بخش اول جریان زندگی در این بخش شاهد تلاش های سفیروث و اریث برای نابودی و نجات سیاره خواهیم بود
جریان زندگی سیاه 1
مرد میتونست جریان زندگی رو احساس کنه
در حالی که داشت روحش رو با خودش میبرد؛خاطرات تجربیات پیشین، افکار و احساساتش. اگر اجازه میداد وارد جریان بشه، وجودی که قبلا داشت میان انرژی ای که در سر تاسر سیاره در چرخش بود ناپدید میشد. این برای مرد قابل قبول نبود.
سیاره باید تحت فرمانش باشه و این که خودش جزئی از این سیستم باشه هیچی نیست جز شکست.
مرد جریان قوی ای رو در لایف استریم احساس کرد. نشونه ای برای یه شکست دیگه.
زمانی که لایف استریم روی سطح سیاره فوران کرد، مرد احساس کرد که کلود بدون شک از پیروزیش مطمئنه. کلود کسی بود که دوبار مرد رو به لایف استریم فرستاده بود.
مرد میدونست اگر کسی بتونه بخشی از هسته مرکزی روحشون رو نگه داره میتونه به عنوان وجودی مستقل باقی بمونه. مستقل از سیستم سیاره. مرد تصمیم گرفت کلود اون هسته باشه. و میخواست کلود این رو بدونه.
من اینو به تو هم اثبات خواهم کرد