درود بر دوستان عزیز ، من هم اگر اجازه بدین میخوام به جمع سولز پلیر ها بپیوندم
برای اولین تجربه کدوم گیم رو پیشنهاد میکنین ؟
در مورد پست هم واقعا گیمای سولز فوق العاده ان من خودم پلی ندادم ولی گیم پلی و کنار دوست هام نشستم دیدم واقعا خیلی جهان سازی و لول دیزاین خفنی دارن
درود
و اما من میگم با بلادبورن شروع کن (نسخه ی گوتی)
چون آشنایی ندارین من یه مقدار از Lore بازی رو واستون باز میکنم
به نظر خودم اسپویل نداره واستون
اول اپیه نقل از میازاکی بگم بهتون:
"یک گیمر واقعی هیچ وقت تسلیم نمیشود"
تا تهشو بخون که چی در پیش رو داری
خب بگذریم و برسیم به داستان BB
داستان بازی در شهری به نام یارنام که با معماری گوتیک طراحی شده جریان داره
در یارنام از خون به عنوان ابزاری برای پیشرفتهای پزشکی استفاده میشد و با گذشت زمان بسياري از مردم به این شهر مراجعه میکنن تا بیماریهای خودشون رو با استفاده از روش یاد شده معالجه کنن
ماجراجویی شخصیت بازی که ما کنترلش رو در دست میگیرم از این جا شروع میشه كه در این شهر نوعی مریضی به اسم Pale Blood (خون بی رنگ) وجود داره، وقتی برای کشف این موضوع به شهر یارنام سفر میکنیم، از همون ابتدا متوجه میشیم که اکثر مردمان یارنام به نوعی بیماری بومی (plagued With An Endemic Illness) مبتلا شدن و خوي وحشيگري گرفتهان!
حال با توجه به این شرایط ما باید در کوچه و خیابانهای این شهر ترسناک به کاوش بپردازیم و با هیولاهای ترسناک به مبارزه بپردازیم تا راز این بیماری رو کشف کنیم
و در نهایت وظیفه ما شاید این باشه که به نفرین Gehrman پایان بدیم و خود ما تبدیل به Great one شیم و یا شاید نشستن بر جای Gehrman و یا بیدار شدن از یک کابوس و دیدن خورشید در حال طلوع!!!!
(Blood moon)
در یارنام فردی به نام مستر ویلیم با بدست آوردن بصیرت( یا همون بینش که در ادامه اشاره خواهم کرد) توانست که خدایان را ببیند و در پی این بود که شهری آرمانی بسازه، که بعد ها همگی به غلط کردن افتادن
حالا چرا غلط کردن؟
در واقع چیزی که ویلیم دید خدایان نبودند (!!) موجوداتی به نام Great ones رو دیدن که بعضی از آنها چهره ایی به مانند عنکبوتان غول آسا داشته و توانایی هایشان به واسطه ی بصیرت بسار زیادشون قابل قیاس با انسان های فانی نبود
داستان از اونجایی شروع شد که سال ها قبل از این وقایع مردم نگون بخت یارنام متوجه ی معابد و دخمه های در زیرپاشون شده و با تمدن Pthumerian اشنا میشن و در ادامه یه سری غنایم از اونجا بر میدارن و برای تحقیق بر روی آنها دست به احداث Byrgenwerth زده و تحقیق روی غنایم آغاز میشه و متوجه ی تمدنِ از بین رفته ی Pthumerian میشن
در واقع با تمدنی آشنا میشن که در گذشته توانستند با گریت وان ها ارتباط برقرار کنن !
اشاره داره به تمدن Pthumerian که به دانش باستان دست یافته بودن
+ Great ones
تو دنیای خودمون اگر بلفرض جن و پری رو در ابعاد بالاتر در نظر بگیریم، و خودمون رو در ۳ بعد هندسی و ۲ بعد فیزیکی( مکان و زمان ) متوجه میشیم که موجوداتی که برای ما قابل دیدن نیستن احتمالا در ابعاد بالاتری قرار دارن
اینجا(توی BB) نیز گریت وان ها موجوداتی هستند ورای بعد دوم که جسم فیزیکی داشته اما برکیهان و کاینات سیطره داشتن (به غیر از Oedon که بدون فرم فیزیکی بوده و تنها از طریق بُعد صدا واس ما قابل رویته)
شکل شمایل اکثر این گریت وان های درون بلاد شبیه به توصیفات موجود در نوشته های Lovecraftعه!
این خدایان باستان توی بلاد و با افزایش Insight یا همون بینش (چه واس ما چه هر انسان معمولی درون بازی) قابل دیدن میشدن (عین همون امیگدالا که از بینش حدودا 40 قابل دیدن میشه تو بازی) که اکثرا به شکل نامتعارف مثل عنکبوت های عظیم الجثه و ... بودن و یه سری هاشون چون جسم فیزیکی داشتن، میشد از بینشون برد!
یا نمونه هایی مثل Orphan Of KOS (چقدرررر وحشی بود این بشر) که توی شکم مادر خودش کشته میشه
یا Ebrietas Daughter Of Cosmos و Celestial Emissary و Rom, The Vacuous Spider و ...
پ.ن: البته یه نکته اینکه یه سری از این خدایانی که نام برده شد با عنوان Kin شناخته میشن و در تعریف این واژه اورده شده که از خویشان و عین برادران خدایان باستان هستن
در واقع Great Oneهایی مثل ROM ،Ebrietas ،Orphan Of KOS ،Celestial Emissary خدایانی هستن که Kin می باشن
"فرزند متولد نشده ی Oedon"
اول یادی میکنیم از Mergo’s Wet Nurse که پرستار Mergo(فرزند Oedon و ملکه یارنام معروف) بود و ازش مراقبت میکرد(اینجور به نظر میاد و یه سری نظریه وجود داره)
اونایی که پلی دادن اگر خاطرشون باشه ما فقط صدای گریه ی Mergo رو میشنویم!
حالا یا اینکه Oedon بازهم نتونسته به وسیله ی فرزندنش دارای جسم فیزیکی بشه و ما فقط صدای بچه رو میشنویم و یا اینکه این بچه نیز به کل متولد نشده
بیرون اون محوطه و قبل از رسیدن به پرستارو ما با ملکه یارنام روبه رو میشیم که لباس سفیدش خونیه!
When a woman miscarries her child, the baby or what's left of it leaves the body
پس به نظر بچه سقط شده و مجددا وارث Oedon صاحب جسم نمیشه!
گریت وان ها از طریق رابطه با انسان و یا بصورت خدایی میتونستن صاحب فرزند شن ولی به دلیل فقدان توانایی در نگهداری از بچه ها و یه همچین نقطه ضعفی، بیش از حد برای داشتن وارث مشتاق بودن
اگر دقت کرده باشین در معابد زیر یارنام پر از جنین های مرده اس!
پس میشه استنتاج کرد که اون نزدیکی خدایان باستان با مردم تمدن Pthumerian برای اون رابطه و داشتن فرزند بوده که باهاشون ازدواج و رابطه ی خونی برقرار میکردن!
خب این از گریت وان ها
میریم سراغ:
*Byrgenwerth
*Master Willem
*Laurence
*Caryll
*Healing Church
*Blood Ministration
*Choir
*Mensis
اول اشاره کنم که Byrgenwerth در واقع جهت مطالعه و بررسی بر روی غنایم بدست آمده از معابد زیر شهر و چگونگی تکامل یافتن و ارتباط با گریت وان ها تاسیس شد
این دانشگاه یه سری استاد داشت که مستر ویلیم مشهورترینشون بود
همچنین استاد یه سری شاگرد معروف از جمله لاورنس و کرل داشت که در ادامه راجبشون صحبت خواهم کرد
به هر حال استاد ویلیم بعد از تحقیقات فراوان و به کمک افرادش بند ناف کودک خدایان رو از همون معابد پیدا میکنه و با استفاده ازش در صدد برقراری با خدایان بر میاد، با کسی سخن نمیگه و تنها خودش از بند ناف استفاده میکنه و چشمانش به روی حقیقت باز میشن..
استاد حالا قادر به دیدن چیزهاییه که قبلا قادر به دیدن و درکشان نبوده و پس از دیدن حقایق هستی چنان وحشتی فراگیرش میشه(بعلاوه ی اینکه یه ماده هایی روی بدنش رشد میکنه که نشان از شروع تغییرات درونشه) گوشه گیر میشه و دیگه درس نمیده!
