میدونی چرا شورش رو در میاریم؟! چون عغده داریم.
تو بگو من این 3 ماه تابستون من چه بدبختی ای کشیدم... یه روز نشد یه بازی رو بدون اینکه بابام بیاد بگه بازی نکنن و همون تحقیر های همیشگیش رو انجام نده ، بازی کنم... 2 ماه 20 روزش اینطوری ولی اون 10 روز آخری ( بابام مسافرت بود ) به اندازه تمام این 3 ماه لدت بردم از بازی کردنم...با توجه به اینکه 9 ماه هم بازی رو ، رو خودم بستم و مثل همیشه نفر اول پایه شدم...جوابم این بود ( می گفتن تابستون هرچقدر خواستی بازی کن ، کاریت نداریم ولی الآن درس بخون)... خوب وقتی یه همچین موردی باشه ، معلومه که بچه هرموقع دستش برسه میشینه بازی می کنه... ولی با نفرت و اعصاب خوردی ، نه با تفریح و شادابی ( دقیقا برعکس چیزی که باید باشه )...
بعدش میان میگن بازی رو اعصاب بچمون تاثیر گذاشته ( و واقعا هم گذاشته ، ولی مشکل از بازی نیست) ... میگن قدیما ما زیر یه چراغ نفتی درس می خوندیم و الآن باید قدر امکاناتتون رو بدونید ( یکی نیست بگه مگه الآن قدیمه ) ... با این طرز تفکر اونوقت انتظار داری بیان انجمن هم تشکیل بدن؟!
بچه بدبخت تا میاد بفهمه کی به کیه میچسبوننش به نیمکت مدرسه و کیفش...یه روز مدیر دبستان بغل مدرسمون داشت برای دانش آموزاش سخنرانی میکرد و بحث هم کاملا سیاسی بود ( تا اینجا دو اشتباه : سخنرانی ، بحث سیاسی ) جالبتر اونکه از واژه های مثل : تروریسم ، مافیا ، سپر های موشکی آمریکا ، انرژی هسته ای و ... استفاده می کرد ، همون طور که هممون در اون سنین شنوای چنین اراجیف غیر قابل درکی بودیم...بچه هم هچی نمی فهمه و هیچ علاقه ای نشون نمیده ( که نباید هم بده ) ... بجای اینکه با بچه به اندازه و در کیفیت ذهنش رفتار کنن و متناسب با روحیه اش بهش آموزش داده بشه ( عدم استفاده مزخرفات تئوری و غیر قابل درک ، که بعضا مطلب رو اشباه هم بیان می کنن ، و استفاده از مباحث عملی و دیداری ) میان یه مشت حرف های الکی و بی ربط تو گوششون می کنن... تا اینجا هیچ علاقه نسبت به درس در بچه ایجاد نشده ( و حتی باعث دفعشون هم شده )... در اونطرف بازی رو میبینه که واقعا به نیاز هاش جواب میده ( که واقعا هم باید همینطور باشه)...و در طرف دیگه خانواده است که از بازی منع و اجبار به مدرسه میکنه... که خوب چون زورش نمیرسه مجبوره به حرف خانواده گوش کنه ( بوجود اومدن یک عغده در دل بچه )... به همین ترتیب که بزرگتر میشه ، وضعیت هم بدتر میشه... اجبار بیشتر در کنار تنفر بیشتر <=> ممنوعیت بیشتر در کنار علاقه بیشتر... بچه تا اینجاش که دیونه نشده خیلی کاره ( البته بعضا ممکنه دچار افسردگی بشه که احتمال میشه ، همونطور که خودم الآن دچارشم )...خوب وقتی کمی بزرگتر میشه و مستقل تر از خانواده سعی میکنه عغدش رو خالی کنه که در نتیجه همون مواردی هست که تکاوچ جان و امین جان بهش اشاره کردن...
معلم دفاعیمون میگفت اینکه میبینی بعضی هاتون به دروغگویی عادت دارین ، تقصیر پدر و مادرتونه ... مثلا یکی زنگ میزنه خونه ، بابات بهت میگه گوشی رو بردار و بگو من نیستم... بعد اگه گفتی بابام هست یکی میزنه پس گردنت ( چون کار درست رو انجام دادی ، مجازات شدی ) ...
پس همه مسائل از والدین شروع میشه...
البته از یک زمانی به بعد شدیدا دچار افت فرهنگی شدیم...