و دستگاه های مکانیکی جدید به کاررفته دربدن آدام جنسن داستانی جدید را ساخته و پرداخته میکنند که بازیباز انها را در قالب بازی به زیبایی مشاهده میکند . این زیبایی برای اینکه حس قابل باور پذیر تری برای بازی باز ایجاد کند ، توسط Elias Toufexis هدایت میشود . این شخص کسی است که صدا گذاری شخصیت آدام را بر عهده دارد و به خوبی هم توانسته از پس این قهرمان جدید بر اید .
14
کول فلیپس : ( Cole Phelps )
آخرین بازی : L.A Noire :
کول فیلیپس فردی بود که در یک خانواده متمول به دنیا امد . خانواده او بسیار مشهور بودند و پدر او صاحب یک کارخانه بزرگ کشتی سازی بود . کول فیلیپس سعی داشت همانند یک فرد مستقل زندگی کند و به همین دیل تصمیم میگیرد در سن 18 سالگی به جنگ برود و به همین دلیل در دانشکده نظامی ثبت نام میکند تا بتواند به جنگ برود . بعد از 5 ، 6 سال اموزش های نظامی ، کول در سال 1944 و به همراه نیروی دریایی به جنگ مریکا با ژاپن در جزیره اوکیناوا اعزام میشود . تلاش هایاو در جنگ باعث میشود که مدال های زیادی دریافت کند و به قهرمان جنگ معروف شود . کول فلیپس : ( Cole Phelps )
آخرین بازی : L.A Noire :
" سازمان پلیس مرکز تباهی وفساد دراین شهر است " " یادتان باشد، شما دراین شهر تنها هستید "
کول که یک قهرمان جنگ است که تازه از جنگی تاقت فرسا به وطنش بازگشته . بعد از مدتی استراحت او به پلیس لس انجلس مپیوندد و به عنوان کاراگاه کار خودش را اغاز میکند . عملکردش در نیروی پلیس و در حل پرونده های جنایی و دستگیری مجرمان به قدری عالی است که همه را شگفت زده میکند و همین موارد او را تبدیل به مشهورترین کاراگاه لس انجلس میکند .در این بازی برای اولین بار از پیشرفته ترین تکنولوژی Motion Capture استفاده شده بود که باعث میشد ، شخصیت های موجود در بازی به زیبایی تمام قابل باور و واقعی باشند ، به نحوی که میشد از روی چهره مجرم ، پی به دروغ یا راست بودن حرفش برد . صدا گذاری شخصیت کول فیلیپس هم بر عهده Aaron Staton بود که به خوبی از پس این کار بر آمد .
15
کول مک گرث : ( Cole MacGrath )
آخرین بازی : Infamous 2 :
کول مک گرث : ( Cole MacGrath )
آخرین بازی : Infamous 2 :
" قدرت های من قوی تر میشوند و مرا وسوسه میکنند تا کارهایی انجام دهم که حتی فکرش را هم نمیتوانستم بکنم " " بعضی وقت ها حتی خودم را هم نمیشناسم " " اکنون زمان مبارزه نیست و برای این مبارزه سرنوشت ساز ، نیاز به نیروی بیشتری دارم "
این ها جملاتی یباست که کول ، قهرمان Infamous 2 انرا بیان میکند. کول همانند دیگر قهرمانان ، یک انسان ازاده و معمولی بوده . کول در شهر Empire City به عنوان پیک موتوری ای ساده مشغول کار بود .قبل از اینکه به عنوان یک پیک به کار مشغول شود ، دانشجویی متوسط بود که همراه با درس ه دنبال کسب و کار در شهر Empire City هم بود . ترک دانشگاه توسط او برای کار ازاد در پیک باعث شد که کول توسط خانواده طرد شود . اما در یکی از روزها که کول مشغول حمل یک بسته برای مشتری خود بود ، ناگهان بسته منفجر میشود و بسیاری از مردم هم میمیرند . در کمال ناباوری کول از این حادثه جان سالم به در میبرد و از همان زمان زندگی ، کول متحول میشود . کول بر اثر انفجار به قدرهای عجیبی دست پیدا کرده بود که قدرت الکریسیته یکی از انها بود .
قدرت های کول در بازی به گونه ای کار شده است که ، بازیباز در اخر بازی میتواند با قهرمانی خوب بازیرا تمام کند یا با قهرمانی بد . نکته جالب توجه در مورد شخصیت کول صدا گذاری این شخصیت است که در هر 2 نسخه 1 و 2 بازی ، دوبلور هایی متفاوت داشته .
کپی مطلب تنها با ذکر نام بازی سنتر مجاز میباشد
آخرین ویرایش: