تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل

موقع نوشتن تحلیل شماره سه به امیر گفتم بد نیست برای آشنایی بیشتر بچه ها ایده آل کلادیا و لئونارد رو کمی بررسی کنیم ! قرار شد بخشی از تاپیک تحلیل بازی که زمانی روش کارمیکردم رو اینجا قرا بدم تا اگر کسی روی این موضوع ابهامی داره بر طرف شه فقط من به کل فراموشم شده بود تا امیر یادآوری کرد : ( از دوستانی که قبلا اون تاپیک رو خوندن عذر میخوام که مطلب تکراری میذارم ولی به نظرم میتونه برا بقیه مفید باشه !) :

رستگاری برگزیدگان ( تحلیلی بر ایده آل لئونارد ولف )
لئونارد ولف از لحاظ مذهبی شخصی شدیدا متعصب بود و آنچنان به عقایدش ملزم بود که حرف هیچ کس دیگه ای رو نمیشنید.. لئونارد به مراسم باستانی معتقد بود که از اون به نام آیین خون نام برده میشه. این موضوع رو به راحتی میشه ثابت کرد چون اگر خاطر تون باشه قبل از اینکه ما در sh3 داخل بیمارستان با لئونارد ملاقات کنیم باید این مراسم رو اجرا می کردیم. لئونارد همچنین معتقد بود که هنگام نزول خدا تنها افراد برگزیده هستند که میتونند بهشت رو ببینند ، یعنی تنها کسانی که" قادر به شنیدن صدای خداوند هستند " که با این توصیف unnecessary people هرگز توانایی رسیدن به این دنیای جدید رو نخواهند داشت.(جرا حتی کسانی که اعتقادی به خداوند ندارند هم پاداش داده بشوند ؟) میشه اینطور تصور کرد که این ایده ی برگزیده گان که لئونارد ازش صحبت میکنه به خاطر جایگاه لئونارد در سازمان فرقه به وجود اومده و به نوعی لئونارد یک مقدار خودش رو از بقیه ی افراد جدا میکنه و خود رو بالاتر از بقیه ی افراد میبینه. و خودش رو جز افراد منتخب و برگزیده قلمداد میکنه که کمی زیاده روی هستش .
پیرو همین اعتقادش ، لئونارد شروع به مبارزه علیه unnecessary people كرد.
این جمله از لئونارد رو به یاد بیارید : این دنیا پر از مردمی است که نیازی به وجودشون نیست . این اراده ی خدای من است که در این راه بجنگم تا جهان از شر وجود این مردم پاک بشه.
طبیعتا لئونارد خودش رو کاملا برگزیده فرض کرده بود. و برای تثبیت عقیدش شروع به حفظ و نگهداری از لوحی به نام طلسم متاترون* ( یا Talisman of Metathrone ) کرد و همزمان شروع به از بین بردن افراد بی دین و فاسد در بحث های مذهبی ، اون هم به وسیله چاقو کرد. همونطور که گفته شد لئونارد یک نفر رو با چاقو کشته بود که به نظر این کارش در راستای از بین بردن همون افراد هست . لئونارد و دالیا هر دو جنبه ی شیطان پرستی رو در فرقه از خودشون نشون دادند به علاوه ی اینکه لئونارد یک قاتل مبتلا به سادیسم هم بود. لئونارد به دنیای پر از خون آلسا تمایل داشت و اگر چه برای باقی مردم به طور معمول این دنیا شبیه به یک کابوس یا جهنم هستش ، اما لئونارد برعکس از این دنیا لذت هم می برد. لئونارد شدیدا می خواست که دالیا هم درکش از دنیای ایده آل ( یا بهشت ) به لئونارد نزدیک بشه !جایی که لئونارد آشکارا میتونه در اون شاد باشه. اما در این راه کاملا ناموفق بود.
رستگاری بشر ( تحلیل ایده آل کلادیا ولف )
میشه گفت که ایده و نظر کلادیا در مورد بهشت جالب تر و جذاب تر از پیشینیانش در سمت رییس فرقه هستش . دیدگاه کلادیا در مورد مسئله ی بهشت به طور کامل با نظر دالیا و لئونارد متفاوت بود. ( همونطور که قبلا ذکر کردم دیدگاه کلادیا خیلی از اعتقادات مسیحی تاثیر گرفته بود.) کلادیا در دوران بچگی درد و رنج زیادی رو به خاطر افکار سادیستی پدرش لئونارد متحمل شد. اون بهشت رو جایی بدون حرص بدون جنگ بدون دشمنی بدون بیماری و در نهایت بدون مرگ میدید. ( اون بهشت رو اینطور توصیف میکنه : "مکانی بدون درد و بدون گرسنگی بدون بیماری و بدون پیری ") . اما دنیای ایده آلی بدون هیچ جنبه ی منفی چطور میتونه وجود داشته باشه ؟ سفید چطور میتونه بدون وجود سیاه معنی پیدا کنه ! بدون وجود غم شادی وجود نداره ، هیچ عملی بدون عکس العمل وجود نداره ، ... .
اگر سنی وجود نداشته باشه چطور میتونیم لذت جوانی رو احساس کنیم ، اگه نفرتی وجود نداشته باشه عشق هم معنا پیدا نمیکنه . این جاست که میبینیم این ایده هم دارای نواقصی هست.
کلادیا همیشه دوست دوران کودکیش رو که برای اون مثل خواهر بزرگتر بود یعنی آلسا رو به عنوان فرد ایده آل خودش در نظر میگرفت . کلادیا معتقد بود که درد باعث پاک شدن افراد میشه و اعتقادات درخشانی رو در افراد پرورش میده ( در آخرین ملاقات با کلادیا ایده ی خودش رو اینطور تشریح میکنه : " خیلی سخته که آدم بتونه درک کنه که پاکی میتونه از دردو رنج متولد یشه ؟" ) و نتیجتا از اونجایی که آلسا در طول زندگیش سختی های زیادی رو تحمل کرده دنیایی که اون خلق کنه دنیای پاکی خواهد بود و میتونه همون بهشت ایده آل باشه . ایده ی کلادیا این بود که از درد و رنج آلسا استفاده کنه نا دنیای درون آلسا شروع به ساخت بهشت مورد نظرش بکنه و بعد از اون هر کسی شاد خواهد بود.
کلادیا هم مثل دالیا بر این اعتقاد بود که دنیا باید به وسیله آتش پاک بشه ( باز هم جمله ای از کلادیا : " در ابتدا دنیا باید به وسیله ی آتش تطهیر شود " ) ، اما اگر دالیا بر این اطمینان داشت که انجام آیین هایی که اون اعتقاد داشت پایان بشریت خواهد بود و همه چیز رو از زندگی کردن آزاد می کند ، کلادیا بر این باور بود که مرگ فقط پاک شدن انسان از بندهاست (" حالا زمان اون رسید که بشر از از قیدگناه هایی که اون رو به بند کشیده رها بشه ") و باعث رسیدن اون فرد به بهشت ( " آنگاه زمانی است که از بند جسم رها می شود و قدرت حرکت به سمت آسمان رو دریافت میکند " این جمله به طور کامل ایده ی کلادیا رو بیان میکنه ) میشه . در اصل کلادیا بر این باور بود که مرگ در یک دنیای مادی قابلیت حرکت به سمت دنیای غیر مادی رو به انسان میبخشه .


پاینده باشید!
 
موقع نوشتن تحلیل شماره سه به امیر گفتم بد نیست برای آشنایی بیشتر بچه ها ایده آل کلادیا و لئونارد رو کمی بررسی کنیم ! قرار شد بخشی از تاپیک تحلیل بازی که زمانی روش کارمیکردم رو اینجا قرا بدم تا اگر کسی روی این موضوع ابهامی داره بر طرف شه فقط من به کل فراموشم شده بود تا امیر یادآوری کرد : ( از دوستانی که قبلا اون تاپیک رو خوندن عذر میخوام که مطلب تکراری میذارم ولی به نظرم میتونه برا بقیه مفید باشه !) :

رستگاری برگزیدگان ( تحلیلی بر ایده آل لئونارد ولف )
لئونارد ولف از لحاظ مذهبی شخصی شدیدا متعصب بود و آنچنان به عقایدش ملزم بود که حرف هیچ کس دیگه ای رو نمیشنید.. لئونارد به مراسم باستانی معتقد بود که از اون به نام آیین خون نام برده میشه. این موضوع رو به راحتی میشه ثابت کرد چون اگر خاطر تون باشه قبل از اینکه ما در sh3 داخل بیمارستان با لئونارد ملاقات کنیم باید این مراسم رو اجرا می کردیم. لئونارد همچنین معتقد بود که هنگام نزول خدا تنها افراد برگزیده هستند که میتونند بهشت رو ببینند ، یعنی تنها کسانی که" قادر به شنیدن صدای خداوند هستند " که با این توصیف unnecessary people هرگز توانایی رسیدن به این دنیای جدید رو نخواهند داشت.(جرا حتی کسانی که اعتقادی به خداوند ندارند هم پاداش داده بشوند ؟) میشه اینطور تصور کرد که این ایده ی برگزیده گان که لئونارد ازش صحبت میکنه به خاطر جایگاه لئونارد در سازمان فرقه به وجود اومده و به نوعی لئونارد یک مقدار خودش رو از بقیه ی افراد جدا میکنه و خود رو بالاتر از بقیه ی افراد میبینه. و خودش رو جز افراد منتخب و برگزیده قلمداد میکنه که کمی زیاده روی هستش .
پیرو همین اعتقادش ، لئونارد شروع به مبارزه علیه unnecessary people كرد.
این جمله از لئونارد رو به یاد بیارید : این دنیا پر از مردمی است که نیازی به وجودشون نیست . این اراده ی خدای من است که در این راه بجنگم تا جهان از شر وجود این مردم پاک بشه.
طبیعتا لئونارد خودش رو کاملا برگزیده فرض کرده بود. و برای تثبیت عقیدش شروع به حفظ و نگهداری از لوحی به نام طلسم متاترون* ( یا Talisman of Metathrone ) کرد و همزمان شروع به از بین بردن افراد بی دین و فاسد در بحث های مذهبی ، اون هم به وسیله چاقو کرد. همونطور که گفته شد لئونارد یک نفر رو با چاقو کشته بود که به نظر این کارش در راستای از بین بردن همون افراد هست . لئونارد و دالیا هر دو جنبه ی شیطان پرستی رو در فرقه از خودشون نشون دادند به علاوه ی اینکه لئونارد یک قاتل مبتلا به سادیسم هم بود. لئونارد به دنیای پر از خون آلسا تمایل داشت و اگر چه برای باقی مردم به طور معمول این دنیا شبیه به یک کابوس یا جهنم هستش ، اما لئونارد برعکس از این دنیا لذت هم می برد. لئونارد شدیدا می خواست که دالیا هم درکش از دنیای ایده آل ( یا بهشت ) به لئونارد نزدیک بشه !جایی که لئونارد آشکارا میتونه در اون شاد باشه. اما در این راه کاملا ناموفق بود.
رستگاری بشر ( تحلیل ایده آل کلادیا ولف )
میشه گفت که ایده و نظر کلادیا در مورد بهشت جالب تر و جذاب تر از پیشینیانش در سمت رییس فرقه هستش . دیدگاه کلادیا در مورد مسئله ی بهشت به طور کامل با نظر دالیا و لئونارد متفاوت بود. ( همونطور که قبلا ذکر کردم دیدگاه کلادیا خیلی از اعتقادات مسیحی تاثیر گرفته بود.) کلادیا در دوران بچگی درد و رنج زیادی رو به خاطر افکار سادیستی پدرش لئونارد متحمل شد. اون بهشت رو جایی بدون حرص بدون جنگ بدون دشمنی بدون بیماری و در نهایت بدون مرگ میدید. ( اون بهشت رو اینطور توصیف میکنه : "مکانی بدون درد و بدون گرسنگی بدون بیماری و بدون پیری ") . اما دنیای ایده آلی بدون هیچ جنبه ی منفی چطور میتونه وجود داشته باشه ؟ سفید چطور میتونه بدون وجود سیاه معنی پیدا کنه ! بدون وجود غم شادی وجود نداره ، هیچ عملی بدون عکس العمل وجود نداره ، ... .
اگر سنی وجود نداشته باشه چطور میتونیم لذت جوانی رو احساس کنیم ، اگه نفرتی وجود نداشته باشه عشق هم معنا پیدا نمیکنه . این جاست که میبینیم این ایده هم دارای نواقصی هست.
کلادیا همیشه دوست دوران کودکیش رو که برای اون مثل خواهر بزرگتر بود یعنی آلسا رو به عنوان فرد ایده آل خودش در نظر میگرفت . کلادیا معتقد بود که درد باعث پاک شدن افراد میشه و اعتقادات درخشانی رو در افراد پرورش میده ( در آخرین ملاقات با کلادیا ایده ی خودش رو اینطور تشریح میکنه : " خیلی سخته که آدم بتونه درک کنه که پاکی میتونه از دردو رنج متولد یشه ؟" ) و نتیجتا از اونجایی که آلسا در طول زندگیش سختی های زیادی رو تحمل کرده دنیایی که اون خلق کنه دنیای پاکی خواهد بود و میتونه همون بهشت ایده آل باشه . ایده ی کلادیا این بود که از درد و رنج آلسا استفاده کنه نا دنیای درون آلسا شروع به ساخت بهشت مورد نظرش بکنه و بعد از اون هر کسی شاد خواهد بود.
کلادیا هم مثل دالیا بر این اعتقاد بود که دنیا باید به وسیله آتش پاک بشه ( باز هم جمله ای از کلادیا : " در ابتدا دنیا باید به وسیله ی آتش تطهیر شود " ) ، اما اگر دالیا بر این اطمینان داشت که انجام آیین هایی که اون اعتقاد داشت پایان بشریت خواهد بود و همه چیز رو از زندگی کردن آزاد می کند ، کلادیا بر این باور بود که مرگ فقط پاک شدن انسان از بندهاست (" حالا زمان اون رسید که بشر از از قیدگناه هایی که اون رو به بند کشیده رها بشه ") و باعث رسیدن اون فرد به بهشت ( " آنگاه زمانی است که از بند جسم رها می شود و قدرت حرکت به سمت آسمان رو دریافت میکند " این جمله به طور کامل ایده ی کلادیا رو بیان میکنه ) میشه . در اصل کلادیا بر این باور بود که مرگ در یک دنیای مادی قابلیت حرکت به سمت دنیای غیر مادی رو به انسان میبخشه .


پاینده باشید!

با تشکر از امیر واشکان واقعا دستتون درد نکنه
 
مقاله ی شماره ی 4 عالی بود ، خیلی از مسائل برای من و دوستان مشخص شد
البته چند تا سوال داشتم :
1- آیا همه ی 21 قربانی که والتر قصد کشتن اونا رو داشت از قبل انتخاب شده بودن (البته به جز هنری)
2- Mother reborn یعنی چی؟ و چرا آیلین Mother reborn هست؟

مرسی از شما
 
مقاله ی شماره ی 4 عالی بود ، خیلی از مسائل برای من و دوستان مشخص شد
البته چند تا سوال داشتم :
1- آیا همه ی 21 قربانی که والتر قصد کشتن اونا رو داشت از قبل انتخاب شده بودن (البته به جز هنری)
2- Mother reborn یعنی چی؟ و چرا آیلین Mother reborn هست؟

مرسی از شما
مقاله ی شماره ی 4 ؟؟
میشه بگید کجاست؟!
 
مقاله ی شماره ی 4 عالی بود ، خیلی از مسائل برای من و دوستان مشخص شد
البته چند تا سوال داشتم :
1- آیا همه ی 21 قربانی که والتر قصد کشتن اونا رو داشت از قبل انتخاب شده بودن (البته به جز هنری)
2- Mother reborn یعنی چی؟ و چرا آیلین Mother reborn هست؟

مرسی از شما

خواهش میکنم!

1- اگر کمی دقت کنید و زندگی نامه مقتولین والتر را بخوانید، متوجه میشوید والتر با تک تک آن افراد ارتباط داشته است. داستان Coin Lockers Baby را به خاطر دارید؟! شخصیت های داستان زمانی که دست خود را از مادرشان کوتاه میبینند، تصمیم میگیرند از شهر توکیو و مردمانش انتقام بگیرند. والتر در طول زندگیش با افراد زیادی در رابطه نبوده ( در حقیقت ارتباط داشتن با 20 -30 نفر در طول عمر 24 ساله یک فرد به شدت پایینه). زمانی که او تصمیم میگیرد مراسم را شروع کند در واقع افراد خاصی را مد نظر نداشته بنابراین تصمیم میگیرد دیوانه وار تمام کسانی که میشناخته را به قتل برساند. والتر به شدت زودرنج بوده و به همین علت حتی صاحب فروشگاه حیوانات اهلی را به علت اینکه در دوران خردسالی او را تنبیه کرده بود، به قتل میرساند. در قسمتی دیگر بیان شد که والتر به غیر از خود و مادرش بقیه افراد را اهریمن میدیده؛ آیا برای کشتن اهریمن دلیلی میخواهید؟! حتی اگر آن اهریمن 10 ساله به نظر برسد؟! بنابراین میتوان گفت بله، والتر تک تک مقتولین را برای مدتی زیر نظر میگرفته و بعد به قتل میرسانده.

2- MR در حقیقت واژه و صفتیست که از سوی ذهن و افکار Walter به آیلین نسبت داده شده است. این میتواند به 2 دلیل باشد:

1- آیلین در نزدیکی مادر والتر زندگی میکند ( اتاق 302 )
2- او تنها فردی بوده که با مهربانی و دلسوزی با والتر رفتار کرده و بعید نیست یجورایی حس مادر داشتن را درون والتر ایجاد کرده باشد. یعنی میتوانست مادر ایده آل والتر باشد.

قربانی بیستم همچنین در تاروت کارت ها با صفت Judgement شناخته میشود( این کارت ها با مقتولین و سرنوشتشان رابطه مستقیم دارند). در این کارت افرادی را بالای سر قبر باز شده ای میبینیم که فرشته ای بالای سر آنها حضور دارد و یکی از افراد مشغول تماشای اوست. فرشته شیپوری در دست دارد و با استفاده از آن افراد را به حیات باز میگرداند. حال احتمالا متوجه شدین چرا آیلین " فردی که والتر را به حیات" باز میگرداند، انتخاب شده بود.

MR در کل فردیست که روح مادر مقدس در جسم او تناسخ پیدا میکند.

مقاله ی شماره ی 4 ؟؟
میشه بگید کجاست؟!

صفحه اصلی!

تو فروم هم قرارش میدم...
 
loyal گرامی اگه یادت باشه وقتی که مقاله 3م رو منتشر کردی یه سوال در مورد استنلی کلمن،این که اصلا کی بوده و چه طوری امکان داشته هدر رو بشناسه در صورتیکه تناقض داره پرسیدم که گفتی وقتی مقاله 4م رو بدی ابهامات برطرف میشه.من هنوز این مساله واسم روشن نیست.با تشکر
 
loyal گرامی اگه یادت باشه وقتی که مقاله 3م رو منتشر کردی یه سوال در مورد استنلی کلمن،این که اصلا کی بوده و چه طوری امکان داشته هدر رو بشناسه در صورتیکه تناقض داره پرسیدم که گفتی وقتی مقاله 4م رو بدی ابهامات برطرف میشه.من هنوز این مساله واسم روشن نیست.با تشکر

بنده نگفتم با شماره 4 رفع ابهام خواهم کرد بلکه گفتم بعد انتشار شماره 4، رفع ابهام خواهم کرد. الانم فعلا رو نسخه 5 کار نمیکنم تا پرونده شماره های قبلی کاملا بسته بشه و بعد میرم سراغش! سوال شما و چنتا دوست دیگه به صورت کامل پاسخ داده خواهد شده.

موفق باشید!
 
وای پسر! کولاک بود! گل کاشتی! اصلاً نمیتونم باور کنم! من فقط سؤالم اینه که تو چرا کتاب نمی نویسی؟ استفاده از ادبیاتت محشره! ببینم دانشگاه ادبیات میخونی؟ به هر حال فقط اینو میدونم که برای گفتن از چیزای بزرگ، به نویسنده بزرگی احتیاج هست. که این داستان سایلنت هیل و شماست. واقعاً اینجاست که "دست گلت درد نکنه" معنی دار میشه! به امید موفقیتهای بیشتر...
 
  • Like
Reactions: Bone Crusher
سلام
چرا اینجا اینقدر سوت و کور هتستش؟
یه سوالی داشتم در مورد شهر sh,
در حالت sh وحشناک قدرت آلسا چی میشد؟ تو این حالت وحشتناک و عذاب هاو اتفاقاتی که میفتاد فقط و فقط نیروی شهر دخیل بودش؟
در مورد عروسک خرگوش هم توضیحی میدین؟
ببخشید که من یخورده خنگم
 
آخرین ویرایش:
سلام

الان در سال 2013 هستیم و 2 نسخه جدید از سایلنت هیل منتشر شده ولی چرا داستان اونهارو برامون نقد نمیکنید؟؟؟؟(مخصصوصا HOME COMING
تشکر
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or