... گل کاشتید>:d<
بچه ها این از اولین بخش بیوگرافی بازی The Witcher 2: Assassins of Kings ، یه تشکر ویژه هم دارم از داداش رامین که در کامل کردن این بخش کمک خیلی زیادی کرده
اتفاقات بازی The Witcher 2: Assassins of Kings چند ماه پس از پایان یافتن نسخه اول آغاز میشه. بازی از جایی شروع میشه که ما گرالت رو میبینیم که در زندانی بهوش میاد.ما هنوز دلیل زندانی شدن گرالت رو نمیدونیم. نگهبان ها اون رو به پیش شخصی به نام Roche میبرن تا از گرالت بازجویی کنه.این جور که از صحبت های این دو به نظر میرسه ظاهرا این دو در گذشته با هم آشنایی داشتن. Roche گرالت رو متهم به قتل King Foltest میکنه،اما گرلت اظهار میکنه که چیزی یادش نمیاد... هر سؤالی که روچ از گرالت میپرسه برخی از خاطرات چند روز گذشته گرلت زنده میشه تا اینکه مشخص بشه که دقیقا چه اتفاقی افتاده که گرالت به زندان افتاده...
داستان، فلش بکی به چند روز قبل میخوره ، جایی که گرالت در کنار Triss در چادری از خواب پا میشن. گرالت در مورد رؤیاها و خواب های عجیبی که میبینه و همچنین جنگی که پیش رو دارن با تریس صحبت میکنه. بعد از مدتی نگهبانی وارد چادر میشه و گرالت رو همراهی میکنه برای ملاقات پادشاه سرزمین Temerial . بیرون از چادر شاهد سپاه عظیمی از سربازها هستیم که همگی در تکاپو هستند و خودشون رو دارن برای نبرد بزرگی که پیش رو دارن آماده میکنن. پیاده نظام هایی که در حال رژه رفتن هستن و منجنیق های عظیمی که سنگ ها رو به پرواز در میارن...
گرالت با پادشاه ملاقات میکنه. خاندان های بزرگ و اصیل Temeria شورشی بزرگ به راه انداخته اند.Foltest تصمیم گرفته تا رهبری نبرد را خود شخصاً به عهده بگیره.Foltest موفق شده بود تا آخرین سنگر نیروهای شورشی Order of Flaming Rose رو هم تسلیم خودش بکنه و آخرین خاندان باقی مانده ،خاندان La Valette به رهبری پسر بزرگ این خاندان یعنی Adrian بود که آخرین مقاوت ها رو در قلعه خودشون انجام می دادن. Foltest تنها به برگرداندن و نجات دو فرزند نامشروع خودش یعنی Anais و Boussy از دست شورشی ها فکر می کنه و از گرالت میخواد که در این راه کمکش کنه.
Triss Merigold
King Foltest
در ادامه فلش بک های گرالت، اونو در کنار پادشاه ، تریس و روچ میبینیم که به پلی میرسن. نبرد هنوز ادامه داره که ما ناگهان اژدهای بزرگی رو میبینیم که به سپاهیان حمله ور میشه. گرالت و دوستانش از دست اژدها فرار میکنن و جون سالم بدر میبرن. در ادامه راه به معبدی میرسن. گرالت مرد روحانی اونجا رو مجبور میکنه تا مکان فرزندان پادشاه رو بهشون بگه. گرالت و پادشاه در بین راه یک بار دیگه هم با اژدها روبرو میشن که اینبار رو هم فرار میکنن. و در نهایت به قلعه محل نگهداری بچه های پادشاه میرسن.
Adrian آخرین تلاش های خودش رو با اندک یارهای باقی مونده اش برای پیروزی غیرممکن انجام میده.گرالت به پادشاه پیشنهاد میکنه که میتونه آدریان رو راضی کنه که بدون خونریزی تسلیم بشن.Foltest قبول میکنه و گرالت به بالای قلعه و پیش آدریان میره.در اینجا گرالت میتونه تصمیم بگیره که آدریان رو بکشه یا اونو بدون خونریزی و ترس از مردن افرادش تسلیم شاه بکنه.
در نهایت شاه بالاخره میتونه فرزندانش رو ببینه. دخترش Anais و پسر کوچکترش Boussy. دو فرزند شاه در کنار یک راهب به ظاهر نابینا که از بچه ها محافظت می کرده نشسته بودن.در هنگامی که Foltest در حال صحبت با بچه هاش بود، شخص مرموزی که لباس کشیش به تن خودش کرده بود یک لحظه از غفلت گرالت استفاده میکنه و به پادشاه فولتست نزدیک میشه و اون رو به قتل میرسونه. گرالت موفق میشه چهره اون رو ببینه.اما قاتل برخلاف جثه بزرگش با سرعت عمل بسیار زیاد که نسبت به اون هیکل بزرگ کاملا غیر طبیعی به نظر میرسید به سمت پنجره میدوه و خودش رو از ارتفاع زیاد به پایین پرتاب میکنه. در همون لحظه نگهبان های پادشاه از راه میرسن و جسد خونین پادشاه رو در دستهای گرالت میبینن و اون رو به جرم قتل پادشاه دستگر میکنن.
مرد غول پیکر قاتل شاه که ما فعلا اون رو به اسم Kingslayer میشناسیم(اسم اصلیش در واقع Letho هستش)، طبق گفته های خود گرالت توی بازی اون رو به کوهی از عضله تشبیه میکنه! با زخمی روی صورتش. اون هم مثل گرالت یک ویچر هستش...اون
همیشه در تعقیب و گریز ها یک قدم جلوتر از بقیه قرار داره. اون میتونه در هر جایی همپیمانان موقتی را برای خودش دست و پا کنه.در قسمت های بعدی بیوگرافی بیشتر در مورد این شخصیت و اهدافش میفهمیم.
تنها کسی که میتونه جلوی اون رو بگیره کسی نیست جز گرالت... کسی که الآن در بند اسارته و قراره در چند روز آینده به جرم قتلی که انجام نداده اعدام بشه.
این هم یک عکس مربوط به زمان های خیلی دور که نشون میده در گذشته گرالت همراه ویچری بوده که بعدها به نام Kingslayer معروف شده!!!
Roche که به عنوان دست راست پادشاه و فرمانده ای لایق شناخته میشه از طرفی هم به گرالت و حرفاش اعتماد کامل داره و میدونه که گرالت داره حقیقت رو میگه، از گرالت میپرسه اگر تو رو از بند اسارت آزاد کنم چکار میکنی و گرالت هم در جوابش میگه که من میرم و قاتل اصلی پادشاه رو هر طوری شده پیدا میکنم و این اتهام رو از روی اسمم بر میدارم و بی گناهی خودم رو به همگان ثابت میکنم. اینطوری میشه که نقشه فرار گرلت از زندان رو به صورت مخفیانه در شبانگاه میکشن و گرالت و Roche به همراه Triss راهی سفری برای پیدا کردن Kingslayer میشن....
اینها خلاصه ای از بخش Prologue بازی بودش! ، چپتر 1 بازی تازه شروع میشه!!!:d