طرفداران ژانر RPG

  • Thread starter Thread starter Kain
  • تاریخ آغاز تاریخ آغاز
Pillars of Eternity 2 خیلی امیدوارکننده به نظر میاد
https%3A%2F%2Fd3pylr1apgoxnh.cloudfront.net%2Fcampaign_images%2Fimages%2Fb4b3320aa36958900791bb3123bddebe3d732dfb%2Foriginal.jpg%3F1485378596

Pillars of Eternity II: Deadfire Crowdfunding Campaign
 

5367a.jpg

پیش از عرضه NDS به بازار و زمانی که GBA دیگر کنسول دستی نینتندو نزد تمامی بازیبازها از محبوبیت فراوانی برخوردار بود بازی ای تحت عنوان Golden sun برای آن عرضه شد و توانست طرفداران بسیاری را برای خود به دست و پا کند. این عنوان مدتی بعد با نام Golden Sun - The Lost Age ادامه پیدا کرد و باز هم موفقیت دیگری را برای این سری کسب کرد. در همان سال 2003 و پس از عرضه شماره دوم از سری بازی های Golden sun مشخص شد که تیم سازنده بازی یعنی Camelot software planning قصد دارد نسخه سوم را نیز ساخته و بار دیگر به کمک نینتند و آن را منتشر کند. از این اتفاق سال ها گذشت و خبری از این بازی نبود تا این که در نمایشگاه E3 2009 در رابطه با بازی صحبت هایی به میان آمد و در نمایشگاه سال بعد رسما عنوان Golden sun dark Dawn معرفی و مشخص شد که در سال 2010 یعنی 7 سال پس از شماره دوم عرضه خواهد شد و این بار قرار است مهمان کنسول دستی کنونی نینتندو یعنی DS باشد.


باز هم یک نقش آفرینی دیگر


برخلاف اکثر نقش آفرینی ژاپنی اخیرکه در زمینه ماجراجویی حرفی برای گفتن نداشتند، DD در این زمینه بسیار بهتر عمل کرده و در اصل ترکیبی از سری بازی های افسانه زلدا و مبارزات نقش آفرینی ژاپنی را به وجود آورده است. البته این روند در گذشته و عناوین قبلی سری نیز مورد استفاده قرار گرفته اما اکنون به کمک قابلیت های مختلف DS رنگ و بویی تازه به خود گرفته است. هر کدام از شخصیت های موجود در بازی دارای یکی از 4 قدرت تأثیر گرفته از آب، باد، خاک و آتش هستند و در این زمینه ها از جادو و قابلیت های مختلفی بهره می برند. تفاوتی که این قابلیت ها با عملکرد سنتی جادوها دارند در زمینه حل پازل و معماهای بازی است که باعث شده تا بخش ماجراجویی بازی به نسبت عناوین مشابه بهتر و جذاب تر باشد.

اما در زمینه مبارزات این تفاوت ها به کمترین حد خود می رسد و به جز قابلیت استفاده ازDjinniها شاهد یک مکانیک کاملاً کلاسیک و استاندارد هستیم. البته بایستی به این مسئله نیز اشاره شود که به خاطر ضعف دشمنان بازیباز کمتر از این موجودات استفاده می کند. با شروع هرکدام از مبارزات بازیباز می تواند از میان یارهای خود یک تیم چهار نفره را تشکیل داده و با انتخاب هدف خود حمله یا دفاع کند. با توجه به قوی بودن بیش از حد شخصیت های موجود در بازی در زمان مبارزه با دشمنان عادی هیچ گونه فشاری به بازیباز وارد نمی شود. این در حالی است که استفاده از حمله معمولی و جادوها به تنهایی می تواند هر دشمنی را از پا در بیاورد. البته در Boss Fight ها اوضاع به کلی تغییر می کند و روند بازی نسبت به گذشته سخت تر شده و بازیباز را مجاب به انجام انتخاب های دقیق و استفاده از تمامی قابلیت های خود می کند که به از بین رفتن روند کسل کننده و کند بازی کمک به سزایی می کند. در تمام طول بازی بازیباز در حال انجام مأموریت های مختلفی است که مدت زمان بسیار طولانی ای را به خود اختصاص می دهند.

2430431.JPG

این مدت زمان طولانی در نگاه کلی برای یک عنوان نقش آفرینی امتیاز مثبتی است اما مشکلی که در این زمینه وجود دارد مربوط به این مسئله می شود که هر کدام از این مأموریت ها بسیار طولانی بوده اما در مقابل شاهد تعداد کمی از آن ها هستیم. این مکانیک باعث شده تا روند بازی کاملاً آهسته و کسل کننده شود. بازیباز می تواند برای شخصیت های خود لباس، اسلحه و تجهیزات مختلفی را خریداری کرده و از آن ها برای ارتقای شخصیت خود بهره ببرد.

بعد از معرفی سومین نسخه از سری بازی های Golden Sun برای DS همگان منتظر یک عنوان سطح بالا بودند اما اکنون بعد از عرضه DD) Dark Dawn) مشخص شده با این که DD عنوانی خوب است اما به هیچ وجه نمی تواند در سطح و اندازه دو بازی قبلی ظاهر شود. هر چند مشکلات DD به ساختار آن ضربه بزرگی نزده اند اما با این حال از این مسئله جلوگیری کرده اند که DD در سطح نقش آفرینی های سطح بالای DS قرار گیرد. کنسولی که مخصوصاً در این سال ها شاهد عناوین بسیار خوبی در این سبک بوده.


دردسرهای قهرمانان قدیمی


بعد از بازگرداندن انرژی خورشید طلایی به سرزمین Weyard قهرمانان قدیمی داستان ما به زندگی عادی خود بازگشته اند، اما اوضاع به همین روال دنبال نمی شود و انرژی بیش از حد خورشید طلایی باعث به وجود آمدن یک سری وقایع و تغییرات اساسی در دنیای بازی می شود. اکنون بعد از 30 سال یک سری گرداب Psynergy نیز در سرتا سر Weyard مشاهده شده است که خود دلیل دیگر برای شروع یک ماجراجویی جدید است. بازی از جایی شروع می شود که متیو (Matthew) که در اصل پسر آیزاک (Isaac) قهرمان اصلی دو عنوان قبلی است قصد دارد تا با کاریس (karis) و تایرل (Tyrell) وارد ماجرای جدیدی شود تا در ادامه متوجه شوند که این گرداب ها از کجا آمده و چگونه متوقف می شوند. داستان بازی در ابتدا با یک هدف بسیار ساده شروع می شود و تا انتهای یک سوم ابتدایی بازی در رابطه با همین موضوع دنبال می شود اما به ناگهان تغییر پیدا کرده و مسئله جدیدی را دنبال می کند. نکته قابل توجه این است که در یک سوم انتهایی بازی شاهد یک هدف جدید نیز هستیم که در انتها به نقطه پایانی و اوج داستان نیز تبدیل می شود. مشکلی که دراین بخش وجود دارد مشخص نبودن هدف اصلی در طول داستان است، به طوری که بازیباز در انتهای بازی شاهد این مسئله است که به اصلی ترین دلیل شروع بازی هیچ جوابی داده نشده و در رابطه با آن دچار سر درگمی شده است. اکثر جوانب و نکات ریز داستانی توسط دیالوگ های شخصیت ها توضیح داده می شود اما این دیالوگ ها به حدی طولانی هستند که بعضی مواقع حتی تبدیل به اضافه گویی نیز شده و بازیباز را مجبور به گذراندن سریع آن ها می کند.


طلوع خورشید طلایی


از لحاظ گرافیکی بازی به دو بخش کلی تقسیم می شود. در زمان مبارزات سبک گرافیکی بازی به صورت واقع گرایانه در آمده و جزییات بسیار زیاد و خوبی را به نمایش در می آورد. اما در بخش دوم که مربوط به دیگر قسمت های بازی است شاهد یک سبک گرافیکی Cel Shade هستیم. در این بخش نیز با این که جزئیات نسبت به زمان مبارزات کمتر است اما تصاویر به نمایش در آمده زیبا بوده و بازیباز را به خود جذب می کند. همین روند در مورد موسیقی های بازی نیز صدق می کند که یاد آور نمونه های موجود در دو نسخه قبلی هستند و هنوز هم روح و سبک خاص خود را دارند. DD بازی ای است که نتوانسته تا در حد و اندازه های دو عنوان قبلی سری که بر روی GBA عرضه شده بودند ظاهر شود اما با این حال یکی از بهترین نقش آفرینی های امسال است که در بخش های مختلفی همچون مبارزه و ماجراجویی المان و قابلیت های خاص خود را داراست.

51438-Golden_Sun_-_Dark_Dawn_(U)-4.jpg

امتیازات:
جادوهای کار آمد، مکانیک های جالب استفاده از Djinni ها، گرافیک و موسیقی های خوب، اشاره بازی به نکات داستانی دو عنوان قبلی

معایب:
تفاوت فاحش درجه سختی مبارزات معمولی و Boss Fight ها
 
تقریبا سه هفته ی پیش در حالی که حدود یک سال از آخرین بازی که انجام دادم یعنی Mass Effect Andromeda میگذشت، Divinity Original Sin 2 رو شروع کردم و الان بالاخره بعد از حدود 70 ساعت این بازی رو تموم کردم.
باید بگم که بازی خیلی نسبت به نسخه ی قبلی خودش پیشرفت داشته و بیشترین پیشرفت هم توی بخش داستان بوده. یکم توضیح در مورد داستان نسخه ی قبل سخته؛ بازی طرز روایت عجیبی داشت ، انگار بازی به صورت حشو واری میخواست بگه که "هیچ چیز توی این بازی جدی نیست، شما هم چیزی رو جدی نگیرید، کل بازی یک جک بزرگه." خب این موضوع صدمه ی زیادی به حس Immersion توی بازی زده بود به طوری که برای گیمر نه داستان بازی و نه دنیای بازی و نه هیچکدوم از npc های بازی هیچ اهمیتی پیدا نمیکردن و این موضوع گیمر رو از ادامه بازی دلسرد میکرد و این موضوع که بازی خیلی طولانی بود باعث میشد که این اشکال خودشو بیشتر نشون بوده و در نتیجه خیلی از گیمرها بازی رو ناتمام بذارن.
اما Divinity Original Sin 2 با این که تا حد زیادی طنز مخصوص سری رو حفظ کرده (مخصوصا اگه تلنت pet pal رو داشته باشید.) اما داستان به حد کافی جدی هستکه سرنوشت کارکتر اصلی شما و همچنین companion هاتون و همچنین دنیای بازی برای شما اهمیت زیادی ایجاد میکنه. همون طور که گفتم داستان این نسخه خیلی جدی شده و همچنین خیلی تاریک؛ که حتی در این زمینه بعضا حتی از سری Witcher هم جلو میزنه.موضوعاتی مثل نسل کشی و حتی موارد پیچیده تر در این نسخه به تصویر کشیده میشه و بازی در تلاشه که از مخاطب خودش بپرسه " آیا هدف وسیله رو توجیه میکنه؟اگه جوابتون بله است، آیا این توجیه حد و مرزی داره؟"
بازی تعداد زیادی villain داره و تعداد زیادی از این villain ها کاملا شخصیت های خاکستری هستن و اکثرا اهداف درستی دارن ولی وسایلی که برای رسیده به اهدافشون انتخاب کردن باعث میشه که ما اون ها رو villain بنامیم. villain های این بازی بر خلاف villain های شاهکارهایی مثل Witcher 3 The Wild Hunt و Dragon Age Inquisition که کاملا سطحی و کم پرداخت هستن، واقعا پردازش خوبی دارن و اهدافی که میتونه اعمالشونو توجیه کنه ( یا نکنه. )
پرداخت شخصیت اصلی هم بسیار بهتر شده و گیمر میتونه از 6 تا شخصیت پیش فرض که هر 6 تاشون فوق العاده هستن و شخصیت پردازی غنی دارن یکی رو انتخاب کنه و یا این که شخصیت دلخواه خودشو بسازه ( که این مورد رو من امتحان نکردم.) و در ادامه 3 تا از شخصیت های پیش فرض شخصیت اصلی رو در ادامه سفرش همراهی میکنن که داستان هر کدوم به اندازه داستان شخصیت اصلی پرداخت شده و با جزئیاته.
plot کلی داستان بازی با این که سرراسته اما twist ها و surprise های خودشو داره. quest ها و side quest ها کاملا منطقین و در ارتباط و در خدمت داستانن و هیچ کدوم به گونه ای نیستن که مخاطب احساس کنه که تحمیلی هستن و fetch quest بپندارتشون.
تنها نکته منفی که تو بخش داستان بود، به نظرم این بود که companion ها هیچ تعاملی با هم دیگه ندارن و banterی در کار نیست که البته این موضوع هم با توجه به بودجه محدود بازی قابل توجیه.
از بخش داستان که بگذریم، میرسیم به بخش گیم پلی. گیم پلی تقریبا همون گیم پلی نسخه ی قبله؛ همون مبارزات نوبتی جذاب و پازل های محیطی جذاب تر. تغییراتی که بیشتر توی این بخش احساسشون کردم یکی اضافه شدن magic armor و physical armor به بازیه که هر کدوم جلوی برخی از status effect ها مثل charm و... رو میگیره، به عنوان مثال اگه بخواید مثلا طلسم charm رو روی یکی از دشمنانتون اجرا کنید باید اول magic armor اون رو از بین ببرید و یا اگه بخواید دشمنتون رو knock down کنید باید اول physical armor اون رو از بین ببرید، دشمناتون هم در مورد شما باید همین کار رو انجام بدن. magic armor و physical armor رو از چیزایی که میپوشید مثل کلاهخود و انگشتر و ... به دست میارید. خب این تغییر میشه گفت یه جورایی بزرگترین تغییر مربوط به گیم پلیه و البته سلیقه ایه، من از این تغییر راضی بودم و به نظرم اضافه شدن این دو armor عمق بیشتری به گیم پلی داده و باعث شده loot کردن هم مهمتر و جذاب تر بشه.
تغییر دیگه اینه که speed از attribute ها حذف شده و دیگه تعداد action point ها توی هر نوبت رو تعیین نمیکنه و هر کارکتر توی هر نوبت به طور پیش فرض 4 تا ap داره و اگه ap هاتون رو برای دوره بعد ذخیره کنید، دور بعد هم نهایتا 6 تا ap خواهید داشت. این تغییر بازی رو کمی ساده تر کرده ولی در کل به نظرم آسیب چندانی به گیم پلی بازی نزده.
تغییر دیگه اینه ک skill point ها توی دو دسته بندی جداگونه combat و civil بهتون داده میشن که به نظرم تغییر خیلی خوبیه. تغییر دیگه اینه که توی بازی میتونید تمام talent ها و skill ها و ... شخصیت اصلی و companion هاتون رو reset کنید که بنظرم تغییر خیلی مثبتیه و به نظرم باید برای همه ی بازی های rpg تبدیل به یه استاندارد بشه.
موردی که خیلی ازش ناراضی بودم دوربین بازی بود که با توجه به این که اکثر مناطق دارای سطوحی با ارتفاع مختلفن، اهمیت بیشتری پیدا کرده و بعضا دردسر آفرین تر شده.
صداگذاری نسبت به نسخه قبل بهبود پیدا کرده، هر چند که به نظرم صداگذاری نسخه پیش هم خوب بود. بازی کاملا صداگذاری شده و به نظرم با توجه به این که صداگذاری در این بازی با این بودجه محدود به این خوبی انجام شده، هیچ دلیلی باقی نمیمونه که بقیه ی بازی های rpg، چه kickstarterی و چه غیرkickstarterی، باید کاملا صداگذاری بشن و این مورد باید تبدیل به یک استاندارد برای ژانر بشه.
موسیقی و گرافیک هر دو زیبا هستن.من باگ چندانی توی بازی ندیدم ولی به نظرم loading ها یکم بیش از حد طولانی بود.
در کل این بازی با توجه به تجربیات خودم نه تنها یکی از برترین بازی های rpg هستش بلکه به طور کلی یکی از برترین بازی های ویدئویی هست و تجربشو به تمام گیمرها و حتی کسایی که گیمر نیستن و به دنبال یک داستان خوب و یا یک ماجراجویی جذاب هستن توصیه میکنم.
 
خب من بالاخره تونستم یکی از بازیهایی که خیلی وقت بود تمایل داشتم تجربش کنم یعنی persona 5 رو تموم کنم.
اول باید بگم که از نظر من ژانر نقش آفرینی غربی و ژانر نقش آفرینی ژاپنی دو ژانر کاملا متفاوت و مستقل هستند و به این علت شاید بهتر بود نظرم رو در مورد persona 5 در بخش بازی های jrpg مینوشتم، با این حال به دلیل این که تمایل داشتم نظارتم در مورد بازی هایی که انجام میدم در یک جا باشه و خب سبک مورد علاقه ی من هم نقش آفرینی غربیه و به همین دلیل احتمالا در آینده نظراتم در این تاپیک انباشته میشه، نظرم در مورد persona 5 رو در این تاپیک نوشتم.
خب از داستان بازی شروع میکنم که مهمترین بخش بازی هم هست و تمرکز اصلی بازی روی همین بخشه. داستان بازی ساده و در عین حال دلچسب و لذت بخشه و با این که شاید بهترین داستان ممکن و یا بهترین نوع روایت رو نداشته باشه ولی به هر حال به قدری خوب و لذت بخش هست که بتونه مخاطب رو حدود صد ساعت مشتاق ادامه دادن بازی بکنه.
Surprise های بازی کاملا قابل پیش بینی هستن و بخش پایانی بازی و افشای پایانی با این که کاملا با تم بازی یعنی آزادی و عصیان در ارتباطه ولی با این حال چندان خوب از آب در نیامده ولی با این حال این موارد چیزی از ارزش های داستان بازی کم نمیکنند و داستان بازی کماکان زیبا و لذت بخشه.
در بازی بیست و یک confidant قرار داره که این افراد شخصیت هایی هستن که پروتاگونیست در طول بازی باهاشون به تعامل میپردازه. هفت نفر از این افراد هم گروهی های شما در گروه phantom thief هستن که هم در طول ماموریت ها و هم در اوقات فراغت با این افراد در ارتباطید و به همین علت وقت بیشتری به این افراد اختصاص شده و در نتیجه این افراد پرداخت بهتری دارن و تعاملات پروتاگونیست با اون ها بیشتره ولی با این حال وضع باقی confidant ها هم بد نیست و اون ها هم در حد خودشون خوب هستن. با این حال با این که پرداخت confidant ها و تعامل پروتاگونیست با اون ها در سطح قابل قبولیه ولی پروتاگونیست قدرت انتخاب و آزادی در تصمیم گیری چندانی در این روابط نداره. این موضوع شاید در مقایسه با بازی هایی مثل mass effect و یا dragon age یک کم کاری بزرگ به حساب بیاد ولی با توجه به استانداردهای ژانر jrpg قابل چشم پوشیه.
در هر حال شاید کاراکترهای بازی خیلی عمیق و پرداخت شده نباشن و در روابط و تعامل با اون ها خیلی قدرت انتخاب به مخاطب داده نشده باشه اما با این حال به طرز خاصی که شاید مخصوص بازی های ژاپنی باشه، فراموش نشدنی و خاطره انگیز هستن و وقت گذراندن با اونها، مشاهده تعاملاتشون با همدیگر و خواندن چت های گروهیشون لذت بخشه.
آنتاگونیستی های پر تعداد بازی شاید خیلی پرداخت شده نباشن ولی خب به مقدار زیادی cool هستن و مثل سایر بخش های بازی به یاد ماندنی و همین مبارزه با اون ها رو جذاب میکنه.
دیالوگ ها در بازی کیفیتشون پایینه و گاهاً بچگانه و مسخره به نظر میرسن اما این هم با توجه به استانداردهای بازی های ژاپنی مشکل خیلی بزرگی به حساب نمیاد و کاملا قابل چشم پوشیه.
گیم پلی بازی از دو بخش شبیه ساز زندگی یک دانش آموز در ژاپن و بخش ماموریت های سرقت که در داخل palace ها صورت میگیره تشکیل شده. بخش شبیه ساز زندگی با این که جای پیشرفت داره با این حال نقطه ی قوت بازی و بخش متمایز کننده ی بازی از سایر بازی هاست و در این بخشه که گیمر باید وقت محدودشو برای انجام فعالیت های مختلف که هر کدوم موجب تقویت یکی از social stat هاش میشن و همچنین تعامل با confidant که از قضا تعامل با بعضی از همین confidant به سطح خاصی از social stat ها بستگی داره، تقسیم کنه. درسته که این بخش میتونست جذاب تر و گسترده تر باشه اما همین محتوای کنونی هم در این بخش به اندازه کافی جذاب و راضی کنندست.
اما بخش ماموریت ها که شامل گشت و گذار در palace ها ( بخوانید dungeon ) و مبارزات نوبتی به سبک سایر بازی های نقش آفرینی ژاپنی و بعضا پازل های محیطی ساده است، بعد از چند palace اول خسته کننده و کسالت بار میشود و مبارزات تکراری پی در پی باعث آزرده خاطر شدن مخاطب میشود و respawn شدن دشمنان پس از ورود دوباره به یک محیط نیز هیچ کمکی به این موضوع نمیکند. در کل بدترین بخش persona 5 همین گشت و گذار در palace هاست که امیدوارم در نسخه های بعد بهبود قابل توجه ای یابند.
یکی دیگر از بخش های گیم پلی بازی ترکیب persona های مختلف و ایجاد یک persona جدید است که این بخش جز نقاط قوت بازی است.
گرافیک فنی بازی یکی از نقاط ضعف بازی و این مورد در هم افزایی با مقیاس کوچک نقشه ها این سوال را برای مخاطب به وجود می آورد که آیا نمیشد این بازی را برای دومین کنسول خانگی سونی منتشر کرد؟
از طرف دیگر گرافیک هنری بازی زیبا و جذاب است اما در این بخش هم گاهاً تنبلی و کم کاری دیده میشود.
موسیقی پس زمینه ی بازی بینظیر است و حتی پس از گذشت ۱۰۰ ساعت از زمان بازی هم خسته کننده نمیشود ولی در عوض صداگذاری شخصیت های بازی با این که خوب است، کم مقدار است و دیالوگ های صداگذاری نشده ی بیشماری در بازی دیده میشود و این موضوع در دورانی که یک بازی kick starterی مانند divinity original sin 2 کاملا صداگذاری شده، کاملا منسوخ به نظر میرسد.
در پایان میتوان گفت با این که persona 5 نقص ها، کهنگی ها و کم کاری هایی دارد با این حال جذابت ها و زیبایی های خاص خودش را دارد و میتواند با داستان جذاب و شخصیت های به یاد ماندنیش شما را برای صد ساعت و یا حتی بیشتر به خود مشغول کند.
 
آخرین ویرایش:
خب امروز یکی دیگر از بازیهایی که خیلی وقت بود تمایل داشتم تجربه اش کنم یعنی Torment: Tides of Numenera را تمام کردم.
tides of numenera یک بازی crpg است که با سایر بازی های هم ژانر خود فرق میکند؛ در بازی هایی مثل pillars of eternity و یا divinity original sin و یا خیلی دیگر از بازی های crpg با این که داستان نقش پررنگی در بازی دارد و شاید حتی محوریت و تمرکز اصلی بازی بر روی داستان قرار گرفته باشد اما باز بخش های دیگری مثل مبارزه و exploration و crafting و ... نقش پر رنگی دارند اما در مورد torment تنها یک چیز اهمیت داره و آن هم داستان است و این باعث میشود که torment از سایر عناوین هم ژانر خود متمایز بشهد و حتی کمی از ژانر rpg فاصله بگیرد و به ژانر adventure و یا حتی visual novel ها نزدیک بشود، با این حال torment به قدری با عناوین ژانر adventure فاصله دارد که نمیتواند در قالب ژانر adventure هم قرار بگیرد و این موارد باعث میشوند که torment: tides of numenera تبدیل به اثر خاص و منحصر به فردی بشود که شاید نتوان هیچ عنوانی مشابه آن پیدا کرد.(البته شاید به استثنای planescape: torment )
در tides of numenera با جهانی به نام ninth world رو به رو میشویم. ninth world زمین است اما یک میلیارد سال در آینده، زمینی که اوج گیری و سقوط هشت تمدن بزرگ را به خود دیده است و میراث و ویرانه هایی که از این تمدن ها باقی مانده اند تبدیل به عامل شگفتی برای مردمانی شده است که خودشان را تمدن نهم میدانند ( البته شاید چندان متمدن نباشند! )، این مردم این عوامل شگفتی را numenera مینامند. numenera ها وسایل و تکنولوژی هایی از تمدن های قبل هستند که به قدری پیشرفته هستند که به علم بی شباهت و به جادو شبیه هستند. در شگف آباد دنیای نهم تکنولوژیی هایی به قدری پیشرفته وجود دارند که به علم دهن کجی میکنند و با جادو یکی میشوند. در سرزمین عجایب دنیای نهم هر چیزی ممکن است از طوفانی از ذرات نانو که هر چه بر سر راهشان باشد را از بین میبرند و به شکل جدیدی در می آورند تا شهری که بر روی موجود زنده ی عظیم الجثه ای که در بعدها و دنیاهای مختلف حضور دارد و از احساسات تغذیه میکند، قرار دارد.
همان طور که شنیدید در torment tides of numenera هر چیزی ممکن است و پر است از ایده های نو و عجیب، به گونه ای که انگار جمعی از نویسندگان گرد هم آمده اند و به عجیب ترین ایده ها و بارش های فکریشان بال و پر داده اند و نتیجه را در tides of numenera قرار داده اند. با این حال با وجود عجیب بودن این ایده ها و یا حتی ناملموس بودن بعضی از آنها، آنها اضافی نیستند و با وجود بی ارتباط بودن بعضی از آن ها نسبت به یکدیگر، با حس و تجربه ای که بازی میخواهد ارائه بدهد، مرتبطند و عطر دیوانه واریِ جذابی به tides of numenera اضافه میکنند و در کل باعث جذابیت بیشتر بازی میشوند.
از دنیای عجیب tides of numenera که بگذریم به کارکترها و npc ها میرسیم. هر npc در این بازی یک داستان برای گفتن دارد و در اکثر موارد هم این داستان، داستان جذابی است. البته تعداد npc ها نسبت به عناوین هم ژانر کمتره است ولی خب این جا بحث، بحث کیفیت در برابر کمیت است و هر npc داستان جذاب، خاص و پرداخت شده ی خودش را دارد.
companion ها هم در وضعیت خوبی قرار دارند ولی با این حال به نظرم خیلی ساکن هستند و عکس العمل قابل توجه ای اعمال پروتاگونیست و وهمچنین وقایع نشان نمیدهند. banter ها هم از نظر من با مزه بودند.
داستان بازی با این که آن داستان عمیق و فلسفی که فکر میکردم نبود اما جذاب و خواندنی بود. خواندنی! بله خواندنی، شما باید در این بازی متون زیادی را بخوانید ولی اصلا نگران نباشید چون همان طور که گفتم داستان بازی به اندازه ی کافی جذاب است و علاوه بر این دیالوگ ها با کیفیت هستند و متون توصیفی نثر خوبی دارند و درازگویانه نیستند.
در مورد choice and consequence باید بگویم که من در این بازی choice and consequence خیلی قوی ندیدم، البته انتخاب ها زیاد هستند و معمولا quest ها را میشود به چندین روش مختلف به اتمام رساند اما عواقب این انتخاب ها را چندان نمیبینیم.
پایان بازی شاید به نظر عده ی زیادی نا امید کننده باشد اما به نظر من کاملا مناسب بود و با تجربه ای که بازی خواهان ارائه ی آن است کاملا سازگار بود.
quest های بازی هم وضعیتی مشابه npc ها دارند؛ شاید تعداد side quest ها به پنجاه هم نرسد ولی خب اکثر quest ها طوری هستند که اگر در یک بازی دیگر قرار داشتند، تبدیل میشدند به quest به یاد ماندنی آن بازی. تمام side quest ها، تمام مکالمات و تعاملات با npc ها و طراحی تمام location های بازی، تمام این موارد در خدمت تجربه ی منسجمی هستند که بازی میخواهد ارائه بدهد و چه بسا که side quest عجیبی مثل endless horror و سرنوشت عجیب و تراژیک inifere ، حتی بیشتر از quest های اصلی در خدمت این تجربه باشند.
در tides of numenera میشود تمام quest ها و مسائل را بدون درگیری و مسالمت آمیز حل کرد. در اکثر موارد گفتگو و استفاده از تکنیک های persuasion و intimidate و deception برای حل مسائل کافی است ولی در معدود مواقعی که کار به درگیری میرسد، موقعیت هایی به وجود می آید که بازی آن ها را crisis مینامد. در هیچکدام از این crisis ها مبارزه تنها راه حل نیست و شما میتوانید از عوامل محیطی علیه دشمنانتان استفاده کنید، میتوانید فرار کنید و یا میتوانید مخفی شوید و مخفیانه به انجام ماموریتتان بپردازید.
crisis ها به صورت نوبتی است و اگر بخواهید از امکانات مختلفی که بازی برای اجتناب از مبارزات در اختیارتان میگذارد، چشم پوشی کنید و به مبارزات روی بیاورید، متوجه میشوید که مبارزات با این که با بهترین های ژانر فاصله ی زیادی دارند اما با این حال قابل قبول هستند.
در بازی به قدری کم، دیالوگ ها صدا گذاری شده اند که میتوانیم فرض کنیم که اصلا صداگذاری نشده اند! و با این حال این موضوع مشکلی برای شما به وجود نمی آورد و خودتان را ساعتها مشغول خواندن متون و غرق در داستان بازی میبینید اما در هر حال این موضوع یک کمکاری بزرگ محسوب میشود و نباید از آن چشم پوشی کرد.
گرافیک بازی مناسب حس و حال بازی است و حتی محیط های سیاه و خالی نیز، حس location مربوطه را به مخاطب القا میکنند.
در پایان میتوان گفت torment tides of numenera یک بازی شگفت انگیز، خاص و منحصر به فرد است و تجربه ی آن برای تمام طرفداران بازی های داستان محور که از خواندن متنفر نیستند، واجب است.
 
الان با این تاپیک برخوردم یه سوالی که خیلی دوس دارم راجبش بدونم رو اینجا میپرسم چون فک کنم همه RPG باز حرفه ای باشن اینجا

دقیقا عمیق ترین دلیل و عصاره و روح جذابیت این ژانر چی هست ؟
چی باعث میشه انقد طرفدار داشته باشه ؟
البته میدونم بازی هایی که توی RPG دسته بندی میشن خیلی هاشون زمین تا اسمون تفاوت دارن ولی خب بالاخره یه روح مشترک هست که به همه میگن RPG ، راجع به اون صحبت کنید

تا اینجا که صحبت کردم فک کنم کاملا مشخص باشه که خودم با این ژانر زیاد نمیتونم ارتباط برقرار کنم .
اما همیشه به دلایلی که خودمم شاید ندونم برام جذابیت داشته بازی های این ژانر رو ببینم و مردمی که با شوق و ذوق انجامشون میدن ، و بخاطر همین بی اهمیت ازش نمیگذرم و اومدم اینجا همچین سوالی بپرسم

خودم صرفا چند ساعتی Fallout 4 رو انجام دادم و انداختمش کنار .
مقداری Skyrim هم بازی کردم و با اینکه اینبار خیلی خوشم اومد اما بازم نتونستم ادامه بدم و گذاشتمش کنار .
ویچر 3 تنها rpg ای بود که تا اخر داستان رفتم اما بیشتر خودمو مجبور میکردم تا اینکه واقعا لذتی ببرم .

هر کدوم از این بازی هارو که گذاشتم کنار دلایل خاص خودشون رو داشتن اما یه چیزی بین همه مشترک بود :

کامپیوتری بودن ، مصنوعی بودن ، غیر واقعگرا بودن بیش از حد ، اصلا این بازیها در حدی روان و شبیه به واقعیت نیستن که بشه داخلشون غرق شد . تو ژانرای دیگه شما داخل کات سین ها و ... انیمیشن های شبیه به واقعیت دارید ، واقعا احساس و کلمات توی صورت و حرکات کاراکتر ها مشخصه ، همچنین گیمپلی خیلی پیوسته ادامه داره و مث rpg لازم نیس ساعت ها تو منو های ثابت و بی روح کرفتینگ و آپگرید و ... باشید . در کل نظر من اینه طرفدارای این ژانر کسایی هستن که ویژگی "تلقین پذیری" بالایی دارن ، یعنی با وجود تمام این مصنوعی بودن ها میتونن تو محیط غرق بشن و اصلا اذیت نشن که فلان کاراکتر موقع حرف زدن فقط داره لبش تکون میخوره یا موقع کامبت باید همه چیز رو متوقف کنی تا بری تو Inventory ( یک صفحه کاملا جداگونه از جریان بازی ) تا اسلحه و potion مناسب استفاده کنی ، اونم وسط یه کامبت پر جوش و خروش !!!

ممنون میشم همه سابقه دار های این ژانر:D نظراتشون رو بگن.
 
الان با این تاپیک برخوردم یه سوالی که خیلی دوس دارم راجبش بدونم رو اینجا میپرسم چون فک کنم همه RPG باز حرفه ای باشن اینجا

دقیقا عمیق ترین دلیل و عصاره و روح جذابیت این ژانر چی هست ؟
چی باعث میشه انقد طرفدار داشته باشه ؟
البته میدونم بازی هایی که توی RPG دسته بندی میشن خیلی هاشون زمین تا اسمون تفاوت دارن ولی خب بالاخره یه روح مشترک هست که به همه میگن RPG ، راجع به اون صحبت کنید

تا اینجا که صحبت کردم فک کنم کاملا مشخص باشه که خودم با این ژانر زیاد نمیتونم ارتباط برقرار کنم .
اما همیشه به دلایلی که خودمم شاید ندونم برام جذابیت داشته بازی های این ژانر رو ببینم و مردمی که با شوق و ذوق انجامشون میدن ، و بخاطر همین بی اهمیت ازش نمیگذرم و اومدم اینجا همچین سوالی بپرسم

خودم صرفا چند ساعتی Fallout 4 رو انجام دادم و انداختمش کنار .
مقداری Skyrim هم بازی کردم و با اینکه اینبار خیلی خوشم اومد اما بازم نتونستم ادامه بدم و گذاشتمش کنار .
ویچر 3 تنها rpg ای بود که تا اخر داستان رفتم اما بیشتر خودمو مجبور میکردم تا اینکه واقعا لذتی ببرم .

هر کدوم از این بازی هارو که گذاشتم کنار دلایل خاص خودشون رو داشتن اما یه چیزی بین همه مشترک بود :

کامپیوتری بودن ، مصنوعی بودن ، غیر واقعگرا بودن بیش از حد ، اصلا این بازیها در حدی روان و شبیه به واقعیت نیستن که بشه داخلشون غرق شد . تو ژانرای دیگه شما داخل کات سین ها و ... انیمیشن های شبیه به واقعیت دارید ، واقعا احساس و کلمات توی صورت و حرکات کاراکتر ها مشخصه ، همچنین گیمپلی خیلی پیوسته ادامه داره و مث rpg لازم نیس ساعت ها تو منو های ثابت و بی روح کرفتینگ و آپگرید و ... باشید . در کل نظر من اینه طرفدارای این ژانر کسایی هستن که ویژگی "تلقین پذیری" بالایی دارن ، یعنی با وجود تمام این مصنوعی بودن ها میتونن تو محیط غرق بشن و اصلا اذیت نشن که فلان کاراکتر موقع حرف زدن فقط داره لبش تکون میخوره یا موقع کامبت باید همه چیز رو متوقف کنی تا بری تو Inventory ( یک صفحه کاملا جداگونه از جریان بازی ) تا اسلحه و potion مناسب استفاده کنی ، اونم وسط یه کامبت پر جوش و خروش !!!

ممنون میشم همه سابقه دار های این ژانر:D نظراتشون رو بگن.

خیلی خوبه که نظر مخالفت رو اینقدر راحت گفتی ٫ نه میتونم بگم اشتباه میگی کاملا و نه بگم کاملا درست میگی اما بله درسته تعدادی از بازیهای این سبک گرافیک خشک و انیمیشن های حتی تاریخ مصرف گذشته دارن که البته همین عنوانها بعضا بسیار بازی عمیقی هستن از لحاظ گیم پلی و داستان مثل سری Fallout اما عناوینی هم داریم که از لحاظ فنی عالین مثل ff xv, Nier ,persona,witcher,ni no kuni,mass effect که من توصیه میکنم حتما با این عناوین فرصت مجدد به خودت رو بده برای علاقه مند شدن
من خودم به این دلایل این سبک رو دوست دارم ،ازادی عمل فوق العادشون از کمترین دیالوگ ها تا رقم زدن پایانها ، داستان عمیقشون و شخصیت پردازیشون ، گیم پلی طولانی پر از کوئیست و ماجرا که بعضا بالای صد ساعت هم طول میکشه ،پاداش و مجازات بازیکن بر اساس بازی خودش مثلا کسی که زیاد کوئیست نرفته و لول اپ نکرده یا محیط رو نگشته خوب یا توی روابطش با شخصیتها اشتباه کرده بازی براش سخت میشه و بالعکس .
اما در کل لذت بردن از گیم به نظرم الخصوص سبک نقش افرینی در گرو تسلط به زبان انگلیسی هست یعنی اگر طرف زبانش خوب نباشه محاله بتونه لذت کامل رو از بازی ببره
بعد از بحثRPG به JRPG میرسیم که خودش یه دنیای دیگه ای داره
 
الان با این تاپیک برخوردم یه سوالی که خیلی دوس دارم راجبش بدونم رو اینجا میپرسم چون فک کنم همه RPG باز حرفه ای باشن اینجا

دقیقا عمیق ترین دلیل و عصاره و روح جذابیت این ژانر چی هست ؟
چی باعث میشه انقد طرفدار داشته باشه ؟
البته میدونم بازی هایی که توی RPG دسته بندی میشن خیلی هاشون زمین تا اسمون تفاوت دارن ولی خب بالاخره یه روح مشترک هست که به همه میگن RPG ، راجع به اون صحبت کنید

تا اینجا که صحبت کردم فک کنم کاملا مشخص باشه که خودم با این ژانر زیاد نمیتونم ارتباط برقرار کنم .
اما همیشه به دلایلی که خودمم شاید ندونم برام جذابیت داشته بازی های این ژانر رو ببینم و مردمی که با شوق و ذوق انجامشون میدن ، و بخاطر همین بی اهمیت ازش نمیگذرم و اومدم اینجا همچین سوالی بپرسم

خودم صرفا چند ساعتی Fallout 4 رو انجام دادم و انداختمش کنار .
مقداری Skyrim هم بازی کردم و با اینکه اینبار خیلی خوشم اومد اما بازم نتونستم ادامه بدم و گذاشتمش کنار .
ویچر 3 تنها rpg ای بود که تا اخر داستان رفتم اما بیشتر خودمو مجبور میکردم تا اینکه واقعا لذتی ببرم .

هر کدوم از این بازی هارو که گذاشتم کنار دلایل خاص خودشون رو داشتن اما یه چیزی بین همه مشترک بود :

کامپیوتری بودن ، مصنوعی بودن ، غیر واقعگرا بودن بیش از حد ، اصلا این بازیها در حدی روان و شبیه به واقعیت نیستن که بشه داخلشون غرق شد . تو ژانرای دیگه شما داخل کات سین ها و ... انیمیشن های شبیه به واقعیت دارید ، واقعا احساس و کلمات توی صورت و حرکات کاراکتر ها مشخصه ، همچنین گیمپلی خیلی پیوسته ادامه داره و مث rpg لازم نیس ساعت ها تو منو های ثابت و بی روح کرفتینگ و آپگرید و ... باشید . در کل نظر من اینه طرفدارای این ژانر کسایی هستن که ویژگی "تلقین پذیری" بالایی دارن ، یعنی با وجود تمام این مصنوعی بودن ها میتونن تو محیط غرق بشن و اصلا اذیت نشن که فلان کاراکتر موقع حرف زدن فقط داره لبش تکون میخوره یا موقع کامبت باید همه چیز رو متوقف کنی تا بری تو Inventory ( یک صفحه کاملا جداگونه از جریان بازی ) تا اسلحه و potion مناسب استفاده کنی ، اونم وسط یه کامبت پر جوش و خروش !!!

ممنون میشم همه سابقه دار های این ژانر:D نظراتشون رو بگن.
اینهایی که شما بازی کردید آر پی جی نیستن که. اکشن آر پی جین. اصلا فرق دارن.
 
villain های این بازی بر خلاف villain های شاهکارهایی مثل Witcher 3 The Wild Hunt و Dragon Age Inquisition که کاملا سطحی و کم پرداخت هستن، واقعا پردازش خوبی دارن و اهدافی که میتونه اعمالشونو توجیه کنه ( یا نکنه. )

دقیقا. Witcher 3 با اینکه بازی خارالعاده ای هست اما villain معمولی و ضعیفی داره. من حتی villain نسخه دومش رو بیشتر می پسندیدم. البته اونم اصلا پرداخت درخوری نداشت.

الان که نگاه میکنم اکثرا همینن. بازیهای RPG پتانسیل خیلی زیادی در این زمینه دارن ولی من ندیدم آنچنان ازش استفاده ای ببرن.
 
  • Like
Reactions: dragonslayer
امروز بازی tyranny را تمام کردم و چه قدر بازی خوبی بود، از تک تک لحظات بازی لذت بردم. تقریبا هیچ ویژگی در بازی وجود ندارد که من آن را دوست نداشته باشم؛ ایده داستانی عالی، روایت عالی، setting فوق العاده، lore بی نظیر، پروتاگونیست بازی و جایگاهش توی جهان بازی، ترقی و رشد پروتاگونیست در طول بازی، quest های مناسب و کاملا در خدمت داستان، نحوه ی انجام quest ها، دیوان سالاری حاکم بر نیروهای evil، لوکیشن های کوچک اما غیر تکراری و متمایز، companion های پویا و دارای شخصیت، تمرکز زیاد روی choice and consequence، مبارزات کم تعداد و سریع و تا حدودی سطحی، faction های متنوع، playtime مناسب، پایان خوب و به موقع و ... .
شاید این بازی نتونه یکی از بهترین بازی های تاریخ باشه و خب بازی های کامل تری از این بازی وجود داشته باشن ولی به جرئت میتونم بگم یکی از لذت بخش ترین بازی هایی است که تجربه کردم و تجربه ی این بازی را به همه توصیه میکنم.
 
Ps:T رو چطوری روی سیستمهای جدید بازی کنم؟ هرچی میگردم ریلیز GoG (میدونم هست، ولی مطمئن نیستم) رو پیدا نمیکنم. درضمن شنیدم این بازی اصلا کامبت بیسد نیست درسته؟
 
دقیقا. Witcher 3 با اینکه بازی خارالعاده ای هست اما villain معمولی و ضعیفی داره. من حتی villain نسخه دومش رو بیشتر می پسندیدم. البته اونم اصلا پرداخت درخوری نداشت.
نمیدونم بسته های الحاقیش رو ( Blood and wine ,Hearts of stone) رو بازی کردی یا نه ولی ویلین هاش به خصوص ویلین Hearts of stone فوق العاده بود!
 
  • Like
Reactions: Milad_HW
Ps:T رو چطوری روی سیستمهای جدید بازی کنم؟ هرچی میگردم ریلیز GoG (میدونم هست، ولی مطمئن نیستم) رو پیدا نمیکنم. درضمن شنیدم این بازی اصلا کامبت بیسد نیست درسته؟
نسخه ی enhanced edition به خوبی روی سیستم های جدید اجرا میشه و هم روی gog موجوده و هم steam. بازی مبارزات اجباری داره و طوری نیست که بشه کل بازی رو بدون هیچ مبارزه ای تموم کرد ولی مبارزاتش کم عمق و سطحین.
اگه یه بازی combat based میخوای اصلا این بازی رو بهت توصیه نمیکنم. اگه با بازیهای turn based مشکلی نداری، سری divinity original sin رو بهت توصیه میکنم که یکی از عمیق ترین و خلاقانه ترین سیستم مبازات رو دارن. اگه میخوای بازی real time with pause باشه، سری baldurs gate رو بهت توصیه میکنم که عمیق ترین و گسترده ترین مبارزات رو توی این سبک داره ولی خب بازی کمی قدیمیه و از نظر داستان و گرافیک با این که هنوز هم در سطح خوبیه با این حال نمیتونه با بازیهای روز رقابت کنه. اگه هم که diablo clone میخوای که هیچ کدوم از بازیهایی که گفتم مناسب نیست و بهتره grim dawn و یا titan quest بازی کنی. ( که البته هیچ کدوم از این دو تا رو من خودم تجربه نکردم.)
 
آخرین ویرایش:
  • Like
Reactions: Aurlito

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or