TtTtTerrible
کاربر سایت
بخش دوم داستان
این بخش تا پایان سقوط Ostagar روایت میشود. امیدوارم از خواندنش لذت ببرید؟
What say you, hmm? Scavenger or intruder?
بعد از گرفتن اولین دستورات, شما از دروازه یOstagarخارج شده و وارد آنجا میشوید. همانجا با چنیدن Darkspawn مبارزه می کنید و اولین ماموریت خود یعنی بدت آوردن خون DS ها را انجام می دهید. سپس جنگل را برای انجام ماموریت بعدی جست و جو میکنید تا اسناد گم شده ی آن GW را پیدا کنید. بعد از مدتی جستجو, شما موفق میشوید تا جعبه ی حاوی اسناد GW را بیابید. اما همان لحظه که به نزدیکی جعبه می رسید یک زن ناشناس که گویا شما را میپاییده است, از داخل خرابه ای شما را غافل گیر میکند و با شما سر حرف را باز میکند. این زن همان Morrigan میباشد.
Morrigan: من بعضی وقت ها حرکت شما رو زیر نظر دارم. از خودم میپرسم که چرا اون ها میرن؟ اما الان متحبرم از اینکه "چرا اونا اینجا هستند؟
Alistair فکر میکند که موریگن یک تله هست و احتمالا چندین نفر هم در کمین آنها هستند. Daveth هم خیال میکند که او ساحره ی وحشی ها است و هر لحظه ممکن است همه ی آنها را تبدیل به وزغ کند. اما موریگن میگوید که این توهم بیهوده ای است و لازم هم نیست از هر جادوگری ترسید. همینجا موریگن از شما میخواهد که خودتان را معرفی کنید. بعد از آشنایی با یکدیگر ...
Morrigan : میتونم حدس بزنم که هدفتون از اومدن به اینجا چیه. شما دنبال اون چیزی هستید که داخل اون جعبه بوده. چیزی که الان دیگه اونجا نیست.
Alistair : اینجا نیست؟ یعنی اونو دزدیدیش؟ ساحره ی دزد ... تو مثل آدم هایآب زیر کاه هستی
Morrigan : چه سخن ورانه!! چطوری یک نفر میتونه از یه آدم مرده دزدی بکنه؟
Alistair : خیلی راحت تر از اونی که به نظر میرسه. اون اسناد متعلق به GW هاست و من پیشنهادم اینه که اونارو برگردونی!
موریگن می گوید که برداشتن اسناد کار او نبوده. شما هم از او میخواهید تا آن شخصی که اسناد را برداشته است به شما معرفی کند. موریگن میگوید که در واقع مادرش بوده که آن اسناد را برداشته است. شما از موریگن میخواهید تا شما را پیش مادرش ببرد تا بتوانید اسناد را پس بگیرید. او هم قبول میکند و شما را پیش مادرش مببرد.
Morrigan : سلام مادر, من 4 تا از GW ها پیشت رو آوردم
Flemeth : دارم میبینمشون و از حد انتظارم هم تعدادشون بشتره.
Alistair : یعنی ما باور کنیم که تو منتظر ما بودی؟
Flemeth : پس خیلی چیز ها در مورد شما نامعلوم است و هنوزم به این عقیده دارم. درست میگم؟ ... به نظر میرسه که درست میگم.
Alistair : پس تو ساحره ی مخوف دنیای وحشی هستی.
Flemeth : اینو موریگن به شما گفته؟ اون خرافاتیه.
Morrigan : مادر , اینا واسه شنیدن قصه اینجا نیومدن.
Flemeth به شما میگوید که قبلا ها آن اسناد را برداشته است تا بتواند از آنها محافظت کند. سپس همه ی نوشته ها را پیش شما میاورد و تحویل شما میدهد و از شما میخواهد تا به رئیستان بگویید که این Blight را یک نهدید جدی در نظر بگیرد. بعد از اینکه شما ماموریتتان (بدست آوردن شیشه ی خون ها و اسناد) را به طور کامل انجام دادید به پیش Duncan برمگیردید. وقتی شما شیشه های خون DS ها را به Duncan دادید او حرف های آخر را به شما میزند.
Duncan : شما داوطلب این کار نبودید. چه سرباز تازه کار باشید و چه سرباز حرفه ای , شما به دلیل اینکه مورد نیاز بودید انتخاب شدید. از این به بعد دیگه راه برگشتی نیست. شما باید همه ی شجاعتتون رو جمع کنید.
Daveth : این کار چه خطراتی داره؟
Duncan : من نمیتونم دروغ نمیگم. GW ها برای رسیدن به این درجه بهای سنگینی رو پرداخت میکنن.
شما از Duncan میپرسید که آیا این کار کشنده است؟ Duncan جواب میدهد که این کار همانند یک DS میتواند کشنده باشد. اما اگه من برای شما شناس زنده ماندنی نمیدیدم اصلا شما را دعوت نمیکردم. بعد از این گفت و گوها شما به محل انجام مراسم میروید. بعد از مدتی Duncan هم به شما ملحق میشود تا مراسم را شروع کند. در همان لبتدا Daveth اولین جام از خون DS را مینوشد. اما همان لحظه از امتحان مردود میشود و در نتیجه جان خود را از دست میدهد. بعد از Daveth نوبت به Jory میرسد. اما او با دیدن مرگ Daveth میترسد و سعی میکند از انجام این کار سر باز بزند. Duncan دوباره تکرار میکند که دیگر راه برگشتی نیست اما Jory توجهی نمیکند و دست به شمشیر میشود. به همین خاطر Duncan با یک حرکت سریع با گفتن "متاسفم" او را میکشد. بعد از مرگ Jory نوبت به شما میرسد. Duncan جام را به شما میدهد. شما بدون درنگی جام را مینوشید. شما با نوشیدن جام, بیهوش روی زمین می افتید. بعد از مدتی چشم هایتان را باز میکنید و چهره ی Duncan و Alistair را میبینید. این نشان میدهد که شما هنوز زنده اید و شما یک GW محسوب میشوید.
بعد از انجام مراسم, شما پیش پادشاه Cailan میروید تا مقدمات جنگ علیه Blight را محیا سازید. وقتی شما به محل مورد نظر میرسید متوجه میشوید که پادشاه و Loghain با هم اختلاف نظر شدیدی در نوع استراتژی به کار برنده در جنگ را دارند.
King Cailan : تصمیم من قطعی هست Loghain . من در نبرد کنار GW ها خواهم بود.
Loghain : در صف اول جنگ جلوی DS ها قهرمان بازی کردن کار خیلی خطرناکیه.
King Cailan : می میتونیم از امپزاطوی Orlais کمک بگیریم.
Loghain : من دوباره یاید اعتراض خودم رو به این تصمیم احمقانه ی تو یعنی درخواست کمک از Orlais ها ابراز کنم.
این یک تصمیم احمقانه نیست. جروبحث های ما با Orlais ها مربوط به چندین سال پیشه. در ضمن یادت بیار که کی پادشاهه!
خیلی خوبه که Maric زنده نیست تا ببینه پسرش داره با دست خوذش Ferelden رو تحویل کسایی میده که چندین قرن هست میخوان ما رو به بردگی بگیرن.
همین لحظه شما پیش پادشاه میرسید. او از Duncan میخواهد که GW ها برای نبرد آماده کند. اما مثل اینکه بحث پادشاه و Loghain تمام نشده است.
Loghiain : علاقه ی شدید تو به افسانه ها و با شکوه بودن, باعث هلاکت تو خواهد شد. ما باید به واقعیات توجه کنیم.
King Cailan : خوب, استراتژی خودت رو بگو. من و GW ها همه ی DS ها رو به حمله کردن به خطوط دفاعیمون تحریک میکنیم. بعدش ...؟
Loghain : بعدش چراغ برج رو روشن میکنین و با همین علامت به کمک شما میایم.
King Cailan : در واقع از بغل یه DS ها حمله کنیم. خوب چه کسی این چراغ رو روشن میکنه؟
Loghain : من نفرات کمی دارم. درسته که مامورت طرناکی نیست اما خیلی حیاتیه.
King Cailan : پس ما باید با همه ی توان ایم کا رو انجام بدیم.
پادشاه از Duncan میخواهد تا Alistair و شما را برای انجام این ماموریت بفرستد. Duncan به پادشاه میگوید که شما باید آماده ی ظهور Archdemon باشید. اما پادشاه که هنوز فکر میکند این Blight اصلی نیست به Duncan میگوید که فعلا اثری از این اژدها مشاهده نشده است. بعد از این گفت و گو ها شما به همراه Alistair به برج میروید. در میانه ی راه نیز 2 نفر به شما ملحق میشوند. شما وارد ساختمان برج میشوید و بعد از کشتن DS ها و Oger موفق میشوید چراغ را روشن کنید. با روشن شدن چراغ طبق قولی که Loghain داده بود باید در همان لحظه سپاهش را برای کمک به پادشاه آماده میکرد. اما او به پادشاه خیانت کرد و از فرستادن سپاهش خودداری کرده و دستور عقب نشینی صادر کرد. بر اثر خیانت او در درگیری نابرابر, پادشاه و Duncan کشته شدند. شما بعد از چند ساعت داخل کلبه ای از خواب بیدار میشوید. اینجا همان کلبه ی Morrigan و Flemeth هست.
پایان قسمت دوم
فقط بچه ها به علت مشکلات نت عکس ها رو شب میذارم
یه چیزی.... بچه ها اینطوری نوشتنم که نصفش محاوره ای و نصفش نوشتاری هست رو پسند میکنید؟
در ضمن بچه ها اگه تا اینجا سوالی در مورد داستان بازی دارن بپرسن
موفق باشید
ای کاش در مورد اول هم میگفتی اونجاییی که یه نفر پررو بازی در میاره رو میگم اول بازی فکر کنم یه شاهزاده ای بود که یه دختر رو انگار گروگان گرفته بود خوب یادم نیست.:d