میاد و Byrgenwerth رو تعطیل میکنه، چون بر این عقیده ست که اگه انسان ها چشمشان یا بصیرت اشان بالا بره توازن برهم میخوره و وحشت همه را فرا میگیره(همون بلایی که سر خودش اومد)
(Byrgenwerth)
*لاورنس
استاد ویلیم به نگرش از درون جهت ارتباط با خدایان و تکامل انسانی عقیده داشت، در صورتی که لاورنس برخلاف استاد به استفاده از خون باستانی برای تکامل معتقد بود و استفاده از خون رو برای رسیدن به این هدف جایز میدونست
توی دیالوگی که در کاتسین بازی بین این دو رد و بدل میشه لاورنس این عقیده ی متفاوتو ابراز و از استاد خداحافظی میکنه و در ادامه استاد اونو خائن مینامد و ازش میخواد که به سمت استفاده از خون باستانی نره...
*کرل
و اما کرل که از محبوب ترین شاگردان استاد بود که با استفاده از استعداد خاص خودش میتونست صدای گریت وان ها رو بشنوه و حرف ها و گفته های اونارو بنویسه!
حتی با Oedon ارتباط برقرار کرده!
استاد به خاطر اینکه کرل از خون برای ارتباط با خدایان استفاده نمیکنه و بر برقراری ارتباط از نوع درونی اعتقاد داشته، بهش افتخار میکرده
توی بازی از این نوشته ها به عنوان آیتم های Caryll runes استفاده میشه
توی داستان های لاوکرافت هم به این نوع ارتباط با خداین اشاره شده!
در کتاب In Call Of Cthulhu بیان شده که زبان گفتاری گریت اولدوان قابل شنیدن نیست و در عوض به زبانی مرموز باز نویسی میشه
توضیح تبدیل گفتار گریت وان ها به زبانی گفتاری توسط کرل
به هر حال به این طریق راه لاورنس از استاد جدا میشه و میره هیلینگ چارچ (Healing Church) رو تاسیس میکنه!
اکثر افراد این کلیسای شفابخشی رو پزشکان مبتدی و راهبه هایی که با خون آشنایی نسبی داشتن تشکیل میداد(یکی از اون راهبه ها بانو کیشیش Amelia بود)
لاورنس میاد Blood Ministration یا وزارت خون رو هم تاسیس میکنه که کارشون تصفیه ی خون اعلا و سلامتی دادن به مردم و شفابهشی به بیماران لاعلاج و درماندگانه
اگر دقت کرده باشین حین گذر در یارنام بارها با ان پی سی هایی برخورد میکنیم که برای سلامتی یافتن به شهر اومدن
با گذر زمان این سازمان پارو فراتر میزاره و انوع مختلف خون رو کشف میکنه و حالا یه سری هاشم ممنوع که راجبش صحبت خواهیم کرد!
خلاصه اینکه مردم شهر به این خون باستانی اعتیاد پیدا میکنن و به قولی عین یه نوشیدنی رایج میشه و خیلی ها رو هم دایرالخمر میکنه
توضیح اعتیاد مردم یارنام به خون
*Choir
بعد از جدایی هیلینگ چارچ و دانشگاه، این دو گروه همانند گذشته افرادشونو به معابد و دانجن های زیر شهر میفرستادن تا کشف های و غنایم جدید پیدا کنن تا از اونا برای رسیدن به اهدفشون استفاده کنن
در این بین اعضای کلیسا حین سفرهای اکتشافیشون با Ebrietas Daughter Of Cosmos (که به نظر جدای از گریت وان های دیگه افتاده) روبه رو میشن!
گویا با میل خودش با انسان ها همکاری میکنه و اونو به Upper Cathedral Ward میبرن و جمعی از کشیشان محقق و نخبه ی کلیسا تحت نام سازمانی Choir، مطالعه بر روی او و دیگر زوایای گریت وان هارو آغاز میکنن
اشاره به دست یابی کلیسا به Ebrietas
Ebrietas در زبان لاتین به معنای مستی عه که نشان از منشا استفاده زیاد خون شهر بصورت مستقیم یا غیر مستقیم از ایشونه!
اون فرزند کیهان در ادامه ی اسمش هم دلالت بر کیهانی و آسمانی بودن گریت وان ها و مقام این خداس
اعضای این نهاد (Choir) با وجود اینکه از کلیسا مشتق شده و جزو افراد کلیسان، ولی به خاطر احترام زیادی که به استاد ویلیم و راه اون داشتن چشمان خود را می بستن تا از درون ببینن!
بستن حتی چشم مجسمه ها در Choir در الهام از استاد ویلیم
*Mensis
علاوه بر Choir، تشکیلات دیگری نیز به نام Mensis از کلیسا جدا شد که کابوس را به عنوان راه ارتباطی با خدایان انتخاب کرده بودند!!!!
ودر کنار آن نیز به انجام آزمایشات دیگری نیز می پرداختند که کم کم روال انسانی و خیرخواهانه خود رو از دست دادند(بعدا بیشتر راجبشون خواهم گفت)
+ شروع ویرانی
کارها به خوبی برای لاورنس پیش میرفت و مردم هر روز بیشتر و دیوانه وار خون مینوشیدن و دردها شفا پیدا میکرد و همزمان نیز مطالعاتی محرمانه بر روی گریت وانه کشف شده و تلاش برای ارتباط با کیهان ادامه داشت تا اینکه به یک باره همه چیز از هم پاشید!!
بیماری خونی بین مردم شهر شایع شد
بیماریِ خطرناکی که باعث میشود افراد فرم انسانی خود را از دست بدهند و به هیولا تبدیل شوند
تمام کسانی که خون الوده را بخود تزریق کرده بودند هیولا شدند!
جالب اینکه هر چه افراد این کلیسا سمت بالاتری داشتند، در نهایت تبدیل به کریه ترین و زشت ترین هیولا ها می شدند!
و هر کس که خون بیشتری استفاده کرده بود به هیولای بزرگتر و درنده تری مبدل میگشت
اینجا بود که کلیسا که کم کم اوضاعو خطرناک میدید شروع کرد به استخدامه
هانترها!
برای اینکه ترس بین عموم مردم شایع نشه کلیسا از شکارچی ها خواست که به صورت مخفی و با لباسهای شخصی و نامتمایز از افراد عادی به شکار هیولاها بپردازن
در نوشته های بازی به این مطلب اشاره میشه که هرگاه ماه قرمز به زمین نزدیک میشه انسان های آلوده، به هیولا تبدیل شده و در این شب ها شکار شروع میشه که بهش "شب شکار"گفته میشه
از راست به چپ: حالت ماه در شب شکار و ابتدای بازی - حالت ماه بعد از کشتن املیا و حمله نکردن بسیاری از موجودات و حالت رایج ماه در کابوسها - حالت ماه بعد از کشتن ROM که به نام آسمان Paleblood معروف بوده و باعث وحشی تر شدن هرچه بیشتر مردم و آشکار شدن مراسم آیینی Mensis می شود
اینجاست که گرمن (Gherman) که یکی از مهم ترین شخصیت های بازیه وارد میشه!
گرمن به عنوان اولین هانتر یا شکارچی کار بر روی ساخت سلاح هایی سریع و سبک رو برای مقابله با هیولاها شروع میکنه، زیرا عقیده داشته که در مقابل هیولاها باید حرکاتی سریع و چابک داشت
او به عنوان اولین شکارچی چندین شاگرد را در کنار خودش تربیت میکنه و کارگاهی رو هم در منطقه ی Healing Church Workshop راه میندازه و مشغول به شکار مخفیانه ی هیولاها میشه..
استایل گرمن در مبارزه با هیولاها به عنوان الگویی بین شکارچیان پذیرفته شد
ولی این کافی نیست و اشتهای سیری ناپذیر مردم برای خون طبیعتا هیولاهای بیشتری رو تولید میکرد و کم کم تعداد هیولاها بیشتر شد و اوضاع رو به وخامت رفت!
اولین منطقه ای که خطر به حد هشار رسید اولد یارنام (Old Yharnam) بوده که کم کم همه چیز از دست شکارچیان مخفی خارج شد و هیولاها و خبر حضورشون کل یارنام رو به وحشت انداخت و وکلیسا رو مجبور به واکنش سریع کرد و زدن اونجا رو قرنطینه کردن!!
پ.ن: خب امیدوارم تا اینجای کار نظرتو به BB جلب کرده باشم
البته داستان مفصل تر از این حرف هاس
و بگم که بازی بسیاااااار دارک و مریضه
@u.s.a
حسین تو هم بخون سر فرصت
داستان BB خیلی خفنه اگر بهش دقت بشه، این اسکرین هایی که متن داره همه تو بازیه
و اگر ادم دقت نکنه داستانو یه جورایی از دست میده
همونطور که قبلا گفتم، میازاکی به داستان گویی محیطی علاقه داره
و نه قصهگویی سر راست و مستقیم
میگه هرچی پلیرها تعامل داشته باشن با شخصیتها و دنیای بازی و نوشته ها و...
بیشتر به عمق قضیه پی میبرن
"We are born of the blood, made men by the blood, undone by the blood; Fear the old blood"