موضوع مجموعه بازیهای Resident Evil از بیرون، ظاهری ساده دارد. داستان بازیها ریشه در وقایعی دارد که در ژوئن ۱۹۹۸ در کوههای آرکلی رخ دادند. داستان بازی با یک ماموریت آموزشی ساده شروع میشود که طبق نقشه پیش نمیرود. تیم آلفا از واحد STARS، یک جوخه ویژه در اداره پلیس شهر راکون، به عمارت اسپنسر اعزام میشوند تا درباره مفقود شدن تیم براوو در این عمارت که متعلق به بنیانگذار یک شرکت دارویی به نام آمبرلا است، تحقیق کنند. اتفاقات صورت گرفته در این عمارت، بعدها به ساخت دنبالههایی منجر شد که به دامنه در حال رشد نفوذ شرکت آمبرلا میپردازند.
وحشت واقعیِ مجموعه رزیدنت اویل در شباهتهای آن با اتفاقات دنیای واقعی نهفته است؛ وحشتی که در این فرانچایز و در باطن اجساد کارمندان آمبرلا و غیرنظامیانی پنهان شده است که حالا به زامبیهایی گرسنه به گوشت انسان تبدیل شدهاند. هر چه نباشد، زامبیها کاملاً زاییده تخیل انسانها هستند، اما نمیتوان چنین حرفی را در خصوص واحدهای علمی تحت حمایت دولت زد که مایل به آزمایش بر روی کارمندان یا شهروندان هستند. در همین نقطه است که وحشت Resident Evil بیشترین تاثیر خود را میگذارد و حتی به ملموسترین شکل ممکن نمایش داده میشود. مجموعه رزیدنت ایول از مفاهیمی مانند کاپیتالیسم (نظام سرمایهداری) جهانی و جنبشهای اصلاح نژادی کمک میگیرد تا چیزی را خلق کند که به نوعی در واقعیت جهان ما ریشه دارد.
اصطلاح «اصلاح نژادی» که در اصل در سال ۱۸۸۳ توسط سر فرانسیس گالتون (Sir Francis Galton) مطرح شد، عمیقاً در نژادپرستی و تبعیض طبقاتی ریشه دارد و بیانگر این عقیده است که انسانهای دارای ژنهای برتر، یک نژاد انسانی «بهبود یافته» خلق خواهند کرد. این اصول و مفهوم مورد استفاده افراد و نهادهایی مانند آلمان نازی، امپراطوری ژاپن کبیر (که در قرن هجدهم از مشاورههای هربرت اسپنسر بهره میگرفت) و ایالات متحده، از طریق جنبشهایی که در این کشور تحت حمایت مؤسسه علمی کارنگی و سایر شرکتها در اوایل دهه ۱۹۰۰ صورت میگرفت، بود. حامیان اصلاح نژادی که میتوانستند افراد، جنبشها یا تمام بدنه دولت باشند، در تلاش برای مشروعیت بخشیدن به این نظریه، اغلب آن را به پشتوانه زبان علمی مطرح میکنند.
از زمان انتشار اولین بازی Resident Evil در سال ۱۹۹۶، بیش از ده مورد دنباله و اسپین آف و همچنین محتواهای چندرسانهای از آن منتشر شدهاند. این موارد شامل رمانها، کتابچههایی با محوریت داستانهای عامه و حتی فیلمهای کامپیوتری میشوند که نگاهی عمیقتر به خاستگاه شرکت آمبرلا و ارتباط آن با دولت انداختهاند. در حقیقت، این مجموعه به عنوان زیربنای خود، یک عمارت ساخته که کاربردی استعارهای دارد و داستانهای مختلفی را از طریق ۱۰ بازی اصلی این مجموعه به هم پیوند میدهد (بله، Resident Evil - Code: Veronica یک بازی اصلی در این مجموعه حساب میشود). این باعث خلق یک روایت گسترده و فراگیر شده که بر وحشت نشاتگرفته از آزمایشات غیراخلاقی هدایتشده توسط نظام کاپیتالیسم جهانی تمرکز دارد و در این روایت، شرکت آمبرلا به عنوان شخصیت منفی اصلی این مجموعه به تصویر کشیده است.
بازی Resident Evil 3 از این حقیقت پرده برداشت که اصلاح نژادی، انگیزه اصلیِ تأسیس آمبرلا بوده است. سپس عناوین بعدی مانند Resident Evil 0 اطلاعات بیشتری درباره انگیزههای این شرکت قبل از گسترش ویروس T و تبدیل شدن آن به همهگیری جهانی در اختیار ما گذاستند. این اطلاعات بیشتر مربوط به شکلگیری خود شرکت بودند و باعث شفافتر شدن نحوه توسعه ویروس Progenitor شدند، ویروسی که در نهایت در پروژه اصلاح نژادی با عنوان پروژه W یا طرح وسکر استفاده میشد. ظاهراً آمبرلا صرفاً با هدف جمعآوری سرمایه برای تزریق سرمایه به این پروژه تأسیس شده بود. تا آن زمان، روایت اصلی مربوط به توطئهها و زد و بندهای دولتیِ مرتبط با پروژهای بود که بعدها پایهگذار پسزمینه شخصیت منفی این مجموعه یعنی آلبرت وسکر میشد. طراحی شخصیت آلبرت وسکر، با پوست بور و موهای بلوند که جنبههای بصری یک ابرانسان ایدهآلِ نازیها را به ذهن میآورد، در انتقال درونمایه مرکزی این فرنچایز موثر بوده است. وسکر مظهر فیزیکی پروژه اصلاح نژادی است که توسط بنیانگذار شرکت آمبرلا یعنی آزوال ای. اسپنسر (Oswell E. Spencer) تامین مالی میشده است.
در سرتاسر تاریخچه رزیدنت اویل، سطوح مختلفی از اطلاعات درباره این موضوع وجود داشته است، بعضیهایشان از طریق اسناد کشفشده در خود بازیها مطرح میشدند و بعضیها هم در محتواهایی خارج از بازی مانند Resident Evil "Perfect Guides" که منحصراً برای مخاطبان ژاپنی منتشر شده است. درResident Evil 5، بازیباز کاملاً از قصد اسپنسر برای ایجاد Umbrella و ویروسی که بعداً تحت نام همین شرکت ایجاد شده است آگاه میشود. این قصد به وضوح در یک کاتسین بین بنیانگذار آمبرلا و آلبرت وسکر بیان شده است که در آن اسپنسر فاش میکند وسکر بخشی از یک آزمایش برای پیدا کردن جانشینی مناسب با هدف رقم زدن عصر جدیدی از موجودات فرابشری بوده است. در پایان بازی، بازیباز در یک نبرد پرتنش و خشن با وسکر روبرو میشود، نبردی که اگر به اندازه کافی طول بکشد، وسکر شروع به حرف زدن از نقشه خود میکند.
مونولوگ وسکر در RE5 شامل نکتههای رایج از عقاید داروینیست اجتماعی است که از نظریه اوبرمنش (ابرانسان) فردریش نیچه برگرفته شده و کاملاً در تصویرسازی و تجسم وسکر به تصویر درآمده است. با این که خود نیچه تئوریاش را به حزب نازی ارائه نکرد، چرا که او چند سال قبل از تشکیل این حزب فوت کرد، اما اعتقادات و باورهای او از طریق خواهرش در اختیار این حزب قرار گرفت. این تفکر پیرامون ابرانسان سپس برای تقویت برتری سفیدپوستان، همانطور که توسط حزب نازی مجسم شده بود، استفاده شد. این مونولوگ از وسکر، در کنار خطوط داستانی که قبلاً در این مجموعه مطرح شده بودند، حسی از وحشت را رقم میزند که تجلی آن به بصری بودن محدود نمیشود و به چیزی واقعاً نگرانکننده و بهشدت سیاسی تبدیل میشوند.
بازی Resident Evil 6 یک قدم فراتر میرود و به صراحت بیان میکند که دولت ایالات متحده در احیای چندباره آمبرلا در طول این مجموعه دخالت داشته است - چیزی که از زمان انتشار اولین بازی این مجموعه، یکی از گرههای داستانی ثابت آن باقی مانده است. یکی از شخصیتهای منفی اصلی این بازی، درک سی. سیمونز (Derek C. Simmons) است که به عنوان مشاور امنیت ملیِ رئیسجمهور وقت خدمت میکرد. سیمونز که مسئولیت تصمیمگیری نابودی کامل شهر راکون با استفاده از موشکهای ترموباریک را به عهده داشت، بخش اعظمی از شواهدی را که شرکت آمبرلا را به دولت ایالات متحده مرتبط میکرد، از بین برد. Resident Evil 6 یک بار دیگر به این حادثه اشاره میکند، چرا که سیمونز نقش مهمی در شیوع یک همهگیری ویروسی دارد که از افشای این اطلاعات و قرار گرفتن آنها در دسترس عموم مردم طی چند سال بعد جلوگیری میکند.
در دنیای واقعی نیز اتفاقات مشابهی در زمینه تبادل اطلاعات صورت گرفتهاند. برای مثال، در عملیاتPaperclip سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده از دانشمندان و پرسنل نازی برای کمک گرفتن در تلاشهای نظامی خود دعوت میکردند. ۵۰ سال طول کشید تا اطلاعات مربوط به این اقدامات از طریق اسناد خارجشده از طبقهبندیهای سیا فاش شوند.همچنین در زمان استعمارهای صورتگرفته امپراطوری ژاپن کبیر بر آسیا، واحد ۷۳۱ با هدف مشخص ایجاد سلاحهای نبرد بیولوژیکی برای دولت ژاپن تشکیل شد. عنوان رسمی این واحد که همچنین با نام «اداره پیشگیری از بیماریهای همهگیر و تصفیه آب ارتش کوانتونگ» هم شناخته میشد، کاملاً آنچه را که تحت نظر این واحد توسعه مییافت از نظرها پنهان میکرد. این موارد شامل توسعه بالقوه «بمبهای طاعونی» بود که سپس بر سر شهروندان چینی انداخته شد تا ببینند آیا میتوان از این اختراعات برای شروع همهگیریها استفاده کرد یا خیر. در سال ۱۹۹۵، بخش زیادی از موارد توسعهیافته به دست این واحد - چه موفق و چه شکستخورده - در مصاحبهای منتشرشده توسط نیویورک تایمز برملا شدند و از مدت زمان آزمایشهای انجامشده توسط واحد ۷۳۱ پرده برداشته شد. این مقاله همچنین بیان کرد که بسیاری از این اطلاعات به دلیل تبادل اطلاعات با دولت ایالات متحده مسکوت مانده بودند، که همین باعث شد بعضی از اعضای اصلی واحد ۷۳۱ بدون رویارویی با عواقب جنایات مرتکبشده خود - که هم در این واحد صورت گرفت و هم تحت پرچم امپراطوری ژاپن کبیر - قسر در بروند.
ممکن است الزاماً رزیدنت اویل از این رویدادها الهام نگرفته باشد، اما توصیف این مجموعه از شرکت عظیم آمبرلا و تمایل آن برای آزمایش بر روی کارمندان خود و شهروندان یک شباهت نگرانکننده به دنیای واقعی است. شباهتی که در نقلقولی از مصاحبه اشارهشده با یکی از اعضای واحد ۷۳۱ به چشممان میخورد و در آن یک دانشمند سابق بیان میکند که تا مادامی که به جاسوس بودن والدین کودکان شک وجود میداشت، آزمایش بر روی آن کودکان مشکلی نداشت. نقاط داستانی مشابه در ارتباط با آزمایشهای غیراخلاقی که عملاً از مرز آزمایش رد شده بودند و به حیطه جنایات جنگی وارد میشدند، در Resident Evil 5 مطرح شدند که در آن آمبرلا (که بعداً با نام تریسل، و سایر سازمانهای دارویی یا سازمانهای همسو با دولت تولدی دوباره پیدا کرد) از آفریقا بهعنوان محل آزمایشی برای پیشبرد تحقیقات خود استفاده میکرد. کاری که سازمانهای دارویی واقعی در گذشته انجام دادهاند.
جدیدترین بازیهای Resident Evil این درونمایهها را به صراحت در دل خود ندارند. Resident Evil 7 سعی کرد از طریق ایجاد سلاح بیوزیستی Evelyn و اشارهای مبهم به آمبرلا از طریق افشای مشارکت Blue Umbrella با اتحادیه ارزیابی امنیت بیوتروریسم (BSAA) اشارهای به آنها بزند. با این وجود، هیچ یک از این موارد در این بازی باز نمیشوند یا توضیح چندانی در خصوص آن داده نمیشود.اگرچه Resident Evil 7 فاقد این خط داستانی خاص بود که در مرکز دیگر بازیهای این فرنچایز قرار داشت، اما به نظر میرسد که Resident Evil Village قصد دارد ادامه این نخ را، حداقل در بعضی از جنبهها در دست بگیرد. با به پایان رسیدن Resident Evil Village، بازیکن از جوخه Hound Wolf، یک واحد سرکش در درون سازمان BSAA، و مشارکت آنها در وقایع بازی خبردار میشود. یکی از اعضای اصلی این مجموعه یعنی کریس ردفیلد بخشی از این واحد سرکش است و متوجه میشود که واحد اصلی BSAA حالا در حال ارسال BOWs (سلاحهای بیولوژیکی) با هدف پاکسازی کامل خطرات زیستی باقیمانده است. در Resident Evil 5، کریس ردفیلد و جیل ولنتاین از فساد درون BSAA مطلع میشوند و در مییابند تریسل یکی از حامیان مالی و پشتیبانهای اصلی واحد بیوتروریسم متقابل است. در دیگر بازیهای Resident Evil از زمان RE5، اشارههای کوچکی به این خطوط داستانی زده شده، اما چیز خاصی از آن حاصل نشد - تا اینکه Village منتشر شد.
سری رزیدنت اویل پتانسیل بازگشت به خط داستانی قدیمی و طولانی خود و در کنار آن، بازگشت به وحشتی که بسیاری در زمان حاضر به چشم میبینند، را دارد. هرچند که آلبرت وسکر و همچنین رویای مبنی بر اصلاح نژادیِ اسپنسر از «عصر جدید» آدمیزاد دیگر از بین رفته و به فراموشی سپرده شده، اماResident Evil Village یک خط داستانی را درباره BSAA و امکان وجود انگیزههای نهان آنها انتخاب میکند که در غیر این صورت تا به حال نادیده گرفته میشد. مطرح کردن استفاده BSAA از سلاحهای بیولوژیکی در کنار پتانسیل تحقیقات بلو آمبرلا به بازی اول باز میگردد، که خود قبلاً اشارهای تلویحی به ارتباط آمبرلا با دولت و توسعه سلاحهای زیستی داشت. این خط داستانی همچنین پتانسیل گسترش و تبدیل شدن به چیزی را دارد که همین حالا هم در تار و پود روایت این مجموعه قرار دارد: انتقاد به استثناگرایی نظامی، که عمیقاً با مفاهیمی مانند امپریالیسمِ پیادهشده از طریق ارتش در هم آمیخته است، و این که ورای همه اینها، چگونه این گروهها به آنهایی یاری میرسانند که بیشترین پول یا قدرت سیاسی را در تصاحب خود دارند.
مجموعه Resident Evil بهخاطر عناصر استانداردِ وحشت خود شناخته میشود - راهروهای با نور کم و انبوهی از زامبیها - اما آن چیزی که واقعاً آن را به یک اثر کلاسیک تبدیل میکند، روایت داستانی همیشه در حال تکامل آن است که ترسهای جامعه امروزی ما را نمایش میدهد: اصلاح نژادی، برتریطلبی سفیدپوستان، مجتمعهای نظامی صنعتی، و نظام کاپیتالیسم و سرمایهداری. همه این مفاهیم دست به دست هم میدهند تا روایتی فراگیر خلق کنند که بسیار وحشتناکتر از زامبیها و جامپاسکرهای (ترسهای فیزیکی) ترسناک آن است. روایتی که حتی پس از گذشت نزدیک به سه دهه، تاثیر خود را حفظ کرده است.
موضوع مجموعه بازیهای Resident Evil از بیرون، ظاهری ساده دارد. داستان بازیها ریشه در وقایعی دارد که در ژوئن ۱۹۹۸ در کوههای آرکلی رخ دادند. داستان بازی با یک ماموریت آموزشی ساده شروع میشود که طبق نقشه پیش نمیرود. تیم آلفا از واحد STARS، یک جوخه ویژه در اداره پلیس شهر راکون، به عمارت اسپنسر اعزام میشوند تا درباره مفقود شدن تیم براوو در این عمارت که متعلق به بنیانگذار یک شرکت دارویی به نام آمبرلا است، تحقیق کنند. اتفاقات صورت گرفته در این عمارت، بعدها به ساخت دنبالههایی منجر شد که به دامنه در حال رشد نفوذ شرکت آمبرلا میپردازند.
وحشت واقعیِ مجموعه رزیدنت اویل در شباهتهای آن با اتفاقات دنیای واقعی نهفته است؛ وحشتی که در این فرانچایز و در باطن اجساد کارمندان آمبرلا و غیرنظامیانی پنهان شده است که حالا به زامبیهایی گرسنه به گوشت انسان تبدیل شدهاند. هر چه نباشد، زامبیها کاملاً زاییده تخیل انسانها هستند، اما نمیتوان چنین حرفی را در خصوص واحدهای علمی تحت حمایت دولت زد که مایل به آزمایش بر روی کارمندان یا شهروندان هستند. در همین نقطه است که وحشت Resident Evil بیشترین تاثیر خود را میگذارد و حتی به ملموسترین شکل ممکن نمایش داده میشود. مجموعه رزیدنت ایول از مفاهیمی مانند کاپیتالیسم (نظام سرمایهداری) جهانی و جنبشهای اصلاح نژادی کمک میگیرد تا چیزی را خلق کند که به نوعی در واقعیت جهان ما ریشه دارد.
اصطلاح «اصلاح نژادی» که در اصل در سال ۱۸۸۳ توسط سر فرانسیس گالتون (Sir Francis Galton) مطرح شد، عمیقاً در نژادپرستی و تبعیض طبقاتی ریشه دارد و بیانگر این عقیده است که انسانهای دارای ژنهای برتر، یک نژاد انسانی «بهبود یافته» خلق خواهند کرد. این اصول و مفهوم مورد استفاده افراد و نهادهایی مانند آلمان نازی، امپراطوری ژاپن کبیر (که در قرن هجدهم از مشاورههای هربرت اسپنسر بهره میگرفت) و ایالات متحده، از طریق جنبشهایی که در این کشور تحت حمایت مؤسسه علمی کارنگی و سایر شرکتها در اوایل دهه ۱۹۰۰ صورت میگرفت، بود. حامیان اصلاح نژادی که میتوانستند افراد، جنبشها یا تمام بدنه دولت باشند، در تلاش برای مشروعیت بخشیدن به این نظریه، اغلب آن را به پشتوانه زبان علمی مطرح میکنند.
از زمان انتشار اولین بازی Resident Evil در سال ۱۹۹۶، بیش از ده مورد دنباله و اسپین آف و همچنین محتواهای چندرسانهای از آن منتشر شدهاند. این موارد شامل رمانها، کتابچههایی با محوریت داستانهای عامه و حتی فیلمهای کامپیوتری میشوند که نگاهی عمیقتر به خاستگاه شرکت آمبرلا و ارتباط آن با دولت انداختهاند. در حقیقت، این مجموعه به عنوان زیربنای خود، یک عمارت ساخته که کاربردی استعارهای دارد و داستانهای مختلفی را از طریق ۱۰ بازی اصلی این مجموعه به هم پیوند میدهد (بله، Resident Evil - Code: Veronica یک بازی اصلی در این مجموعه حساب میشود). این باعث خلق یک روایت گسترده و فراگیر شده که بر وحشت نشاتگرفته از آزمایشات غیراخلاقی هدایتشده توسط نظام کاپیتالیسم جهانی تمرکز دارد و در این روایت، شرکت آمبرلا به عنوان شخصیت منفی اصلی این مجموعه به تصویر کشیده است.
بازی Resident Evil 3 از این حقیقت پرده برداشت که اصلاح نژادی، انگیزه اصلیِ تأسیس آمبرلا بوده است. سپس عناوین بعدی مانند Resident Evil 0 اطلاعات بیشتری درباره انگیزههای این شرکت قبل از گسترش ویروس T و تبدیل شدن آن به همهگیری جهانی در اختیار ما گذاستند. این اطلاعات بیشتر مربوط به شکلگیری خود شرکت بودند و باعث شفافتر شدن نحوه توسعه ویروس Progenitor شدند، ویروسی که در نهایت در پروژه اصلاح نژادی با عنوان پروژه W یا طرح وسکر استفاده میشد. ظاهراً آمبرلا صرفاً با هدف جمعآوری سرمایه برای تزریق سرمایه به این پروژه تأسیس شده بود. تا آن زمان، روایت اصلی مربوط به توطئهها و زد و بندهای دولتیِ مرتبط با پروژهای بود که بعدها پایهگذار پسزمینه شخصیت منفی این مجموعه یعنی آلبرت وسکر میشد. طراحی شخصیت آلبرت وسکر، با پوست بور و موهای بلوند که جنبههای بصری یک ابرانسان ایدهآلِ نازیها را به ذهن میآورد، در انتقال درونمایه مرکزی این فرنچایز موثر بوده است. وسکر مظهر فیزیکی پروژه اصلاح نژادی است که توسط بنیانگذار شرکت آمبرلا یعنی آزوال ای. اسپنسر (Oswell E. Spencer) تامین مالی میشده است.
در سرتاسر تاریخچه رزیدنت اویل، سطوح مختلفی از اطلاعات درباره این موضوع وجود داشته است، بعضیهایشان از طریق اسناد کشفشده در خود بازیها مطرح میشدند و بعضیها هم در محتواهایی خارج از بازی مانند Resident Evil "Perfect Guides" که منحصراً برای مخاطبان ژاپنی منتشر شده است. درResident Evil 5، بازیباز کاملاً از قصد اسپنسر برای ایجاد Umbrella و ویروسی که بعداً تحت نام همین شرکت ایجاد شده است آگاه میشود. این قصد به وضوح در یک کاتسین بین بنیانگذار آمبرلا و آلبرت وسکر بیان شده است که در آن اسپنسر فاش میکند وسکر بخشی از یک آزمایش برای پیدا کردن جانشینی مناسب با هدف رقم زدن عصر جدیدی از موجودات فرابشری بوده است. در پایان بازی، بازیباز در یک نبرد پرتنش و خشن با وسکر روبرو میشود، نبردی که اگر به اندازه کافی طول بکشد، وسکر شروع به حرف زدن از نقشه خود میکند.
مونولوگ وسکر در RE5 شامل نکتههای رایج از عقاید داروینیست اجتماعی است که از نظریه اوبرمنش (ابرانسان) فردریش نیچه برگرفته شده و کاملاً در تصویرسازی و تجسم وسکر به تصویر درآمده است. با این که خود نیچه تئوریاش را به حزب نازی ارائه نکرد، چرا که او چند سال قبل از تشکیل این حزب فوت کرد، اما اعتقادات و باورهای او از طریق خواهرش در اختیار این حزب قرار گرفت. این تفکر پیرامون ابرانسان سپس برای تقویت برتری سفیدپوستان، همانطور که توسط حزب نازی مجسم شده بود، استفاده شد. این مونولوگ از وسکر، در کنار خطوط داستانی که قبلاً در این مجموعه مطرح شده بودند، حسی از وحشت را رقم میزند که تجلی آن به بصری بودن محدود نمیشود و به چیزی واقعاً نگرانکننده و بهشدت سیاسی تبدیل میشوند.
بازی Resident Evil 6 یک قدم فراتر میرود و به صراحت بیان میکند که دولت ایالات متحده در احیای چندباره آمبرلا در طول این مجموعه دخالت داشته است - چیزی که از زمان انتشار اولین بازی این مجموعه، یکی از گرههای داستانی ثابت آن باقی مانده است. یکی از شخصیتهای منفی اصلی این بازی، درک سی. سیمونز (Derek C. Simmons) است که به عنوان مشاور امنیت ملیِ رئیسجمهور وقت خدمت میکرد. سیمونز که مسئولیت تصمیمگیری نابودی کامل شهر راکون با استفاده از موشکهای ترموباریک را به عهده داشت، بخش اعظمی از شواهدی را که شرکت آمبرلا را به دولت ایالات متحده مرتبط میکرد، از بین برد. Resident Evil 6 یک بار دیگر به این حادثه اشاره میکند، چرا که سیمونز نقش مهمی در شیوع یک همهگیری ویروسی دارد که از افشای این اطلاعات و قرار گرفتن آنها در دسترس عموم مردم طی چند سال بعد جلوگیری میکند.
در دنیای واقعی نیز اتفاقات مشابهی در زمینه تبادل اطلاعات صورت گرفتهاند. برای مثال، در عملیاتPaperclip سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده از دانشمندان و پرسنل نازی برای کمک گرفتن در تلاشهای نظامی خود دعوت میکردند. ۵۰ سال طول کشید تا اطلاعات مربوط به این اقدامات از طریق اسناد خارجشده از طبقهبندیهای سیا فاش شوند.همچنین در زمان استعمارهای صورتگرفته امپراطوری ژاپن کبیر بر آسیا، واحد ۷۳۱ با هدف مشخص ایجاد سلاحهای نبرد بیولوژیکی برای دولت ژاپن تشکیل شد. عنوان رسمی این واحد که همچنین با نام «اداره پیشگیری از بیماریهای همهگیر و تصفیه آب ارتش کوانتونگ» هم شناخته میشد، کاملاً آنچه را که تحت نظر این واحد توسعه مییافت از نظرها پنهان میکرد. این موارد شامل توسعه بالقوه «بمبهای طاعونی» بود که سپس بر سر شهروندان چینی انداخته شد تا ببینند آیا میتوان از این اختراعات برای شروع همهگیریها استفاده کرد یا خیر. در سال ۱۹۹۵، بخش زیادی از موارد توسعهیافته به دست این واحد - چه موفق و چه شکستخورده - در مصاحبهای منتشرشده توسط نیویورک تایمز برملا شدند و از مدت زمان آزمایشهای انجامشده توسط واحد ۷۳۱ پرده برداشته شد. این مقاله همچنین بیان کرد که بسیاری از این اطلاعات به دلیل تبادل اطلاعات با دولت ایالات متحده مسکوت مانده بودند، که همین باعث شد بعضی از اعضای اصلی واحد ۷۳۱ بدون رویارویی با عواقب جنایات مرتکبشده خود - که هم در این واحد صورت گرفت و هم تحت پرچم امپراطوری ژاپن کبیر - قسر در بروند.
ممکن است الزاماً رزیدنت اویل از این رویدادها الهام نگرفته باشد، اما توصیف این مجموعه از شرکت عظیم آمبرلا و تمایل آن برای آزمایش بر روی کارمندان خود و شهروندان یک شباهت نگرانکننده به دنیای واقعی است. شباهتی که در نقلقولی از مصاحبه اشارهشده با یکی از اعضای واحد ۷۳۱ به چشممان میخورد و در آن یک دانشمند سابق بیان میکند که تا مادامی که به جاسوس بودن والدین کودکان شک وجود میداشت، آزمایش بر روی آن کودکان مشکلی نداشت. نقاط داستانی مشابه در ارتباط با آزمایشهای غیراخلاقی که عملاً از مرز آزمایش رد شده بودند و به حیطه جنایات جنگی وارد میشدند، در Resident Evil 5 مطرح شدند که در آن آمبرلا (که بعداً با نام تریسل، و سایر سازمانهای دارویی یا سازمانهای همسو با دولت تولدی دوباره پیدا کرد) از آفریقا بهعنوان محل آزمایشی برای پیشبرد تحقیقات خود استفاده میکرد. کاری که سازمانهای دارویی واقعی در گذشته انجام دادهاند.
جدیدترین بازیهای Resident Evil این درونمایهها را به صراحت در دل خود ندارند. Resident Evil 7 سعی کرد از طریق ایجاد سلاح بیوزیستی Evelyn و اشارهای مبهم به آمبرلا از طریق افشای مشارکت Blue Umbrella با اتحادیه ارزیابی امنیت بیوتروریسم (BSAA) اشارهای به آنها بزند. با این وجود، هیچ یک از این موارد در این بازی باز نمیشوند یا توضیح چندانی در خصوص آن داده نمیشود.اگرچه Resident Evil 7 فاقد این خط داستانی خاص بود که در مرکز دیگر بازیهای این فرنچایز قرار داشت، اما به نظر میرسد که Resident Evil Village قصد دارد ادامه این نخ را، حداقل در بعضی از جنبهها در دست بگیرد. با به پایان رسیدن Resident Evil Village، بازیکن از جوخه Hound Wolf، یک واحد سرکش در درون سازمان BSAA، و مشارکت آنها در وقایع بازی خبردار میشود. یکی از اعضای اصلی این مجموعه یعنی کریس ردفیلد بخشی از این واحد سرکش است و متوجه میشود که واحد اصلی BSAA حالا در حال ارسال BOWs (سلاحهای بیولوژیکی) با هدف پاکسازی کامل خطرات زیستی باقیمانده است. در Resident Evil 5، کریس ردفیلد و جیل ولنتاین از فساد درون BSAA مطلع میشوند و در مییابند تریسل یکی از حامیان مالی و پشتیبانهای اصلی واحد بیوتروریسم متقابل است. در دیگر بازیهای Resident Evil از زمان RE5، اشارههای کوچکی به این خطوط داستانی زده شده، اما چیز خاصی از آن حاصل نشد - تا اینکه Village منتشر شد.
سری رزیدنت اویل پتانسیل بازگشت به خط داستانی قدیمی و طولانی خود و در کنار آن، بازگشت به وحشتی که بسیاری در زمان حاضر به چشم میبینند، را دارد. هرچند که که آلبرت وسکر و همچنین رویای مبنی بر اصلاح نژادیِ اسپنسر از «عصر جدید» آدمیزاد دیگر از بین رفته و به فراموشی سپرده شده، اماResident Evil Village یک خط داستانی را درباره BSAA و امکان وجود انگیزههای نهان آنها انتخاب میکند که در غیر این صورت تا به حال نادیده گرفته میشد. مطرح کردن استفاده BSAA از سلاحهای بیولوژیکی در کنار پتانسیل تحقیقات بلو آمبرلا به بازی اول باز میگردد، که خود قبلاً اشارهای تلویحی به ارتباط آمبرلا با دولت و توسعه سلاحهای زیستی داشت. این خط داستانی همچنین پتانسیل گسترش و تبدیل شدن به چیزی را دارد که همین حالا هم در تار و پود روایت این مجموعه قرار دارد: انتقاد به استثناگرایی نظامی، که عمیقاً با مفاهیمی مانند امپریالیسمِ پیادهشده از طریق ارتش در هم آمیخته است، و این که ورای همه اینها، چگونه این گروهها به آنهایی یاری میرسانند که بیشترین پول یا قدرت سیاسی را در تصاحب خود دارند.
مجموعه Resident Evil بهخاطر عناصر استانداردِ وحشت خود شناخته میشود - راهروهای با نور کم و انبوهی از زامبیها - اما آن چیزی که واقعاً آن را به یک اثر کلاسیک تبدیل میکند، روایت داستانی همیشه در حال تکامل آن است که ترسهای جامعه امروزی ما را نمایش میدهد: اصلاح نژادی، برتریطلبی سفیدپوستان، مجتمعهای نظامی صنعتی، و نظام کاپیتالیسم و سرمایهداری. همه این مفاهیم دست به دست هم میدهند تا روایتی فراگیر خلق کنند که بسیار وحشتناکتر از زامبیها و جامپاسکرهای (ترسهای فیزیکی) ترسناک آن است. روایتی که حتی پس از گذشت نزدیک به سه دهه، تاثیر خود را حفظ کرده است.
موضوع مجموعه بازیهای Resident Evil از بیرون، ظاهری ساده دارد. داستان بازیها ریشه در وقایعی دارد که در ژوئن ۱۹۹۸ در کوههای آرکلی رخ دادند. داستان بازی با یک ماموریت آموزشی ساده شروع میشود که طبق نقشه پیش نمیرود. تیم آلفا از واحد STARS، یک جوخه ویژه در اداره پلیس شهر راکون، به عمارت اسپنسر اعزام میشوند تا درباره مفقود شدن تیم براوو در این عمارت که متعلق به بنیانگذار یک شرکت دارویی به نام آمبرلا است، تحقیق کنند. اتفاقات صورت گرفته در این عمارت، بعدها به ساخت دنبالههایی منجر شد که به دامنه در حال رشد نفوذ شرکت آمبرلا میپردازند.
وحشت واقعیِ مجموعه رزیدنت اویل در شباهتهای آن با اتفاقات دنیای واقعی نهفته است؛ وحشتی که در این فرانچایز و در باطن اجساد کارمندان آمبرلا و غیرنظامیانی پنهان شده است که حالا به زامبیهایی گرسنه به گوشت انسان تبدیل شدهاند. هر چه نباشد، زامبیها کاملاً زاییده تخیل انسانها هستند، اما نمیتوان چنین حرفی را در خصوص واحدهای علمی تحت حمایت دولت زد که مایل به آزمایش بر روی کارمندان یا شهروندان هستند. در همین نقطه است که وحشت Resident Evil بیشترین تاثیر خود را میگذارد و حتی به ملموسترین شکل ممکن نمایش داده میشود. مجموعه رزیدنت ایول از مفاهیمی مانند کاپیتالیسم (نظام سرمایهداری) جهانی و جنبشهای اصلاح نژادی کمک میگیرد تا چیزی را خلق کند که به نوعی در واقعیت جهان ما ریشه دارد.
اصطلاح «اصلاح نژادی» که در اصل در سال ۱۸۸۳ توسط سر فرانسیس گالتون (Sir Francis Galton) مطرح شد، عمیقاً در نژادپرستی و تبعیض طبقاتی ریشه دارد و بیانگر این عقیده است که انسانهای دارای ژنهای برتر، یک نژاد انسانی «بهبود یافته» خلق خواهند کرد. این اصول و مفهوم مورد استفاده افراد و نهادهایی مانند آلمان نازی، امپراطوری ژاپن کبیر (که در قرن هجدهم از مشاورههای هربرت اسپنسر بهره میگرفت) و ایالات متحده، از طریق جنبشهایی که در این کشور تحت حمایت مؤسسه علمی کارنگی و سایر شرکتها در اوایل دهه ۱۹۰۰ صورت میگرفت، بود. حامیان اصلاح نژادی که میتوانستند افراد، جنبشها یا تمام بدنه دولت باشند، در تلاش برای مشروعیت بخشیدن به این نظریه، اغلب آن را به پشتوانه زبان علمی مطرح میکنند.
از زمان انتشار اولین بازی Resident Evil در سال ۱۹۹۶، بیش از ده مورد دنباله و اسپین آف و همچنین محتواهای چندرسانهای از آن منتشر شدهاند. این موارد شامل رمانها، کتابچههایی با محوریت داستانهای عامه و حتی فیلمهای کامپیوتری میشوند که نگاهی عمیقتر به خاستگاه شرکت آمبرلا و ارتباط آن با دولت انداختهاند. در حقیقت، این مجموعه به عنوان زیربنای خود، یک عمارت ساخته که کاربردی استعارهای دارد و داستانهای مختلفی را از طریق ۱۰ بازی اصلی این مجموعه به هم پیوند میدهد (بله، Resident Evil - Code: Veronica یک بازی اصلی در این مجموعه حساب میشود). این باعث خلق یک روایت گسترده و فراگیر شده که بر وحشت نشاتگرفته از آزمایشات غیراخلاقی هدایتشده توسط نظام کاپیتالیسم جهانی تمرکز دارد و در این روایت، شرکت آمبرلا به عنوان شخصیت منفی اصلی این مجموعه به تصویر کشیده است.
بازی Resident Evil 3 از این حقیقت پرده برداشت که اصلاح نژادی، انگیزه اصلیِ تأسیس آمبرلا بوده است. سپس عناوین بعدی مانند Resident Evil 0 اطلاعات بیشتری درباره انگیزههای این شرکت قبل از گسترش ویروس T و تبدیل شدن آن به همهگیری جهانی در اختیار ما گذاستند. این اطلاعات بیشتر مربوط به شکلگیری خود شرکت بودند و باعث شفافتر شدن نحوه توسعه ویروس Progenitor شدند، ویروسی که در نهایت در پروژه اصلاح نژادی با عنوان پروژه W یا طرح وسکر استفاده میشد. ظاهراً آمبرلا صرفاً با هدف جمعآوری سرمایه برای تزریق سرمایه به این پروژه تأسیس شده بود. تا آن زمان، روایت اصلی مربوط به توطئهها و زد و بندهای دولتیِ مرتبط با پروژهای بود که بعدها پایهگذار پسزمینه شخصیت منفی این مجموعه یعنی آلبرت وسکر میشد. طراحی شخصیت آلبرت وسکر، با پوست بور و موهای بلوند که جنبههای بصری یک ابرانسان ایدهآلِ نازیها را به ذهن میآورد، در انتقال درونمایه مرکزی این فرنچایز موثر بوده است. وسکر مظهر فیزیکی پروژه اصلاح نژادی است که توسط بنیانگذار شرکت آمبرلا یعنی آزوال ای. اسپنسر (Oswell E. Spencer) تامین مالی میشده است.
در سرتاسر تاریخچه رزیدنت اویل، سطوح مختلفی از اطلاعات درباره این موضوع وجود داشته است، بعضیهایشان از طریق اسناد کشفشده در خود بازیها مطرح میشدند و بعضیها هم در محتواهایی خارج از بازی مانند Resident Evil "Perfect Guides" که منحصراً برای مخاطبان ژاپنی منتشر شده است. درResident Evil 5، بازیباز کاملاً از قصد اسپنسر برای ایجاد Umbrella و ویروسی که بعداً تحت نام همین شرکت ایجاد شده است آگاه میشود. این قصد به وضوح در یک کاتسین بین بنیانگذار آمبرلا و آلبرت وسکر بیان شده است که در آن اسپنسر فاش میکند وسکر بخشی از یک آزمایش برای پیدا کردن جانشینی مناسب با هدف رقم زدن عصر جدیدی از موجودات فرابشری بوده است. در پایان بازی، بازیباز در یک نبرد پرتنش و خشن با وسکر روبرو میشود، نبردی که اگر به اندازه کافی طول بکشد، وسکر شروع به حرف زدن از نقشه خود میکند.
مونولوگ وسکر در RE5 شامل نکتههای رایج از عقاید داروینیست اجتماعی است که از نظریه اوبرمنش (ابرانسان) فردریش نیچه برگرفته شده و کاملاً در تصویرسازی و تجسم وسکر به تصویر درآمده است. با این که خود نیچه تئوریاش را به حزب نازی ارائه نکرد، چرا که او چند سال قبل از تشکیل این حزب فوت کرد، اما اعتقادات و باورهای او از طریق خواهرش در اختیار این حزب قرار گرفت. این تفکر پیرامون ابرانسان سپس برای تقویت برتری سفیدپوستان، همانطور که توسط حزب نازی مجسم شده بود، استفاده شد. این مونولوگ از وسکر، در کنار خطوط داستانی که قبلاً در این مجموعه مطرح شده بودند، حسی از وحشت را رقم میزند که تجلی آن به بصری بودن محدود نمیشود و به چیزی واقعاً نگرانکننده و بهشدت سیاسی تبدیل میشوند.
بازی Resident Evil 6 یک قدم فراتر میرود و به صراحت بیان میکند که دولت ایالات متحده در احیای چندباره آمبرلا در طول این مجموعه دخالت داشته است - چیزی که از زمان انتشار اولین بازی این مجموعه، یکی از گرههای داستانی ثابت آن باقی مانده است. یکی از شخصیتهای منفی اصلی این بازی، درک سی. سیمونز (Derek C. Simmons) است که به عنوان مشاور امنیت ملیِ رئیسجمهور وقت خدمت میکرد. سیمونز که مسئولیت تصمیمگیری نابودی کامل شهر راکون با استفاده از موشکهای ترموباریک را به عهده داشت، بخش اعظمی از شواهدی را که شرکت آمبرلا را به دولت ایالات متحده مرتبط میکرد، از بین برد. Resident Evil 6 یک بار دیگر به این حادثه اشاره میکند، چرا که سیمونز نقش مهمی در شیوع یک همهگیری ویروسی دارد که از افشای این اطلاعات و قرار گرفتن آنها در دسترس عموم مردم طی چند سال بعد جلوگیری میکند.
در دنیای واقعی نیز اتفاقات مشابهی در زمینه تبادل اطلاعات صورت گرفتهاند. برای مثال، در عملیاتPaperclip سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده از دانشمندان و پرسنل نازی برای کمک گرفتن در تلاشهای نظامی خود دعوت میکردند. ۵۰ سال طول کشید تا اطلاعات مربوط به این اقدامات از طریق اسناد خارجشده از طبقهبندیهای سیا فاش شوند.همچنین در زمان استعمارهای صورتگرفته امپراطوری ژاپن کبیر بر آسیا، واحد ۷۳۱ با هدف مشخص ایجاد سلاحهای نبرد بیولوژیکی برای دولت ژاپن تشکیل شد. عنوان رسمی این واحد که همچنین با نام «اداره پیشگیری از بیماریهای همهگیر و تصفیه آب ارتش کوانتونگ» هم شناخته میشد، کاملاً آنچه را که تحت نظر این واحد توسعه مییافت از نظرها پنهان میکرد. این موارد شامل توسعه بالقوه «بمبهای طاعونی» بود که سپس بر سر شهروندان چینی انداخته شد تا ببینند آیا میتوان از این اختراعات برای شروع همهگیریها استفاده کرد یا خیر. در سال ۱۹۹۵، بخش زیادی از موارد توسعهیافته به دست این واحد - چه موفق و چه شکستخورده - در مصاحبهای منتشرشده توسط نیویورک تایمز برملا شدند و از مدت زمان آزمایشهای انجامشده توسط واحد ۷۳۱ پرده برداشته شد. این مقاله همچنین بیان کرد که بسیاری از این اطلاعات به دلیل تبادل اطلاعات با دولت ایالات متحده مسکوت مانده بودند، که همین باعث شد بعضی از اعضای اصلی واحد ۷۳۱ بدون رویارویی با عواقب جنایات مرتکبشده خود - که هم در این واحد صورت گرفت و هم تحت پرچم امپراطوری ژاپن کبیر - قسر در بروند.
ممکن است الزاماً رزیدنت اویل از این رویدادها الهام نگرفته باشد، اما توصیف این مجموعه از شرکت عظیم آمبرلا و تمایل آن برای آزمایش بر روی کارمندان خود و شهروندان یک شباهت نگرانکننده به دنیای واقعی است. شباهتی که در نقلقولی از مصاحبه اشارهشده با یکی از اعضای واحد ۷۳۱ به چشممان میخورد و در آن یک دانشمند سابق بیان میکند که تا مادامی که به جاسوس بودن والدین کودکان شک وجود میداشت، آزمایش بر روی آن کودکان مشکلی نداشت. نقاط داستانی مشابه در ارتباط با آزمایشهای غیراخلاقی که عملاً از مرز آزمایش رد شده بودند و به حیطه جنایات جنگی وارد میشدند، در Resident Evil 5 مطرح شدند که در آن آمبرلا (که بعداً با نام تریسل، و سایر سازمانهای دارویی یا سازمانهای همسو با دولت تولدی دوباره پیدا کرد) از آفریقا بهعنوان محل آزمایشی برای پیشبرد تحقیقات خود استفاده میکرد. کاری که سازمانهای دارویی واقعی در گذشته انجام دادهاند.
جدیدترین بازیهای Resident Evil این درونمایهها را به صراحت در دل خود ندارند. Resident Evil 7 سعی کرد از طریق ایجاد سلاح بیوزیستی Evelyn و اشارهای مبهم به آمبرلا از طریق افشای مشارکت Blue Umbrella با اتحادیه ارزیابی امنیت بیوتروریسم (BSAA) اشارهای به آنها بزند. با این وجود، هیچ یک از این موارد در این بازی باز نمیشوند یا توضیح چندانی در خصوص آن داده نمیشود.اگرچه Resident Evil 7 فاقد این خط داستانی خاص بود که در مرکز دیگر بازیهای این فرنچایز قرار داشت، اما به نظر میرسد که Resident Evil Village قصد دارد ادامه این نخ را، حداقل در بعضی از جنبهها در دست بگیرد. با به پایان رسیدن Resident Evil Village، بازیکن از جوخه Hound Wolf، یک واحد سرکش در درون سازمان BSAA، و مشارکت آنها در وقایع بازی خبردار میشود. یکی از اعضای اصلی این مجموعه یعنی کریس ردفیلد بخشی از این واحد سرکش است و متوجه میشود که واحد اصلی BSAA حالا در حال ارسال BOWs (سلاحهای بیولوژیکی) با هدف پاکسازی کامل خطرات زیستی باقیمانده است. در Resident Evil 5، کریس ردفیلد و جیل ولنتاین از فساد درون BSAA مطلع میشوند و در مییابند تریسل یکی از حامیان مالی و پشتیبانهای اصلی واحد بیوتروریسم متقابل است. در دیگر بازیهای Resident Evil از زمان RE5، اشارههای کوچکی به این خطوط داستانی زده شده، اما چیز خاصی از آن حاصل نشد - تا اینکه Village منتشر شد.
سری رزیدنت اویل پتانسیل بازگشت به خط داستانی قدیمی و طولانی خود و در کنار آن، بازگشت به وحشتی که بسیاری در زمان حاضر به چشم میبینند، را دارد. هرچند که که آلبرت وسکر و همچنین رویای مبنی بر اصلاح نژادیِ اسپنسر از «عصر جدید» آدمیزاد دیگر از بین رفته و به فراموشی سپرده شده، اماResident Evil Village یک خط داستانی را درباره BSAA و امکان وجود انگیزههای نهان آنها انتخاب میکند که در غیر این صورت تا به حال نادیده گرفته میشد. مطرح کردن استفاده BSAA از سلاحهای بیولوژیکی در کنار پتانسیل تحقیقات بلو آمبرلا به بازی اول باز میگردد، که خود قبلاً اشارهای تلویحی به ارتباط آمبرلا با دولت و توسعه سلاحهای زیستی داشت. این خط داستانی همچنین پتانسیل گسترش و تبدیل شدن به چیزی را دارد که همین حالا هم در تار و پود روایت این مجموعه قرار دارد: انتقاد به استثناگرایی نظامی، که عمیقاً با مفاهیمی مانند امپریالیسمِ پیادهشده از طریق ارتش در هم آمیخته است، و این که ورای همه اینها، چگونه این گروهها به آنهایی یاری میرسانند که بیشترین پول یا قدرت سیاسی را در تصاحب خود دارند.
مجموعه Resident Evil بهخاطر عناصر استانداردِ وحشت خود شناخته میشود - راهروهای با نور کم و انبوهی از زامبیها - اما آن چیزی که واقعاً آن را به یک اثر کلاسیک تبدیل میکند، روایت داستانی همیشه در حال تکامل آن است که ترسهای جامعه امروزی ما را نمایش میدهد: اصلاح نژادی، برتریطلبی سفیدپوستان، مجتمعهای نظامی صنعتی، و نظام کاپیتالیسم و سرمایهداری. همه این مفاهیم دست به دست هم میدهند تا روایتی فراگیر خلق کنند که بسیار وحشتناکتر از زامبیها و جامپاسکرهای (ترسهای فیزیکی) ترسناک آن است. روایتی که حتی پس از گذشت نزدیک به سه دهه، تاثیر خود را حفظ کرده است.
درود بر شما
اینقدر که شما تلاش میکنید برای نقد و بررسی و واشکافی این سر ی بازی ها خود سازنده تلاش نکرده است. قابل تحسینه و ضمنا چقدر آدم رو مشتاق تر خواهد کرد برای تجربه بازی های survival horror.
خسته نباشید.
هر چه قدر این سری رو بازی کنیم ماه یا سال های بعدش دوباره مثل بار اول از بازی کردنشون لذت میبریم ممنون بهزادجان
امیدوارم بعد نسخه 4 و کد ورونیکا 5 و 6 هم ریمیک بشن یه ریمیک اساسی
هر چه قدر این سری رو بازی کنیم ماه یا سال های بعدش دوباره مثل بار اول از بازی کردنشون لذت میبریم ممنون بهزادجان
امیدوارم بعد نسخه 4 و کد ورونیکا 5 و 6 هم ریمیک بشن یه ریمیک اساسی
موضوع مجموعه بازیهای Resident Evil از بیرون، ظاهری ساده دارد. داستان بازیها ریشه در وقایعی دارد که در ژوئن ۱۹۹۸ در کوههای آرکلی رخ دادند. داستان بازی با یک ماموریت آموزشی ساده شروع میشود که طبق نقشه پیش نمیرود. تیم آلفا از واحد STARS، یک جوخه ویژه در اداره پلیس شهر راکون، به عمارت اسپنسر اعزام میشوند تا درباره مفقود شدن تیم براوو در این عمارت که متعلق به بنیانگذار یک شرکت دارویی به نام آمبرلا است، تحقیق کنند. اتفاقات صورت گرفته در این عمارت، بعدها به ساخت دنبالههایی منجر شد که به دامنه در حال رشد نفوذ شرکت آمبرلا میپردازند.
وحشت واقعیِ مجموعه رزیدنت اویل در شباهتهای آن با اتفاقات دنیای واقعی نهفته است؛ وحشتی که در این فرانچایز و در باطن اجساد کارمندان آمبرلا و غیرنظامیانی پنهان شده است که حالا به زامبیهایی گرسنه به گوشت انسان تبدیل شدهاند. هر چه نباشد، زامبیها کاملاً زاییده تخیل انسانها هستند، اما نمیتوان چنین حرفی را در خصوص واحدهای علمی تحت حمایت دولت زد که مایل به آزمایش بر روی کارمندان یا شهروندان هستند. در همین نقطه است که وحشت Resident Evil بیشترین تاثیر خود را میگذارد و حتی به ملموسترین شکل ممکن نمایش داده میشود. مجموعه رزیدنت ایول از مفاهیمی مانند کاپیتالیسم (نظام سرمایهداری) جهانی و جنبشهای اصلاح نژادی کمک میگیرد تا چیزی را خلق کند که به نوعی در واقعیت جهان ما ریشه دارد.
اصطلاح «اصلاح نژادی» که در اصل در سال ۱۸۸۳ توسط سر فرانسیس گالتون (Sir Francis Galton) مطرح شد، عمیقاً در نژادپرستی و تبعیض طبقاتی ریشه دارد و بیانگر این عقیده است که انسانهای دارای ژنهای برتر، یک نژاد انسانی «بهبود یافته» خلق خواهند کرد. این اصول و مفهوم مورد استفاده افراد و نهادهایی مانند آلمان نازی، امپراطوری ژاپن کبیر (که در قرن هجدهم از مشاورههای هربرت اسپنسر بهره میگرفت) و ایالات متحده، از طریق جنبشهایی که در این کشور تحت حمایت مؤسسه علمی کارنگی و سایر شرکتها در اوایل دهه ۱۹۰۰ صورت میگرفت، بود. حامیان اصلاح نژادی که میتوانستند افراد، جنبشها یا تمام بدنه دولت باشند، در تلاش برای مشروعیت بخشیدن به این نظریه، اغلب آن را به پشتوانه زبان علمی مطرح میکنند.
از زمان انتشار اولین بازی Resident Evil در سال ۱۹۹۶، بیش از ده مورد دنباله و اسپین آف و همچنین محتواهای چندرسانهای از آن منتشر شدهاند. این موارد شامل رمانها، کتابچههایی با محوریت داستانهای عامه و حتی فیلمهای کامپیوتری میشوند که نگاهی عمیقتر به خاستگاه شرکت آمبرلا و ارتباط آن با دولت انداختهاند. در حقیقت، این مجموعه به عنوان زیربنای خود، یک عمارت ساخته که کاربردی استعارهای دارد و داستانهای مختلفی را از طریق ۱۰ بازی اصلی این مجموعه به هم پیوند میدهد (بله، Resident Evil - Code: Veronica یک بازی اصلی در این مجموعه حساب میشود). این باعث خلق یک روایت گسترده و فراگیر شده که بر وحشت نشاتگرفته از آزمایشات غیراخلاقی هدایتشده توسط نظام کاپیتالیسم جهانی تمرکز دارد و در این روایت، شرکت آمبرلا به عنوان شخصیت منفی اصلی این مجموعه به تصویر کشیده است.
بازی Resident Evil 3 از این حقیقت پرده برداشت که اصلاح نژادی، انگیزه اصلیِ تأسیس آمبرلا بوده است. سپس عناوین بعدی مانند Resident Evil 0 اطلاعات بیشتری درباره انگیزههای این شرکت قبل از گسترش ویروس T و تبدیل شدن آن به همهگیری جهانی در اختیار ما گذاستند. این اطلاعات بیشتر مربوط به شکلگیری خود شرکت بودند و باعث شفافتر شدن نحوه توسعه ویروس Progenitor شدند، ویروسی که در نهایت در پروژه اصلاح نژادی با عنوان پروژه W یا طرح وسکر استفاده میشد. ظاهراً آمبرلا صرفاً با هدف جمعآوری سرمایه برای تزریق سرمایه به این پروژه تأسیس شده بود. تا آن زمان، روایت اصلی مربوط به توطئهها و زد و بندهای دولتیِ مرتبط با پروژهای بود که بعدها پایهگذار پسزمینه شخصیت منفی این مجموعه یعنی آلبرت وسکر میشد. طراحی شخصیت آلبرت وسکر، با پوست بور و موهای بلوند که جنبههای بصری یک ابرانسان ایدهآلِ نازیها را به ذهن میآورد، در انتقال درونمایه مرکزی این فرنچایز موثر بوده است. وسکر مظهر فیزیکی پروژه اصلاح نژادی است که توسط بنیانگذار شرکت آمبرلا یعنی آزوال ای. اسپنسر (Oswell E. Spencer) تامین مالی میشده است.
در سرتاسر تاریخچه رزیدنت اویل، سطوح مختلفی از اطلاعات درباره این موضوع وجود داشته است، بعضیهایشان از طریق اسناد کشفشده در خود بازیها مطرح میشدند و بعضیها هم در محتواهایی خارج از بازی مانند Resident Evil "Perfect Guides" که منحصراً برای مخاطبان ژاپنی منتشر شده است. درResident Evil 5، بازیباز کاملاً از قصد اسپنسر برای ایجاد Umbrella و ویروسی که بعداً تحت نام همین شرکت ایجاد شده است آگاه میشود. این قصد به وضوح در یک کاتسین بین بنیانگذار آمبرلا و آلبرت وسکر بیان شده است که در آن اسپنسر فاش میکند وسکر بخشی از یک آزمایش برای پیدا کردن جانشینی مناسب با هدف رقم زدن عصر جدیدی از موجودات فرابشری بوده است. در پایان بازی، بازیباز در یک نبرد پرتنش و خشن با وسکر روبرو میشود، نبردی که اگر به اندازه کافی طول بکشد، وسکر شروع به حرف زدن از نقشه خود میکند.
مونولوگ وسکر در RE5 شامل نکتههای رایج از عقاید داروینیست اجتماعی است که از نظریه اوبرمنش (ابرانسان) فردریش نیچه برگرفته شده و کاملاً در تصویرسازی و تجسم وسکر به تصویر درآمده است. با این که خود نیچه تئوریاش را به حزب نازی ارائه نکرد، چرا که او چند سال قبل از تشکیل این حزب فوت کرد، اما اعتقادات و باورهای او از طریق خواهرش در اختیار این حزب قرار گرفت. این تفکر پیرامون ابرانسان سپس برای تقویت برتری سفیدپوستان، همانطور که توسط حزب نازی مجسم شده بود، استفاده شد. این مونولوگ از وسکر، در کنار خطوط داستانی که قبلاً در این مجموعه مطرح شده بودند، حسی از وحشت را رقم میزند که تجلی آن به بصری بودن محدود نمیشود و به چیزی واقعاً نگرانکننده و بهشدت سیاسی تبدیل میشوند.
بازی Resident Evil 6 یک قدم فراتر میرود و به صراحت بیان میکند که دولت ایالات متحده در احیای چندباره آمبرلا در طول این مجموعه دخالت داشته است - چیزی که از زمان انتشار اولین بازی این مجموعه، یکی از گرههای داستانی ثابت آن باقی مانده است. یکی از شخصیتهای منفی اصلی این بازی، درک سی. سیمونز (Derek C. Simmons) است که به عنوان مشاور امنیت ملیِ رئیسجمهور وقت خدمت میکرد. سیمونز که مسئولیت تصمیمگیری نابودی کامل شهر راکون با استفاده از موشکهای ترموباریک را به عهده داشت، بخش اعظمی از شواهدی را که شرکت آمبرلا را به دولت ایالات متحده مرتبط میکرد، از بین برد. Resident Evil 6 یک بار دیگر به این حادثه اشاره میکند، چرا که سیمونز نقش مهمی در شیوع یک همهگیری ویروسی دارد که از افشای این اطلاعات و قرار گرفتن آنها در دسترس عموم مردم طی چند سال بعد جلوگیری میکند.
در دنیای واقعی نیز اتفاقات مشابهی در زمینه تبادل اطلاعات صورت گرفتهاند. برای مثال، در عملیاتPaperclip سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده از دانشمندان و پرسنل نازی برای کمک گرفتن در تلاشهای نظامی خود دعوت میکردند. ۵۰ سال طول کشید تا اطلاعات مربوط به این اقدامات از طریق اسناد خارجشده از طبقهبندیهای سیا فاش شوند.همچنین در زمان استعمارهای صورتگرفته امپراطوری ژاپن کبیر بر آسیا، واحد ۷۳۱ با هدف مشخص ایجاد سلاحهای نبرد بیولوژیکی برای دولت ژاپن تشکیل شد. عنوان رسمی این واحد که همچنین با نام «اداره پیشگیری از بیماریهای همهگیر و تصفیه آب ارتش کوانتونگ» هم شناخته میشد، کاملاً آنچه را که تحت نظر این واحد توسعه مییافت از نظرها پنهان میکرد. این موارد شامل توسعه بالقوه «بمبهای طاعونی» بود که سپس بر سر شهروندان چینی انداخته شد تا ببینند آیا میتوان از این اختراعات برای شروع همهگیریها استفاده کرد یا خیر. در سال ۱۹۹۵، بخش زیادی از موارد توسعهیافته به دست این واحد - چه موفق و چه شکستخورده - در مصاحبهای منتشرشده توسط نیویورک تایمز برملا شدند و از مدت زمان آزمایشهای انجامشده توسط واحد ۷۳۱ پرده برداشته شد. این مقاله همچنین بیان کرد که بسیاری از این اطلاعات به دلیل تبادل اطلاعات با دولت ایالات متحده مسکوت مانده بودند، که همین باعث شد بعضی از اعضای اصلی واحد ۷۳۱ بدون رویارویی با عواقب جنایات مرتکبشده خود - که هم در این واحد صورت گرفت و هم تحت پرچم امپراطوری ژاپن کبیر - قسر در بروند.
ممکن است الزاماً رزیدنت اویل از این رویدادها الهام نگرفته باشد، اما توصیف این مجموعه از شرکت عظیم آمبرلا و تمایل آن برای آزمایش بر روی کارمندان خود و شهروندان یک شباهت نگرانکننده به دنیای واقعی است. شباهتی که در نقلقولی از مصاحبه اشارهشده با یکی از اعضای واحد ۷۳۱ به چشممان میخورد و در آن یک دانشمند سابق بیان میکند که تا مادامی که به جاسوس بودن والدین کودکان شک وجود میداشت، آزمایش بر روی آن کودکان مشکلی نداشت. نقاط داستانی مشابه در ارتباط با آزمایشهای غیراخلاقی که عملاً از مرز آزمایش رد شده بودند و به حیطه جنایات جنگی وارد میشدند، در Resident Evil 5 مطرح شدند که در آن آمبرلا (که بعداً با نام تریسل، و سایر سازمانهای دارویی یا سازمانهای همسو با دولت تولدی دوباره پیدا کرد) از آفریقا بهعنوان محل آزمایشی برای پیشبرد تحقیقات خود استفاده میکرد. کاری که سازمانهای دارویی واقعی در گذشته انجام دادهاند.
جدیدترین بازیهای Resident Evil این درونمایهها را به صراحت در دل خود ندارند. Resident Evil 7 سعی کرد از طریق ایجاد سلاح بیوزیستی Evelyn و اشارهای مبهم به آمبرلا از طریق افشای مشارکت Blue Umbrella با اتحادیه ارزیابی امنیت بیوتروریسم (BSAA) اشارهای به آنها بزند. با این وجود، هیچ یک از این موارد در این بازی باز نمیشوند یا توضیح چندانی در خصوص آن داده نمیشود.اگرچه Resident Evil 7 فاقد این خط داستانی خاص بود که در مرکز دیگر بازیهای این فرنچایز قرار داشت، اما به نظر میرسد که Resident Evil Village قصد دارد ادامه این نخ را، حداقل در بعضی از جنبهها در دست بگیرد. با به پایان رسیدن Resident Evil Village، بازیکن از جوخه Hound Wolf، یک واحد سرکش در درون سازمان BSAA، و مشارکت آنها در وقایع بازی خبردار میشود. یکی از اعضای اصلی این مجموعه یعنی کریس ردفیلد بخشی از این واحد سرکش است و متوجه میشود که واحد اصلی BSAA حالا در حال ارسال BOWs (سلاحهای بیولوژیکی) با هدف پاکسازی کامل خطرات زیستی باقیمانده است. در Resident Evil 5، کریس ردفیلد و جیل ولنتاین از فساد درون BSAA مطلع میشوند و در مییابند تریسل یکی از حامیان مالی و پشتیبانهای اصلی واحد بیوتروریسم متقابل است. در دیگر بازیهای Resident Evil از زمان RE5، اشارههای کوچکی به این خطوط داستانی زده شده، اما چیز خاصی از آن حاصل نشد - تا اینکه Village منتشر شد.
سری رزیدنت اویل پتانسیل بازگشت به خط داستانی قدیمی و طولانی خود و در کنار آن، بازگشت به وحشتی که بسیاری در زمان حاضر به چشم میبینند، را دارد. هرچند که آلبرت وسکر و همچنین رویای مبنی بر اصلاح نژادیِ اسپنسر از «عصر جدید» آدمیزاد دیگر از بین رفته و به فراموشی سپرده شده، اماResident Evil Village یک خط داستانی را درباره BSAA و امکان وجود انگیزههای نهان آنها انتخاب میکند که در غیر این صورت تا به حال نادیده گرفته میشد. مطرح کردن استفاده BSAA از سلاحهای بیولوژیکی در کنار پتانسیل تحقیقات بلو آمبرلا به بازی اول باز میگردد، که خود قبلاً اشارهای تلویحی به ارتباط آمبرلا با دولت و توسعه سلاحهای زیستی داشت. این خط داستانی همچنین پتانسیل گسترش و تبدیل شدن به چیزی را دارد که همین حالا هم در تار و پود روایت این مجموعه قرار دارد: انتقاد به استثناگرایی نظامی، که عمیقاً با مفاهیمی مانند امپریالیسمِ پیادهشده از طریق ارتش در هم آمیخته است، و این که ورای همه اینها، چگونه این گروهها به آنهایی یاری میرسانند که بیشترین پول یا قدرت سیاسی را در تصاحب خود دارند.
مجموعه Resident Evil بهخاطر عناصر استانداردِ وحشت خود شناخته میشود - راهروهای با نور کم و انبوهی از زامبیها - اما آن چیزی که واقعاً آن را به یک اثر کلاسیک تبدیل میکند، روایت داستانی همیشه در حال تکامل آن است که ترسهای جامعه امروزی ما را نمایش میدهد: اصلاح نژادی، برتریطلبی سفیدپوستان، مجتمعهای نظامی صنعتی، و نظام کاپیتالیسم و سرمایهداری. همه این مفاهیم دست به دست هم میدهند تا روایتی فراگیر خلق کنند که بسیار وحشتناکتر از زامبیها و جامپاسکرهای (ترسهای فیزیکی) ترسناک آن است. روایتی که حتی پس از گذشت نزدیک به سه دهه، تاثیر خود را حفظ کرده است.
درود بر شما
اینقدر که شما تلاش میکنید برای نقد و بررسی و واشکافی این سر ی بازی ها خود سازنده تلاش نکرده است. قابل تحسینه و ضمنا چقدر آدم رو مشتاق تر خواهد کرد برای تجربه بازی های survival horror.
خسته نباشید.