نامه ای عاشقانه به تمام طرفداران بازی های نقش آفرینی
بررسی و مرور خاطرات بازی Chrono Trigger
چرا کرونو تریگر بعد از گذشت ۳۰ سال هنوزم جزو بهترین هاست ؟
هیچ وقت فکرشو نمی کردم تو یه بازی ویدئویی عاشق شخصیت یه قورباغه بشم ! یا از صحبت های یه تیکه آهن پاره درب و داغون گریم بگیره ! این کاریه که سازنده ها در قالب شاهکاری به اسم Chrono Trigger با روح و قلب پلیرها می کنن.
تا حالا شده از خودتون بپرسید منظور از یه بازی ویدیویی بینقص چیه؟
خب البته، توصیف دقیق بسته به چیزی که میخواهید تو یه بازی ببینید فرق داره.
یک بازی بینقص چیزهایی را که تو یک بازی مهم می دونید و براتون ارزشمنده مثل نحوه بازی ، گیم پلی ، سبکی که ارائه میده ، نحوه ارائه ، کاری که تو بازی انجام می دید ، اهداف تون ، نحوه دستیابی به اون اهداف و هر چیزی که تو بازی براتون اهمیت داره رو شامل میشه و اونا رو با هم ترکیب میکنه و به یه بازی تبدیل میشه که همه جوره به مذاق تون خوش میاد.
شاید هنوز بازیای پیدا نکردید که با گفته های من مطابقت داشته باشه ، شایدم لیستی طولانی از عناوینی رو برا خودتون کنار گذاشتید و هر بار که سراغشون میرید عین روز اول با ذوق و شوق میشینید پاشون و گذر زمان رو متوجه نمیشید
حالا سوال اینجاس آیا Chrono Trigger از اون دسته بازیاس ؟
البته نکته مهم اینکه شما به درک درستی از این بازی برسید و بفهمید که
چگونه کاری را که قراره انجام بده رو انجامش میده.
خوب بریم یه نگاهی به شروع بازی بندازیم
اولین روز با صدای زنگولهای در دور دست شروع میشه . شما در نقش کرونو پروتاگونیست اصلی بازی چشماتون رو باز می کنید و مادرتون رو اتاقتون میبینید. اون پردهها را کنار میزنه تا نور خورشید به داخل بتابه و به شما یادآوری میکنه که خیلی تا دیر وقت نخوابید، میگه که باید به نمایشگاه برید و دوستتون رو ملاقات کنید.
از رختخواب بیرون میپرید، به طبقه پایین میرید، به گربهتون سلام میکنید ! و به راهتون ادامه میدین و نمیدونید چه چیزی (بخونید مکافات) در انتظارتونه !
داستان بازی بقدری منسجم و زیبا جلو میره که لحظه ای احساس خستگی و کندی ریتم درش حس نمی کنید و تا انتها جزو عامل اصلی دنبال کردنش میشه.
در قسمتی از بازی به سال ۲۳۰۰ بعد از میلاد مسیح سفر می کنید ، جایی که قراره تکنولوژی و پیشرفت علم حرف اول رو بزنه و شاهد دنیایی پر از رفاه و شگفتی باشیم ، اما در کمال تعجب با دنیایی ویران شده به دست همین تکنولوژی روبرو میشیم ، جایی که مردم در نا امیدانه ترین و مفلوک ترین حالت ممکن دارن زندگی می کنن و حتی آخرین امیدشون که انبار غذاس و کمی بعد تر متوجه فاسد شدن کل غذا به دلیل خراب بودن سیستم سرمایش ، از بین میره و در همین حال توسط کرونو امید جدیدی بهشون داده میشه ، یعنی دونه های گیاهان خوراکی که بکارن و دوران جدیدی رو شروع کنن که همین دونه های به ظاهر ساده میشه آینده ی اونها و ادامه ماجرا ...
همونطور که گفتم داستان بازی و روایت محشرش حرف اول رو میزنه و مدام حقیقت های تلخ زندگی گذشته، حال و آینده رو تو صورتتون میکوبه و حسی همراه با افسوس ، ترس ، امید و عبرت رو بهتون هدیه میده
داستان بازی با سفری ساده به نمایشگاه ، یه روز سرگرمی ، به یه ماجراجویی قابل توجه تو مناظر و زمان ، ملاقات با افراد جدید ، یافتن چیزها و اکتشافات ، حل مشکلات کوچک و بزرگ، و در نهایت، آینده خود جهان ختم میشه و ذره ای حس سردرگمی و یا تکراری شدن به مخاطبش نمیده.
در مورد داستان نکتهای که قبل از شروع بازی باید بهش توجه ویژهای داشت، به خصوص برای افرادی که تجربه زیادی در بازیهای نقشآفرینی دارن اینه که داستان Chrono Trigger در لایه های ظاهری خودش کلیشه ایه. از ماموریت "نجات شاهزاده خانم از دست یک هیولا" گرفته تا "نجات جهان از نابودی توسط یک موجود وحشتناک" و بیشتر چیزهای دیگه در این بین ، اما صبر کنید همونطور که یه کتاب رو از جلدش نباید قضاوت کرد این به این معنی نیست که داستان بده یا کشش نداره ، نکته اینجاس که Chrono Trigger سعی نمیکنه کلیشهای بودن داستانش رو پنهان کنه و فقط با هدفی که داره پیش بره . گذشته از همه اینا ، چه اشکالی دارد که کسی بخواد یک پرنسس اسیر را نجات بده ؟! نجات دنیا از نابودی اشکالی نداره ، حتی اگه کسی که اونو نابود میکنه دلیل پیچیدهای برای این کار نداشته باشه ، هیچ اشکالی نداره که شخصیتی رو دوست داشته باشید که در تمام طول بازی حتی یک کلمه هم حرف نمیزنه یا حتی یه قورباغه باشه !
بخش بزرگی از داستان Chrono Trigger حول محور سفر در زمان میچرخه ، در حالی که بازی رو در سال ۱۰۰۰ میلادی شروع میکنید، به دوران ماقبل تاریخ، به عصر ماشینآلات و هر جایی بین این دو سفر خواهید کرد. Chrono Trigger به جای درگیر شدن تو انواع مسائلی که از سفر در زمان «واقعی» ناشی میشه ، فقط با یه برداشت سادهانگارانه بهش میپردازه و به سادگی رسالتش رو انجام میده .
به کسی بگید که تو گذشته درختی بکاره ، و در آینده همونجا جنگلی بوجود میاد . جد کسی را به جای خسیس ، سخاوتمند خطاب کنید، و میبینید نوادگانش هم سخاوتمند میشن.
چیزایی از این قبیل ، که فرد به طور خاص نگران این نیست که اتفاقات «واقعاً» چگونه پیش میرن ، فقط یه دیدگاه «علت و معلولی» سادهتر در مورد چیزها وجود داره.
بازی Chrono Trigger در هسته خود ، یک بازی نقشآفرینیآفرینیه ، با عناصر زیادی که انتظارش رو دارید در اکثر بازیهای نقشآفرینی پیدا کنید. شما جادو ، شمشیر ، زره ، XP و تمام جنبههای اصلی مورد انتظار رو دارید.
گروه تون، با پیشرفت شما تو بازی از سه نفر تشکیل میشه ، اگرچه تا پایان، اعضای بسیار متنوعی برای انتخاب خواهید داشت. هر یک از اعضایی که میتونن گروه تون رو تشکیل بدن ، نقاط قوت و ضعف خاص خود شون رو دارن .
حملات و حرکات ویژه که به اسم Tech شناخته میشن و ترکیبهایی با شخصیتهای دیگه دارن فقط در صورت داشتن اعضای خاص در گروه تون میتونن شکل بگیرن . اینکه چه کسی رو برای تشکیل گروه تون انتخاب میکنید و سبکی که برای نبرد انتخاب میکنید ، کاملاً به خودتون بستگی داره و بازی هیچ اجبار و محدودیتی تو انتخاب فلان کارکتر نداره.
برعکس فاینال فنتسی های کلاسیک، اینجا اکثر دشمنان روی صفحه قابل مشاهده هستن و اکثرا انتخاب اینکه درگیر بشید و یا فرار کنید به خودتون بستگی داره و این باعث میشه خیلی وقت ها از مبارزات تکراری و زوری جلوگیری بشه.
وقتی با یه دشمن درگیر می شید ، موجودات و همینطور اعضای گروه خودتون روی صفحه پخش میشن و بازی حالت نیمه استراتژیک میگیره . نبرد ها هم به صورت نوبتی ، مشابه بسیاری از بازیهای نقشآفرینی دیگه ، انجام میشن و نوبتها بر اساس یک نوار نبرد که شبیه ATB سری فاینال هستن که با سرعتی مرتبط با آمار هر فرد پر میشن . وقتی نوبت حمله شما میرسه ، گزینههای مختلفی به شما پیشنهاد میشه که مهمترینشون حملات عادی و جادوهای خودتون که اینجا به اسم Tech شناخته میشن رو دارید.
در مورد جادوها، بعضی هاشون فقط به یک دشمن حمله میکنن و بعضی به یک گروه حمله میکنن و یه سری ویژگیهای دیگه ای مثل محافظت، شفا دادن، کند کردن و گیج کردن دشمنا و... دارن .
به عنوان مثال ، در نبرد، شخصیتهای شما و دشمنان روی صفحه حرکت میکنن و بسته به جایی که شما و اونا قرار دارید ، جادوهای خاصی با ویژگیهای متفاوتی دارن .
گرافیک Chrono Trigger کاملاً خیرهکننده هستش . در حالی که نقشه کلی جهان که از منطقهای به منطقه دیگه حرکت میکنید چیز خیلی خاصی نداره ، به محض ورود به یه منطقه، همه چیز واقعاً شروع به درخشیدن میکنه . جنگلهای پر از درختان انبوه ، درختچههای کوچک ، جزئیات کوچک و ریز تقریبا همه جا هستن . کاخهای زیبا با فرش و پارچه، قفسههای کتاب و میز و همه چیزای اطرافش . ویرانههای متروکه با سوراخها و دیوارهای ترک خورده. زمینهای بایر یخ زده و درختان پوشیده از یخ و ...
مناطق مختلفی وجود داره که با اونا روبرو خواهید شد و کاوش خواهید کرد ، هر کدوم پر از مناظر زیبا ، جزئیات کوچیک پیچیده و همه چیز به سادگی با هم ترکیب میشن .
در همین حال موسیقی رو هم اضافه کنید که کاملاً با مناطق بازی مطابقت داره و به هر جایی که در حال کاوش هستید، حال و هوا و احساس میبخشه.
چه موسیقی پر جنب و جوش و پرانرژی باشه و چه آهنگهای غمگین و افسرده، برف و یخ یا باد که از میان درختا زوزه میکشه ، همه چیز کاملاً متناسبه.
موسیقی بازی متناسب با حال و هوا تغییر میکنه : موسیقی مبارزات سریع و مهیجه ، و طیف گستردهای از افکت های مختلف وجود داره که باهاشون روبرو خواهید شد، که به شدت به حس و حال بازی اضافه میکنه.
چیزی که Chrono Trigger رو از سایر بازیها جدا میکنه ، نه به دلیل متفاوت بودنش (نسبت به زمان عرضه خودش که ۳۰ سال قبله) بلکه به این دلیله که هر کاری را که انجام میده به کمال میرسونه .
باز هم میگم قرار نیست سعی کنه شما رو با داستانش شگفتزده کنه ، یا سیستم نبردی ارائه بده که به طرز چشمگیری با هر چیزی که قبلاً بازی کردید فرق کنه یا چیزی شبیه به این.
فقط و فقط کاری رو که انجام میده بیشترین و بهترین مطابقت رو با تمام المان ها و هدف و پیامی که بازی میخواد به گیمر بده داره ، و حاصلش ماجراجوییای شده که قطعا یه رویای به حقیقت پیوسته هستش.
اگه (حتی بعد از سی سال گذشت) و تو سال ۲۰۲۵ به دنبال چیزی جدید، متفاوت و غافلگیرکننده هستید ، با تجربه بازی قطعا بهش میرسید.
نکتهی دیگه ای که Chrono Trigger رو خاص میکنه ، عمق بازی ئه .
رو کاغذ شما میتونید بازی رو چند ساعت بعد ، بدون تجربهی بخش عمدهای از داستان ، تموم کنید و یا میتونید از ماموریت ها و کارای فرعی صرف نظر کنید و به سرعت راه خودتونو پیدا کنید.
میتونید فقط با یه گروه اصلی سه نفره بازی کنید و هرگز شخصیت دیگه ای رو امتحان نکنید ، میتونید به جای دیدن ۱۳ پایان بازی ، فقط به یه پایان راضی باشید.
اصطلاحا میتونید گلهای رز رو زیر پا له کنید، به جای اینکه بایستید و ازشون لذت ببرید . با این حال، اگه وقت بذارید ، چیزهای زیادی برای دیدن و انجام دادن وجود دارن و همینطور راههای مختلفی برای انجام دادنشون.
بازی، دلایل زیادی برای توقف ، کاوش ، کشف و انجام چندین باره بهتون میده و همین باعث میشه شاید مثل من بالای ۱۰۰ ساعت براش وقت بذارین.
صحبت از پایان های متعدد بازی شد ، نکتهی دیگه اینه که همونطور که گفتم بازی فقط یک پایان نداره و عوامل زیادی میتونه پایانهای بازی را تغییر بده یا پایانهای کاملاً متفاوتی با قبلی نشونتون بده.
چیزایی مثل اینکه با چه کسی صحبت کردید ، چه ماموریتهای فرعی رو انجام دادین یا تو چه مرحلهای بازی رو تموم کردین ، همگی تأثیرات مختلفی تو پایان بازی میذارن و به همین دلیله که ۱۳ پایان کاملاً متفاوت برای تجربه کردن وجود داره که به گیمر دلایل زیادی برای بارها و بارها بازی کردن میده.
حتی اگه به دنبال یه پایان جدید هم نباشین ، فقط گذروندن وقت با افرادی با سبکهای مبارزهی متفاوت و دیالوگهای متفاوت با شخصیتها هم میتونه ظاهری کاملاً جدید به بازی بده . حتی وقتی بازی رو تمام کردید ، دلایل زیادی برای بازی کردن دوبارهی اون خواهید داشت. نه فقط به خاطر تفاوت پایان ها ، بلکه صرفاً بخاطر سرگرم کننده بودن و پولیش بودن بیش از حد بازیه که دوباره میرید سراغش.
خب در نهایت دوباره میپرسم چی Chrono Trigger را اینقدر عالی میکنه ؟
چرا لازمه با اینکه ۳۰ سال از عرضه بازی گذشته ، تو عصر بازی های چند صد گیگابایتی با گرافیک های آنچنانی بریم سراغ Chrono Trigger ؟
جواب خیلی واضحه، به خاطر اینکه این بازی هر کاری که انجام میده ، خیلی خوب انجام میده و تمام المان هایی که یه سرگرمی نیاز داره رو به زیبایی در با هم ترکیب میکنه.
برای من ، Chrono Trigger ترکیبی از هر چیزیه که تو یه بازی میخوام ، هر چیزی که میتونستم بهش امیدوار باشم بعد از چندین سال دوری از دنیای بازی های کامپیوتری، به بهترین شکل انجام شده .
برا همینه که Chrono Trigger برای من همون چیزیه که هست.
معرفی شخصیتهای قابل بازی :
Crono
شخصیت اصلی بازی، تعادل بسیار خوبی بین حملات فیزیکی و جادویی داره با یه مدل موی جذاب نارنجی رنگ !
کرونو با مادرش و گربه ش (یه گربهی باحال) زندگی میکنه؛ کرونو دوست داره تا دیروقت بخوابه و با یک دختر باهوش به نام لوکا وقت میگذرونه. تواناییهای کرونو به عنوان پروتاگونیست بسیار پیشرفته هستن و اونو به یه شخصیت عالی تبدیل میکنه و مثل خیلی از بازیهای دیگه، توانایی کرونو برای صحبت کردن ذاتاً وجود نداره .
Lucca
لوکا که تو جزیره ی کوچیک تو Truce زندگی میکنه ، یک نابغهی تمام عیاره ؛ اون چیزایی رو با فناوریهایی میسازه که در سال ۱۰۰۰ میلادی وجود ندارن و کارهایی انجام میده که از چیزایی که امروزه داریم هم فراتر میرن .
مهارتهای حملهی لوکا خیلی خوب نیستن، اما قدرتهای جادوییش تقریبا قدرتمندن و میشه روشون حساب باز کرد ؛ جادوی آتیشش به خودی خود ویرانگره و قدرتمندترین حساب میشه ، تازه رنگ موشم بنا به دلایلی عوض میشه که دلیلش رو خودتون باید ببینید !
Marle
کرونو اولین بار تو نمایشگاه با این دختر دوستداشتنی آشنا میشه ، جایی که بدون هیچ دلیل مشخصی تصمیم میگیره با کرونو همراه شه . بعد از یه سری اتفاقا تو همون دو ساعت اول بازی ، مشخص میشه که مارلی در واقع پرنسس، نادیا هست. گرچه اون از خونواده سلطنتیه ، اما از پدرش (شاه) متنفره (و احتمالاً دلیل اصلیش صدر اعظم ، یکی از رو مخ ترین کارکترای بازیه). در حالی که حملات فیزیکیش تقریباً به بدی حملات لوکائه اما مارل قطعاً بهترین هیلر بازیه.
Frog
فراگ یا همون قورباغه شوالیهای شجاع از قرون وسطی ، زمانی دوست یه قهرمان افسانهای بود ؛ فراگ تو جنگل زندگی میکنه و در عین حال مراقب خانواده سلطنتی ئه و رفاه شون رو تضمین میکنه .
فراگ هر وقت شکست میخوره ، بیش از حد خودش رو سرزنش می کنه (بشدت خودآزار ه و اعتماد به نفس نداره). شمشیرزنی فراگ درجه یکه و تنوع زیاد جادوهایی که داره، اونو به گزینهای عالی برای مبارزات بازی تبدیل میکنه.
فراگ یه شخصیت همهکاره عالیه که فقط تو یه زمینه تخصص نداره.
اون چند تا طلسم هیلینگ ، چندتا جادوی فیزیکی و عنصری و چند تا جادوی دوگانه/سهگانه خوب داره.
نکته ی جالب اینه که هر چی خط سلامتیش کمتر بشه و به مرگ نزدیک تر شه جادوهاش قوی تر و کشنده تر میشه و شخصیت وحشی تری پیدا می کنه که برا یه قورباغه خیلی میتونه باحال باشه
درکل فراگ کارکتر خیلی خوبی برا ماجراجوییهای همهمنظوره س و همیشه میشه از وجودش تو تیم لذت برد. و خیلی جاها حرفایی میزنه که مثل ریختن سطل آب یخ رو سر آدمو خشک می کنه !
Robo
این آدم آهنی قابل اعتماد و زنگزده در آینده (سال ۲۳۰۰) به گروه تون ملحق میشه.
روبو (اسم اصلیش R66-Y که سریال ساختش هم هست) یه مبارز سرسخت با کلی جادوی قویه. از اونجایی که کار بهتری واسه انجام دادن نداره تو کل بازی دنبالتون میاد و میتونید از وجودش استفاده کنید.
تو بحث مقایسه روبو با فراگ تقریبا برابری میکنه. روبو کلی تکنولوژیهای مختلف داره که باعث میشه ازش به عنوان یه کارکتر همهکاره استفاده کرد. چندتا جادوی دوگانه/سهگانه مفیدم داره و خیلی هم بد نیست. هرچند سرعتش افتضاحه و از پدربزرگ مرحومم هم کند تره !
Ayla
آیلا دختری از زمان ماقبل تاریخه و معمولا از حمله های مستقیم و ضربات سنگین فیزیکی استفاده می کنه . حملات فیزیکی قوی و سرعت بالایی بین تمام شخصیتها داره (البته با یک نفر دیگر مساویه اگه گفتید کی ؟!). مهارت های بالای آیلا باعث میشه همیشه تو باس فایتا جزو گروه انتخابش کنید.
Magus
ماگوس یکی از جذاب ترین کاراکترای بازیه. ماگوس مال ۱۲۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیحه ؛ کرونو اونو به عنوان جانوس ، پسر ملکه و برادر شالا میشناسه .
ماگوس زمانی که دروازهای در نزدیکی ماشین مامون ظاهر میشه و اونو به داخل می کشه به آینده پرتاب میشه . از اون زمان، ماگوس مصمم به انتقام گرفتن از لاوس میشه و به همین خاطر به گروه اضافه میشه.
ماگوس بدون شک بهترین استفاده کننده از جادو تو بازیه.
اون هر سه حمله جادویی عنصری درجه دو و همچنین تعداد زیادی از تکنیکهای سایه قدرتمند رو داره.
ماگوس حملات فیزیکی بسیار خوبی هم داره و در بخش سرعت با آیلا برابری می کنه.
نکات جالب بازی :
● ملکیور، گاسپار و بلتاسار، سه ان پی سی داخل بازی ، به نام سه مرد خردمندی نامگذاری شدن که پس از تولد عیسی مسیح به دیدارش رفتن.
● زمانی که نسخه انگلیسی بازی منتشر شد ، کرونو به جای نوشیدنی الکلی که توی ورژن اصلی ژاپنی بود ، سودا میخوره و تو نسخه ی uk سوپ میخوره !
● نسخه بازسازی شده بازی برای کنسول DS شامل آهنگی به نام «کوه آوازخوان» بود که در موسیقی متن بازی اصلی وجود داشت، اما اون زمان، یک آهنگ استفاده نشده بود.
● شخصیت فراگ برای ایجاد حس شوخطبعی به بازی اضافه شد . قورباغه از یکی از طرحهای آکیرا توریاما الهام گرفته شده بود.
● یاسونوری میتسودا آهنگساز بازی پس از مرخص شدن از بیمارستان، به اسکوئر برگشت تا نسخه نهایی بازی را قبل از انتشار ببینه . میتسودا پس از تماشای صحنه نهایی اشکش در میاد ، چون از نظر احساسی تحت تأثیر محصول نهایی قرار گرفته بود.
● ماساتو کاتو سیستمی برای پایانهای چندگانه ابداع کرد چون نمیتونست پایان مشخصی برای داستان بنویسه .
● چندتا صندوقچه پشت پیشخوان یکی از مغازهها هست که فقط با چیت کد قابل دسترسی ان . بیشتر شون هم آیتم های تصادفی بی ارزشی داخلشونه ، اما یه صندوقچه پشت پیشخوان تو مهمانخانهی تروس هست که ۵۷,۳۴۲ واحد پول بازی برای باز کردنش لازمه که رقم خیلی زیادیه!
● بر عکس چیزی که آخرای بازی میبینیم ، هستهی لاووس به طرز عجیبی کوچیکه . تو مبارزه ی آخر ، گیمر فکر می کنه که موجود مرکزی ، هسته هستش ، اما هستهی واقعی سمت راست قرار گرفته و پاد لاووس چپ رو منعکس میکنه . این پاد به احیای پادهای مرکزی و چپ ادامه میدهه تا زمانی که خود هسته شکست بخوره.
● تو نسخه ژاپنی، روبو موقع حرف زدن به زبان کاتاکانا تو تلفظها مشکل داره و مدام سوتی میده . جالب اینجاس که اکثر رباتها، به جز جانی، تماماً به کاتاکانا صحبت میکنن. این مورد تو ورژن انگلیسی نیست و روبو خیلی روون انگلیسی حرف میزنه .