The World of Witcher

Roter Jäger

کاربر سایت
Mar 17, 2009
1,750
نام
سهراب
خب برای آغاز مطالب باید بگم که تمام نوشته ها بر اساس داستانهای کوتاه و پنج تا رمان Witcher هستش و هیچ اطلاعاتی از بازیها و Spin-off های تلوزیونی و سینمایی در این مطالب نخواهد بود....با معرفی کاراکتر های اصلی داستان شروع میکنم و بعد به دنیای داستان می پردازیم، بعد هم به ترتیب داستانهای کتاب رو بازگو میکنم به صورت خلاصه(که امکان داره یه چند روزی طول بکشه)


http://forum.bazicenter.com/thread86507/#post3105517

توجه!!!! این بخش برای کسانی که قصد خواندن کتاب های آندره زاپکوسکی رو دارند حاوی Spoiler شدید است.

کاراکتر های اصلی: Geralt of Rivia Aka The White Wolf

Tw2_full_Geralt.png


گرالت ریویا یا Gwynn Blade به Elder Speech که به معنای گرگ سفید هستش:
خشک، خشن، وفادار، یک رو و جذاب اولین خصوصیت های شخصیتی هستش که به ذهن یک نویسنده موقع توصیف شخصیت گرالت میرسه، اون یک Witcher و شخصیت اصلی داستان است، مثل دیگر Witcher های معرفی شده در دنیای کتاب اون در Kaer Morhen بزرگ شده و اینکه نام خود را Geralt of Rivia گذاشته نسبتی به مکان تولد یا اقامت او ندارد: استاد او Vesemir تمام دانش آموزان خود را به این ترقیب می کرد که نامی از کشورهای مورد احترام مردم برگزینند و خود را متعلق به آن خاک معرفی کنند برای اینکه مردم نسبت به آنها اعتماد داشته باشند.
مادر گرالت یک ساحره به نام Visenna بوده و پدر او یک جنگجوی لا ابالی و یه لا قبا (به گفته خود او در کتاب) به نام کورین بوده، بعد از تولد مادرش او را به مدرسه گرگ Witcher ها در Kaer Morhen واقع در سرزمین Kaedwen در شمال دنیای داستان می برد و در آنجا گرالت پس از گذراندن آزمون های فیزیکی و ژنتیکی که تمام Witcher ها باید آنها را بگذرانند تبدیل به یک انسان جهش یافته با قدرت عکس العمل غیر طبیعی و بینایی و حس های فوق العاده در شرایط نامساعد می شود.
از لحاظ قابلیت شمشیر زنی گفته می شود که گرالت همتا ندارد و بهترین شمشیر زن دنیاست، با وجود اینکه Witcher ها از شخصیت های پیچیده و سطح بالای جامعه نیستند گرالت فردی به شدت با سواد و صاحب نظر است، اغلب از دید او سیاست، مذهب و دیگه چیزها که مردم برای آنها دست به کشتن همدیگر می زنند احمقانه است و دنیای از دیدش فقط عرصه ای برای بقاست، او یک Atheist است که به وفاداری به پرچم و خاک اعتقاد ندارد ولی در عین حال باور شدیدی به دوستی و وفاداری به عهد و قول دارد، گاهی اوقات به صورت Obsessive پیگیر یک سوگند خود(یا حتی سوگندی که از طرف دوستانش خورده شده) می افتد و تا آنرا برآورده نکند آرام نمی نشیند، او دوستان زیادی ندارد و ترجیح می دهد که همیشه تنها به سفر خود ادامه دهد، مردم خیلی راحت به او جذب می شوند و دشمنانش برایش احترام فراوانی قائل هستند، بدون شک به مانند داستان او یک جذابیت خاصی هم برای جنس مخالف دارد و تعداد زیادی از زنها برای داشتن او برای یک شب هم که شده سر و دست می شکنند.
در بخش اول داستان های کوتاه او شخصیت اصلی داستان است و وظایف مهمی به مانند آزاد کردن شاهزاده کشور Tameria یا آزاد سازی Pavetta دختر ملکه Cintra از قولی که پدرش به یک دوره گرد داده بود بر عهده میگیرد:گرالت با وجود Promiscuous بودنش و به باور نداشتنش به زندگی مشترک با یه زن بعد از آشنا شدن با Yennefer کاملا عاشق او میشه و همه عادت های خودش رو کنار میگذاره و حتی گاهی اوقات به این فکر میکنه که ولگردی رو کنار بگذاره و یه زندگی نرمال برای خودش و ینفر درست کنه.
(دیگر اطلاعات کاراکتر در بخش داستانی Discuss میشوند)

- - -ویرایش - - -

Yennefer of Vengerberg

56399134663455585212.jpg



شاید کمتر وقتی پیش بیاد که کاراکتر های خودخواه و دمدمی مزاجی مثل ینفر بتونن قلب خواننده هارو تسخیر کنن ولی همونطور برای ینفر ونگربرگ بدست آوردن قلب گرالت افسانه ای چیزی نبود پس ما Mortal humans هم کاری جز عاشق این کاراکتر شدن ازمون بر نمیاد.
متولد در سال 1173 در Belleteyn نزدیک به پایتخت پادشاهی Aedirn ، ینفر جوانترین عضو کانون جادوگران و ساحره ها بود و بعدها به عنوان یکی از اعضای کلیدی Lodge of Sorceresses که در بازی هم به آن اشاره هایی می شود شد. با وجود سن بالای خود (97) که برای جادوگران و ساحره ها در دنیای داستان چیزی نیست ینفر نماد زیبایی بود و به گفته سیریلا "2nd Shapeliest woman She'd ever seen" بود. مثل اکثر جادوگران و ساحره ها زیبایی او نتیجه مصرف داروهای هورمونی و غیر طبیعی و جادو بود که در نهایت باعث میشود که ارگان های تولید مثلی آنها از کار بیوفتد، از لحاظ شخصیتی در زمانی که با ینفر آشنا میشویم(فصل آخر کتاب The Last wish) ینفر به مانند بقیه جادوگر ها آتشی مزاج، بد خلق ، پر رو، بی حیا و مغرور است و برای رسیدن به اهداف خود از هیچ کاری چشم نمی پوشد، (حتی تسخیر کردن جسم افراد دیگر از طریق جادو برای انجام دادن کارهایش) در این فصل است که او برای اولین بار با گرالت آشنا می شود و سپس رابطه طولانی مدت و پر از پستی و بلندی این دو آغاز میشود که پیش از آغاز رمان اول این رابطه پایان میابد. ینفر بر خلاف باور خیلی از کاراکتر های داستان عاشق گرالت است و این تا مرز مرگ نیز اورا تا جایی پیش میبرد. در طول داستان او یکی از Adviser های دماوند شاه ادیرن هست و نزدیکترین دوست او Triss Merigold است که طرفداران بازی حتما با اون آشنا هستند.
ینفر از اینکه قابلیت بچه به دنیا آوردن خود را از دست داده پشیمان است و در اوایل داستان رمان اول به دنبال راهی است که این پروسه را Reverse کند، آنطور که از گفتار او بر می آید خیلی از کاراکتر های داستان به او بدهکار هستند برای کاری که برای آنها کرده، یکی از آنها یکی از ثروتمندترین بانکداران دنیای داستان است و از این رو ینفر هرگز نگرانی راجع به مسائل مالی ندارد و در ثروت و نعمت زندگی میکند. بعد ها در طول داستان او تبدیل به مربی و مادر خوانده سیریلا می شود و تا پایان داستان یکی از مهمترین شخصیت ها باقی می ماند.
 
آخرین ویرایش:
  • Like
Reactions: Sherytto

Roter Jäger

کاربر سایت
Mar 17, 2009
1,750
نام
سهراب
Princess Cirilla

Princess Cirilla AKA Ciri

87985244074172696964.jpg



پیش از همه اعلام کنم که نام این کاراکتر فوق العاده رو با نام برنامه بنجل و مسخره شرکت اپل اشتباه نگیرید، این کاراکتر نزدیک به 20 سال قبل از اینکه ایده Ciri به استیو جابز و طراحانش برسه معروف شده بود.
Cirilla Fiona Elen Riannon که به عنوان بچه شیر سینترا نیز شناخته میشود نقطه تمرکز اصلی رمان های Witcher است، او نوه ملکه سینترا و دختر Pavetta است که در داستانهای کوتاه حظور ندارد(هنوز به دنیا نیامده).
ماجرا از این قرار است که پس از خدمتی که گرالت به Dunny و Pavetta میکند آنها به او قول هرچیزی که بخواهد را می دهند و گرالت از آنها درخواست "آن چیزی که داریدش ولی هنوز نمی دانید" را می کند که آن بچه ایست که پاوتا اورا حامله است، در این نتیجه Ciri تبدیل به Child of Destiny می شود و سرنوشتش با گرالت گره میخورد(البته سرنوشت گرالت بیشتر تحت تاثیر سرنوشت سیری قرار میگیرد) نام Cirilla در Elder Speech می شود Zirael یا Swallow که نماد آزادی و دوباره سازی دنیا که پر از آلودگی و زشتی شده می باشد. در طول 5 رمان Witcher ما شخصیت های متفاوتی را از سیری مشاهده می کنیم، در آغاز او دختری آرام و نه چندان شبیه به شاهزاده ها است و بعد ها کمی خشن و بی رحم می شود ولی همیشه شوخ طبع و باهوش باقی میماند. پس از گم شدن پدر و مادرش در دریا سیری به سینترا به نزد مادربزرگ خود بازمیگردد اما در آغاز رمان اول امپراتوری نیلفگارد به سینترا حمله کرده و پس از نبرد تپه سادون که شمالی ها با اتحاد خود به سختی نیلفگارد را شکست می دهند سیری توسط سرباز که عقاب بر روی کلاه خودش هست دزدیده می شود، او از دست آن سرباز فرار می کند و گرالت بخاطر قدرت سرنوشت(که کاملا در داستان یک چیز واقعی است) اورا پیدا می کند و همانطور که تصمیم داشته اورا به Kaer Morhen می برد تا از او یک Witcher بسازد، سیری برعکس دیگر دختر بچه ها از قابلیت های فیزیکی فراوانی برخوردار است ولی خیلی زود از خود آثار نیروهای جادویی( به مانند مادرش) نشان می دهد و برای همین گرالت از Triss Merigold درخواست می کند که به Kaer Morhen بیاید و از او نگهداری کند، بعدها سیری به دست مادر Nenneke در معبد Melitelle سپرده شد تا مربی دوم او که بعدها جای مادرش را برایش میگیرد به او برسد. سیری طبق گفته های Triss و Yennefer یک Source هستش که می تواند آینده را پیشگویی کند و از پتانسیل وحشتناک بالایی برای جادوی نابود سازی بهره می برد.
خصوصیات ظاهری سیری شبیه به الف ها است( با وجود اینکه صدها نسل بین او و آخرین جد الف او باقیست) او موهای خاکستری رنگ دارد (آره قبل از دانته زاپکوسکی سیری رو خلق کرده بود) و قد بلند و هیکل نحیفی دارد، در طول داستان او Homo-$exual Tendency از خود نشون می دهد و به نظر میاید که زنها رو به عنوان Partner به مردها ترجیح می دهد.

هردو بازی Withcer یک و دو و آخرین تریلر بازی Wild Hunt نشون می دهند که در قسمت سوم به شدت داستان وابسته به Ciri خواهد بود از آن رو که تمام موجودات قدرتمند کهکشان سیری و قدرت های اورا خواستارند.
 
  • Like
Reactions: Sherytto

Roter Jäger

کاربر سایت
Mar 17, 2009
1,750
نام
سهراب
Emhyr var Emreis, Deithwen Addan yn Carn aep Morvudd

Emperor Emhyr Var Emreis AKA The white Flame
66197926902266044852.jpg





چیزهای زیادی راجع به Deithwen Addan yn Carn aep Morvudd می شود گفت، نام او در Elder Speech به معنای "آتش سفید که بر روی قبر دشمنانش می رقصد" است، او از نسل امپراتور های قدیمی نیلفگارد است ولی زمانی که کودک بوده توسط خیانتکاران از رسیدن به سلطنت باز می ماند و از نیلفگارد فراری داده میشود، او به آرامی و به موقع به نیلفگارد برگشته و با تبحری بی نظیر تمام دشمنان خود را سرکوب می کند و تاج و تخت پدرش را بدست می آورد، نمونه یک رهبر سیاسی بی نظیر است و کمی شخصیتی شبیه به یولیوس سزار روم و شاید کمی به ادوارد لانگ شنکس انگلستان دارد. او استعداد فوق العاده ای در انتخاب وزیران و رهبران نظامی از خود نشان می دهد و همیشه بهترین فرد را برای کارها انتخاب می کند: موفقیت را وظیفه افراد می داند و شکست و ناکامی زیر دستانش را به شدت با خشونت جبران میکند، به مانند دیگر امپراتور های نیلفگارد سیاست Expansionist دارد و میخواهد کل سرزمین های شمالی را تسخیر کند ولی در این امر پیش از آغاز رمان نخست شکست میخورد و فقط یک دهم قلمرو پادشاهان شمالی را به امپراتوری خود ضمیمه میکند. وی برای رسیدن به اهداف خود از هیچ امری دست باز نمی دارد و صد ها هزار را به سوی مرگ خود می فرستد که به هدف نهایی دست پیدا کند، در زندگی درباری شخصی به شدت مودب و یک Gentleman به تمام معناست با این وجود همه نگاه و طرز صحبت محترمانه اورا نوعی تهدید می شمارند و نزدیکترین افراد به او نیز از او وحشت دارند. امهیر دیدگاه بدی نسبت به جادوگران و ساحرگان دارد و در نیلفگار خون آنهارا در شیشه کرده و تا جایی که می تواند آنهارا محدود می کند و برای آنها قوانین عجیب وضع می کند(برعکس پادشاهان شمال که جادوگران را خیلی آزاد برای خود رها می کنند). با وجود بی رحم و سرد بودن امهیر گاهی اوقات دیگران را ستایش می کند و برای افراد لایق احترام فراوانی قائل است، او هر از چند گاهی دست و دلباز می شود و افرادی که خطر نمی شمارد را آزاد و بدون مراقب به حال خود رها می کند(اشاره به سرزمین Toussaint که توسط دختر عمو او اداره می شود و امهیر هیچ دخالتی در گرداندن امور این سرزمین ندارد).

شاید فوق العاده ترین خبری که میتونست در رابطه با بازی The Wild Hunt داده شود این بود که امهیر در بازی حظور دارد و صدای او کسی نیست جز Charles Dance معروف (که اکثر شما باید به نقش Tywin Lannister در سریال Game of Thrones او را بشناسید). جالبه که بگم شخصیت های تایوین لنیستر و امهیر وار امریس به شدت شبیه یکدیگر هستند و به احتمال زیاد این باعث شده که چارلز دنس برای این نقش برگزیده بشود.
 
  • Like
Reactions: Sherytto

Roter Jäger

کاربر سایت
Mar 17, 2009
1,750
نام
سهراب
Triss Merigold

Triss Merigold
The-Witcher-Triss-Merigold-artwork-books-fantasy-art-paintings-stairways-witches.jpg



تریس مریگلد در دنیای داستان نقش بزرگی به اندازه نقشش در بازی ها ایفا نمی کند ولی بدون شک یکی از با اهمیت ترین کاراکتر های سری داستان های Witcher است، در بازی او نقش رقیبی جدی برای ینفر از لحاظ نقش زن اصلی داستان بودن شده با وجود اینکه به گفته مادر ننکه، دندلیون و خود گرالت هرگز نمی تواند در حد و اندازه دوست آتشی مزاج خود قرار گیرد.
تریس در ماریبور به دنیا آمده و یکی از جوانترین اعضای کانون جادوگران و ساحره ها است، او برای مدت کوتاهی پیش از اینکه سیری به دست مادر ننکه و ینفر سپرده شود از سیری نگهداری میکرده و به او مسائل در رابطه با زن و جادوگر بودن را آموزش میداده، در طول داستان به مانند بازی او Adviser شاه فولتست تامریا است و یکی از اعضای Lodge of Sorceresses که بعدها در داستان پایه گذاری میشود. قدرت اصلی جادویی بیشتر مخصوص Heal کردن افراد است اما با این وجود در طول داستان در چند قسمت قابلیت های جادویی فوق العاده ترسناکی از خود به نمایش می گذارد که او را در سطح قویترین جادوگران داستان قرار میدهد. او به مراتب با دیگر ساحرگان تفاوت دارد و خلق و خویی آرام و مهربان و کمتر خشم خود را نشان می دهد، بیشتر اوقات او احساسات درونی خود را بازگو نمی کند ولی همیشه از این کار رنج میبرد.
در داستان چیز زیادی راجع به گذشته تریس گفته نمی شود ولی اشاره به رابطه او و گرالت به صورت کوتاهی می شود، پس از اینکه ینفر و گرالت از هم جدا می شوند تریس رابطه کوتاه مدتی با گرالت دارد و به شدت عاشق او می شود، این عشق در طول تمام قسمت ها ادامه دارد با وجود اینکه گرالت حس مشابه را به تریس ندارد، این علاقه از چشمان ینفر دور نبوده و بارها مشاجره های لفظی بین این دو صورت میگیرد تا حدی که ینفر تریس رو به این "چشمانت را در میاورم" تهدید میکند. با این وجود تریس و ینفر دوستان صمیمی هستند و به همدیگر کمک فراوانی می کنند.

- - -ویرایش - - -

Vilgefortz of Roggeveen

Vilgefortz1.jpg



ویلگفورتس در داستان یکی از نقش های پشت پرده را ایفا میکند، او همیشه در داستان حظور دارد ولی ما زیاد اورا از نزدیک نمی بینیم، پس از نبرد تپه سادون که نیلفگارد در آن شکست سنگینی میخورد ویلگفورتس به عنوان کسی که جادوگران و ساحره ها را به کمک پادشاهان شمال رهبری کرد قدرت فراوانی بدست می آورد، او به گفته ینفر جوان است ولی به شدت با استعداد(گرالت اشاره میکند که واژه جوان میان جادوگران اشاره به سنی دارد که میتواند بین 30 تا صد سال باشد).
اضافه بر قدرتش او یک مرد خوش قیافه است و صدایی زیبا دارد و برخلاف دیگر جادوگران و ساحره ها این موهبت هارا از طریق جادو و تراپی هورمونی بدست نیاورده است، جالب اینجاست که او هرگز به مدرسه جادوگری نرفته بوده و زمانی که به سن بلوغ رسیده بود و بیش از 20 سال سن داشت آغاز به پرداختن به جادو کرده.
با وجود اینکه جمله دقیقی در این باب گفته نشده در کتاب به A$exuality او اشاره هایی شده، به طوری که او هیچ رابطه رمانتیک و جنسی با هیچکدام از جادوگران دیگر ندارد و در عین حال دستیار زیباروی او که به شدت به او عشق میورزد نظر اورا جلب نکرده است(با اینکه گفته میشود که او از عشق دستیارش خبر دارد).
 
آخرین ویرایش:

Roter Jäger

کاربر سایت
Mar 17, 2009
1,750
نام
سهراب
Dandelion

Julian Alfred Pankratz Viscount de Lettenhove Aka Jaskier(Original Polish), Dandelion in English translation

6719Dandelion.jpg



یاسکیر یا داندلاین یکی از دوست داشتنی ترین کاراکتر های سری Witcher است چه داستان را بخوانید چه در بازی ها نقش گرالت را بر عهده بگیرید، او یک نجیب زاده است که علاقه ای به اعلام اصل و نسب خود ندارد، داندلاین در دانشگاه آکسنفورت شعر و موسیقی مطالعه کرد و در طول سالهای خود در آنجا شهرت منفی به عنوان یک الوات و دائم الخمر بدست آورد، با وجود اینکه بعدها تبدیل به یکی از استادان این دانشگاه شد و هر از چند گاهی به دانشگاه باز می گشت تا سخنرانی هایی بکند کمتر پیش می آید که افراد هوشمند به او احترام بگذارند، او شخصیتی Amorous دارد و به شدت آدم لاسی است و با وجود اینکه در آغاز داستان آدم پوچ و بی محتوایی به نظر می آید دوستی وفادار و در ضمینه عشق یک استاد به تمام معناست به طوری که از ظاهر آدم ها از دور می تواند احساسات آنهارا برای همدیگر بازگو کند.
در طول سالهای کوتاهی که به آوازه خوانی و دوره گردی پرداخته داندلاین شهرت Celebrity like پیدا کرده و در پادشاهی های شمال به عنوان یکی از بهترین موسیقیدان ها و bard ها شناخته می شود، به گفته کاراکتر های داستان او خیلی خوش قیافه است و بخاطر لباس های رنگارنگ و عجیب غریبش گاهی اوقات با الف ها اشتباه گرفته میشود. یکی از مهمترین کتابهایی که در کتاب Witcher به آنها در آن اشاره می شود و تکه هایی از آن در بازی نیز وجود دارند نوشته Dandelion است که او در طول رمان چهارم شروع به نوشتن آن می کند.
رابطه داندلاین با گرالت توسط یک اتفاق عجیب غریب درست همان موقعی که گرالت با ینفر آشنا می شود رخ می دهد و از این پس این دو تبدیل به دوستانی نزدیک می شوند، دندلاین به نظر می آید که بیشتر از همه گرالت را می شناسد و از اسرار درون او اطلاع دارد، ینفر اورا به عنوان یک دوست وفادار قبول دارد ولی سیری به او مشکوک است و مادر ننکه اصلا از او خوشش نمی آید و او را یک آدم بی مصرف و مفسد می نامد، دندلاین یکی از کاراکتر های داستان است که از آغاز تا پایان داستان حظور دارد مدتی که از داستان خارج می شود بیشتر از چند فصل نمی شود که دوباره ظاهر می شود. در طول داستان زنهای فراوان و مهمی عشق اورا در دل خود دارند و او نیز عشق همه آنهارا به یک اندازه باز می گرداند.

- - -ویرایش - - -

Mother Nenneke

Nennekeq.jpg



مادر ننکه Head Priestess معبد ملیتله در الاندر است و در طول داستان های کوتاه نقش اصلی و یکی از مهمترین نقش هارا در طول داستان ایفا می کند، او گرالت را از دوران جوانی او می شناخته و زخم ها و صدمه هایی که او در نبرد با هیولا ها میدیده درمان میکرده، در طول داستان او به صورت مادر گونه ای به گرالت رفتار میکند و گرالت نیز همچنین رابطه نیمه مادر-پسرانه ای با او دارد، او شخصیتی مادرانه و سختگیر دارد و از "مادر" خوانده شدن نفرت دارد، او یک داروساز ماهر است و با رساندن داروهای مختلف به مانند Aphrodisiacs (داروهای شهوت زا) به زنهای ثروتمند و با نفوذ خود و دختران زیر دستش را از دیگران محافظت میکند، قدرت او در معبد مطلق است طوری که ینفر در طول ماندن خود در آنجا کاملا بی چون و چرا سخنان اورا گوش میداد و در خارج از معبد کمتر کسی است که دلش بخواهد با او در بیوفتد، او زبانی تند دارد و از دندلاین اصلا خوشش نمی آید، با وجود اینکه زنی خدادار است اصلا با اینکه گرالت به خدا اعتقاد ندارد مشکلی ندارد و فقط گرالت را برای بی توجهی اش به مسائل روحانی دست می اندازد و زمانی که گرالت با او بحث روحانی میکند طوری جواب اورا میدهد که گویا گرالت کودکی است که هنوز دنیا را درک نکرده، او مدتی از سیری نگهداری میکند و به او تکنیک های مفیدی را راجع به درمان می آموزد.
بزرگترین تعجب طرفداران سری وقتی بود که ما مادر ننکه را در بازیها ندیدیم و هنوز که هنوز است امیدواریم اورا در قسمت سوم بازی ببینیم.
 

Roter Jäger

کاربر سایت
Mar 17, 2009
1,750
نام
سهراب
Secondary Characters

Secondary Characters



Maria Barring AKA Milva

Maria_Barring.jpg



ماریا بارینگ یا میلوا یکی دیگر از کاراکتر های زن اصلی داستان های Witcher است که در کتاب سوم معرفی شده و نقش مهمی را در داستان اصلی ایفا می کند، او یکی از معدود انسان های غیر Dryad است که اجازه حظور در جنگل Brokilon را دارد، ملکه جنگل Eithne به او علاقه خاصی دارد و هرزمانی اورا در جنگل خود پذیراست، میلوا با وجود زیبا و فریبنده بودن خود شخصیت به شدت پسرانه ای دارد و در طول داستان کمتر رفتار زنانه ای از خود بروز می دهد، او ساکت و گوشه گیر است و زیاد حرف نمی زند، به مانند دندلاین اورا نیز گاهی با الف ها اشتباه میگیرند که دلیل اصلی آن این می تواند باشد که او نقش قاچاقچی را برای Scoiatael در داستان ایفا می کند و آنهارا از پادشاهی های شمالی خارج کرده و به جنگ بروکیلون رهبری میکند، برای همین الف ها در زبان Elder اورا Sorca یا خواهر می خوانند و برای او احترام فراوانی قائل هستند. میلوا یک کماندار بی نظیر است و هرگز تیرش به خطا نمی رود، قابلیت های تیراندازی او در میان تمامی کسانی که نام اورا شنیده اند زبانزد خاص و عام است. برعکس دیگر زنها که معمولا در طول داستان با گرالت رابطه رمانتیک و عشقی برقرار می کنند میلوا مثل یک دوست "پسر" با گرالت برخورد میکند و گاهی گرالت خود به این موضوع اشاره میکند که تا "یه اتفاقی" پیش نیامده بود فراموش کرده بود که میلوا یک زن است.
 
آخرین ویرایش:

Roter Jäger

کاربر سایت
Mar 17, 2009
1,750
نام
سهراب
Cahir Mawr Dyffryn aep Ceallach

Cahir

Krew_elfow_2.jpg


کاهیر که نام کاملش Cahir Mawr Dyffryn aep Ceallach است تنها عضوی از گروه همراه با گرالت است که از نیلفگارد می آید، او یک شوالیه نیلفگاردی است که تبحر بالایی در شمشیر زنی و رهبری دارد، وی مثل یک شوالیه واقعی به شدت به Chivalry اعتقاد دارد و در مواقعی اعمالی که مرتکب میشود که به ضررش تمام میشود ولی او جوانمردی خود را کنار نمی گذارد، از آنجایی که او یک نیلفگاردی است رابطه او با دیگر اعضای گروه به شدت پرتنش است البته کاهیر بارها به داندلاین و دیگر اعضا گوشزد میکند که او از شهر نیلفگارد نیست و از شهر ویکووارو است(در داستان فقط ساکنین شهر نیلفگارد، جزو شهروندان درجه یک نیلفگاردی حساب میشوند به مانند روم باستان).
کاهیر پسر خاله Assire var Anahid جادوگر معروف نیلفگاردی است و از خانواده ای ثروتمند و نجیب زاده می آید. دیرتر در داستان مشخص میشود که او عاشق سیری است و برای همین میخواهد به گرالت در یافتن او کمک کند.

- - -ویرایش - - -

Regis


Emiel.jpg



در میان تمام همراهان گرالت در رمانهای Witcher شاید رجیس عجیب ترین آنها باشد، او یک High Vampire است و نزدیک به 500 سال عمر دارد، از زمان Splitting of the Spheres که باعث به وجود آمدن موجودات مختلف بجز انسانها و الف ها و دوارف ها شد بر روی زمین وجود داشته است، او برای یک خون آشام به شدت رفتار عادی و انسان گونه ای دارد و در کمال تعجب به شدت Intellectual و با سواد است، طرز رفتار و سخن گفتن او راجع به علم و ادبیات و هنر باعث می شود که درباری ها در Toussaint اورا یک نجیب زاده رده بالا بپندارند. شغل او جراحی است ولی او زمان تعطیلات خود را به دور از جنگ در جنگل ها برای جمع آوری گیاهان مفید می پردازد. در طول داستان او داستانهای جالبی درباره خون آشامان و اینکه چگونه اکثر چیزهایی که در مورد آنها گفته میشود در حد افسانه و تخیل است تعریف می کند و چشم اعضای گروه را به حقیقت های جذابی باز میکند، او از لحاظ جنگی به مانند دیگر خون آشامان نیست و علاقه چندانی به نبرد ندارد اما در پایان داستان متوجه میشویم که قابلیت های جنگی او بالاتر از حتی شاید خود گرالت باشد از آنجایی که از سرعت به شدت بالایی و قابلیت Shape shift کردن به یک خفاش عظیم الجسه را دارد، رجیس در طول داستان میتواند یکی از دوست داشتنی ترین کاراکتر ها باشد، زندگی تراژیک او یکی از جالبترین Side story های رمان های Witcher است. نام کامل او به مانند کاهیر طولانی است(Emiel Regis Rohellec Terzieff Godefroy) و این باعث میشود که مورد تمسخر داندلاین قرار گیرد.
[h=1][/h][h=1][/h]
 

Roter Jäger

کاربر سایت
Mar 17, 2009
1,750
نام
سهراب
Angoulême

[h=1]Angoulême[/h]
33178499564735162729.jpg


به مانند اکثر کاراکتر های داستان آنگولیمه نیز سرگذشتی تراژیک داشت، مادر وی یکی از نجیب زادگان سینترا(خاندان کاتوس مارینوس) بود که به خاطر اینکه بیرون از ازدواج بوجود آمده بود توسط خانواده مادرش ترد شد و مجبور گشت که در نزد فامیلهای فقیر پدری خود زندگی کند، زمانی که جنگ شد خانواده پدری او نیز برای کمبود پول دیگر اورا نمی خواستند برای همین او از آن خانه فرار کرد نام خاندان اشرافی خود را کنار گذاشت و با پیوستن به گروهی شبیه به مافیا برای خود زندگی درست کرد. او به شدت فردی بی تربیت و Vulgar است طوری که مردان جنگی و دنیا دیده ای مثل گرالت از بد دهنی او متعجب می شوند، در طول داستان او یک خصوصیت جالب دارد و آنهم این است که همه مردان را Uncle و همه زنها را Auntie صدا میزند، البته دوبار میلوا او را تهدید کرد که اگر اورا یک بار دیگر Auntie صدا کند با کمربند سیاهش خواهد کرد، آنگولیمه دختر خوش قیافه ایست و شباهت زیادی به سیری دارد(به دلیل رابطه خانوادگی بین نجیب زادگان سینترایی) تنها تفاوت ظاهری او با سیری موهای طلایی اوست(موهای سیری خاکستری اند). ولی در استفاده از خنجر از خود قابلیت هایی نشان می دهد اما در کل بخاطر نداشتن نظم نظامی در نبرد زیاد مفید واقع نمی شود.
زمانی که گروه در Duchy of Toussaint اقامت دارند وی به این فکر می افتد که یک بوردلو(خانه فحشا سطح بالا) بگشاید و خود رئیس آن شود و حتی از گرالت و دیگر اعضا برای سرمایه گذاری در پروژه اش درخواست کمک میکند. آنگولیمه در زمانی که شخصیتش به چشم نمی آید یک دختر جوان بی آزار به نظر میرسد که ظلم زیادی به او گشته: او شخصیت پرخاشگری دارد ولی زمانی که فردی قویتر از خود ببیند ساکت می ماند و این نشان دهنده طبیعت ضعیفی است که در درون خود دارد.
 

Roter Jäger

کاربر سایت
Mar 17, 2009
1,750
نام
سهراب
Zoltan Chivay

Zoltan Chivay

Zoltan_Chivay.jpg


زولتان شیوی یکی از کاراکتر های کتاب است که نقشش در بازی ها پررنگ تر شده، وی یه دوارف آهنگر است و قبل از اینکه در راه گذشتن از رودخانه یاروگا به گرالت برای نخستین بار بر بخورد در ماهاکام شمشیر سازی میکرده، وی به مانند دیگر دوارف ها شخصیت Fun loving و Vulgar ی دارد، علاقه شدیدی به ودکا خودرن و مست کردن و جنگیدن به صورت مست دارد، زولتان در طول داستان شخصیت وفادار و بخشنده ای از خود نشان می دهد و در طول یکی از درگیری ها بهترین شمشیری که تا به حال Forge کرده را به گرالت می بخشد که گرالت تا پایان داستان به همراه خود دارد، او بعد ها در داستان به ارتش های Volunteer ماهاکام پیوست تا در برابر جنگ دوم با نیلفگار شرکت کنند و افتخارات فراوانی را بدست آورد. او رابطه خوبی با داندلاین و گرالت دارد و با رجیس نیز خوب می سازد ولی در طول داستان خیلی سریع به دلیل خطراتی که در راه پیش می آید راه خود را از دوستانش که حاظر است برای آنها به بالای دار برود جدا میکند و تا پایان داستان آنهارا نمی بیند.
 

reza_cowboy

کاربر سایت
Jan 31, 2012
1,177
نام
رضا
آخه وجدانا تریس مریگلد چیزی کم نداره ولی نمیدونم چرا گرالت بهش توجه نمیکنه و سرد باهاش برخورد میکنه و همش در پی یافتن ینفر هستش{قضیه مثل پیدا کردن کاترین تو فصل اول سریال ومپایر شده که دیمن به خاطرش هرکاری میکرد ولی بعد که پیداش کرد ازش متفر شد}
آخه من وقتی بازی ویچر 2 رو تموم کردم آخرش دیدم یه دختره توی بغل یه آدم خشن:dتوی یه مرداب خوابیده و فکر کنم ینفر همون باشه که اگه همون باشه بنظرم واقعا گرالت خیلی خنگه که بین تریس و ینفر ینفرو انتخاب کرده!!!
 
آخرین ویرایش:

Roter Jäger

کاربر سایت
Mar 17, 2009
1,750
نام
سهراب
آخه وجدانا تریس مریگلد چیزی کم نداره ولی نمیدونم چرا گرالت بهش توجه نمیکنه و سرد باهاش برخورد میکنه و همش در پی یافتن ینفر هستش{قضیه مثل پیدا کردن کاترین تو فصل اول سریال ومپایر شده که دیمن به خاطرش هرکاری میکرد ولی بعد که پیداش کرد ازش متفر شد}
آخه من وقتی بازی ویچر 2 رو تموم کردم آخرش دیدم یه دختره توی بغل یه آدم خشن:dتوی یه مرداب خوابیده و فکر کنم ینفر همون باشه که اگه همون باشه بنظرم واقعا گرالت خیلی خنگه که بین تریس و ینفر ینفرو انتخاب کرده!!!


خب، ینفر خیلی زیباتر از تریس توصیف شده توی کتاب(البته این دیدگاه من هستش) و ینفر و گرالت رابطه خیلی طولانی باهم داشتند و از طریق آرزویی که شده سرنوشتشون به هم گره خورده


یه سوال داشتم میخواتسم بدونم شخصیت اصلی سری رمانهای ویچر دقیقا کی هستش؟


شخصیتی که بیشتر از دیدش ما داستان رو میبینیم گرالت هستش ولی درست مثل The Last of Us که جوئل برای نگهداری از الی توی داستان حظور داره توی 5 تا رمان هم گرالت حظور داره که از سیریلا مراقبت کنه.
 

Roter Jäger

کاربر سایت
Mar 17, 2009
1,750
نام
سهراب
بچه ها ببخشید چند روزی چیزی آپدیت نکردم به شدت سرم شلوغ بوده، امشب سعی خواهد شد که بخش کارکتر های مهم کلا تموم بشه که بتونیم به داستان بپردازیم.
 

Roter Jäger

کاربر سایت
Mar 17, 2009
1,750
نام
سهراب
Leo Bonhart

Leo Bonhart

Wieza_jaskolki_2.jpg


شاید بونهارت نفرت انگیز ترین کاراکتر داستان های Witcher باشد، معمولا در داستان ها آدم میتواند با Villain ها ارتباط بر قرار کند و رفتار آنهارا درک کند ولی لئو بونهارت با وجود اینکه Aspiration های خیلی ساده و Straight forward ی دارد میتواند به عنوان منزجر کننده ترین شخصیت کل رمان ها برگزیده شود:
وی یک مزدور و قاتل است که در ازای دریافت پول به شکار افراد میپردازد، نخستین باری که با او آشنا می شویم او فردی با اعتماد به نفس بالا و روحیه ای خشن نشان داده میشود و بزودی متوجه میشویم که اعتماد به نفس او بی خود و بی اساس نبوده، قابلیت های نظامی و شمشیر زنی بونهارت بی نظیر هستند و او هرگز در یک نبرد تن به تن حتی با چند نفر بر علیه خودش هم شکست نخورده: او قدی بلند دارد و هیکلی لاغر و چشمانش به مانند چشمان یک ماهی مرده هستند، سبیل خاکسری او نیز بخش بزرگی از صورت لاغر اورا همیشه می پوشانده.
او آنقدر قدرتمند است که قابلیت های شمشیر زنی اش در حد یک Witcher حساب میشود با اینکه او یک Witcher نیست، او به دور گردن خود سه مدال Witcher انداخته است و ادعا دارد که صاحبان آنهارا کشته تا آنهارا بدست آورد که بر اساس چیزی که از قابلیت های اون نشان داده شده هیچ شکی در آن نیست که راست گفته. در داستان شخصیت ها او و گرالت را در یه سطح و قابلیت جنگی قرار میدهند اما متاسفانه هرگز ما نخواهیم فهمید که کدام جنگجوی بهتری بود!

- - -ویرایش - - -

Philippa Eilhart

49415979562037326663.png


در میان تمام ساحره های داستان های رمان فیلیپا آیلهارت Influential ترین آنهاست، وی به شدت با استعداد و قابل است و قدرت فراوانی دارد، او فراتر از همه چیز به جادو وفادار و است برای حفظ قدرت ساحره ها و جادوگران از هیچ کاری نمی ترسد، او رابطه خیلی خوبی با رئیس سرویس جاسوسی ردانیا داشته و به او کمک های فراوانی در شکست دادن توطئه های نیلفگارد می کند، در آغاز داستان او مشاور اعظم ویزیمیر پادشاه ردانیا است که در آغاز داستان کشته میشود، فیلیپا اما همچنین بر مسند مشاوری می نشیند و به نوعی ردانیا را به تنهایی می گرداند.
قدرت های جادویی او بی نظیر هستند و او یکی از معدود جادوگران در دنیا است که از قابلیت Polymorphism بهره میبرد و می تواند به چند فرم مختلف خود را در بیاورد، (همانطور که در بازی تبدیل به یک جغد می شود). فیلیپا یک همجنس گرا است و همیشه چندین معشوقه دارد که همه از شاگردانش هستند، او خیلی سریع از معشوقه های خود خسته می شود و سریعا به سراغ شاگرد دختر جدیدی میرود، این نوع ***uality او باعث می شود که روحانیون ردانیایی به او خصومتی شدید بورزند. فیلیپا یکی از اعضای اصلی محفل جادوگران بوده و بعدها رهبری Lodge of Sorceresses را با پایه گذاری آن بر عهده گرفت. حظور او در داستان یکی از معدود دلایل شکست های پیاپی نیلفگاردی ها در تصرف پادشاهی های شمال است.

- - -ویرایش - - -

Sigismund Dijkstra


90331683188213677826.jpg


زیگیزموند دییکسترا رئیس سرویس مخفی و جاسوسی ردانیا است: به گفته گرالت او هیچ شباهتی به یک جاسوس ندارد، قد بلند بالای 2 متر و شانه های پهنی دارد و شکم آب جو خوری بزرگی نیز دارد، برخلاف اکثر جاسوس ها او لباس های رنگارگ و Flamboyant به تن میکن.
پس از کشته شدن پادشاه ردانیا وی رهبری شورای نایبین را بر عهده میگیرد و با کمک فیلیپا آیلهارت نظم را به کشور ردانیا باز میگرداند.
وی فرد بسیار قابلی است و بسیار ماهرانه مسائل دولتی را حل و فسخ می کند، از هوش بالایی برخوردار است و میشود گفت از همه چیز با خبر است، او به جادوگر ها بجز فیلیپا اعتماد ندارد و گاهی اوقات به او نیز شک میکند، او شاید به تنهایی با کمک فیلیپا آیلهارت برای دفعه دوم پادشاهی های شمال را از دست نیلفگارد خلاص میکند، او برای گرالت احترام قائل است اما زمانی که راه این دو بر خلاف همدیگر قرار میگیرد با او درگیر میشود، او همیشه سعی دارد گرالت را به جمع متحدین خود اضافه کند ولی گرالت زیر بار نمی رود.
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر