بحث و تبادل نظر در مورد سری Resident Evil

crash000

کاربر سایت
Nov 17, 2008
892
یعنی واقعا وسکر این پرطرفدار ترین کاراکتر منفی مرد؟؟؟؟ امکان نداره با اون قدرت هایه فرا انسانی.(ممکن وسکر تو این مدت وبا نمونه ها و اطلا عاتی که بدست اورده ویروس رو در بدنش کامل تر کرده باشه ونقات ضعفشو از بین برده باشه و خفن تر شده باشه.(البته شاید خود ویروس خودکا این فرآیند رو در بدن وسکر انجام داده با شه بدون اطلاع خود وسکر وشاید ب فدا کردن خودش بتونه وسکر رو به زندگی برگردونه)
راستی leon`s hair چی شد آخه میدونی تو این عکس های اویل2 انگار موهاش سیاهه.
این اسمش چی بود آهان code veronica گرافیکش در حد ps1 هست آیا چون با امولاتور گیم کیوب که اجراش میکنم همچین گرافیکی تحویلم میده.
آقا مگه pc version با بقیه فرقی داره(ازنظر داستانی).
آقا بیا فعلا کاراکتر هارو بی خیال شو از پایه شروع یعنی مثل در مورد ویروس بیوگرافی بده یا یهو البته کامل کاراکترارو تموم کن(نه کل کاراکترارو مثلا 20 یا30 در دویست شونو یه جوریکه یه قسمت از داستان روشن بشه نه همین جوری فرمالیته و رندم.مثلا یه هو بیای sheva رو بنویسی.:cheesygri)
 

Mr.Death

دبیر تحریریه بازنشسته
کاربر سایت
May 31, 2006
4,070
نام
احد
لطفا در متن پنهان بنویسید.

بعضی از دوستان فعلا منتظر نسخه ی PC هستن. واسه همین اصلا مطلب داستان بازی رو نخوندن. شما هم بهتره در متن پنهان بنویسین.

در ضمن فرمالیته یه معنی داره و رندوم یه معنی دیگه.

در ضمن فعلا بیوگرافی ها به صورت رندوم انتخاب میشن. اما در مسیر تاپیک. شوا مال 1 سال بعد هست. گراقیک CV بسیار عالی بود در زمان خودش. باید توجه داشته باشی که بازی مال اوایا نسل قبله. البته نه اون حد که در حد PS باشه.

راستی leon`s hair چی شد آخه میدونی تو این عکس های اویل2 انگار موهاش سیاهه.

توضیح
 

Dash_javad

کاربر سایت
Feb 22, 2008
375
نام
شیخ جواد
راستی دقت کردین سری اویلهای که ادا با لیون توش شرکت داشتند هیچ وقت از یاد نمیرن
و واقعا جزو قشنگرین بازیهای اویل بودن
 

kane

کاربر سایت
Apr 18, 2007
857
نام
شایان
سلام برادر احد :biggrin1:
خسته نباشی.
آقا من فکر کنم بالای 10 بار این گزارش وسکرو خوندم اما با این حال اومدم اینجا بازم خوندمش :biggrin1:
الان میتونم به جای وسکر برات کنفرانسش بدم:biggrin1:
این قضیه ی عمارت اسپنسر هم میخواستم بگم که خودت گفتی میزارمش . خداییش عجب بازی ای هست این re . هر چقدر آدم بنویسه بازم کمه. هر بار که داستانشو میخونم (همیشه هم با قتل ها در حومه ی شهر شروع میشه ) دلم میخواد بشینم بازی کنم ولی بعدش به خودم میگم بابا بیخیال ولی بازم دفه بعد که میام یه حسی میوفته تو دلم که بازی کنم؟! نمیدونم تا بازی نکنم بیخیال نمیشه:biggrin1:
===
آقا قزض از مزاحمت بنده از یه شخصیت زن بیش از حد تو دنیای بازیا خوشم اومد ازش اونم کسی نبود جز جیل ولنتاین :love::love: بیوگرافیه اینو یه چیزه خیلی فراتر از بقیه بنویس برامون و کلا پروندشو زیرو رو کن.
دمت گرم
 

crash000

کاربر سایت
Nov 17, 2008
892
راستی دقت کردین سری اویلهای که ادا با لیون توش شرکت داشتند هیچ وقت از یاد نمیرن
و واقعا جزو قشنگرین بازیهای اویل بودن
آره تازی از جنجالی ترین ها هم بودن.
ونسخه کامل نشده و کنسل شده هم داشتند که خیلی ها دنباشن
 

Mr.Death

دبیر تحریریه بازنشسته
کاربر سایت
May 31, 2006
4,070
نام
احد
سلام برادر احد :biggrin1:
خسته نباشی.
آقا من فکر کنم بالای 10 بار این گزارش وسکرو خوندم اما با این حال اومدم اینجا بازم خوندمش :biggrin1:
الان میتونم به جای وسکر برات کنفرانسش بدم:biggrin1:
این قضیه ی عمارت اسپنسر هم میخواستم بگم که خودت گفتی میزارمش . خداییش عجب بازی ای هست این re . هر چقدر آدم بنویسه بازم کمه. هر بار که داستانشو میخونم (همیشه هم با قتل ها در حومه ی شهر شروع میشه ) دلم میخواد بشینم بازی کنم ولی بعدش به خودم میگم بابا بیخیال ولی بازم دفه بعد که میام یه حسی میوفته تو دلم که بازی کنم؟! نمیدونم تا بازی نکنم بیخیال نمیشه:biggrin1:
===
آقا قزض از مزاحمت بنده از یه شخصیت زن بیش از حد تو دنیای بازیا خوشم اومد ازش اونم کسی نبود جز جیل ولنتاین :love::love: بیوگرافیه اینو یه چیزه خیلی فراتر از بقیه بنویس برامون و کلا پروندشو زیرو رو کن.
دمت گرم

به روی چشم

Jill به RE5 هم مربوط میشه. واسه همین باید 2-1 هفته بعد از عرضه ی RE5 PC Version بذارم.
 

Mr.Death

دبیر تحریریه بازنشسته
کاربر سایت
May 31, 2006
4,070
نام
احد
بنام خدا

مقدمه : همه ی داستان های برای اولین بار Resident Evil با عمارت یا همان Mansion شروع میشود. ساختمانی عجیب که سرشار از ترس و وحشت هست. این ساختمان در جنگل های اطراف RaccoonCity و در نزدیکی های کوه های آرکلی قرار دارد. اینجا در واقع یک آزمایشگاه مخفی آمبرلابود که از آن برای تخقیقات و انجام انواع آزمایشات استفاده میشد. طریقه ی ساخته شدن این عمارت و حوادث پشت آن نیز در نوع خود ترسناک هست. برای آشنایی شما دوستان تصمیم گرفتم تا در 3 بخش طریقه ی ساخته شدن و حوادث بعد از ساخته شدن در آن که به نوعی روایت 1967 تا 1998 هست را برایتان بازگو کنم.

بخش اول : سرگذشت George Trevor


در سال 1962 Ozwel E Spencer موسس شرکت آمبرلا برای ساختن عمارتی در کوه های آرکلی به یکی از بهترین و زبده ترین معمارهای نیویورک به اسم George Trevor پیشنهاد می دهد. اسپنسر با وعده ی مبلغ بالا از او میخواهد که در کتار ساختن یک عمارت مجلل و زیبا سعی کند تا تله ها و راه های مخفی را نیز عمارت بگنجاند.بدلیل طمع بالا George Trevor پیشنهاد او را قبول میکند.. به خاطر شروع کارهایش خانواده ی حود ( دخترش Lisa Trevor و خانمش Jessica Tervor) را ترک میکند و راهی کوههای آرکلی میشود..اما او نمیدانست که چه سرنوشت وحشتناکی در انتظار اوست !!!!







بعد از مدتی George Trevor کار خود را روی عمارت شروع میکند و در نهایت هم موفق به طراحی آن میشود. بالاخره در سال 1967 عمارت زیر نظر او کارش تمام میشود. او دراین راه زحمت زیادی میکشد به طوری که خودش از خود تمجید میکند. به دنبال پایان کار عمارت , اسپنسر از خانواده ی George Trevor هم دعوت میکند. اما این پایان کار نیست. سرنوشت شوم به سراغ George Trevor آمده و او را از این لذت ها دور میکند. اسپنسر که حالا کارش با او تمام شده بود چون فکر میکرد که شاید George Trevor روزی اسرار این عمارت را به کس دیگه ای لو دهد برای همین دستور زندانی کردن او را صادر کرد و در نهایت از او به عنوان یک نمونه ی آزمایشگاهی استفاده میکنند. اما بدن او مقاومت زیادی نشان نمی دهد ونمیتواند ویروس را تحمل بکند. برای همین ... !!!! نوشته های زیر در واقع نوشته های پایانی George Treor می باشند.

24 نوامبر 1967

الان 11 روز از روزی که اینجا اومدم میگذره. چطوری میتونم کاری مثل این رو تموم کنم. یه نفر با لباس آزمایشگاهی با یه ظرفی که غذای زیادی هم نداشت اومد پیشم و بهم گفت متاسفم که شما رو تو این حالت انداختیم. اما اینها دلایل سری داره. دیدار با اون منو مشکوک کرد. تنها 2 نفر از اسرار اینجا آگاهند. من و آقای اسپنسر. اگه آقای اسپنسر بخواد منو بکشه میشه تها ادمی که اسن اسرار رو میدونه ! اماآخه واسه چی؟! خیلی خطرناکه که اینجا بمونم. خانواده ام ... باید هرچه سریعتر از اینجا فرار کنم. لیسا , جسیکا دعا میکنم که حال شما خوب باشه.


26 نوامبر 1967

من چطور میتونم این همه بی دقت باشم. من فندک مورد علاقه ام رو که لیسا واسه جشن تولدم داده بود گم کردم. الان دیگه خارج شدن از اینجای تاریک واسم سخت تر میشه. 13 نوامبر روزی بود که سرنوشت من رقم زده شد. 3 روز قبل اون عمه ی من توی بیمارستان بستری شده بود. لیسا و جسیکا گفتن که میریم واسه عیادتش. دلم میخواسن با اونها باشم. اما صبر کن. وقتی که بیشتر فکر میکنم متوجه میشم که همون مرد با روپوش آزمایشگاهی بهب چیزی شبیه "خانواده ی شما هم آماده هستند !!" بهم گفت. من واسه سلامتی اونها دعا میکنم.


27 نوامبر 1967

بالاخره تونستم از اون اتاق خارج بشم. اما خارج شدن از این عمارت کار آسونی نیست. من باید همه ی نشانه ها رو پیدا کنم. به خاطر خودم هم که شده باید پیداشون کنم!!







29 نوامبر 1967

من نمیتوم خارج بشم. من همه ی راه های خروج رو امتحان کردم و در آخر هم به تله هایی که خودم کارگذاشته بودم رسیدم. من همه جا بوده ام. اون آزمایشگاه با شیشه های آزمایشگاهی بزرگ پر از فرمالید و اون غار تاریک ترسناک و نمناک !! چه کاری میتونم بکنم؟ اولش نمیخواستم به چشمام اعتماد کنم. یدونه چکمه ی زنونه توی راهرو بود. این شبیه یه واکنش بود. یه اسم به ذهنم میاد. جسیکا ..... نمیخوام تصور کنم که سرنوشت اونها هم مثل من هست. نباید امیدم رو از دست بدم. من باید امیدوار باشم که اونها هنوز زنده هستن.


30 نوامبر 1967

من چند روزه که نه چیزی خوردم و نه چیزی نوشیدم. فکر میکنم که دارم دیوونه میشم. چرا این بلا باید سرم بیاد؟ چرا باید اینجوری بمیرم؟ از ساختن این عمارت وحشتناک احساس پشیمونی میکنم. باید بیشتر میشناختنم.

31 نوامبر 1967

این زیرزمین خیلی تاریک و نمناکه ! یه بن بست دیگه. با وجود تاریکی چشمانم یه چیزی رو حس میکنند. با احتیاط آخرین کبریت رو روشن میکنم تا ببینم اون چیه ! اما ... این یه قبره... با نگاه بیشتر میتونم روش یه اسم که روش حکاکی شده رو بینم. اون اسم منه George Trevor ..... !!!!!

اونجا بود که همه چی واسم آشکار شد. اوه عوضی ها از قبل میدونستن که من اینجا میمیرم و به دام اونها گرفتار میشم. اما دیگه خیلی دیره . من از دست دادمش. همه چیز غیرممکن به نظر میرسه. لیسا , جسیکا ... منو ببخشید. به خاطر خواسته های خودم شما رو هم درگیر این قضیه کردم. منو ببخشین. امیدوارم خداوند مرگ من رو با سلامتی شما عوض کند.

نوشته های پایانی

هیچ چیز عوض نشده. نمیتونستم فکر کنم که باید این طوری تاوان عمارتی که برای آزمایشات طراحی کرده بودم رو بدم !! من میتونم مدتی اینجا مخفی بشم. هیچ کس از راز پشت تابلوی نقاشی خبر نداره. حتی آقای اسپنسر. تابلوی عمارت ... پشت موزه ی نقاشی

دوستان این بخش اول داستان عمارت بود.

منتظر بخش دوم باشید.

امیدوارم خوشتان آمده باشد

موفق باشید.
 
آخرین ویرایش:

Mr.Death

دبیر تحریریه بازنشسته
کاربر سایت
May 31, 2006
4,070
نام
احد
یه عکس حسابی از این یارو معماره بزار.
این معماره که دو سه روز غذا نخورده چجوری اینارو نوشته:confused:

فقط تو فایلها از این شخصیت یاد شده. واسه همین عکسی خاصی نداره. این تنها عکسش هست !!!!!




در ضمن آدم میتونه تا چند روز بدون آب و غذا سپری کنه کنه !!
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر