PlayStation God of War Ragnarok

سازنده
Santa Monica Studio
تاریخ انتشار
November 9, 2022 (۱۸ آبان 1401)
ناشر
Sony Interactive Entertainment
پلتفرم‌ها
  1. PlayStation 4
  2. PlayStation 5
God of War Ragnarok
IMG_20210911_212633_copy_600x200.jpg
Biography
Ragnarök
e17dd58892e48fd104c3203eb2ccd3e8-724x1024.jpg


موج اول
شروع آخرالزمان از جنگ‌های خونین در میدگارد و از بین انسان‌ها راه می‌افتد، برادران به جان هم افتاده و یکدیگر را به قتل می‌رسانند و جرم و جنایت در میدگارد بیداد می‌کند.
سپس زمستان سخت (Fimbulvetr ) از راه می‌رسد که به مدت سه سال با خود سرمای شدید و تاریکی به همراه می‌آورد
زمین سراسر از یخی ضخیم پوشیده شده و انسان‌ها در سرما و گرسنگی تمام امید و ایمانشان را از دست می‌دهند.

موج دوم
اسکال (Sköll) و هاتی (Hati – گرگ‌هایی که به دنبال ارابه‌های خورشید و ماه می‌کردند) بالاخره موفق می‌شوند هر کدام طعمه خود را شکار کنند
اسکال خورشید را به دندان گرفته و خون از آن به زمین جاری می‌شود و هاتی ماه را بلعیده و ستارگان نیز آسمان را ترک می‌کنند و تاریکی مطلق همه جا را فرا می‌گیرد.

موج آخر
زمین شروع به لرزیدن می‌کند و فنریر که توسط خدایان در غل و زنجیر بود، آزاد می‌شود تا از خدایانی که او را اسیر کرده بودند انتقام بگیرد.


+ نگهبان خدایان (Heimdall) در شاخ خود دمیده و تمام خدایان به همراه وایکینگ‌هایی که با شرافت جنگیده و مرده بودند و در والهالا درکنار خدایان مستقر بودند، خود را برای نبردی بزرگ آماده می‌کنند.
+ ایگدراسیل (Yggdrasil) که 9 سرزمین بر روی شاخه و ریشه‌های آن شکل گرفته بودند، به لزره درمیاید. زمین میلرزد، دریا شروع به جوشیدن می‌کند و ماری عظیم‌الجثه از اعماق آن بیرون می‌آید که زهر از دهانش بر زمین می‌ریزد، این مار کسی نیست جز یورمنگاند
+ آسمان شکافته شده و از سرزمین موسپل‌هیم (Muspelheim– قلمروی آتش) غول‌های آتشین به رهبری سورت به میدان نبرد وارد می‌شوند
+ هِل، دختر لوکی که نیمه زنده-نیمه مرده است نیز از نیفل‌هیم (Niflheim – قلمروی یخ) خارج شده و به همراه اژدهای خود نیتاگ (Nithog) بر فراز میدان نبرد پرواز می‌کند تا اجساد مردگان را برای خوردن ببرد.
Hróðvitnir
IMG_20220708_101623_402.jpg

فنریر (Fenrir) که همچنین با نام هوویتنیر شناخته میشه شخصیتی مهم در اسطوره‌شناسی نورسه
گرگی غول‌پیکره که به عنوان یکی از بزرگترین دشمنان آسیر تلقی میشه
او اولین بچه-گرگ از سه فرزند لوکی و یک یوتون مونث به نام انگربودا ست
سرنوشتش در زمان راگناروک به مبارزه و کشتن اودین گره خورده، و اینکه پدر اسکول و هاتی ست
فنریر به عنوان گرگی توصیف شده که روزی به اندازه‌ی یک هیولا می‌شود.
وجود او ترسی بزرگ برای خدایان و به خصوص اودین است، کسی که مرگ خود را در زمان راگناروک به واسطه‌ی آرواره‌های این هیولا پیش‌بینی می‌کند
یکی از دلایل مهم اقدامات اودین برای جلوگیری از راگناروک به خاطر ترس از فنریر ست

جنسیت: مذکر
نژادها: غول-گرگ
وضعیت: زنده
مکان: آسگارد
خانواده:
هِل(خواهر)
یورمونگاند(برادر)
اسکول و هاتی(پسران)
انگربودا(مادر)
لوکی ( پدر )
فی(مادر بزرگ)
برگلمیر(جد مادری)
کریتوس(پدر بزرگ؟!)

اگرچه او دیده نشده و به واسطه‌ی یکی از نام‌های کمتر شناخته شده‌اش نام برده می‌شود، اما فنیر در دو تا از اظهار نظرهای میمیر مورد اشاره قرار گرفته!
اولین اشاره مربوط به یکی از داستان‌های میمیر بر روی قایقه که از فنریر به عنوان «کینه‌جوی بزرگ خدایان آسیر» یاد می‌شه و داستانی از او و فرزندانش اسکول و هاتی نقل میشه
میمیر باری دیگر هنگام ترک کردن کونوسگارد به طور خلاصه اشاره‌ای به فنیر می‌کنن و این که چطور بروک و سیندری زنجیری غیرقابل شکست را تنها با استفاده از «یک جای پای گربه» و «آب دهان پرنده» ساختن
Thamur
20220602_213349.jpg

تامور قبل از مرگش تصمیم داشت دیواری به دور سرزمین غول ها یا همون یوتنهایم بسازه تا از مردمش در برابر ثور محافظت کنه
چون ساخت دیوار به تنهایی واسش سخت و زمان‌گیر بود، از پسرش Hrimthur برای ساخت دیوار کمک خواست اما پسرش بهش کمک نکرد!
بعد از مخالفت Hrimthur با پدرش، تامور پسرش رو میزنه و همین امر باعث میشه Hrimthur هز دست پدر فرار کنه
تامور که احساس خوبی نداشته به دنبال پسر میره ولی در میدگارد گم میشه
فریادهای تامور توجه ی ثور رو به خودش جلب میکنه و این دو باهم درگیر میشن و درنهایت تامور حین درگیری بر روی ابزار سنگ تراشی خودش میفته و دار فانی رو وداع میگه:D

تامور یک غول یخی بود و برای همین بعد از مرگش و سقوط بدنش بر روی زمین بخش بزرگی از سرزمین پوشیده از یخ شد و فقط ثور از این سرما نجات پیدا کرد

gow2-900x506_copy_450x253.jpg



با اینکه کشته شدن Thamur در نبرد با ثور کاملا اتفاقی رخ داد اما ثور اعتبار کشتن این غول رو برای خودش می‌دونست و ادعا می‌کرد که خودش انجام داده!
پ.ن: اگر در خاطرتون باقی مانده باشه، آخرین نبرد ما با بالدور دقیقا در محل کشته شدن تامور اتفاق افتاد، و برای لحظاتی فریا برای اینکه ما بالدور رو خاکشیر نکنیم، برای کمک به پسرشو با جادوی خودش ایشونو زنده کرد!
تیر (به نروژی باستان: Týr)

Tyr.jpg
تیر (فرزند اودین، برادر ناتنی ثور و بالدر) خدای جنگ نورس ، خدایی که برای صلح جنگید و به قهرمان بودن و قانونمند بودن شهرت داشت.
با قدرت و علمش جلوی جنگ ها را می گرفت ، نه اینکه شروعشون کنه!
تیر با کمک غول ها و تمام نژاد ها معبدش را ساخت تا با استفاده از آن به هر ٩ قلمروی ایگدراسیل سفر کند و آرامش را توی همه ی آنها برقرار کند.
تیر خدایی بود که انتخاب کرد به دیگران خدمت کند تا خودش
تیر معتقد بود که عقل، کلید جلوگیری از جنگ و هرج و مرج عه ، نه زور!
همچنین او می دانست که با بازدید از فرهنگ های مختلف به بینشی میرسه که هرگز با یکجا نشینی بهش نمیرسه. در حالی که اودین علم زیادش رو مبتکرانه مخفی می کنه ، تیر با دست و دل بازی علم و خردش رو در اختیار بقیه میزاره.
به همین دلیل ، انسان ها تیر رو تحسین می کردند و عشق شان را بهش با آوردن هدایا از سراسر دنیا نشون می دادند.


آخرین اطلاعات:

▪️تاریخ عرضه ی بازی برابر با 18 آبان 1401
▪️بازی به صورت انحصاری برای PS5/PS4 منتشر میشود
▪️در صورتی که نسخه ی PS4 بازی را‌ خریداری کنید، برای دریافت نسخه ی PS5 بازی ( Free Upgrade ) باید مبلغ 10$ را پرداخت کنید
این هزینه شامل نسخه ی Standard Edition بوده و در ادیشن های دیگر شما قابلیت استفاده ی بازی بروی هر دو پلتفرم کنسولی PS4 و PS5 را خواهید داشت



* آقای اریک ویلیامز کارگردان نسخه ی GOW Ragnarok می باشند
* ثور و فریا دو آنتاگونیست اصلی هستند
* هر 9 قلمرو قابل بازی می باشند
* عنوان GOW Ragnarok به مانند نسخه ی 2018 بر اساس فناوری One Shot Shooting ساخته خواهد شد، این بدان معناست که Shooting Camera از ابتدا تا انتهای بازی متوقف نمی شود
* طبق گفته ی اریک ویلیامز کارگردان نسخه جدید GOW، بازی GOW Ragnarok پایانی برای حماسه اساطیر نورس خواهد بود!
* ضمنا کراس جن بودن این بازی نیز به صورت رسمی تایید گردید

IMG_20220706_230109_242.jpg
♤♤♤♤♤♤
GOW Ragnarok Characters

IMG_20210912_014927_650.jpg IMG_20210912_014925_625.jpg
IMG_20210912_014924_145.jpg IMG_20210912_014921_368.jpg
IMG_20210912_014919_967.jpg IMG_20210912_014918_785.jpg
IMG_20210912_014916_890.jpg IMG_20210912_014914_579.jpg
IMG_20210912_014913_027.jpg IMG_20210912_014910_929.jpg

▪︎¤¤▪︎¤¤▪︎¤¤▪︎


☆☆☆☆☆☆☆☆

Screenshot_20210912-013302_Samsung Internet_copy_432x242.jpg
God of War: Ragnarok -Official Gameplay Trailer | PS showcas 2021
YouTube

☆☆☆☆☆☆☆☆
178672
🔹️🔹️🔹️
🔥تریلر رونمایی از تاریخ انتشار بازی🔥
 
آخرین ویرایش:

Dinosaur

Loyal Member
Sep 29, 2005
17,006
نام
آریا
خب منم بالاخره بعد از قرن‌ها God of War Ragnarok رو تموم کردم! :D علت اینکه انقدر دیر سراغش رفتم هم این بود که زمان عرضه بازی، PS5 نداشتم و دلم نمی‌اومد 30fps روی PS4 بازی کنم. بعدش هم که PS5 گرفتم، انقدر بازی از قبل مونده بود که فرصت استراحت نداشتم و گذاشتم یه ذره سرم خالی باشه، تا هفته‌های اخیر که دیگه Valhalla از راه رسید و گفتم وقتشه که بازی کنم.
در مجموع خیلی لذت بردم از بازی و از اکثر جهات چیز درجه یکی بود. گیم‌پلی جزو بهترین‌های این سبک، با بهبودهایی نسبت به نسخه قبل و تنوع بالا توی قابلیت‌های سلاح و زره و قدرت‌ها و... بخش‌های مربوط به اتریوس رو هم برخلاف یه عده دوست داشتم و به نظرم این حس سریع‌تر بودنش نسبت به کریتوس و استفاده از تیرکمون، تنوع خوبی به بازی داده بود. البته بعضی جاهاش یه ذره کُند می‌شد که برای روایت داستان لازم بود، ولی در مجموع خوب بود. همین‌طور نیزه که با اینکه زیاد اهل این اسلحه توی بازی‌ها نیستم و اینجا هم اولش خوشم نیومد، به تدریج عاشقش شدم و خیلی حس خوبی می‌داد :D
نوع گشت و گذار توی محیط‌ها هم بهتر از قبل شده بود و تنوع بالای دنیاهای بازی و حس و حال زنده‌ای که به لطف جک جونورهای ریز و درشت داشتن و همین‌طور تنوع دشمنان، باعث می‌شد خیلی لذت ببرم. مأموریت‌های فرعی هم خیلی خوب بودن و حتی جمع کردن آیتم‌های مختلف هم لذت‌بخش بود و به جز چند مورد خاص که مجبور شدم یه مسیر زیادی رو تکرار کنم و دوست داشتم پرتال‌های بیشتری سر راه باشه، اکثرشون رو بدون خستگی جمع و جور کردم.
گرافیک شاید از نظر فنی در بهترین حالت نباشه، ولی در حد خیلی خوبیه و از نظر هنری و استفاده مناسب از نورپردازی هم به قدری فوق‌العاده هست که ضعف‌های دو نسلی بودنش رو پوشش می‌ده و نتیجه نهایی یکی از زیباترین بازی‌های این سال‌هاست. صداپیشگی‌ها در بهترین حالت ممکن، از شخصیت‌های مثبت تا منفی و از اصلی تا فرعی. موسیقی‌ها هم که بنیان‌فکن، از تم اصلی که حالت‌های مختلفی داره و جاهایی که صدای اون خانومه هم اضافه می‌شه، اشک آدم درمیاد تا موارد دیگه و گل سرسبدش اون آهنگی که توی صحنه مواجه شدن با Nornها و ابتدای رگناروک پخش می‌شه.




این وسط یه بخش بود که نسبت بهش انتقاد دارم، اون هم داستان هست. شاید اگه دوران God of Warهای قدیم بود، زیاد مشکلی نداشتم چون داستان اون بازی‌ها «از دید من» چیز خیلی بنیان‌فکن و عجیب و غریبی نبود و بیشتر تمرکزش روی این بود که یکی یکی بریم خداها رو بکشیم و تمام! خود کریتوس شخصیت جالبی داشت، ولی بقیه اکثراً در حد کیسه بوکس‌هایی بودن که باید می‌ترکیدن و می‌رفتن کنار تا نوبت به نفر بعدی برسه.
یعنی مثلاً الآن وقتی به شخصیت‌پردازی خداهایی مثل پوسایدون یا هیدس فکر می‌کنم، هیچی یادم نمیاد به جز باس فایت‌های به شدت خفن که اون هم ربطی به شخصیت‌پردازی نداره. یا هرکول که دو دقیقه از راه اومد و شهید شد و رفت! اون هم باس فایت محشری بود، ولی از نظر شخصیت‌پردازی در حد کاراکترهای درجه ۵ فیلم اخراجی‌ها هم نبود و انگار توی فیلمنامه (بازینامه؟) اصلاً داستانی براش تعریف نشده بود و مثلاً نوشته بودن «هم اینک هرکول از راه می‌رسد و دو خط دیالوگ می‌گوید و توسط کریتوس کشته می‌شود!» :D
ولی نسخه ۲۰۱۸ شخصیتی مثل میمیر رو داشت که غوغا بود!‌ یا فریا، اتریوس، بالدور و البته خود کریتوس که «باز از دید من» خیلی جالب‌تر از قبل شده بود و برای همین انتظارم از این نسخه هم خیلی زیاد بود.
کم و بیش داستان بازی رو توی ۲/۳ ابتدایی دوست داشتم. با اینکه بعضی جاها از سرعت می‌افتاد و کُند می‌شد، ولی در مجموع جالب بود و شخصیت‌های جدیدی که معرفی می‌شدن هم تا یه جایی خوب بودن و از نحوه طراحی و صداپیشگی تا شخصیت‌پردازی، امیدوارم کرده بودن که با یه داستان محشر و درجه یک طرف هستیم. ولی از یه جایی به بعد ول شد! یعنی یه جوری شد که انگار تیم سازنده عجله داشته و گفتن سریع یه سری چیز پشت سر هم درست کنیم و تموم بشه بره! :D
یه طومار از خوبی‌ها و بدی‌های داستان نوشتم که توی اسپویلر می‌ذارم.

بیشتر از هر چیزی با هول هولکی شدن بخش‌های پایانی بازی مشکل داشتم. این قضیه تقریباً از اون بخش Surtr شروع شد که یه حالت غیرمنطقی توی شخصیت‌پردازی ایشون دیده می‌شد و یه دفعه در عرض دو ثانیه از «حال و حوصله این کارها رو ندارم و برین گم شین.» تبدیل شد به «حاجی بزن بریم آخرالزمان رو ردیفش کنیم!» :D (می‌دونم که بعد از دیدن بلیدهای کریتوس فهمید که یه راهی وجود داره و نظرش عوض شد، ولی خیلی سریع و آبکی این اتفاق افتاد!)
بعدش رسیدیم به رگناروک که اولش فوق‌العاده بود و حس حماسی و خفنی داشت، با چشم‌اندازی که از حمله نیروهای مختلف دیده می‌شد و موسیقی درجه یک و... ولی اونجایی که یه دفعه سیف از راه رسید، یه شوک عجیبی بهم وارد شد و رفتم توی کما! :D سیف یهو از پشت دیوار اومد بیرون و در حالی که سینی آش نذری دستش بود، گفت «خبه خبه! دختر و پسر نامحرم همین‌طور دارین دور از چشم بقیه صحبت می‌کنین! پسرم، اتریوس جان بیا این آش رو بخور و قوت بگیر برای مبارزه نهایی! :x»
یعنی رسماً شخصیت‌پردازی بانو به فنا رفت و از کسی که حالش از اتریوس به هم می‌خورد (به هر حال حق هم داشت)، تبدیل شد به مدافع راه حق! وضعیت یه جوری بود که مطمئن بودم این یه نقشه از طرف اودین هست که می‌خواد اتریوس رو بکشونه سمت خودش و از ماسک استفاده کنه، ولی زهی خیال باطل! :-"
یا شخصیت تور، چقدر پتانسیلش بدجور هدر رفت... از طراحی محشرش تا صدای خفنش و بخش‌هایی که با اتریوس بود و جاهایی که مست کرده بود و...، به شدت برام لذت‌بخش بود و یه حسی برام داشت که فکر می‌کردم به تدریج تبدیل می‌شه به یکی از جالب‌ترین شخصیت‌های این سال‌ها، ولی آخرش خیلی سریع تسلیم نصیحت‌های کریتوس شد و بعد هم یه دفعه منهدم شد رفت.

b03a07_24God-of-War-Ragnarök-20240105174752.jpg


از اون بدتر، اودین که انتظار داشتم خیلی چیز مخوف‌تری باشه، نه یه باس ساده که به عنوان یه پیرمرد مظلوم و ستم‌دیده می‌ره توی گوی جادویی و تمام (البته از اون ماجرای توی گوی رفتن و بعد هم شهادتش توسط سیندری خوشم اومد). یعنی واقعاً توی ذوقم خورد که بعد از ده‌ها ساعت تجربه دو نسخه نورس و در حالی که باید آماده یه پایان حماسی بشیم، دو تا مبارزه آبکی داشتیم و خلاص. البته شخصیت‌پردازی اودین رو دوست داشتم و به نظرم خوب تونسته بودن یه همچین آدمی رو به نمایش بذارن، ولی از نظر گیم‌پلی به عنوان یه باس خفن که قراره لرزه بر اندام آدم بندازه، خیلی ضعف داشت. نمی‌گم باید در حد Gna سخت بود، ولی به هر حال یه فضای حماسی‌تر و متفاوت‌تری رو انتظار داشتم، یا مثلاً چشم‌بندش رو بزنه کنار و یه اشعه مخوفی از چشمش شلیک کنه! :D چمیدونم، یه چیزی که جالب باشه، نه این مدلی که در حد باس‌های متوسط بازی هم نبود.
مار گرامی هم فجیع‌ترین بخش داستان برای من بود و خیلی توی ذوقم خورد. :( یورمونگاندر جزو باحال‌ترین شخصیت‌های نسخه قبلی بود و دوست داشتم این دفعه حتی بیشتر از قبل ببینیمش و کلی عشق و حال کنیم، ولی رسماً در حد شخصیت مهمان درجه ۳ بود! فقط یکی دو صحنه اومد و رفت تا اواخر بازی که توی پس‌زمینه به شکل جالبی دیده می‌شد و منتظر بودم یه موقعیتی پیش بیاد که از نزدیک باهاش همراه بشیم، ولی یهو غیب شد و و آخرش هم دو تا دونه جمله در مورد دلایل غیب شدنش... :| می‌دونم که توی داستان اصلی رگناروک هم تقریباً همین وضعیت رو داره، ولی اینجا با یه بازی طرف هستیم که این مار بیچاره هم جزو شخصیت‌های کلیدی نسخه اول بود و حقش بود خیلی بیشتر بهش پرداخته بشه.

e4b607_24God-of-War-Ragnarök-20231221151225.jpg


یا مثلاً تیر واقعی که بنده خدا توی زندان بود. در درجه اول که به نظرم بهتر بود اصلاً تیر رو زنده نشون نمی‌دادن و اگه مُرده بود، حالت قشنگ‌تر و غم‌انگیزتری داشت، تا اینکه زنده باشه و بعدش توی لوکیشن‌های مختلف در حال مدیتیشن ببینیمش! :D ولی گذشته از زنده بودنش، بدبختی اینجاست که صحنه روبرو شدن باهاش هم خیلی بد بود! یعنی کریتوس و فریا و میمیر یه جوری رفتار کردن که انگار مثل هر روز موقع عبور از خیابون، عباس آقا قصاب سر کوچه رو دیدن، نه تیر واقعی رو! به جای اینکه کلی حیرت کنن و غافلگیر بشن و سکته کنن و...، یه وضعیتی تو این مایه‌ها بود که «داداش تا الآن اینجا بودی و ما خبر نداشتیم؟ چه جالب! خداحافظ.» :|
این Hraesvelgr رو هم دوست داشتم حضور پررنگ‌تری توی بازی داشته باشه. توی نسخه قبلی با فاصله زیاد دیدیمش و اینجا از نزدیک‌تر، ولی نه باس بود و نه اتفاق خاصی براش افتاد و فقط یه گوشه نشسته بود و به بازنشستگی فکر می‌کرد!

f80e07_24God-of-War-Ragnarök-20240101090526.jpg


یه مورد دیگه هم ناراحتم کرد که البته نمی‌شه بهش گفت مشکل داستانی. ماجرای ماسک رو دوست داشتم یه جور دیگه پیش بره و بعد از اون همه ذوق و شوق اودین بابت اینکه چه حقایقی پشت اون قضیه هست، خیلی کنجکاو بودم که بریم سراغش. ولی یه دفعه ماسک ترکید و تموم شد رفت! البته توی اون موقعیت کار اشتباهی هم از سمت اتریوس نبود و برای همین می‌گم که ایراد داستانی محسوب نمی‌شه، ولی خب برای منِ مخاطب که از بیرون دارم ماجرا رو نگاه می‌کنم و بابت نقشه‌های شوم اودین و وضعیت کریتوس و... نگران نیستم، یه بحث دیگه هست و کلی امید و آرزو داشتم که بزرگ‌ترین سورپرایز بازی رو با همین ماسک ببینیم و یه دفعه بزنه توی یه فاز ماورایی عجیبی که انتظارش رو نداشتیم و حتی آینده سری GoW رو هم تحت تأثیر قرار بده، ولی... :(
===============================
واکنش مناسب نسبت به اتفاقات آخر بازی:

862e07_24God-of-War-Ragnarök-20231229180906.jpg

----------
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو! :D
در درجه اول برخلاف بعضی دوستان، هیچ مشکلی با کریتوس نداشتم و به نظرم شخصیت‌پردازی فوق‌العاده‌ای داشت و حتی فراتر از تصورم. با توجه به چیزی که توی نسخه قبلی ازش دیده بودیم، مسیر رشد شخصیتی این آدم باید به همین جا می‌رسید و اگه برعکس این بود، یه مشکلی وجود داشت. چون کریتوس دیگه اون آدم سابق نیست و دلیلی هم نداره که باشه. اون میزان عصبانیت و خشم فجیع، علتی داشت که دیگه اون علت از بین رفته و طبیعیه که کریتوس هم آروم‌تر بشه و از گذشته هم پند بگیره و نخواد اون چرخه رو تکرار کنه.
در کل این دفعه بیشتر از همیشه بُعد انسانی کریتوس رو دیدیم و از غم و غصه‌هاش تا مهربونی‌ها و حتی لبخندش و بخشیدن بزرگ‌ترین دشمنانش، از دید من خیلی خوب روی شخصیت کریتوس نشسته بود. توی کل سری GoW، با فاصله زیاد بهترین کریتوسی بود که من دیدم و خیلی خوشحالم از این مسیری که نویسنده‌های بازی رفتن و بخش‌هایی که با اتریوس صحبت می‌کرد و همین‌طور با همسرش رو هم خیلی دوست داشتم. یکی از بهترین بخش‌های بازی هم اونجایی بود که پدر و پسر توی چادر کنار همدیگه خوابیدن و کریتوس رفت توی عالم معنا. :(

2f4607_24God-of-War-Ragnarök-20240105170202.jpg


دیالوگ‌هایی که توی زمان‌های سفر با قایق و سورتمه و... رد و بدل می‌شد هم مثل نسخه قبل عالی بود! از داستان‌های مختلف در مورد گذشته شخصیت‌ها تا بعضی از صحبت‌های خنده‌دار مثل چیستان‌های میمیر، یا اونجایی که کریتوس بعد از انجام یه مأموریت به گرگ‌ها یه چیزی تو این مایه‌ها می‌گه که «آفرین پسرهای خوب، کارِتون عالی بود.» و فریا می‌گه «خاک بر سرت! اینا دختر هستن. :|» عاشق این جور بخش‌های بازی بودم و کمک زیادی به لذت‌بخش‌تر شدن گشت و گذار توی محیط‌ها و انجام مأموریت‌های جانبی می‌کردن.
Ratatoskr عالی بود و هم خودش و هم اون شخصیت‌هایی که ازش در اومده بودن و هرکدوم یه تیپ متفاوت از مضطرب تا لات و... داشتن، خیلی صحبت‌های بامزه‌ای می‌کردن! از جمله اونجایی که از کریتوس پرسید «توی سرزمین شما چه کسی مسئول رسیدگی به این درخت هست؟» و کریتوس گفت «ما از این مسخره‌بازی‌ها نداریم و از راه زمینی و دریایی و... رفت و آمد می‌کنیم.» و اون بنده خدا هم شوکه شد! :D
مرحله مربوط به گرفتن نیزه هم خیلی خوب بود و از اولش که بحث بانو شروع شده بود و بعد رسیدیم بهش و نیزه رو گرفتیم و ماجرای براک و...، خیلی عالی کارگردانی شده بود.
یه سری از بخش‌های بازی هم غافلگیرم کرد و خیلی خوشم اومد. مثلاً پایان کار مادربزرگ انگربودا خیلی جالب بود و اصلاً انتظارش رو نداشتم. یعنی فکر می‌کردم با یه حالت کلیشه‌ای، یه دفعه مهربون می‌شه و می‌گه «نوه عزیزم! مرسی که من رو از این فلاکت نجات دادی.» ولی برعکس، آخرین تصویری که ازش دیدیم با یه حالت عصبانی و مخوفی بود و داشت فحش و لعنت می‌فرستاد به انگربودا. البته آخر بازی که با کریتوس می‌ریم توی سرزمین غول‌ها، انگربودا یه چیزی تو این مایه‌ها می‌گه که ننه بزرگم باهام بهتر شده و این حرف‌ها، ولی باز هم اون صحنه پایانی که خودمون دیدیم خیلی عالی بود.
یا شخصیت سیندری که با وجود کمک‌های زیادی که توی این دو نسخه به کریتوس و اتریوس می‌کرد، همیشه یه حالت تو سری خور و بدبختی داشت و بخش زیادی از تم کمیک ماجرا به اون برمی‌گشت، ولی تأثیری که مرگ برادرش روش گذاشت خیلی غم‌انگیز بود. اینکه راضی به بخشیدن کریتوس و اتریوس نمی‌شد و حتی توی لحظه پایانی هم که فکر می‌کردم الآن می‌ره توی آغوش کریتوس گریه می‌کنه، بدون هیچ حرفی گذاشت رفت. :( اصلاً انتظار همچین چیزی رو از این شخصیت نداشتم و خیلی خوشم اومد از این کار نویسنده‌ها.
این ایده که در تمام این مدت تیر واقعی باهامون نبود و اودین بود رو هم دوست داشتم و سکانسی که این قضیه لو می‌ره، خیلی جالب بود. واکنش‌های شخصیت‌ها نسبت به این ماجرا هم خیلی زیبا به تصویر کشیده شده بود و به جز سیندری، بقیه هم توی شوک فرو رفتن، مخصوصاً اتریوس که کلی ذوق و شوق داشت که بالاخره تونسته یه کار بزرگی انجام بده و تیر رو بیاره وسط داستان، ولی اوضاع به این شکل پیش رفته بود. صداپیشه اتریوس توی صحنه‌های بعد از اون واقعاً عالی کار کرد و خداحافظی موقت پدر و پسر از داستان اصلی و رفتن سراغ شکار برای خارج کردن اون تصویر مرگ براک، خیلی خوب از آب در اومده بود.
و یکی دیگه از بهترین بخش‌های بازی هم جناب گارم بود که هم طراحی جالبی داشت و هم جزو باس‌های خوب بازی بود. زنده شدنش خیلی باحال بود و در نهایت هم دمیده شدن روح فنریر در بدن حضرت! :D
اون بخش Nornها هم یکی دیگه از زیباترین جاهای بازی بود و حتی یکی از بهترین سکانس‌ها توی کل سری GoW برای بنده محسوب می‌شد و کارگردانی به شدت خفنی داشت، از خود صحنه و اتمسفر خاصش، تا طراحی‌شون و البته موسیقی فوق‌العاده زیبا. هوس کردم برم یه دور دیگه اون صحنه رو ببینم.
راستی شعرهای Kvasir هم عالی بودن و خیلی قشنگ به بازی‌های مختلف پلی استیشن اشاره شده بود! از The Last of Us و Horizon تا حتی اشاره به Death Stranding که مثل خود بازیش عجیب و غریب بود! :D








در مجموع بازی پُر بود از لحظات به یاد موندنی و قشنگ، حیف که اواخرش هول هولکی شد و می‌تونست بهتر از این جمع و جور بشه، ولی باز هم خیلی ازش لذت بردم.
دیگه باید برم سراغ Valhalla و ببینم چه خبره! :D از اونجایی که گیم‌پلی بازی محشره و منم از روگ‌لایک خوشم میاد، احتمالاً کلی لذت ببرم و شنیدم که چیزهای جالبی هم توی این مود وجود داره.
 

Need-More-Speed

کاربر سایت
Jul 1, 2007
4,240
نام
یونس
خب منم بالاخره بعد از قرن‌ها God of War Ragnarok رو تموم کردم! :D علت اینکه انقدر دیر سراغش رفتم هم این بود که زمان عرضه بازی، PS5 نداشتم و دلم نمی‌اومد 30fps روی PS4 بازی کنم. بعدش هم که PS5 گرفتم، انقدر بازی از قبل مونده بود که فرصت استراحت نداشتم و گذاشتم یه ذره سرم خالی باشه، تا هفته‌های اخیر که دیگه Valhalla از راه رسید و گفتم وقتشه که بازی کنم.
در مجموع خیلی لذت بردم از بازی و از اکثر جهات چیز درجه یکی بود. گیم‌پلی جزو بهترین‌های این سبک، با بهبودهایی نسبت به نسخه قبل و تنوع بالا توی قابلیت‌های سلاح و زره و قدرت‌ها و... بخش‌های مربوط به اتریوس رو هم برخلاف یه عده دوست داشتم و به نظرم این حس سریع‌تر بودنش نسبت به کریتوس و استفاده از تیرکمون، تنوع خوبی به بازی داده بود. البته بعضی جاهاش یه ذره کُند می‌شد که برای روایت داستان لازم بود، ولی در مجموع خوب بود. همین‌طور نیزه که با اینکه زیاد اهل این اسلحه توی بازی‌ها نیستم و اینجا هم اولش خوشم نیومد، به تدریج عاشقش شدم و خیلی حس خوبی می‌داد :D
نوع گشت و گذار توی محیط‌ها هم بهتر از قبل شده بود و تنوع بالای دنیاهای بازی و حس و حال زنده‌ای که به لطف جک جونورهای ریز و درشت داشتن و همین‌طور تنوع دشمنان، باعث می‌شد خیلی لذت ببرم. مأموریت‌های فرعی هم خیلی خوب بودن و حتی جمع کردن آیتم‌های مختلف هم لذت‌بخش بود و به جز چند مورد خاص که مجبور شدم یه مسیر زیادی رو تکرار کنم و دوست داشتم پرتال‌های بیشتری سر راه باشه، اکثرشون رو بدون خستگی جمع و جور کردم.
گرافیک شاید از نظر فنی در بهترین حالت نباشه، ولی در حد خیلی خوبیه و از نظر هنری و استفاده مناسب از نورپردازی هم به قدری فوق‌العاده هست که ضعف‌های دو نسلی بودنش رو پوشش می‌ده و نتیجه نهایی یکی از زیباترین بازی‌های این سال‌هاست. صداپیشگی‌ها در بهترین حالت ممکن، از شخصیت‌های مثبت تا منفی و از اصلی تا فرعی. موسیقی‌ها هم که بنیان‌فکن، از تم اصلی که حالت‌های مختلفی داره و جاهایی که صدای اون خانومه هم اضافه می‌شه، اشک آدم درمیاد تا موارد دیگه و گل سرسبدش اون آهنگی که توی صحنه مواجه شدن با Nornها و ابتدای رگناروک پخش می‌شه.




این وسط یه بخش بود که نسبت بهش انتقاد دارم، اون هم داستان هست. شاید اگه دوران God of Warهای قدیم بود، زیاد مشکلی نداشتم چون داستان اون بازی‌ها «از دید من» چیز خیلی بنیان‌فکن و عجیب و غریبی نبود و بیشتر تمرکزش روی این بود که یکی یکی بریم خداها رو بکشیم و تمام! خود کریتوس شخصیت جالبی داشت، ولی بقیه اکثراً در حد کیسه بوکس‌هایی بودن که باید می‌ترکیدن و می‌رفتن کنار تا نوبت به نفر بعدی برسه.
یعنی مثلاً الآن وقتی به شخصیت‌پردازی خداهایی مثل پوسایدون یا هیدس فکر می‌کنم، هیچی یادم نمیاد به جز باس فایت‌های به شدت خفن که اون هم ربطی به شخصیت‌پردازی نداره. یا هرکول که دو دقیقه از راه اومد و شهید شد و رفت! اون هم باس فایت محشری بود، ولی از نظر شخصیت‌پردازی در حد کاراکترهای درجه ۵ فیلم اخراجی‌ها هم نبود و انگار توی فیلمنامه (بازینامه؟) اصلاً داستانی براش تعریف نشده بود و مثلاً نوشته بودن «هم اینک هرکول از راه می‌رسد و دو خط دیالوگ می‌گوید و توسط کریتوس کشته می‌شود!» :D
ولی نسخه ۲۰۱۸ شخصیتی مثل میمیر رو داشت که غوغا بود!‌ یا فریا، اتریوس، بالدور و البته خود کریتوس که «باز از دید من» خیلی جالب‌تر از قبل شده بود و برای همین انتظارم از این نسخه هم خیلی زیاد بود.
کم و بیش داستان بازی رو توی ۲/۳ ابتدایی دوست داشتم. با اینکه بعضی جاها از سرعت می‌افتاد و کُند می‌شد، ولی در مجموع جالب بود و شخصیت‌های جدیدی که معرفی می‌شدن هم تا یه جایی خوب بودن و از نحوه طراحی و صداپیشگی تا شخصیت‌پردازی، امیدوارم کرده بودن که با یه داستان محشر و درجه یک طرف هستیم. ولی از یه جایی به بعد ول شد! یعنی یه جوری شد که انگار تیم سازنده عجله داشته و گفتن سریع یه سری چیز پشت سر هم درست کنیم و تموم بشه بره! :D
یه طومار از خوبی‌ها و بدی‌های داستان نوشتم که توی اسپویلر می‌ذارم.

بیشتر از هر چیزی با هول هولکی شدن بخش‌های پایانی بازی مشکل داشتم. این قضیه تقریباً از اون بخش Surtr شروع شد که یه حالت غیرمنطقی توی شخصیت‌پردازی ایشون دیده می‌شد و یه دفعه در عرض دو ثانیه از «حال و حوصله این کارها رو ندارم و برین گم شین.» تبدیل شد به «حاجی بزن بریم آخرالزمان رو ردیفش کنیم!» :D (می‌دونم که بعد از دیدن بلیدهای کریتوس فهمید که یه راهی وجود داره و نظرش عوض شد، ولی خیلی سریع و آبکی این اتفاق افتاد!)
بعدش رسیدیم به رگناروک که اولش فوق‌العاده بود و حس حماسی و خفنی داشت، با چشم‌اندازی که از حمله نیروهای مختلف دیده می‌شد و موسیقی درجه یک و... ولی اونجایی که یه دفعه سیف از راه رسید، یه شوک عجیبی بهم وارد شد و رفتم توی کما! :D سیف یهو از پشت دیوار اومد بیرون و در حالی که سینی آش نذری دستش بود، گفت «خبه خبه! دختر و پسر نامحرم همین‌طور دارین دور از چشم بقیه صحبت می‌کنین! پسرم، اتریوس جان بیا این آش رو بخور و قوت بگیر برای مبارزه نهایی! :x»
یعنی رسماً شخصیت‌پردازی بانو به فنا رفت و از کسی که حالش از اتریوس به هم می‌خورد (به هر حال حق هم داشت)، تبدیل شد به مدافع راه حق! وضعیت یه جوری بود که مطمئن بودم این یه نقشه از طرف اودین هست که می‌خواد اتریوس رو بکشونه سمت خودش و از ماسک استفاده کنه، ولی زهی خیال باطل! :-"
یا شخصیت تور، چقدر پتانسیلش بدجور هدر رفت... از طراحی محشرش تا صدای خفنش و بخش‌هایی که با اتریوس بود و جاهایی که مست کرده بود و...، به شدت برام لذت‌بخش بود و یه حسی برام داشت که فکر می‌کردم به تدریج تبدیل می‌شه به یکی از جالب‌ترین شخصیت‌های این سال‌ها، ولی آخرش خیلی سریع تسلیم نصیحت‌های کریتوس شد و بعد هم یه دفعه منهدم شد رفت.

b03a07_24God-of-War-Ragnarök-20240105174752.jpg


از اون بدتر، اودین که انتظار داشتم خیلی چیز مخوف‌تری باشه، نه یه باس ساده که به عنوان یه پیرمرد مظلوم و ستم‌دیده می‌ره توی گوی جادویی و تمام (البته از اون ماجرای توی گوی رفتن و بعد هم شهادتش توسط سیندری خوشم اومد). یعنی واقعاً توی ذوقم خورد که بعد از ده‌ها ساعت تجربه دو نسخه نورس و در حالی که باید آماده یه پایان حماسی بشیم، دو تا مبارزه آبکی داشتیم و خلاص. البته شخصیت‌پردازی اودین رو دوست داشتم و به نظرم خوب تونسته بودن یه همچین آدمی رو به نمایش بذارن، ولی از نظر گیم‌پلی به عنوان یه باس خفن که قراره لرزه بر اندام آدم بندازه، خیلی ضعف داشت. نمی‌گم باید در حد Gna سخت بود، ولی به هر حال یه فضای حماسی‌تر و متفاوت‌تری رو انتظار داشتم، یا مثلاً چشم‌بندش رو بزنه کنار و یه اشعه مخوفی از چشمش شلیک کنه! :D چمیدونم، یه چیزی که جالب باشه، نه این مدلی که در حد باس‌های متوسط بازی هم نبود.
مار گرامی هم فجیع‌ترین بخش داستان برای من بود و خیلی توی ذوقم خورد. :( یورمونگاندر جزو باحال‌ترین شخصیت‌های نسخه قبلی بود و دوست داشتم این دفعه حتی بیشتر از قبل ببینیمش و کلی عشق و حال کنیم، ولی رسماً در حد شخصیت مهمان درجه ۳ بود! فقط یکی دو صحنه اومد و رفت تا اواخر بازی که توی پس‌زمینه به شکل جالبی دیده می‌شد و منتظر بودم یه موقعیتی پیش بیاد که از نزدیک باهاش همراه بشیم، ولی یهو غیب شد و و آخرش هم دو تا دونه جمله در مورد دلایل غیب شدنش... :| می‌دونم که توی داستان اصلی رگناروک هم تقریباً همین وضعیت رو داره، ولی اینجا با یه بازی طرف هستیم که این مار بیچاره هم جزو شخصیت‌های کلیدی نسخه اول بود و حقش بود خیلی بیشتر بهش پرداخته بشه.

e4b607_24God-of-War-Ragnarök-20231221151225.jpg


یا مثلاً تیر واقعی که بنده خدا توی زندان بود. در درجه اول که به نظرم بهتر بود اصلاً تیر رو زنده نشون نمی‌دادن و اگه مُرده بود، حالت قشنگ‌تر و غم‌انگیزتری داشت، تا اینکه زنده باشه و بعدش توی لوکیشن‌های مختلف در حال مدیتیشن ببینیمش! :D ولی گذشته از زنده بودنش، بدبختی اینجاست که صحنه روبرو شدن باهاش هم خیلی بد بود! یعنی کریتوس و فریا و میمیر یه جوری رفتار کردن که انگار مثل هر روز موقع عبور از خیابون، عباس آقا قصاب سر کوچه رو دیدن، نه تیر واقعی رو! به جای اینکه کلی حیرت کنن و غافلگیر بشن و سکته کنن و...، یه وضعیتی تو این مایه‌ها بود که «داداش تا الآن اینجا بودی و ما خبر نداشتیم؟ چه جالب! خداحافظ.» :|
این Hraesvelgr رو هم دوست داشتم حضور پررنگ‌تری توی بازی داشته باشه. توی نسخه قبلی با فاصله زیاد دیدیمش و اینجا از نزدیک‌تر، ولی نه باس بود و نه اتفاق خاصی براش افتاد و فقط یه گوشه نشسته بود و به بازنشستگی فکر می‌کرد!

f80e07_24God-of-War-Ragnarök-20240101090526.jpg


یه مورد دیگه هم ناراحتم کرد که البته نمی‌شه بهش گفت مشکل داستانی. ماجرای ماسک رو دوست داشتم یه جور دیگه پیش بره و بعد از اون همه ذوق و شوق اودین بابت اینکه چه حقایقی پشت اون قضیه هست، خیلی کنجکاو بودم که بریم سراغش. ولی یه دفعه ماسک ترکید و تموم شد رفت! البته توی اون موقعیت کار اشتباهی هم از سمت اتریوس نبود و برای همین می‌گم که ایراد داستانی محسوب نمی‌شه، ولی خب برای منِ مخاطب که از بیرون دارم ماجرا رو نگاه می‌کنم و بابت نقشه‌های شوم اودین و وضعیت کریتوس و... نگران نیستم، یه بحث دیگه هست و کلی امید و آرزو داشتم که بزرگ‌ترین سورپرایز بازی رو با همین ماسک ببینیم و یه دفعه بزنه توی یه فاز ماورایی عجیبی که انتظارش رو نداشتیم و حتی آینده سری GoW رو هم تحت تأثیر قرار بده، ولی... :(
===============================
واکنش مناسب نسبت به اتفاقات آخر بازی:

862e07_24God-of-War-Ragnarök-20231229180906.jpg

----------
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو! :D
در درجه اول برخلاف بعضی دوستان، هیچ مشکلی با کریتوس نداشتم و به نظرم شخصیت‌پردازی فوق‌العاده‌ای داشت و حتی فراتر از تصورم. با توجه به چیزی که توی نسخه قبلی ازش دیده بودیم، مسیر رشد شخصیتی این آدم باید به همین جا می‌رسید و اگه برعکس این بود، یه مشکلی وجود داشت. چون کریتوس دیگه اون آدم سابق نیست و دلیلی هم نداره که باشه. اون میزان عصبانیت و خشم فجیع، علتی داشت که دیگه اون علت از بین رفته و طبیعیه که کریتوس هم آروم‌تر بشه و از گذشته هم پند بگیره و نخواد اون چرخه رو تکرار کنه.
در کل این دفعه بیشتر از همیشه بُعد انسانی کریتوس رو دیدیم و از غم و غصه‌هاش تا مهربونی‌ها و حتی لبخندش و بخشیدن بزرگ‌ترین دشمنانش، از دید من خیلی خوب روی شخصیت کریتوس نشسته بود. توی کل سری GoW، با فاصله زیاد بهترین کریتوسی بود که من دیدم و خیلی خوشحالم از این مسیری که نویسنده‌های بازی رفتن و بخش‌هایی که با اتریوس صحبت می‌کرد و همین‌طور با همسرش رو هم خیلی دوست داشتم. یکی از بهترین بخش‌های بازی هم اونجایی بود که پدر و پسر توی چادر کنار همدیگه خوابیدن و کریتوس رفت توی عالم معنا. :(

2f4607_24God-of-War-Ragnarök-20240105170202.jpg


دیالوگ‌هایی که توی زمان‌های سفر با قایق و سورتمه و... رد و بدل می‌شد هم مثل نسخه قبل عالی بود! از داستان‌های مختلف در مورد گذشته شخصیت‌ها تا بعضی از صحبت‌های خنده‌دار مثل چیستان‌های میمیر، یا اونجایی که کریتوس بعد از انجام یه مأموریت به گرگ‌ها یه چیزی تو این مایه‌ها می‌گه که «آفرین پسرهای خوب، کارِتون عالی بود.» و فریا می‌گه «خاک بر سرت! اینا دختر هستن. :|» عاشق این جور بخش‌های بازی بودم و کمک زیادی به لذت‌بخش‌تر شدن گشت و گذار توی محیط‌ها و انجام مأموریت‌های جانبی می‌کردن.
Ratatoskr عالی بود و هم خودش و هم اون شخصیت‌هایی که ازش در اومده بودن و هرکدوم یه تیپ متفاوت از مضطرب تا لات و... داشتن، خیلی صحبت‌های بامزه‌ای می‌کردن! از جمله اونجایی که از کریتوس پرسید «توی سرزمین شما چه کسی مسئول رسیدگی به این درخت هست؟» و کریتوس گفت «ما از این مسخره‌بازی‌ها نداریم و از راه زمینی و دریایی و... رفت و آمد می‌کنیم.» و اون بنده خدا هم شوکه شد! :D
مرحله مربوط به گرفتن نیزه هم خیلی خوب بود و از اولش که بحث بانو شروع شده بود و بعد رسیدیم بهش و نیزه رو گرفتیم و ماجرای براک و...، خیلی عالی کارگردانی شده بود.
یه سری از بخش‌های بازی هم غافلگیرم کرد و خیلی خوشم اومد. مثلاً پایان کار مادربزرگ انگربودا خیلی جالب بود و اصلاً انتظارش رو نداشتم. یعنی فکر می‌کردم با یه حالت کلیشه‌ای، یه دفعه مهربون می‌شه و می‌گه «نوه عزیزم! مرسی که من رو از این فلاکت نجات دادی.» ولی برعکس، آخرین تصویری که ازش دیدیم با یه حالت عصبانی و مخوفی بود و داشت فحش و لعنت می‌فرستاد به انگربودا. البته آخر بازی که با کریتوس می‌ریم توی سرزمین غول‌ها، انگربودا یه چیزی تو این مایه‌ها می‌گه که ننه بزرگم باهام بهتر شده و این حرف‌ها، ولی باز هم اون صحنه پایانی که خودمون دیدیم خیلی عالی بود.
یا شخصیت سیندری که با وجود کمک‌های زیادی که توی این دو نسخه به کریتوس و اتریوس می‌کرد، همیشه یه حالت تو سری خور و بدبختی داشت و بخش زیادی از تم کمیک ماجرا به اون برمی‌گشت، ولی تأثیری که مرگ برادرش روش گذاشت خیلی غم‌انگیز بود. اینکه راضی به بخشیدن کریتوس و اتریوس نمی‌شد و حتی توی لحظه پایانی هم که فکر می‌کردم الآن می‌ره توی آغوش کریتوس گریه می‌کنه، بدون هیچ حرفی گذاشت رفت. :( اصلاً انتظار همچین چیزی رو از این شخصیت نداشتم و خیلی خوشم اومد از این کار نویسنده‌ها.
این ایده که در تمام این مدت تیر واقعی باهامون نبود و اودین بود رو هم دوست داشتم و سکانسی که این قضیه لو می‌ره، خیلی جالب بود. واکنش‌های شخصیت‌ها نسبت به این ماجرا هم خیلی زیبا به تصویر کشیده شده بود و به جز سیندری، بقیه هم توی شوک فرو رفتن، مخصوصاً اتریوس که کلی ذوق و شوق داشت که بالاخره تونسته یه کار بزرگی انجام بده و تیر رو بیاره وسط داستان، ولی اوضاع به این شکل پیش رفته بود. صداپیشه اتریوس توی صحنه‌های بعد از اون واقعاً عالی کار کرد و خداحافظی موقت پدر و پسر از داستان اصلی و رفتن سراغ شکار برای خارج کردن اون تصویر مرگ براک، خیلی خوب از آب در اومده بود.
و یکی دیگه از بهترین بخش‌های بازی هم جناب گارم بود که هم طراحی جالبی داشت و هم جزو باس‌های خوب بازی بود. زنده شدنش خیلی باحال بود و در نهایت هم دمیده شدن روح فنریر در بدن حضرت! :D
اون بخش Nornها هم یکی دیگه از زیباترین جاهای بازی بود و حتی یکی از بهترین سکانس‌ها توی کل سری GoW برای بنده محسوب می‌شد و کارگردانی به شدت خفنی داشت، از خود صحنه و اتمسفر خاصش، تا طراحی‌شون و البته موسیقی فوق‌العاده زیبا. هوس کردم برم یه دور دیگه اون صحنه رو ببینم.
راستی شعرهای Kvasir هم عالی بودن و خیلی قشنگ به بازی‌های مختلف پلی استیشن اشاره شده بود! از The Last of Us و Horizon تا حتی اشاره به Death Stranding که مثل خود بازیش عجیب و غریب بود! :D








در مجموع بازی پُر بود از لحظات به یاد موندنی و قشنگ، حیف که اواخرش هول هولکی شد و می‌تونست بهتر از این جمع و جور بشه، ولی باز هم خیلی ازش لذت بردم.
دیگه باید برم سراغ Valhalla و ببینم چه خبره! :D از اونجایی که گیم‌پلی بازی محشره و منم از روگ‌لایک خوشم میاد، احتمالاً کلی لذت ببرم و شنیدم که چیزهای جالبی هم توی این مود وجود داره.
دقیقا همه حسی که من به بازی داشتم همین بود واقعا حیف که ایده 3 گانه رو کنار گذاشتن اگه داستان نورس 3 گانه می شد واقعا می تونستیم یکی از ماندگارترین 3 گانه های دنیای گیم رو داشته باشیم که تا سالها در موردش حرف زده بشه و کسی جرات نکنه سراغ نورس بره :D
دقیقا مشخصه که انگار آخرای بازی یهو دستور از بالا اومد که آقا جمعش کنید کار داریم

حالا بعدا dlc رو که بازی کنی نکات بیشتری میبینی که واضحه قرار بوده در داستان اصلی نقش داشته باشن ولی حذف شدن و بعد دیدن حذفیات زیاده و حیفه گفتن ی dlc ازش در بیاریم کار این آرتیست های بنده خدا رو زمین نمونه :D
 
آخرین ویرایش:

SΛDrA-HhH

Gold User
May 5, 2011
14,812
نام
شیخ صدرا
دقیقا همه حسی که من به بازی داشتم همین بود واقعا حیف که ایده 3 گانه رو کنار گذاشتن اگه داستان نورس 3 گانه می شد واقعا می تونستیم یکی از ماندگارترین 3 گانه های دنیای گیم رو داشته باشیم که تا سالها در موردش حرف زده بشه و کسی جرات نکنه سراغ نورس بره :D
دقیقا مشخصه که انگار آخرای بازی یهو دستور از بالا اومد که آقا جمعش کنید کار داریم

حالا بعدا dlc رو که بازی کنی نکات بیشتری میبینی که واضحه قرار بوده در داستان اصلی نقش داشته باشن ولی حذف شدن و بعد دیدن حذفیات زیاده و حیفه گفتن ی dlc ازش در بیاریم کار این آرتیست های بنده خدا رو زمین نمونه :D

به نظرم ميتونن يه dlc ديگه يا اسپين آف بدن واسه داستان.
چون دو نسخه يكمى براش كم بود و سه نسخه هم خيلى زياد ميشد.
 
  • Like
Reactions: Dinosaur

Batsy

“Tots Units Fem Força” «Més que un club»
کاربر سایت
Apr 29, 2008
3,278
خب منم بالاخره بعد از قرن‌ها God of War Ragnarok رو تموم کردم! :D علت اینکه انقدر دیر سراغش رفتم هم این بود که زمان عرضه بازی، PS5 نداشتم و دلم نمی‌اومد 30fps روی PS4 بازی کنم. بعدش هم که PS5 گرفتم، انقدر بازی از قبل مونده بود که فرصت استراحت نداشتم و گذاشتم یه ذره سرم خالی باشه، تا هفته‌های اخیر که دیگه Valhalla از راه رسید و گفتم وقتشه که بازی کنم.
در مجموع خیلی لذت بردم از بازی و از اکثر جهات چیز درجه یکی بود. گیم‌پلی جزو بهترین‌های این سبک، با بهبودهایی نسبت به نسخه قبل و تنوع بالا توی قابلیت‌های سلاح و زره و قدرت‌ها و... بخش‌های مربوط به اتریوس رو هم برخلاف یه عده دوست داشتم و به نظرم این حس سریع‌تر بودنش نسبت به کریتوس و استفاده از تیرکمون، تنوع خوبی به بازی داده بود. البته بعضی جاهاش یه ذره کُند می‌شد که برای روایت داستان لازم بود، ولی در مجموع خوب بود. همین‌طور نیزه که با اینکه زیاد اهل این اسلحه توی بازی‌ها نیستم و اینجا هم اولش خوشم نیومد، به تدریج عاشقش شدم و خیلی حس خوبی می‌داد :D
نوع گشت و گذار توی محیط‌ها هم بهتر از قبل شده بود و تنوع بالای دنیاهای بازی و حس و حال زنده‌ای که به لطف جک جونورهای ریز و درشت داشتن و همین‌طور تنوع دشمنان، باعث می‌شد خیلی لذت ببرم. مأموریت‌های فرعی هم خیلی خوب بودن و حتی جمع کردن آیتم‌های مختلف هم لذت‌بخش بود و به جز چند مورد خاص که مجبور شدم یه مسیر زیادی رو تکرار کنم و دوست داشتم پرتال‌های بیشتری سر راه باشه، اکثرشون رو بدون خستگی جمع و جور کردم.
گرافیک شاید از نظر فنی در بهترین حالت نباشه، ولی در حد خیلی خوبیه و از نظر هنری و استفاده مناسب از نورپردازی هم به قدری فوق‌العاده هست که ضعف‌های دو نسلی بودنش رو پوشش می‌ده و نتیجه نهایی یکی از زیباترین بازی‌های این سال‌هاست. صداپیشگی‌ها در بهترین حالت ممکن، از شخصیت‌های مثبت تا منفی و از اصلی تا فرعی. موسیقی‌ها هم که بنیان‌فکن، از تم اصلی که حالت‌های مختلفی داره و جاهایی که صدای اون خانومه هم اضافه می‌شه، اشک آدم درمیاد تا موارد دیگه و گل سرسبدش اون آهنگی که توی صحنه مواجه شدن با Nornها و ابتدای رگناروک پخش می‌شه.




این وسط یه بخش بود که نسبت بهش انتقاد دارم، اون هم داستان هست. شاید اگه دوران God of Warهای قدیم بود، زیاد مشکلی نداشتم چون داستان اون بازی‌ها «از دید من» چیز خیلی بنیان‌فکن و عجیب و غریبی نبود و بیشتر تمرکزش روی این بود که یکی یکی بریم خداها رو بکشیم و تمام! خود کریتوس شخصیت جالبی داشت، ولی بقیه اکثراً در حد کیسه بوکس‌هایی بودن که باید می‌ترکیدن و می‌رفتن کنار تا نوبت به نفر بعدی برسه.
یعنی مثلاً الآن وقتی به شخصیت‌پردازی خداهایی مثل پوسایدون یا هیدس فکر می‌کنم، هیچی یادم نمیاد به جز باس فایت‌های به شدت خفن که اون هم ربطی به شخصیت‌پردازی نداره. یا هرکول که دو دقیقه از راه اومد و شهید شد و رفت! اون هم باس فایت محشری بود، ولی از نظر شخصیت‌پردازی در حد کاراکترهای درجه ۵ فیلم اخراجی‌ها هم نبود و انگار توی فیلمنامه (بازینامه؟) اصلاً داستانی براش تعریف نشده بود و مثلاً نوشته بودن «هم اینک هرکول از راه می‌رسد و دو خط دیالوگ می‌گوید و توسط کریتوس کشته می‌شود!» :D
ولی نسخه ۲۰۱۸ شخصیتی مثل میمیر رو داشت که غوغا بود!‌ یا فریا، اتریوس، بالدور و البته خود کریتوس که «باز از دید من» خیلی جالب‌تر از قبل شده بود و برای همین انتظارم از این نسخه هم خیلی زیاد بود.
کم و بیش داستان بازی رو توی ۲/۳ ابتدایی دوست داشتم. با اینکه بعضی جاها از سرعت می‌افتاد و کُند می‌شد، ولی در مجموع جالب بود و شخصیت‌های جدیدی که معرفی می‌شدن هم تا یه جایی خوب بودن و از نحوه طراحی و صداپیشگی تا شخصیت‌پردازی، امیدوارم کرده بودن که با یه داستان محشر و درجه یک طرف هستیم. ولی از یه جایی به بعد ول شد! یعنی یه جوری شد که انگار تیم سازنده عجله داشته و گفتن سریع یه سری چیز پشت سر هم درست کنیم و تموم بشه بره! :D
یه طومار از خوبی‌ها و بدی‌های داستان نوشتم که توی اسپویلر می‌ذارم.

بیشتر از هر چیزی با هول هولکی شدن بخش‌های پایانی بازی مشکل داشتم. این قضیه تقریباً از اون بخش Surtr شروع شد که یه حالت غیرمنطقی توی شخصیت‌پردازی ایشون دیده می‌شد و یه دفعه در عرض دو ثانیه از «حال و حوصله این کارها رو ندارم و برین گم شین.» تبدیل شد به «حاجی بزن بریم آخرالزمان رو ردیفش کنیم!» :D (می‌دونم که بعد از دیدن بلیدهای کریتوس فهمید که یه راهی وجود داره و نظرش عوض شد، ولی خیلی سریع و آبکی این اتفاق افتاد!)
بعدش رسیدیم به رگناروک که اولش فوق‌العاده بود و حس حماسی و خفنی داشت، با چشم‌اندازی که از حمله نیروهای مختلف دیده می‌شد و موسیقی درجه یک و... ولی اونجایی که یه دفعه سیف از راه رسید، یه شوک عجیبی بهم وارد شد و رفتم توی کما! :D سیف یهو از پشت دیوار اومد بیرون و در حالی که سینی آش نذری دستش بود، گفت «خبه خبه! دختر و پسر نامحرم همین‌طور دارین دور از چشم بقیه صحبت می‌کنین! پسرم، اتریوس جان بیا این آش رو بخور و قوت بگیر برای مبارزه نهایی! :x»
یعنی رسماً شخصیت‌پردازی بانو به فنا رفت و از کسی که حالش از اتریوس به هم می‌خورد (به هر حال حق هم داشت)، تبدیل شد به مدافع راه حق! وضعیت یه جوری بود که مطمئن بودم این یه نقشه از طرف اودین هست که می‌خواد اتریوس رو بکشونه سمت خودش و از ماسک استفاده کنه، ولی زهی خیال باطل! :-"
یا شخصیت تور، چقدر پتانسیلش بدجور هدر رفت... از طراحی محشرش تا صدای خفنش و بخش‌هایی که با اتریوس بود و جاهایی که مست کرده بود و...، به شدت برام لذت‌بخش بود و یه حسی برام داشت که فکر می‌کردم به تدریج تبدیل می‌شه به یکی از جالب‌ترین شخصیت‌های این سال‌ها، ولی آخرش خیلی سریع تسلیم نصیحت‌های کریتوس شد و بعد هم یه دفعه منهدم شد رفت.

b03a07_24God-of-War-Ragnarök-20240105174752.jpg


از اون بدتر، اودین که انتظار داشتم خیلی چیز مخوف‌تری باشه، نه یه باس ساده که به عنوان یه پیرمرد مظلوم و ستم‌دیده می‌ره توی گوی جادویی و تمام (البته از اون ماجرای توی گوی رفتن و بعد هم شهادتش توسط سیندری خوشم اومد). یعنی واقعاً توی ذوقم خورد که بعد از ده‌ها ساعت تجربه دو نسخه نورس و در حالی که باید آماده یه پایان حماسی بشیم، دو تا مبارزه آبکی داشتیم و خلاص. البته شخصیت‌پردازی اودین رو دوست داشتم و به نظرم خوب تونسته بودن یه همچین آدمی رو به نمایش بذارن، ولی از نظر گیم‌پلی به عنوان یه باس خفن که قراره لرزه بر اندام آدم بندازه، خیلی ضعف داشت. نمی‌گم باید در حد Gna سخت بود، ولی به هر حال یه فضای حماسی‌تر و متفاوت‌تری رو انتظار داشتم، یا مثلاً چشم‌بندش رو بزنه کنار و یه اشعه مخوفی از چشمش شلیک کنه! :D چمیدونم، یه چیزی که جالب باشه، نه این مدلی که در حد باس‌های متوسط بازی هم نبود.
مار گرامی هم فجیع‌ترین بخش داستان برای من بود و خیلی توی ذوقم خورد. :( یورمونگاندر جزو باحال‌ترین شخصیت‌های نسخه قبلی بود و دوست داشتم این دفعه حتی بیشتر از قبل ببینیمش و کلی عشق و حال کنیم، ولی رسماً در حد شخصیت مهمان درجه ۳ بود! فقط یکی دو صحنه اومد و رفت تا اواخر بازی که توی پس‌زمینه به شکل جالبی دیده می‌شد و منتظر بودم یه موقعیتی پیش بیاد که از نزدیک باهاش همراه بشیم، ولی یهو غیب شد و و آخرش هم دو تا دونه جمله در مورد دلایل غیب شدنش... :| می‌دونم که توی داستان اصلی رگناروک هم تقریباً همین وضعیت رو داره، ولی اینجا با یه بازی طرف هستیم که این مار بیچاره هم جزو شخصیت‌های کلیدی نسخه اول بود و حقش بود خیلی بیشتر بهش پرداخته بشه.

e4b607_24God-of-War-Ragnarök-20231221151225.jpg


یا مثلاً تیر واقعی که بنده خدا توی زندان بود. در درجه اول که به نظرم بهتر بود اصلاً تیر رو زنده نشون نمی‌دادن و اگه مُرده بود، حالت قشنگ‌تر و غم‌انگیزتری داشت، تا اینکه زنده باشه و بعدش توی لوکیشن‌های مختلف در حال مدیتیشن ببینیمش! :D ولی گذشته از زنده بودنش، بدبختی اینجاست که صحنه روبرو شدن باهاش هم خیلی بد بود! یعنی کریتوس و فریا و میمیر یه جوری رفتار کردن که انگار مثل هر روز موقع عبور از خیابون، عباس آقا قصاب سر کوچه رو دیدن، نه تیر واقعی رو! به جای اینکه کلی حیرت کنن و غافلگیر بشن و سکته کنن و...، یه وضعیتی تو این مایه‌ها بود که «داداش تا الآن اینجا بودی و ما خبر نداشتیم؟ چه جالب! خداحافظ.» :|
این Hraesvelgr رو هم دوست داشتم حضور پررنگ‌تری توی بازی داشته باشه. توی نسخه قبلی با فاصله زیاد دیدیمش و اینجا از نزدیک‌تر، ولی نه باس بود و نه اتفاق خاصی براش افتاد و فقط یه گوشه نشسته بود و به بازنشستگی فکر می‌کرد!

f80e07_24God-of-War-Ragnarök-20240101090526.jpg


یه مورد دیگه هم ناراحتم کرد که البته نمی‌شه بهش گفت مشکل داستانی. ماجرای ماسک رو دوست داشتم یه جور دیگه پیش بره و بعد از اون همه ذوق و شوق اودین بابت اینکه چه حقایقی پشت اون قضیه هست، خیلی کنجکاو بودم که بریم سراغش. ولی یه دفعه ماسک ترکید و تموم شد رفت! البته توی اون موقعیت کار اشتباهی هم از سمت اتریوس نبود و برای همین می‌گم که ایراد داستانی محسوب نمی‌شه، ولی خب برای منِ مخاطب که از بیرون دارم ماجرا رو نگاه می‌کنم و بابت نقشه‌های شوم اودین و وضعیت کریتوس و... نگران نیستم، یه بحث دیگه هست و کلی امید و آرزو داشتم که بزرگ‌ترین سورپرایز بازی رو با همین ماسک ببینیم و یه دفعه بزنه توی یه فاز ماورایی عجیبی که انتظارش رو نداشتیم و حتی آینده سری GoW رو هم تحت تأثیر قرار بده، ولی... :(
===============================
واکنش مناسب نسبت به اتفاقات آخر بازی:

862e07_24God-of-War-Ragnarök-20231229180906.jpg

----------
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو! :D
در درجه اول برخلاف بعضی دوستان، هیچ مشکلی با کریتوس نداشتم و به نظرم شخصیت‌پردازی فوق‌العاده‌ای داشت و حتی فراتر از تصورم. با توجه به چیزی که توی نسخه قبلی ازش دیده بودیم، مسیر رشد شخصیتی این آدم باید به همین جا می‌رسید و اگه برعکس این بود، یه مشکلی وجود داشت. چون کریتوس دیگه اون آدم سابق نیست و دلیلی هم نداره که باشه. اون میزان عصبانیت و خشم فجیع، علتی داشت که دیگه اون علت از بین رفته و طبیعیه که کریتوس هم آروم‌تر بشه و از گذشته هم پند بگیره و نخواد اون چرخه رو تکرار کنه.
در کل این دفعه بیشتر از همیشه بُعد انسانی کریتوس رو دیدیم و از غم و غصه‌هاش تا مهربونی‌ها و حتی لبخندش و بخشیدن بزرگ‌ترین دشمنانش، از دید من خیلی خوب روی شخصیت کریتوس نشسته بود. توی کل سری GoW، با فاصله زیاد بهترین کریتوسی بود که من دیدم و خیلی خوشحالم از این مسیری که نویسنده‌های بازی رفتن و بخش‌هایی که با اتریوس صحبت می‌کرد و همین‌طور با همسرش رو هم خیلی دوست داشتم. یکی از بهترین بخش‌های بازی هم اونجایی بود که پدر و پسر توی چادر کنار همدیگه خوابیدن و کریتوس رفت توی عالم معنا. :(

2f4607_24God-of-War-Ragnarök-20240105170202.jpg


دیالوگ‌هایی که توی زمان‌های سفر با قایق و سورتمه و... رد و بدل می‌شد هم مثل نسخه قبل عالی بود! از داستان‌های مختلف در مورد گذشته شخصیت‌ها تا بعضی از صحبت‌های خنده‌دار مثل چیستان‌های میمیر، یا اونجایی که کریتوس بعد از انجام یه مأموریت به گرگ‌ها یه چیزی تو این مایه‌ها می‌گه که «آفرین پسرهای خوب، کارِتون عالی بود.» و فریا می‌گه «خاک بر سرت! اینا دختر هستن. :|» عاشق این جور بخش‌های بازی بودم و کمک زیادی به لذت‌بخش‌تر شدن گشت و گذار توی محیط‌ها و انجام مأموریت‌های جانبی می‌کردن.
Ratatoskr عالی بود و هم خودش و هم اون شخصیت‌هایی که ازش در اومده بودن و هرکدوم یه تیپ متفاوت از مضطرب تا لات و... داشتن، خیلی صحبت‌های بامزه‌ای می‌کردن! از جمله اونجایی که از کریتوس پرسید «توی سرزمین شما چه کسی مسئول رسیدگی به این درخت هست؟» و کریتوس گفت «ما از این مسخره‌بازی‌ها نداریم و از راه زمینی و دریایی و... رفت و آمد می‌کنیم.» و اون بنده خدا هم شوکه شد! :D
مرحله مربوط به گرفتن نیزه هم خیلی خوب بود و از اولش که بحث بانو شروع شده بود و بعد رسیدیم بهش و نیزه رو گرفتیم و ماجرای براک و...، خیلی عالی کارگردانی شده بود.
یه سری از بخش‌های بازی هم غافلگیرم کرد و خیلی خوشم اومد. مثلاً پایان کار مادربزرگ انگربودا خیلی جالب بود و اصلاً انتظارش رو نداشتم. یعنی فکر می‌کردم با یه حالت کلیشه‌ای، یه دفعه مهربون می‌شه و می‌گه «نوه عزیزم! مرسی که من رو از این فلاکت نجات دادی.» ولی برعکس، آخرین تصویری که ازش دیدیم با یه حالت عصبانی و مخوفی بود و داشت فحش و لعنت می‌فرستاد به انگربودا. البته آخر بازی که با کریتوس می‌ریم توی سرزمین غول‌ها، انگربودا یه چیزی تو این مایه‌ها می‌گه که ننه بزرگم باهام بهتر شده و این حرف‌ها، ولی باز هم اون صحنه پایانی که خودمون دیدیم خیلی عالی بود.
یا شخصیت سیندری که با وجود کمک‌های زیادی که توی این دو نسخه به کریتوس و اتریوس می‌کرد، همیشه یه حالت تو سری خور و بدبختی داشت و بخش زیادی از تم کمیک ماجرا به اون برمی‌گشت، ولی تأثیری که مرگ برادرش روش گذاشت خیلی غم‌انگیز بود. اینکه راضی به بخشیدن کریتوس و اتریوس نمی‌شد و حتی توی لحظه پایانی هم که فکر می‌کردم الآن می‌ره توی آغوش کریتوس گریه می‌کنه، بدون هیچ حرفی گذاشت رفت. :( اصلاً انتظار همچین چیزی رو از این شخصیت نداشتم و خیلی خوشم اومد از این کار نویسنده‌ها.
این ایده که در تمام این مدت تیر واقعی باهامون نبود و اودین بود رو هم دوست داشتم و سکانسی که این قضیه لو می‌ره، خیلی جالب بود. واکنش‌های شخصیت‌ها نسبت به این ماجرا هم خیلی زیبا به تصویر کشیده شده بود و به جز سیندری، بقیه هم توی شوک فرو رفتن، مخصوصاً اتریوس که کلی ذوق و شوق داشت که بالاخره تونسته یه کار بزرگی انجام بده و تیر رو بیاره وسط داستان، ولی اوضاع به این شکل پیش رفته بود. صداپیشه اتریوس توی صحنه‌های بعد از اون واقعاً عالی کار کرد و خداحافظی موقت پدر و پسر از داستان اصلی و رفتن سراغ شکار برای خارج کردن اون تصویر مرگ براک، خیلی خوب از آب در اومده بود.
و یکی دیگه از بهترین بخش‌های بازی هم جناب گارم بود که هم طراحی جالبی داشت و هم جزو باس‌های خوب بازی بود. زنده شدنش خیلی باحال بود و در نهایت هم دمیده شدن روح فنریر در بدن حضرت! :D
اون بخش Nornها هم یکی دیگه از زیباترین جاهای بازی بود و حتی یکی از بهترین سکانس‌ها توی کل سری GoW برای بنده محسوب می‌شد و کارگردانی به شدت خفنی داشت، از خود صحنه و اتمسفر خاصش، تا طراحی‌شون و البته موسیقی فوق‌العاده زیبا. هوس کردم برم یه دور دیگه اون صحنه رو ببینم.
راستی شعرهای Kvasir هم عالی بودن و خیلی قشنگ به بازی‌های مختلف پلی استیشن اشاره شده بود! از The Last of Us و Horizon تا حتی اشاره به Death Stranding که مثل خود بازیش عجیب و غریب بود! :D








در مجموع بازی پُر بود از لحظات به یاد موندنی و قشنگ، حیف که اواخرش هول هولکی شد و می‌تونست بهتر از این جمع و جور بشه، ولی باز هم خیلی ازش لذت بردم.
دیگه باید برم سراغ Valhalla و ببینم چه خبره! :D از اونجایی که گیم‌پلی بازی محشره و منم از روگ‌لایک خوشم میاد، احتمالاً کلی لذت ببرم و شنیدم که چیزهای جالبی هم توی این مود وجود داره.
تبریک میگم ، الان توی تیم ما (منتقدین کوتاه بودن رگناروک و از دست رفتن پتانسیل خیلی از شخصیت ها شدی) قرار گرفتی :>
 

Need-More-Speed

کاربر سایت
Jul 1, 2007
4,240
نام
یونس
به نظرم ميتونن يه dlc ديگه يا اسپين آف بدن واسه داستان.
چون دو نسخه يكمى براش كم بود و سه نسخه هم خيلى زياد ميشد.
به نظر من با پایانی که راگناروک داشت dlc کمکی نمیکنه :D 3 گانه زیاد نمی شد وقایع خود رگناروک به تنهایی خیلی بیشتر از چیزیه که توی بازی دیدیم این قسمت دوم می تونست درباره شروع fimbulwinter تا زمان وقوع رگناروک رو پوشش بده که اونم دستان های زیادی داره... اسپین آف کمکی نمی کنه خلا داستان پر بشه پایان بندی رگناروک مثل اون ظرف خوراکی خوشمزه بود که با کلی تشریفات چیدمان زیبا اوردن گذاشتن جلوت ولی تا خواستی اصل لذت رو ببری دیدی خوراکی به ظرف چسبیده :D
 
آخرین ویرایش:

ehsan M

کاربر سایت
Sep 12, 2015
1,811
خب منم بالاخره بعد از قرن‌ها God of War Ragnarok رو تموم کردم! :D علت اینکه انقدر دیر سراغش رفتم هم این بود که زمان عرضه بازی، PS5 نداشتم و دلم نمی‌اومد 30fps روی PS4 بازی کنم. بعدش هم که PS5 گرفتم، انقدر بازی از قبل مونده بود که فرصت استراحت نداشتم و گذاشتم یه ذره سرم خالی باشه، تا هفته‌های اخیر که دیگه Valhalla از راه رسید و گفتم وقتشه که بازی کنم.
در مجموع خیلی لذت بردم از بازی و از اکثر جهات چیز درجه یکی بود. گیم‌پلی جزو بهترین‌های این سبک، با بهبودهایی نسبت به نسخه قبل و تنوع بالا توی قابلیت‌های سلاح و زره و قدرت‌ها و... بخش‌های مربوط به اتریوس رو هم برخلاف یه عده دوست داشتم و به نظرم این حس سریع‌تر بودنش نسبت به کریتوس و استفاده از تیرکمون، تنوع خوبی به بازی داده بود. البته بعضی جاهاش یه ذره کُند می‌شد که برای روایت داستان لازم بود، ولی در مجموع خوب بود. همین‌طور نیزه که با اینکه زیاد اهل این اسلحه توی بازی‌ها نیستم و اینجا هم اولش خوشم نیومد، به تدریج عاشقش شدم و خیلی حس خوبی می‌داد :D
نوع گشت و گذار توی محیط‌ها هم بهتر از قبل شده بود و تنوع بالای دنیاهای بازی و حس و حال زنده‌ای که به لطف جک جونورهای ریز و درشت داشتن و همین‌طور تنوع دشمنان، باعث می‌شد خیلی لذت ببرم. مأموریت‌های فرعی هم خیلی خوب بودن و حتی جمع کردن آیتم‌های مختلف هم لذت‌بخش بود و به جز چند مورد خاص که مجبور شدم یه مسیر زیادی رو تکرار کنم و دوست داشتم پرتال‌های بیشتری سر راه باشه، اکثرشون رو بدون خستگی جمع و جور کردم.
گرافیک شاید از نظر فنی در بهترین حالت نباشه، ولی در حد خیلی خوبیه و از نظر هنری و استفاده مناسب از نورپردازی هم به قدری فوق‌العاده هست که ضعف‌های دو نسلی بودنش رو پوشش می‌ده و نتیجه نهایی یکی از زیباترین بازی‌های این سال‌هاست. صداپیشگی‌ها در بهترین حالت ممکن، از شخصیت‌های مثبت تا منفی و از اصلی تا فرعی. موسیقی‌ها هم که بنیان‌فکن، از تم اصلی که حالت‌های مختلفی داره و جاهایی که صدای اون خانومه هم اضافه می‌شه، اشک آدم درمیاد تا موارد دیگه و گل سرسبدش اون آهنگی که توی صحنه مواجه شدن با Nornها و ابتدای رگناروک پخش می‌شه.




این وسط یه بخش بود که نسبت بهش انتقاد دارم، اون هم داستان هست. شاید اگه دوران God of Warهای قدیم بود، زیاد مشکلی نداشتم چون داستان اون بازی‌ها «از دید من» چیز خیلی بنیان‌فکن و عجیب و غریبی نبود و بیشتر تمرکزش روی این بود که یکی یکی بریم خداها رو بکشیم و تمام! خود کریتوس شخصیت جالبی داشت، ولی بقیه اکثراً در حد کیسه بوکس‌هایی بودن که باید می‌ترکیدن و می‌رفتن کنار تا نوبت به نفر بعدی برسه.
یعنی مثلاً الآن وقتی به شخصیت‌پردازی خداهایی مثل پوسایدون یا هیدس فکر می‌کنم، هیچی یادم نمیاد به جز باس فایت‌های به شدت خفن که اون هم ربطی به شخصیت‌پردازی نداره. یا هرکول که دو دقیقه از راه اومد و شهید شد و رفت! اون هم باس فایت محشری بود، ولی از نظر شخصیت‌پردازی در حد کاراکترهای درجه ۵ فیلم اخراجی‌ها هم نبود و انگار توی فیلمنامه (بازینامه؟) اصلاً داستانی براش تعریف نشده بود و مثلاً نوشته بودن «هم اینک هرکول از راه می‌رسد و دو خط دیالوگ می‌گوید و توسط کریتوس کشته می‌شود!» :D
ولی نسخه ۲۰۱۸ شخصیتی مثل میمیر رو داشت که غوغا بود!‌ یا فریا، اتریوس، بالدور و البته خود کریتوس که «باز از دید من» خیلی جالب‌تر از قبل شده بود و برای همین انتظارم از این نسخه هم خیلی زیاد بود.
کم و بیش داستان بازی رو توی ۲/۳ ابتدایی دوست داشتم. با اینکه بعضی جاها از سرعت می‌افتاد و کُند می‌شد، ولی در مجموع جالب بود و شخصیت‌های جدیدی که معرفی می‌شدن هم تا یه جایی خوب بودن و از نحوه طراحی و صداپیشگی تا شخصیت‌پردازی، امیدوارم کرده بودن که با یه داستان محشر و درجه یک طرف هستیم. ولی از یه جایی به بعد ول شد! یعنی یه جوری شد که انگار تیم سازنده عجله داشته و گفتن سریع یه سری چیز پشت سر هم درست کنیم و تموم بشه بره! :D
یه طومار از خوبی‌ها و بدی‌های داستان نوشتم که توی اسپویلر می‌ذارم.

بیشتر از هر چیزی با هول هولکی شدن بخش‌های پایانی بازی مشکل داشتم. این قضیه تقریباً از اون بخش Surtr شروع شد که یه حالت غیرمنطقی توی شخصیت‌پردازی ایشون دیده می‌شد و یه دفعه در عرض دو ثانیه از «حال و حوصله این کارها رو ندارم و برین گم شین.» تبدیل شد به «حاجی بزن بریم آخرالزمان رو ردیفش کنیم!» :D (می‌دونم که بعد از دیدن بلیدهای کریتوس فهمید که یه راهی وجود داره و نظرش عوض شد، ولی خیلی سریع و آبکی این اتفاق افتاد!)
بعدش رسیدیم به رگناروک که اولش فوق‌العاده بود و حس حماسی و خفنی داشت، با چشم‌اندازی که از حمله نیروهای مختلف دیده می‌شد و موسیقی درجه یک و... ولی اونجایی که یه دفعه سیف از راه رسید، یه شوک عجیبی بهم وارد شد و رفتم توی کما! :D سیف یهو از پشت دیوار اومد بیرون و در حالی که سینی آش نذری دستش بود، گفت «خبه خبه! دختر و پسر نامحرم همین‌طور دارین دور از چشم بقیه صحبت می‌کنین! پسرم، اتریوس جان بیا این آش رو بخور و قوت بگیر برای مبارزه نهایی! :x»
یعنی رسماً شخصیت‌پردازی بانو به فنا رفت و از کسی که حالش از اتریوس به هم می‌خورد (به هر حال حق هم داشت)، تبدیل شد به مدافع راه حق! وضعیت یه جوری بود که مطمئن بودم این یه نقشه از طرف اودین هست که می‌خواد اتریوس رو بکشونه سمت خودش و از ماسک استفاده کنه، ولی زهی خیال باطل! :-"
یا شخصیت تور، چقدر پتانسیلش بدجور هدر رفت... از طراحی محشرش تا صدای خفنش و بخش‌هایی که با اتریوس بود و جاهایی که مست کرده بود و...، به شدت برام لذت‌بخش بود و یه حسی برام داشت که فکر می‌کردم به تدریج تبدیل می‌شه به یکی از جالب‌ترین شخصیت‌های این سال‌ها، ولی آخرش خیلی سریع تسلیم نصیحت‌های کریتوس شد و بعد هم یه دفعه منهدم شد رفت.

b03a07_24God-of-War-Ragnarök-20240105174752.jpg


از اون بدتر، اودین که انتظار داشتم خیلی چیز مخوف‌تری باشه، نه یه باس ساده که به عنوان یه پیرمرد مظلوم و ستم‌دیده می‌ره توی گوی جادویی و تمام (البته از اون ماجرای توی گوی رفتن و بعد هم شهادتش توسط سیندری خوشم اومد). یعنی واقعاً توی ذوقم خورد که بعد از ده‌ها ساعت تجربه دو نسخه نورس و در حالی که باید آماده یه پایان حماسی بشیم، دو تا مبارزه آبکی داشتیم و خلاص. البته شخصیت‌پردازی اودین رو دوست داشتم و به نظرم خوب تونسته بودن یه همچین آدمی رو به نمایش بذارن، ولی از نظر گیم‌پلی به عنوان یه باس خفن که قراره لرزه بر اندام آدم بندازه، خیلی ضعف داشت. نمی‌گم باید در حد Gna سخت بود، ولی به هر حال یه فضای حماسی‌تر و متفاوت‌تری رو انتظار داشتم، یا مثلاً چشم‌بندش رو بزنه کنار و یه اشعه مخوفی از چشمش شلیک کنه! :D چمیدونم، یه چیزی که جالب باشه، نه این مدلی که در حد باس‌های متوسط بازی هم نبود.
مار گرامی هم فجیع‌ترین بخش داستان برای من بود و خیلی توی ذوقم خورد. :( یورمونگاندر جزو باحال‌ترین شخصیت‌های نسخه قبلی بود و دوست داشتم این دفعه حتی بیشتر از قبل ببینیمش و کلی عشق و حال کنیم، ولی رسماً در حد شخصیت مهمان درجه ۳ بود! فقط یکی دو صحنه اومد و رفت تا اواخر بازی که توی پس‌زمینه به شکل جالبی دیده می‌شد و منتظر بودم یه موقعیتی پیش بیاد که از نزدیک باهاش همراه بشیم، ولی یهو غیب شد و و آخرش هم دو تا دونه جمله در مورد دلایل غیب شدنش... :| می‌دونم که توی داستان اصلی رگناروک هم تقریباً همین وضعیت رو داره، ولی اینجا با یه بازی طرف هستیم که این مار بیچاره هم جزو شخصیت‌های کلیدی نسخه اول بود و حقش بود خیلی بیشتر بهش پرداخته بشه.

e4b607_24God-of-War-Ragnarök-20231221151225.jpg


یا مثلاً تیر واقعی که بنده خدا توی زندان بود. در درجه اول که به نظرم بهتر بود اصلاً تیر رو زنده نشون نمی‌دادن و اگه مُرده بود، حالت قشنگ‌تر و غم‌انگیزتری داشت، تا اینکه زنده باشه و بعدش توی لوکیشن‌های مختلف در حال مدیتیشن ببینیمش! :D ولی گذشته از زنده بودنش، بدبختی اینجاست که صحنه روبرو شدن باهاش هم خیلی بد بود! یعنی کریتوس و فریا و میمیر یه جوری رفتار کردن که انگار مثل هر روز موقع عبور از خیابون، عباس آقا قصاب سر کوچه رو دیدن، نه تیر واقعی رو! به جای اینکه کلی حیرت کنن و غافلگیر بشن و سکته کنن و...، یه وضعیتی تو این مایه‌ها بود که «داداش تا الآن اینجا بودی و ما خبر نداشتیم؟ چه جالب! خداحافظ.» :|
این Hraesvelgr رو هم دوست داشتم حضور پررنگ‌تری توی بازی داشته باشه. توی نسخه قبلی با فاصله زیاد دیدیمش و اینجا از نزدیک‌تر، ولی نه باس بود و نه اتفاق خاصی براش افتاد و فقط یه گوشه نشسته بود و به بازنشستگی فکر می‌کرد!

f80e07_24God-of-War-Ragnarök-20240101090526.jpg


یه مورد دیگه هم ناراحتم کرد که البته نمی‌شه بهش گفت مشکل داستانی. ماجرای ماسک رو دوست داشتم یه جور دیگه پیش بره و بعد از اون همه ذوق و شوق اودین بابت اینکه چه حقایقی پشت اون قضیه هست، خیلی کنجکاو بودم که بریم سراغش. ولی یه دفعه ماسک ترکید و تموم شد رفت! البته توی اون موقعیت کار اشتباهی هم از سمت اتریوس نبود و برای همین می‌گم که ایراد داستانی محسوب نمی‌شه، ولی خب برای منِ مخاطب که از بیرون دارم ماجرا رو نگاه می‌کنم و بابت نقشه‌های شوم اودین و وضعیت کریتوس و... نگران نیستم، یه بحث دیگه هست و کلی امید و آرزو داشتم که بزرگ‌ترین سورپرایز بازی رو با همین ماسک ببینیم و یه دفعه بزنه توی یه فاز ماورایی عجیبی که انتظارش رو نداشتیم و حتی آینده سری GoW رو هم تحت تأثیر قرار بده، ولی... :(
===============================
واکنش مناسب نسبت به اتفاقات آخر بازی:

862e07_24God-of-War-Ragnarök-20231229180906.jpg

----------
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو! :D
در درجه اول برخلاف بعضی دوستان، هیچ مشکلی با کریتوس نداشتم و به نظرم شخصیت‌پردازی فوق‌العاده‌ای داشت و حتی فراتر از تصورم. با توجه به چیزی که توی نسخه قبلی ازش دیده بودیم، مسیر رشد شخصیتی این آدم باید به همین جا می‌رسید و اگه برعکس این بود، یه مشکلی وجود داشت. چون کریتوس دیگه اون آدم سابق نیست و دلیلی هم نداره که باشه. اون میزان عصبانیت و خشم فجیع، علتی داشت که دیگه اون علت از بین رفته و طبیعیه که کریتوس هم آروم‌تر بشه و از گذشته هم پند بگیره و نخواد اون چرخه رو تکرار کنه.
در کل این دفعه بیشتر از همیشه بُعد انسانی کریتوس رو دیدیم و از غم و غصه‌هاش تا مهربونی‌ها و حتی لبخندش و بخشیدن بزرگ‌ترین دشمنانش، از دید من خیلی خوب روی شخصیت کریتوس نشسته بود. توی کل سری GoW، با فاصله زیاد بهترین کریتوسی بود که من دیدم و خیلی خوشحالم از این مسیری که نویسنده‌های بازی رفتن و بخش‌هایی که با اتریوس صحبت می‌کرد و همین‌طور با همسرش رو هم خیلی دوست داشتم. یکی از بهترین بخش‌های بازی هم اونجایی بود که پدر و پسر توی چادر کنار همدیگه خوابیدن و کریتوس رفت توی عالم معنا. :(

2f4607_24God-of-War-Ragnarök-20240105170202.jpg


دیالوگ‌هایی که توی زمان‌های سفر با قایق و سورتمه و... رد و بدل می‌شد هم مثل نسخه قبل عالی بود! از داستان‌های مختلف در مورد گذشته شخصیت‌ها تا بعضی از صحبت‌های خنده‌دار مثل چیستان‌های میمیر، یا اونجایی که کریتوس بعد از انجام یه مأموریت به گرگ‌ها یه چیزی تو این مایه‌ها می‌گه که «آفرین پسرهای خوب، کارِتون عالی بود.» و فریا می‌گه «خاک بر سرت! اینا دختر هستن. :|» عاشق این جور بخش‌های بازی بودم و کمک زیادی به لذت‌بخش‌تر شدن گشت و گذار توی محیط‌ها و انجام مأموریت‌های جانبی می‌کردن.
Ratatoskr عالی بود و هم خودش و هم اون شخصیت‌هایی که ازش در اومده بودن و هرکدوم یه تیپ متفاوت از مضطرب تا لات و... داشتن، خیلی صحبت‌های بامزه‌ای می‌کردن! از جمله اونجایی که از کریتوس پرسید «توی سرزمین شما چه کسی مسئول رسیدگی به این درخت هست؟» و کریتوس گفت «ما از این مسخره‌بازی‌ها نداریم و از راه زمینی و دریایی و... رفت و آمد می‌کنیم.» و اون بنده خدا هم شوکه شد! :D
مرحله مربوط به گرفتن نیزه هم خیلی خوب بود و از اولش که بحث بانو شروع شده بود و بعد رسیدیم بهش و نیزه رو گرفتیم و ماجرای براک و...، خیلی عالی کارگردانی شده بود.
یه سری از بخش‌های بازی هم غافلگیرم کرد و خیلی خوشم اومد. مثلاً پایان کار مادربزرگ انگربودا خیلی جالب بود و اصلاً انتظارش رو نداشتم. یعنی فکر می‌کردم با یه حالت کلیشه‌ای، یه دفعه مهربون می‌شه و می‌گه «نوه عزیزم! مرسی که من رو از این فلاکت نجات دادی.» ولی برعکس، آخرین تصویری که ازش دیدیم با یه حالت عصبانی و مخوفی بود و داشت فحش و لعنت می‌فرستاد به انگربودا. البته آخر بازی که با کریتوس می‌ریم توی سرزمین غول‌ها، انگربودا یه چیزی تو این مایه‌ها می‌گه که ننه بزرگم باهام بهتر شده و این حرف‌ها، ولی باز هم اون صحنه پایانی که خودمون دیدیم خیلی عالی بود.
یا شخصیت سیندری که با وجود کمک‌های زیادی که توی این دو نسخه به کریتوس و اتریوس می‌کرد، همیشه یه حالت تو سری خور و بدبختی داشت و بخش زیادی از تم کمیک ماجرا به اون برمی‌گشت، ولی تأثیری که مرگ برادرش روش گذاشت خیلی غم‌انگیز بود. اینکه راضی به بخشیدن کریتوس و اتریوس نمی‌شد و حتی توی لحظه پایانی هم که فکر می‌کردم الآن می‌ره توی آغوش کریتوس گریه می‌کنه، بدون هیچ حرفی گذاشت رفت. :( اصلاً انتظار همچین چیزی رو از این شخصیت نداشتم و خیلی خوشم اومد از این کار نویسنده‌ها.
این ایده که در تمام این مدت تیر واقعی باهامون نبود و اودین بود رو هم دوست داشتم و سکانسی که این قضیه لو می‌ره، خیلی جالب بود. واکنش‌های شخصیت‌ها نسبت به این ماجرا هم خیلی زیبا به تصویر کشیده شده بود و به جز سیندری، بقیه هم توی شوک فرو رفتن، مخصوصاً اتریوس که کلی ذوق و شوق داشت که بالاخره تونسته یه کار بزرگی انجام بده و تیر رو بیاره وسط داستان، ولی اوضاع به این شکل پیش رفته بود. صداپیشه اتریوس توی صحنه‌های بعد از اون واقعاً عالی کار کرد و خداحافظی موقت پدر و پسر از داستان اصلی و رفتن سراغ شکار برای خارج کردن اون تصویر مرگ براک، خیلی خوب از آب در اومده بود.
و یکی دیگه از بهترین بخش‌های بازی هم جناب گارم بود که هم طراحی جالبی داشت و هم جزو باس‌های خوب بازی بود. زنده شدنش خیلی باحال بود و در نهایت هم دمیده شدن روح فنریر در بدن حضرت! :D
اون بخش Nornها هم یکی دیگه از زیباترین جاهای بازی بود و حتی یکی از بهترین سکانس‌ها توی کل سری GoW برای بنده محسوب می‌شد و کارگردانی به شدت خفنی داشت، از خود صحنه و اتمسفر خاصش، تا طراحی‌شون و البته موسیقی فوق‌العاده زیبا. هوس کردم برم یه دور دیگه اون صحنه رو ببینم.
راستی شعرهای Kvasir هم عالی بودن و خیلی قشنگ به بازی‌های مختلف پلی استیشن اشاره شده بود! از The Last of Us و Horizon تا حتی اشاره به Death Stranding که مثل خود بازیش عجیب و غریب بود! :D








در مجموع بازی پُر بود از لحظات به یاد موندنی و قشنگ، حیف که اواخرش هول هولکی شد و می‌تونست بهتر از این جمع و جور بشه، ولی باز هم خیلی ازش لذت بردم.
دیگه باید برم سراغ Valhalla و ببینم چه خبره! :D از اونجایی که گیم‌پلی بازی محشره و منم از روگ‌لایک خوشم میاد، احتمالاً کلی لذت ببرم و شنیدم که چیزهای جالبی هم توی این مود وجود داره.
در مورد از دست رفتن ظرفیتهای بازی بنظرم زمان و نداشتن وقت کافی یا شاید فشار سونی برای اعلام تاریخ انتشار واقعا تاثیر گذار بود . شاید اگر بازی یکی دو سال دیرتر میومد میتونست به داستان بازی خیلی کمک کنه و بال و پر بده یا پایان بندی بازی و رو عمیقتر کنه .
وقتی اولین بار بازی رو شروع میکنی فکر میکنی با یه بازی بسیار طولانی و عظیم طرفیم ولی اواخر بازی با شروع رگنارک و اتمامش بعد از ۴۵ دقیقه یهو به خودت میگی همش همین بود ؟
 
  • Like
Reactions: Dinosaur

Dinosaur

Loyal Member
Sep 29, 2005
17,006
نام
آریا
عجب چیزی بود این Valhalla. :(( (اشک شوق هست!) دیده بودم ملت خیلی تعریف می‌کنن و یه حدس‌هایی می‌زدم که چه خبره، ولی نه در این حد!

دقیقاً وضعیت اون میمی رو داشتم که سینا گذاشته. :D یعنی اولش که اون قاضی‌های GoW 3 رو دیدم، گفتم ایول! چه جالب از نمادهای یونان توی دنیای نورس استفاده کردن و پس ملت به خاطر همین انقدر حال کرده بودن. بعدش رفتیم جلوتر و کم‌کم کار رسید به محیط‌های کاملاً یونانی و مبارزه با موجودات نسخه‌های قدیمی و شمشیر و حتی کله‌ی هلیوس! :D یعنی پشت سر هم حیرت می‌کردم و به مرز جنون رسیده بودم! ولی عجب ایده‌ای بود که سر قطع شده میمیر رو با سر قطع شده یکی از خداهای قبلی جایگزین کنن و چقدر هم چرت و پرت می‌گفت! :)) البته حق داشت و خیلی فجیع توسط کریتوس کشته شده بود. :-"
واقعاً سازنده‌های بازی بهترین استفاده ممکن رو از حال و هوای روگ‌لایک کردن و دمشون گرم. هم تونستیم لذت بیشتری از گیم‌پلی درجه یک بازی ببریم و هم از نظر داستانی خیلی جالب بود و مروری بر گذشته کریتوس و نگاهی به تغییر شخصیتش و در نهایت هم آینده حضرت. اونجایی که با گذشته خودش کنار اومد و کریتوس قدیمی از روی صندلی محو شد و کریتوس جدید به جاش نشست، فوق‌العاده بود!

7e0c10_24xcz.jpg


اون سکانس دو تا لحظه محشر برای من داشت. یکی اونجایی که میمیر می‌گه «لطفاً من رو از ماتحتت بکش بیرون که ببینم چه خبره!» و بعدش می‌پرسه «بالاخره به چیزی که می‌خواستی رسیدی؟» و کریتوس هم با یه حالت خاصی می‌گه «اوهوم!» نمی‌دونم اون حالت خاص چهره (که شاید کلاً ۰.۵ ثانیه هم نباشه) برای بقیه هم حس محشری داشت یا فقط من این‌طوری بودم.

6e0410_24xczc.jpg


و اصل کار هم لحظات بعدش هست که میمیر می‌گه «الآن که این ماجراها تموم شد می‌خوای چیکار کنی؟» و کریتوس با صدایی که بغض توش مشخصه، می‌گه «الآن؟ می‌خوام یه کمی اینجا بنشینم.» لحظه‌ای که در حقیقت باید با دیدنش شاد بشیم، ولی یه جورایی برای من سوزناک هم بود و تماشای چهره زجرکشیده کریتوس که بعد از سال‌ها به آرامش رسید و حالتی توی صورتش اومد که خیلی به ندرت دیده بودیم، ترکیب عجیبی از غم و شادی رو بهم منتقل کرد. :(

450910_24d3sad.jpg


-------------
راستی این ژست تیر بعد از هر مبارزه هم عالی بود! مرتیکه یه جوری مشت کریتوس رو توی هوا می‌قاپید که آدم دلش برای کریتوس می‌ساخت! :D

2a8110_24123.jpg


کلاً برعکس خود بازی که یکی از انتقاداتم بهش همین ماجرای تیر واقعی بود (که از زنده بودنش خوشم نیومد و واکنش کریتوس و همراهان هم نسبت بهش سطحی بود و انگار نه انگار که دارن تیر واقعی رو می‌بینن)، توی Valhalla اوضاع خیلی بهتر شد. هم با صحبت‌ها و کارهاش باعث شد شناخت بیشتری ازش پیدا کنیم، هم از نظر گیم‌پلی جالب بود و چند تا مبارزه مختلف با سلاح‌های متنوع رو شاهد بودیم.
 

SΛDrA-HhH

Gold User
May 5, 2011
14,812
نام
شیخ صدرا
عجب چیزی بود این Valhalla.
:((
(اشک شوق هست!) دیده بودم ملت خیلی تعریف می‌کنن و یه حدس‌هایی می‌زدم که چه خبره، ولی نه در این حد!

دقیقاً وضعیت اون میمی رو داشتم که سینا گذاشته. یعنی اولش که اون قاضی‌های GoW 3 رو دیدم، گفتم ایول! چه جالب از نمادهای یونان توی دنیای نورس استفاده کردن و پس ملت به خاطر همین انقدر حال کرده بودن. بعدش رفتیم جلوتر و کم‌کم کار رسید به محیط‌های کاملاً یونانی و مبارزه با موجودات نسخه‌های قدیمی و شمشیر و حتی کله‌ی هلیوس! یعنی پشت سر هم حیرت می‌کردم و به مرز جنون رسیده بودم! ولی عجب ایده‌ای بود که سر قطع شده میمیر رو با سر قطع شده یکی از خداهای قبلی جایگزین کنن و چقدر هم چرت و پرت می‌گفت!
:))
البته حق داشت و خیلی فجیع توسط کریتوس کشته شده بود.
:-

واقعاً سازنده‌های بازی بهترین استفاده ممکن رو از حال و هوای روگ‌لایک کردن و دمشون گرم. هم تونستیم لذت بیشتری از گیم‌پلی درجه یک بازی ببریم و هم از نظر داستانی خیلی جالب بود و مروری بر گذشته کریتوس و نگاهی به تغییر شخصیتش و در نهایت هم آینده حضرت. اونجایی که با گذشته خودش کنار اومد و کریتوس قدیمی از روی صندلی محو شد و کریتوس جدید به جاش نشست، فوق‌العاده بود!

7e0c10_24xcz.jpg


اون سکانس دو تا لحظه محشر برای من داشت. یکی اونجایی که میمیر می‌گه «لطفاً من رو از ماتحتت بکش بیرون که ببینم چه خبره!» و بعدش می‌پرسه «بالاخره به چیزی که می‌خواستی رسیدی؟» و کریتوس هم با یه حالت خاصی می‌گه «اوهوم!» نمی‌دونم اون حالت خاص چهره (که شاید کلاً ۰.۵ ثانیه هم نباشه) برای بقیه هم حس محشری داشت یا فقط من این‌طوری بودم.

6e0410_24xczc.jpg


و اصل کار هم لحظات بعدش هست که میمیر می‌گه «الآن که این ماجراها تموم شد می‌خوای چیکار کنی؟» و کریتوس با صدایی که بغض توش مشخصه، می‌گه «الآن؟ می‌خوام یه کمی اینجا بنشینم.» لحظه‌ای که در حقیقت باید با دیدنش شاد بشیم، ولی یه جورایی برای من سوزناک هم بود و تماشای چهره زجرکشیده کریتوس که بعد از سال‌ها به آرامش رسید و حالتی توی صورتش اومد که خیلی به ندرت دیده بودیم، ترکیب عجیبی از غم و شادی رو بهم منتقل کرد.
:(


450910_24d3sad.jpg


-------------
راستی این ژست تیر بعد از هر مبارزه هم عالی بود! مرتیکه یه جوری مشت کریتوس رو توی هوا می‌قاپید که آدم دلش برای کریتوس می‌ساخت!

2a8110_24123.jpg


کلاً برعکس خود بازی که یکی از انتقاداتم بهش همین ماجرای تیر واقعی بود (که از زنده بودنش خوشم نیومد و واکنش کریتوس و همراهان هم نسبت بهش سطحی بود و انگار نه انگار که دارن تیر واقعی رو می‌بینن)، توی Valhalla اوضاع خیلی بهتر شد. هم با صحبت‌ها و کارهاش باعث شد شناخت بیشتری ازش پیدا کنیم، هم از نظر گیم‌پلی جالب بود و چند تا مبارزه مختلف با سلاح‌های متنوع رو شاهد بودیم.

اگه بخواد سرى ادامه پيدا كنه به نظرم تير ميتونه نقش همراه براى كريتوس به شكلى كه آتنا توى سگانه يونان داشت رو بازى كنه.
 

Dinosaur

Loyal Member
Sep 29, 2005
17,006
نام
آریا
اگه بخواد سرى ادامه پيدا كنه به نظرم تير ميتونه نقش همراه براى كريتوس به شكلى كه آتنا توى سگانه يونان داشت رو بازى كنه.

در مورد آینده God of War:

آره خیلی چیز جالبیه این تیر و امیدوارم باز هم ببینیمش. :D
---------------
در حال حاضر هیچ ایده‌ای ندارم که نسخه اصلی بعدی چطوری از آب درمیاد و چیکار می‌کنن! یادمه سال‌ها پیش راحت می‌گفتیم خب حالا کریتوس زد خدایان یونان رو کشت و دفعه بعد می‌تونه بره خدایان نورس رو بترکونه و بعدش مصر و... ولی وضعیت فعلی کریتوس و کلاً نوع داستان و روایت بازی خیلی با دوران نسخه‌های کلاسیک فرق کرده و نمی‌شه کریتوس رو همین‌طوری به عنوان یه ماشین کشتار خشمگین انداخت توی دنیاهای مختلف که همه رو منقرض کنه. یعنی باید یه انگیزه و هدف خاصی وجود داشته باشه که مثلاً بره سراغ بروبچ مصر که خیلی هم دنیای جالبی داره.
شاید بشه گفت به عنوان خدای امید به قلمروهای دیگه سر بزنه و به فکر رستگاری ملت باشه و این راه هم دوباره به خشم و خشونت منتهی بشه، ولی نمی‌دونم... کریتوس یه مدلی شده که حس می‌کنم اگه دشمن بیاد شمشیر هم توی شکمش فرو کنه، دست مهر و محبت بر سر دشمن می‌کشه و می‌گه عیبی نداره و بخشیدمت و این شمشیر رو با کمک همدیگه درمیاریم و در مورد عواطف بشری گفتگو می‌کنیم! :D
البته همون‌طور که قبلاً هم گفتم، کوچیک‌ترین مشکلی با این شخصیت کریتوس ندارم و اتفاقاً عاشقش هم هستم و به نظرم خیلی منطقی به اینجا رسید، ولی کنجکاوم که ببینم در ادامه چی می‌شه و با چه بهانه‌ای می‌افته به جون دشمنان!
یه سری شایعات هم در مورد نسخه جانبی اتریوس هست که احتمالش زیاده و با توجه به پایان God of War Ragnarok، اصلاً عجیب نیست که یه نسخه در مورد اتریوس و انگربودا با حضور یه سری جاینت‌های دیگه بسازن. آخرش هم یکی از این خدایان مصر به یه دلیلی بیاد وسط ماجرا و بزنه اتریوس رو بکشه و توجیه سفر کریتوس به اون قلمرو ردیف بشه! :-" (البته همچین اتفاقی نمی‌افته و همین‌طوری الکی گفتم! :D)
--------------
ولی گذشته از این صحبت‌ها و از اونجایی که احتمالاً خیلی مونده تا نسخه اصلی بعدی، من به طرز فجیعی منتظر یه نسخه جانبی از تور هستم. افسردگی گرفتم وقتی دیدم شخصیتی که با همون چند دقیقه حضور اولیه توی خونه کریتوس عاشقش شده بودم و بعدش هم بیشتر و بیشتر باهاش حال می‌کردم، آخرش انقدر سریع مُرد. :( حالا شاید نشه اون عجله سازنده‌های بازی توی ۱/۳ پایانی رو جبران کرد، ولی به نظرم می‌شه یه بازی جانبی در مورد اتفاقاتی درست کرد که تور و بقیه خداها از جمله تیر توش نقش داشتن.
مثلاً بریم سراغ نبرد عظیم بین خداهای Aesir و Vanir و ماجرای قتل عام جاینت‌ها. یه سری بزنیم به زمانی که میمیر با درخت پیوند نخورده بوده یا تیر هنوز زندانی نشده بوده. البته اینا به خیلی سال قبل برمی‌گرده و اگه اشتباه نکنم میمیر بیشتر از ۱۰۰ سال از شکنجه‌ش می‌گذشت که کریتوس رفت سراغش و همین‌طور زندانی شدن تیر هم به گذشته دور برمی‌گرده. ولی شاید بشه این داستان‌ها رو با محوریت تور در نقش اصلی و با حضور اودین در نقش جانبی به عنوان مأموریت‌دهنده روایت کرد و لزوماً هم طراحی مراحل عظیم و این حالت بدون کات رو نداشته باشه و بازه‌های زمانی مختلف رو از قدیم روایت کنه و در نهایت برسه به نبرد بین تور و فی، همسر کریتوس.
اون نبرد بین تور و فی خیلی چیز عظیمی بوده، در حدی که یه تیکه از Vanaheim به خاطر این جنگ به فنا رفت و تغییر شکل داد و اون آذرخش هم از باقی‌مونده‌های همین جنگ بوده و به نظرم می‌تونه یه باس فایت خفن برای پایان بازی باشه. به جز بحث داستانی که دوست دارم از تور و اودین و گذشته این دنیا بیشتر بدونم، بحث گیم‌پلی هم هست و می‌تونیم میولنیر رو بگیریم دست‌مون و باهاش بکوبیم توی سر و صورت دشمن و غم و غصه عدم حضورش توی گیم‌پلی GoWR جبران بشه. :D
کلاً برام قابل درک نیست که اساطیر نورس رو با این همه پتانسیل بخوان رها کنن. نه به اون دورانی که یونان رو تا خرخره میلک کردن و نه الآن که حتی دلشون نیومد از نورس یه تریلوژی بسازن. یه زمانی انقدر پشت سر هم از داستان‌های کریتوس توی یونان بازی ساختن که اثر خیلی خوبی (از نظر من) به نام GoW: Ascension قربانی شد. بازی‌ای که از دید من اگه دقیقاً با همین کیفیت توی یه دنیای موازی با GoWهای کمتر منتشر می‌شد، خیلی بیشتر از طرف مردم و رسانه‌ها تحویل گرفته می‌شد، ولی توی اون دوران به قدری بازی از GoW اومده بود و تبدیل به یه میم و سوژه میلک شده بود که به این بنده خدا رحم نکردن و میانگینش ۸۰ شد که هنوز هم جزو Top 5 Underratedهای تاریخ هست برای بنده. :D
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر