نتایج جستجو

نمیدونم دیروز چی شد این بازی افتاد تو سرم ، یادمه زمانی RE 4 اومد من کنسول نداشتم و رو pc هم ک نیومده بود هنوز دیگه cold fear رو دیدم ، خداییش چ بازی توپی بود و کلی ب من چسبید اون زمان خصوصا اینکه توی بازی مث re4 از لیزر برای نشونه روی تفنگ استفاده شده بود . پ.ن : کاری ب متای بازی ندارم ولی...

ی سوالی این تلفظش بِچ خونده میشه یا بَچ ؟همیشه تو ذهنم سوالش میاد وقتی پستات رو میخونم :دی

در مورد اینکه میگین تو سن بالا حس بازی کردن نیست بنظرم طبیعیه ، منم قدیما مدرسه میرفتم از ساعت 1 ظهر تا 7 8 شب مینشستم بازی میکردم بدون خستگی اونم رو صندلی شخمی پلاستیکی ، تازه هر بازی گیرم میومد هم بازی میکردم از متا 50 بگیر تا 90 کلا برام مهم نبود فقط میخواستم بازی کنم ولی الان واقعا حال بازی...

ی خاطره دعوا یادم اومد تو راهنمایی ، یادمه سوم راهنمایی بودم سر کلاس دینی یکی از بچه ها پشت سرم نشسته بود کیفش رو آویزون کرده بود ب پشت صندلی من ، بعد یهو من ناخواسته تکون خوردم و کیف این افتاد و من بهش گفتم ببخشی حواسم نبود یهو اینم نه گذاشت و نه برداشت فحش مادری داد بعد من ی لحظه خون ب مغزم...

والا من هم معلم و ناظم زن داشتم هم مرد ، از جفتشونم کتک خوردم و حرف شنیدم ، الانم ک فک میکنم میکنم همشون با ی ذهنیت بد تو خاطرم موندن ، اونقدری ک معلم زن سال چهارم دبستانمون منو تحقیر و دعوا کرد کل معلمای مرد اینکارو نکردن، کلا زنه با من پدر کشتگی داشت و خیلی دلم میخواد یبار ببینمش بگم خداوکیلی...

تازه این خانم ملکی "خوبشون" بود :دی سال اول دبستان ک بودم ی خانم معلمی تو مدرسه بود ب اسم خانم غفاری و معلم کلاس چهارم و پنجمی ها بود ، ما سر کلاس نشسته بودیم صدای جیغای اینو میشنیدیم ک هی میگفت "کثافت آشغال" ، ی خانم معلم دیگه ای بود فامیلش رو نمیدونستم فقط این تو سرویس من بود بعد ی روز این...

کلا زمان ما یجوری بود ک اگه از مدرسه زنگ میزدن میگفتن تو کیف بچه‌تون نیم کیلو کوکایین و یدونه کٌلت و 3 تا کاتانا و یدونه آر پی جی پیدا کردیم پدر و مادر دیگه فک نمیکردن ک اصلا کاتانا و کوکایین چیه یا اصلا بچه من کلت و آر پی جی از کجا آورده؟! فقط میومدن تو مدرسه با حس شرمندگی جلو ناظم ک ببخشید بچه...

کلا مدرسه همیشه بگ.ایی بود ، خصوصا اون زمان ک بچه ها رو کلی میزدن ، برا من بیدار شدن و رفتن مدرسه ی کابوس بود و تو دبستان همیشه دعوا داشتم هر وقت مادرم از خواب بیدارم میکرد کلی ب مدیرمون فحش میدادم میگفتم خداکنه امریکا ب ایران حمله کنه و اولین موشکش بخوره تو مدرسه ما و همین رو مادرم ب همه گفته...

منم همینجوری هستم آخرین باری ک کنسول رو روشن کردم دوستم میخواست ps5 بخره و اومد کنسول و بازیا رو دید ک بخره ولی خودم اخرین بار ک بازی کردم همون زمان رگناروک بود ک تمومش کردم و دیگه حس بازی نیست وقتشم ندارم تا شب سر کارم و بعدشم دیگه خستم و جونی برام نمیمونه روز جمعه هم تا ساعت 12 1 ظهر خوابم ،...

یادش بخیر خاطره ای ک از تلو دارم اومدن نتایج کنکور هستش :D قشنگ یادمه ماه رمضون بود و ساعت 3 صبح و شب های احیا، من نشسته بودم داشتم تلو میزدم و همون مرحله بودم ک تازه تیرکمون بهمون میداد بازی ، خلاصه مامانم از مراسم احیا اومد گفت برو نتایج کنکور رو بیار ببینم چکار کردی، منم رفتم نتایج رو اوردم و...

البته من این حس وابستگی ب گیم رو از زمان دبیرستان ب بعد از دست دادم ولی اخرین بار ک این حس برگشت بهم ، زمانی بود ک بلادبورن بازی میکردم صبحا دقیقا همین حس شما رو داشتم و عصر ک میرسیدم خونه سریع ناهار میخوردم و مینشستم پای بازی تا ساعت 6 7 شب :D

دقیقا مشکل همینه ، همشون فک میکنن بازی کردن کار بچه ها هستش و اصلا تخصصی توی این زمینه ندارن :دی اون قسمت اخر رو کلا ب شوخی گفتم، شرایط هر کسی فرق داره از هر نظر، من فقط نظر خودم رو گفتم :دی

من متاهل نیستم ولی تو هر رابطه ای بودم بازی میکردم و طرف های مقابلم هم اکثرا نظر مساعدی در مورد بازی نداشتن ولی من کار خودمو میکردم :دی بنظر من ادم باید همون اول کار تکلیف رو یسره کنه و بگه میخواد بازی کنه،این پنهون کاریا منو یاد دوران تینیجری میندازه ک یسری کار ها رو پنهونی ادم میکنه ک طرف...

"سیس" یعنی همون فاز ، لفظ، تریپ... خودمون میشه :D ----------------------------------------------------------------------- در مورد اینکه میگن گیمر جماعت عمرش رو تلف میکنه و وقتش رو هدر میده من نظرم اینه،کلا اصلی ترین موضوع اینه هر کسی بهتر از بقیه میدونه ک زمان و وقتش رو چجوری باید بگذرونه، پس...

الان گفتی یادم اومد یکی از آرزو های اون زمان برا ما این بود ک بتونیم توی مورتال کمبت فیتالیتی بزنیم :دی اخرش هم نتونستیم بزنیم ، تازه کمبو ها و اسپشیال موو ها (اون زمان بهشون میگفتیم جادو :دی ) همه رو خودمون کشف میکردیم و تو ی دفترچه داشتیم مینوشیتم :دی ما اون زمان با پسر عمه هام همش بازی...

من چند سالی هست ک نمیتونم از فکر گذشته برم بیرون و همش اون خطرات تو ذهنمه همین عصری ک رفتم این عکسا رو بگیرم کلی دلم گرفت... اوه تازه من بیشتر بازیام پرپر شدن رفت و کلی اسم سوژه براشون گذاشته بودیم با پسر عمه‌‌هام :دی اولین بار من بتمن رو با سگا شناختم بهش میگفتم خفاشو (این «و» اخرش بخاطر لهجه...

سلام امروز بعد از چند وقت بالاخره رفتم بالا و یسری نوستالژی اوردن براتون :دی این اولین کنسولی هست ک خریدم ، برا من بهترین کنسول دنیاست هنوز ، لذتی ک یک ساعت بازی کردن باهاش بهم دست میداد با ۱۰۰ ساعت ps5 بازی کردن هم قابل مقایسه نیست :دی اینا هم اخرین بازمانده ها هستن از بازیام ، حتی خودمم...

هویییییییییییییینگ مشین گان :D فک کنم منظورش میشد having machin gun :دی

این پست رو توی تاپیک یادش بخیر گذاشتم گفتم اینجا هم خوبه بذارم خاطرات زنده بشه :دی...

من الان حضور ذهن ندارم ولی هر بازی نوستالژی ک قدیم کلی باهاش حال میکردم و میاد تو ذهنم و میرم متاش رو نگاه میکنم میبینم واقعا تر زده :دی خداییش قدیما با همه چی حال میکردیم :دی