یسری اتفاقات تو این قسمت آنچنان توجیهی نداشت و به نظرم خوب پرداخته نشدن.سکانس بارون ماهی چرا باید دقیقا جلوی ماشین اون دوتا اتفاق بیفته و ماشین پشتی اصلا ازش خبر نداشته باشه!مگه چقدر باهم فاصله داشتن؟اصلا چرا باید خود طرف اینارو پیدا کنه!؟
یا استفاده از مسلسل اتوماتیک توسط اون دوتا آدمکش وسط شهر خیلی فانتزیه!اگر دست هر کدومشون یه مگنوم یا یه کلت با سایلنسر بود خیلی بهتر میشد.اون قسمت فرار لستر از تو بیمارستان که دیگه تهش بود!این همه وقت یه بیمار تو بیمارستان گم میشه هیچکی جز پرستاره متوجه نمیشه!آخرشم به خوبی و خوشی برمیگرده!خیلی تخیلیه!!!
کلا این قسمت یذره توازن رو بهم زد به نظرم.دوست داشتم همونجوری ساده داستان ادامه پیدا کنه و اتفاقات باورنکردنی کمتر توش بیفته!