I’m so glad you’re my partner in crime-
...As long as you’re my partner in time-
خب
همه بازی کردن و نظرشون هم دادن
منم دیشب بازی رو به پایان رسوندم و کلا چنان منو داغون کرد که نمیدونم چی بگم اصلا...
کلا بعد از چندین ماه که تقریبا از هیچ بازی لذت نمی بردم، این عنوان از راه رسید و دوباره منو امیدوار کرد
موسیقی بازی (هم soundtrack و هم score) به شدت زیبا و تاثیر گذار بود [میتونید از این لینک دریافت کنید تمام آهنگ ها رو (نسخه کامل)
Life is Strange Soundtrack.rar (حجمش 526مگ هست) رمز فایل هم czlowiekdrzewo هست]
گرافیک هنری بازی حرف نداشت، تنها مشکلی که میشه گرفت، دوستان اشاره کردن، همون lip sync هست و این که بعضی وقت ها احساسات چهره ها به خوبی منتقل نمیشه
و اما داستان:
(خطر اسپویل)
من سر تصمیم پایانی Chloe رو نجات دادم، و همیشه هم انتخاب من همین خواهد بود (گرچه فورا توی یوتیوب اون یکی پایان رو هم دیدم)
جواب این سوال اخلاقی که، آیا حاظر هستین کسی رو که دوست دارین فدا کنین برای جون صدها آدم؟ جواب من قطعا خیر هست
وقتی که جسد Rachel رو پیدا کردیم، وقتی که Chloe داشت زجه میزد.....
وقتی که Chloe رو، روی ویلچر دیدیم، وقتی از Max خواست که زندگیش رو پایان بده....
وقتی که Chloe می فهمه Rachel با Frank رابطه داشته و بهش نگفته بوده، وقتی به Max پرخاش میکنه، وقتی پدرش رو مقصر میدونه....
وقتی Chloe تیر می خوره، دوباره و دوباره و دوباره...
گاهی خیلی کله شقی میکرد ولی من خیلی ارتباط برقرار کردم با این کاراکتر، اگر کل هستی میخواست که Chloe رو بکشه، من نجاتش میدادم.
و اون کابوسی رو که توی فصل آخر، Max می بینه، یکی از نقاط بسیار زیبا و احساسی بازی هست، من یکی که نزدیک بود بزنم زیر گریه...
گرچه در آخر میشه اسمشو یه درام کلیشه ای هم گذاشت (یا A رو فدا کن، یا B رو)، ولی من خیلی ازش لذت بردم
Max هم تا یه حدی کاراکتر پخته ای نداشت، که قابل توجیه هست، چون که نوجوان هست، مثلا گیر دادن مدام به Eco Friendly نبودن بعضی از آبجکت های توی بازی... ولی در کل Max هم در کنار Chloe قرار میدم (اون تضاد های شخصیتی هم یادتون میاد؟)
دلم به حال Warren سوخت که علاقه به Max داشت... حود کشی Kate...
اون موقع که جسد Rachel رو پیدا کردیم، من میدونستم Nathan نیست که الان بالا سرمون ظاهر بشه، فکر میکردم پدرش، Sean یهو بیاد... که یهو Jefferson رو نشون داد، شوکه شدم من.
با این حال سوالاتی هست که جواب پیدا نکردم براشون
1- طوفان توی راهه، Arcadia Bay در خطره... چرا Max و Chloe سعی نمی کنن کسی رو خبر دار کنن، تا هم نیاز نباشه Chloe رو فدا کرد و هم مردم رو نجات داد، می دونم که چون نوجوان هستن، کسی حرفشون رو باور نمی کنه، ولی من مطمعن هستم که میتونستن یه راهی پیدا کنن. (نگید که نمیشه
چون میشه
)
2- اون روز چرا Max بهترین دوستش رو ترک کرد، رفت San Francisco؟ مگه خبر نداشت از طوفان؟ چرا داشت (نگید نداشت
چون داشت
از تاریخ و حتی ساعتش خبر داشت
) حتی اگه 1درصد احتمال میداد که طوفان در راهه نباید می رفت San Francisco...
3- بله، طوفان نتیجه استفاده Max از قدرتش بوده، اگر من برگردم به همون روز اول که اون قدرت به من داده شده و دیگه ازش استفاده نکنم مشکل حل میشه، خب. چرا این وسط Chloe باید فدا بشه؟ چرا Max باید وایسه تا Nathan وارد دستشویی بشه و چند لحظه بعد Chloe بیاد و منتظر بمونه تا بهترین دوستش به قتل برسه؟ چرا کمکش نکرد؟ نیازی هم نبود که از قدرتش استفاده کنه... (هستی می خواست که Chloe بمیره؟ Bullsh*t
، مکس هر دفعه که میدید جون Chloe در خطره بر میگشت به همون روز اول از دوباره و بهش اخطار میداد، این جوری طوفانی هم درکار نیست، میدونم Max باید همینطور هی برگرده به روز اول و نجات بده Chloe رو (اگه درنظر بگیریم، هستی می خواد که Chloe زنده نباشه) ولی خب رابطه عاطفی شون اونقدر قوی هست که این کارو کنه، تا وقتی که این قدرت رو داره میتونه محافظت کنه از Chloe حتی اگه شده برای 1 روز).
4- چرا بعد از نابود شدن Arcadia Bay، سوار ماشین میشن Max و Chloe و شهرو ترک می کنن؟ WTF? اصلا با عقل جور در نمیاد...
---
حرف زیاده، ولی فعلا همینا توی ذهنم هست
من نسخه PC رو پایرت کردم... ولی باید دِین خودمو ادا کنم به سازنده ها. باتلاش
@Akiba منم به جمع خریداران نسخه Limited Edition واسه PS4 اضافه شدم
(خالی شدن جیب من تقصیر تو هست امیر
)