سلام تمام خاطرات دوستان خوندم و واقعا حال کردم از کسی که این تاپیک زد واقعا تشکر میکنم چون من به اون روزهای شیرین گذشته برد و مقداری از سختیهای این روزگار(به دلیل بزرگ شدن و وارد این زمونه گرگ شدن) و غصه هام کم کرد دمت گرم
حالا منم میخوام خاطراتم بگم
من از موقعی که یادمه عاشق بازی بودم و سیر تکاملی کنسولهار از اول تا اخر طی کردم به قولی با کنسول بزرگ شدم اولا یه اتاری داشتم که از پسر عمم بهم رسیده بود حقیقتش مامانش اون به من داد گفت مهدی دیگه بزرگ شده و با اینا بازی نمیکنه گفت مال تو منم از خوشحالی بال دراوردم موضوع مال خیلی وقت پیشاست حتی من یادمکه تلویزیون سیاه سفید داشتیم :smile:حالا ببینید با چه بدبختی وصلش میکردم با همون وضع بازی میکردم تا وقتی که تلویزیون رنگی گرفتیم دیگه نمیزاشت مامانم با تلویزیون رنگی بازی کنم منم در حسرت این موندم که بازی هواپیما یا دزد پلیس ببینم رنگیش چه جوری
خلاصه بعداز مدتی میکرو سگا امد که اول پسر خالم میکرو گرفت چه حالی میداد قارچ خور منم همش پلاس بودم پیشش جالب این بود که این بشر هیچ علاقه ای نداشت همیشه میرفتم پیشش ازش خواهش میکردم که روشن کنه دستگاش بعد من بازی میکردم مثل خر کیف میکردم:biggrin1:اما این بچه فقط خمیازه میکشید
یه مدت گذشت که بابام دید بچش داره از دست میره (اخه همیشه میرفتم خونه تعریف میکردم که چی شدو چه حالی داد) برام یه کمودور گرفت اخ چه حالی میکردیم 1 ساعت منتظر میشدم بازی بیاد بعدش 23 ساعت اون بازی میکردم:biggrin1
همشم اون صفینه بازی میکردم که ادما از روی زمین سوار میکرد) بعد از کمودور من یه سگا گرفتم بازی شینوبی تین تون مایکل جکسون پارک جوراسیکو......اخ چه روزایی اقا سرتون درد نیارم گذشت تا یه بار رفتیم تهران خونه عمم اکباتان اونجا پسر عمم گفت اهل بازی هستی گفتم اره من عاشقشم دستم گرفت برد با خودش کلوپ برای اولین بار پسر انگار وارد بهشت شده بودم یه عالمه دستگاه یه عالمه ادم که همشون مثل من عاشق بازی بودن وای برای اولین بار پلی استیشن 1 دیدم گفتم پس جا نواریش کو پسر عمم خندید گفت اینا سیدی میخورن منگفتم سیدی چیه دیگه:confused:برای اولین بار بازی کردم فوتبال 98 بود باتستوتا گللللللللللللللللللللللللللللل یادتون که
پسر خشکم زده بود تا اون روز فکر میکردم سوپر استار ساکر سگا بهترین فوتبال دنیاست اما با دیدن این فقط مبهوتش شده بودم پسر عمم میگفت چته بچه چرا بازی نمیکنی گفتم فقط میخوام ببینم گفت اگر اینجوری بزار یه چیزی بزارم که بگرخی
میدونید رزیدنت 2 و سایفون ف ی ل ت ر 2 بازی میکرد منم همینجوری نگاه میکردم از تعجب کفم بریده بود اینا تو بازی مثل فیلم سینمایی لباشون تکون میخوره و حرف میزنند وای خودم تو اون مدتی که تهران بودم هیچوقت بازی نکردم اصلا نمیتونستم دسته دستم بگیرم فقط دوست داشتم نگاه کنم یه چیز جالب بگم من پسر عمم بزور میاوردم اون کلوپ ازش خواهش میکردم بازی کنه من نگاه کنم وای وقتی توی سایفون2 موقعیکه با اسنایپر باید دونفرو همزمان میزدی یا از اون پل باید رد میشدی بمبارو خنثی کنی بدون اینکه هیچکس بفهمه هیچوقت یادم نمیره با خودم میگفتم پسر عمم چقدر خفن چه جوری بازی میکنه ای کاش منم بلد بودم
اقا همیشه پلاس بودیم تا موقعیکه خواستیم برگیردیم انگار یه جوون میخوان از عشقش دور کنن حالم گرفته بود شدید در اخرین لحظات که داشتیم میرفتیم گفتم من الان بر میگردم بدو بدو دویدم دم کلوپیه برای بار اخر سونی ببینم اخه از اینا تو شهر ما نبود تا میخواست بیاد خدا میدونه چقدر طول میکشید تازشم بیاد من پولش نداشتم داشتم اخرین نگاه میکردم که بی اختیار رفتم داخل کلوپ و از صاحبش خواهش کردم که بازی رزیدنت اویل بهم بفروشه بعد از اصرار زیاد بازی 5 هزار تومن اون زمان
بهم داد منم خوشحال بدو رفتم طرف خونه که بریم شهرمون باور نمیکنید من چه شبها چه روزهایی داشتم با اون سیدی همش جلدش نگاه میکردم باهاش تو رخته خواب میرفتم دوست داشتم بازم تابستون بشه بریم تهران باز من برم کلوپ
همیشه دعا میکردم خدا یدونه ps1 باسم از اسمون بندازه پایین اخه میدونستم پولش پدر مادرم بهم نمیدن تا بخرم اقا دیدم دارم دیونه میشم یه شرط گذاشتم تو خونه گفتم اگه معدلم 20 شد شماهم باید باسم اون چیزی که میخوام بخرید اما نگفتم چی اون بیچاره ها هم از دنیا بیخبر قبول کردن بعد از اینکه معدلم 20 شد بهشون گفتم قبول نمیکردن اما اینقدر اصرار کردم که خدا میدونه تا اینکه با هزار بدبختی حاظر شدن بخرم باسم تنها یه جا توی شهر ما داشت اونم قیمتش اون زمان جوری بود که هیچکش نمیخریدش(190هزار تومان) اما من با اصرار زیاد بابام مجبور کردم برام بخرش وقتی داشت پول میداد من خیلی دلم باسش سوخت اخه با اون پول میتونست کارای دیگه بکنه باورتون نمیشه با اینکه به عشقم رسیده بودم اما تا 3 روز عذاب وجدان داشتم(به خودم قول دادم دیگه هیچوقت هیچی نخوام ازشون که اذیتشون نکنم) از اون روز به بعد غرق شدم توی بازیها دیگه هیچی نمیفهمیدم هیچوقت فکرش نمیکردم که منم بتونم بازیهایی مثل سایفون داینو کرسیس رزیدنت اویل و درایور بازی کنم اما کردم
البته این اتفاقات تا 17 سالگیم مربوط به تابستوناست موقعه مدارس همچی جمع بود همیشه ارزو داشتم زود تابستون بشه
وقتی ps2 امد ومن گرافیکش دیدم رزیدنت اویل کد ورنیکا(دوباره توی همون کلوپی که برای بار اول رفتم تو تهران) واقعا شیفتش شدم اما به خودم قول دادم دیگه پدر مادرم اذیت نکنم باسه همین شروع به کار کردن البته کارا ساده و جمع کردن پولام کردم 2 سال طول کشید تا من تونستم یه ps2 بگیرم(البته تو این مدت بازم یه بازی ازش گرفتم ومپایر نایت همون خاطرات ps1 با هاش میخوابیدم هروقت به بازی جلدش نگاه میکردم امیدوار میشدم ومصممتر که یدونه ps2 بخرم) هیچوقت بازیهاش یادم نمیره درسته که شاید تمام بچه ها خاطراتشون با ps2 باشه اما برای من لذت و خاطره ps1 یه چیز دیگه بود
1 سالونیم بعدشم که 360 امد البته من اصلا قصد خریدش نداشتم که خدا کمک کرد کار کاسبیم گرفت از همون موقعی که قول دادم به خودم خواستم دستم تو جیب خودم باشه باسه همین اینور اونر سرک میکشیدیم ببینیم چه کار میتونیم بکنیم که توی یه مغازه سیستم میبستیم یه دفعه پول 360 جورشد 7 ماه بعدشم پول ps3 خدا رسوند و من هنوزکه هنوزه با 23 سال سن در حال بازی کردن و لذت بردن ازشم اما هیچی حال ps1 بهم نمیده
با تشکر ویژه از کسی که این تاپیک زد دمت گرم