نوابغ هنر هشتم: 5 بازیساز برتر تاریخ

آره اون پرشها پدر آدم رو در می آورد. نینجا ۲ هم من مرحله ۳ و ۶ بدجوری گیر کرده بودم. مرحله ۶ قشنگ یک سال بیشتر طول کشید تا ردش کردم. البته مرحله ۴ هم اون پرشهای رو جعبه ها عذاب آور بود :|
یاد اون روزها بخیر که دیگه هیچوقت بر نمیگرده:Crying1:من که بدجوری تو اون روزها گیر کردم.
واقعا گیمرهای الان چه میدونن ما چه لذتی بردیم؟؟؟ بشینی پای تیپ کمودور، چشت همش بشمارش باشه. یه ربع صبر کنی و زرتی لودش گیر کنه. بری دو ساعت با آچار هدش رو تنظیم کنی. دوباره از اول. ۱۰۰-۱۲۰-۱۴۰ بعد یهو بازی بیاد. شیرین ترین لحظات کل زندگی من وقتی بود که بازی جدید میخریدم و منتظر لودش میشدم و بالاخره تموم میشد و بازی میومد. وااااای، واقعا نوستالژیش کشندس.
بعد گیمرهای الان دیسک رو میندازن تو دستگاه و برو که رفتیم.. تازه شاکیم میشن که چرا لودش ۲۰ ثانیه طول کشیده :D بازیهای الانم که ماشاله نه چالشی، نه پازلی. هرجا هم گیر کنن زرتی میزنن یوتیوب :| من همیشه گفتم. لذتی که نسل ما از گیم بازی کردن با آتاری، کمودور و سگا برد، نسل الان به هیچ وجه نمیتونه ببره. ما با تمام وجودمون، با تک تک سلولهامون گیم رو درک کردیم و لذت بریدم.
هی. یادش بخیر:-<
احسنت
جمله هات نشون می ده که به سن 40 سالگی داری نزدیک می شی :D .منم تا مدتها درگیر این حس لعنتی رویایی بودم ولی به قدری اذیت شدم که آخر ولش کردم.کاملا موافقم که لذت زمان ما خیلی بیشتر از حالاست.الان گیمرا بیشتر درگیر حواشی هستن تا خود بازی.راستی من دو سه تا مقاله دیگه هم نوشتم در مورد تاسکر ، بربرین و Turrican بعدا اینا رو می فرستم رو سایت.آخ آخ اون موسیقی متن تاسکر موقع لودینگ مرحله اول ، چه حس خفن بود.من اولین بازی که رو کمودور بازی کردم همین تاسکر بود هی روزگار.
در کل سعی کن از این حس نوستالوژی دور بشی چون در عین اینکه خیلی رویائیه به شدت کشنده و عذاب آور هم هست.
 
احسنت
جمله هات نشون می ده که به سن 40 سالگی داری نزدیک می شی :D .منم تا مدتها درگیر این حس لعنتی رویایی بودم ولی به قدری اذیت شدم که آخر ولش کردم.کاملا موافقم که لذت زمان ما خیلی بیشتر از حالاست.الان گیمرا بیشتر درگیر حواشی هستن تا خود بازی.راستی من دو سه تا مقاله دیگه هم نوشتم در مورد تاسکر ، بربرین و Turrican بعدا اینا رو می فرستم رو سایت.آخ آخ اون موسیقی متن تاسکر موقع لودینگ مرحله اول ، چه حس خفن بود.من اولین بازی که رو کمودور بازی کردم همین تاسکر بود هی روزگار.
در کل سعی کن از این حس نوستالوژی دور بشی چون در عین اینکه خیلی رویائیه به شدت کشنده و عذاب آور هم هست.
۲ سال مونده برسم. پیر شدیم رفت:-<
آخ آخ تاسکر. هیچوقت یادم نمیره. یه عصر پنجشنبه بود که بابام اومد و گفت براتون بازی جدید خریدم. آقا بازی رو گذاشتیم و موزیک که شروع شد پرواز کردیم. اصن یه حس فجیعی داشت. جالبه موزیک اونم مت گری دهن سرویس زده :| وقتی بازی لودش تموم شد و اون محیط صحرا و موزیکش رو شنیدم داشتم پرواز میکردم. موزیک اینم اتفاقا تو گوشیم دارم. تاسکر هم دقیق یادم نیس. ولی خیلی طول کشید تا مرحله یک رو رد کنم. مرحله ۲ هم همینطور. و البته برای همیشه مرحله ۳ گیر کردم :))توریکان هم دوستم بهم داد :D فکم خورده بود زمین.یه روز جمعه بود. از ۷ صبح نشستم پاش تا آخر شب. ناهارم نخوردم. آخر سر بابام اومد دستگاه رو خاموش کرد و ۶ ماه تیپ رو قایم کرد :lol:
بالاخره یکی منو درک کرد. این نوستالژی لعنتی داره منو میکشه. شب و روزم شده فکر کردن به اون خونه قدیمی حیاط دارمون، اون اتاقی که با داداشام جمع میشدیم پای کمودور. نشستن و بازی کردن دو نفره کاراته و pit stop و ... هیچ روانشناس و کوفت و زهرماری هم نمیتونه کمکت کنه. گیر میکنی تو اون روزها، موزیک مرحله ۶ نینجا ۲ رو میزاری و سیگارت رو روشن میکنی و با اون ملودی وحشتناک، اشک میریزی و لعنت میفرستی به بُعد زمان که چرا میگذره و دیگه هیچوقت بر نمیگرده. فقط شاید اون دنیا بتونی دوباره تجربش کنی ...
 
۲ سال مونده برسم. پیر شدیم رفت:-<
آخ آخ تاسکر. هیچوقت یادم نمیره. یه عصر پنجشنبه بود که بابام اومد و گفت براتون بازی جدید خریدم. آقا بازی رو گذاشتیم و موزیک که شروع شد پرواز کردیم. اصن یه حس فجیعی داشت. جالبه موزیک اونم مت گری دهن سرویس زده :| وقتی بازی لودش تموم شد و اون محیط صحرا و موزیکش رو شنیدم داشتم پرواز میکردم. موزیک اینم اتفاقا تو گوشیم دارم. تاسکر هم دقیق یادم نیس. ولی خیلی طول کشید تا مرحله یک رو رد کنم. مرحله ۲ هم همینطور. و البته برای همیشه مرحله ۳ گیر کردم :))توریکان هم دوستم بهم داد :D فکم خورده بود زمین.یه روز جمعه بود. از ۷ صبح نشستم پاش تا آخر شب. ناهارم نخوردم. آخر سر بابام اومد دستگاه رو خاموش کرد و ۶ ماه تیپ رو قایم کرد :lol:
بالاخره یکی منو درک کرد. این نوستالژی لعنتی داره منو میکشه. شب و روزم شده فکر کردن به اون خونه قدیمی حیاط دارمون، اون اتاقی که با داداشام جمع میشدیم پای کمودور. نشستن و بازی کردن دو نفره کاراته و pit stop و ... هیچ روانشناس و کوفت و زهرماری هم نمیتونه کمکت کنه. گیر میکنی تو اون روزها، موزیک مرحله ۶ نینجا ۲ رو میزاری و سیگارت رو روشن میکنی و با اون ملودی وحشتناک، اشک میریزی و لعنت میفرستی به بُعد زمان که چرا میگذره و دیگه هیچوقت بر نمیگرده. فقط شاید اون دنیا بتونی دوباره تجربش کنی ...
من 8 سال طول کشید از این شرایط روحی گذر کنم.هیچ جایگزینی هم براش وجود نداره.انگار تو یه کوچه بن بست گرفتار شدی.ذهنت خاطرات گذشته رو برات بازسازی می کنه ولی چون آدما با اون طرز تفکر وجود ندارن ماجرای جدیدی با شرایط اون زمان که خیلی هم عاشقشی برات به وجود نمیاد در نتیجه همیشه تو همون کوچه بن بست با نقش و نگارهای تکراری که گفتم گرفتار می شی.
یه چیز تو مایه های سایلنت هیل و عذاب های معروفش.
می فهمم که الان تو چه ظلماتی گیر کردی.اینا همش به خاطر کاهش شدید هورمون تسترون تو بدن هست.باید روشی رو به کار ببری که هورمون دوپامین و هورمون های مشابه تو مغزت ترشح بشه.
یادت باشه هر چی بیشتر بری تو نوستالوژی بیشتر این حس بد رو تجربه می کنی.
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or