PlayStation The Order: 1886 - *** تاپیک اسپویل داستانی ***

  • Thread starter Thread starter FaRd!N
  • تاریخ آغاز تاریخ آغاز
اگر بازی رو به اتمام نرسوندید همین الان تاپیک رو ببندید و ادامه ندید. عواقب خواندن پست ها بر عهده خود شخص خواهد بود.

تقریبا تو هر فرومی که این اواخر رفتم یه همچین تاپیکی دیده بودم که توش بحث های جالبی در مورد داستان بازی صورت میگرفت. گفتم ما هم یه همچین تاپیکی بزنیم تا هم راحت و بدون اسپویلر حرف بزنیم هم بحث های داستانی تو خود تاپیک بازی نره که سهون موجب اسپویل شدن دیگران بشه.


میتونیم با صحبت در مورد مرد نقاب دار که به شکل Assassin ها میپوشید صحبت کنیم.
یا با تغییر ناگهانی اخلاقی لیدی ایگرین، که با اینکه عاشق گالاهاد بود، اینطور با جدیت به دنبال کشتنش میره.
 
من فکر می کنم این یارو اسسین ماننده یه شخصیه که قبلا رتبه بالایی توی محفل order داشته .
آرزوهای شخصی : یا خود شخص شاه آرتوره :d یا مرلین :>
یه نکته دیگه اینکه الان دیگه سر پریسوال همون لافایته . پریسوال قبلی هم بعید نیست توی نسخه بعدی زنده باشه .
به نظرم رفتار ایگرین و تغییر 180 درجه ایش یه مقدار غیرمنطقی بود . حتی لافایت هم توی اون شرایط تونست گالاهاد و درک کنه . اما ایگرین در به در دنبال پیدا کردن و کشتنش بود . منطقی نبود . مگه اینکه یه دلیلی پشت این قضیه باشه .
توی بازی کلا ومپایرها و هف برید ها تو یه جناح بودن . هیستینگ هم با محموله هایی که کمپانی هند شرقی این ور اونور می برد داشت نژادشون و تو کل دنیا پراکنده می کرد. توی یه نقشه ای که اون ملکه هندیه و گالاهاد پیدا کردن معلوم بود که یه محموله رفته هندوستان و چندتام سمت آمریکا فرستاده شده .
کلا پیش زمینه خیلی خوبی واسه داستان شماره های بعدی ساختن . اما اینکه داستان خود این نسخه ناتموم موند خیلی جالب نبود .
انتظار یه باس فایت خیلی خفن هم داشتم که دقیقا ورداشته بودن باس فایت لایکن و کپی پیست کرده بودن .
 
دوستان یه توضیحی در مورد داستان سکانس آخر میدید ؟ اونجایی که لوکان رو زمین افتاده و پدرش میاد صحبت میکنه

پدرش گفت من پدر لوکان رو با شمشیر کشتم.ولی بچه رو نتونستم بکشم.چون بی گناه بود.خوب مگر خودش پدرش نبود ؟

بعد به گالاهاد گفت کار لوکان رو بساز و در برو .برا چی نکشتش ؟ در جواب گالاهاد بهش گفت اینو از من نخواه.منظور ؟
 
دوستان یه توضیحی در مورد داستان سکانس آخر میدید ؟ اونجایی که لوکان رو زمین افتاده و پدرش میاد صحبت میکنه

پدرش گفت من پدر لوکان رو با شمشیر کشتم.ولی بچه رو نتونستم بکشم.چون بی گناه بود.خوب مگر خودش پدرش نبود ؟

بعد به گالاهاد گفت کار لوکان رو بساز و در برو .برا چی نکشتش ؟ در جواب گالاهاد بهش گفت اینو از من نخواه.منظور ؟

در رابطه با قسمت اول من اینطور برداشت کردم که پدر و مادر لوکان گرگینه بودن دیگه (چون خودشم گرگینه بود ) بعد لرد چنسلر که باباشو میکشه دلش نمیاد اینو بکشه برای همین به فرزند خوندگی قبولش میکنه ...
 
آخرین ویرایش:
جای خالی یه باس فایت درست حسابی به شدت حس میشه
کلا بازی ها دارن میرن به یه سمتی که در حال باج دادن به بازیکن هستن که به راحتی بازیکن بتونه تمومش کنه بدون کوچکترین چالشی خیلی تاسف بار هست این موضوع
الآن جای داره یادی از ردک بکنیم :((و مرحله آخر kz2 که روی آخرین درجه ی سختی اشک من ر در اورد انقدر که بعدش رفتم یه دسته ی دیگه خریدم:d
 
دوستان یه توضیحی در مورد داستان سکانس آخر میدید ؟ اونجایی که لوکان رو زمین افتاده و پدرش میاد صحبت میکنه

پدرش گفت من پدر لوکان رو با شمشیر کشتم.ولی بچه رو نتونستم بکشم.چون بی گناه بود.خوب مگر خودش پدرش نبود ؟

بعد به گالاهاد گفت کار لوکان رو بساز و در برو .برا چی نکشتش ؟ در جواب گالاهاد بهش گفت اینو از من نخواه.منظور ؟

همونطور که سپهر توضیح داد، خانواده لوکان گرگینه بودن. وقتی پدر و مادرش رو میکشه، لوکان نوزاد بوده و دلش نمیاد که اینو بکشه واسه همین بزرگش میکنه. حتی لیدی ایگرین هم دختر ناتنشیه اما خوب از گذشتش هنوز هیچی نمیدونیم. آخرش هم که قضیه برملا شده بود، به گالاهاد میگه که من دلم نمیاد بچه ای که خودم بزرگ کردم رو بکشمش. تو بکشش و من هم انکار میکنم که تورو اینجا دیدم و میذارم بری، اما دور فرقه رو خط بکش و بذار بورو.
 
همونطور که سپهر توضیح داد، خانواده لوکان گرگینه بودن. وقتی پدر و مادرش رو میکشه، لوکان نوزاد بوده و دلش نمیاد که اینو بکشه واسه همین بزرگش میکنه. حتی لیدی ایگرین هم دختر ناتنشیه اما خوب از گذشتش هنوز هیچی نمیدونیم. آخرش هم که قضیه برملا شده بود، به گالاهاد میگه که من دلم نمیاد بچه ای که خودم بزرگ کردم رو بکشمش. تو بکشش و من هم انکار میکنم که تورو اینجا دیدم و میذارم بری، اما دور فرقه رو خط بکش و بذار بورو.

از کجای بازی همچین چیزیو فهمیدی ؟:d
 
داشتانش خیلی ساده بود . من به جز مرگ پرسیوال که اونم به لطف kiya خان از قبل میدونستم :| تقریبا همه اتفاقا از جمله خیانت کردن لوکان و لرد هستینگز و ... رو از همون اواسط بازی متوجه شدم. ایگرین خیلی رفت رو مخم :| ولی در کل اتفاقات باحالی میتونه تو شماره دوم بیوفته حول شخصیتای اصلی بازی.
 
آخرین ویرایش:
از کجای بازی همچین چیزیو فهمیدی ؟:d
بعد از اولین نشستی که فرقه داره و کنترل کاراکتر گالاهاد رو میده بهت و دور میز میچرخی، وقتی به بیرون اتاق جلسه میری، اونجا توی صحبت ها میتونی بشنوی که این 2 توسط رئیس فرقه به فرزندی پذیرفته شدن.
 
بعد از اولین نشستی که فرقه داره و کنترل کاراکتر گالاهاد رو میده بهت و دور میز میچرخی، وقتی به بیرون اتاق جلسه میری، اونجا توی صحبت ها میتونی بشنوی که این 2 توسط رئیس فرقه به فرزندی پذیرفته شدن.

اهان ...این لرد چنسلر عجب ادم مهربونی بوده :d
--
راستی اقا فردین منتظر نقد بازی به قلم شما هستیم :x
 
این تغییر رفتار ایزی خیلی برام جالب و در عین حال عجیب بود و شاید یکم اولش ضدحال بزنه و غیر واقعی باشه ولی وقتی گریسونُ با اون ملکه شورشی دورگه هندی اروپایی (:دی) اونم با لباس زیر(بدون لباس فرم D :) دید و ماهم یکی از بهترین و زیباترین مراحل اکشن و مخفیکاری باهاش سپری کردیم حسودی و دشمنی کردن ایزی منطقی و واقعی میشه:دی
همکاریمون با این شورشی هم باحال بود که رویه خوب اینارم دیدیم( این ملکه شورشیه رو من کیس مناسب تری برای مستر گالاهاد میدونم بهتر درکش میکنه:دی )
اون بخشی که تو انبار تابوت ومپایر ها رو دیدیم با اون طراحی خفنشون با تعداد بالا قشنگ بود (من همش میترسیدم الان همه اینا زنده میشن میوفتن دنبالمون فیلم هندی میشه کلا:دی‌)
از حمایت و برادری لافایت واقعا حال کردم دمش گرم کلا دوست داشتنی ترین شخصیت بود با اون لهجه خوشگل فُقانسیش D : نمیتونست کلا جدی بشه ولی بعد عضویت رسمیش تو انجمن یه آدم دیگه شد انگار دوبلرشم تغییر کرد انقدر جدی شده بود : O
اون شخصیت نقاب پوش اسسینس کریدی بازیم به نظرم سباستین ملوری نیست یکی از اعضای معروف و قویُ قدیمی انجمن بوده که شاید اونم بهش خیانت کردن و بیرونش کردن (چه پیش بینی دقیقی :دی) ولی همکاریش با تسلا سورپرایز کننده بود به تسلا بچه مثبت نمیخورد همچین رفیقای خفن و خطرناک داشته باشه D :
این ومپایر بودن لرد هیستینگ و جک ریپر بودنش مخصوصا خیلی باحال بود ولی ابهامات زیادی ازش مونده که میره برای نسخه بعد(اگه فروش بازی خوب باشه و سونی مسخره بازی درنیاره :|)
الیستار بهترین عضو برای استفاده نقشه هاش بود کلا من به این الیستار شک داشتم اینجور فیس ها همیشه یه کاسه زیر نیم کاسه شون هست :|:دی ولی انتظار قوی تر بودنش تو مراحله آخر بودم که تقریبا هیچ فرقی با اون اولین دورگه نداشت انصافا این گم پلی چاقو زدنمون عالی بود خیلی جذاب بود با اون حالت سینمایی خفنش با زاویه دوربین استادانه و QTE های متنوع و بووووم D :
این فکر و خیالای لرد که کل شهرُ ومپایر کنه و شاید این دورگه ها رو نابود کنه(اکثرشون هم ما نابود کردیم : / ) خیلی جالبه که تو شماره بعدی ابعاد گسترده ای از این فجایع خانمان سوز رو میبینیم (ومپایر کشی خفنی به سبک ومپایر دایاریز داریم خخخ ) یا اون تابوتای خیلی زیاد تو اون انباره خیلی وحشتناک بود و نشون میده در آینده جنگ بزرگی د پیش داریم باهاشون (همش میترسیدم اینا زنده بشن بیوفتن دنبالمون فیلم هندی بشه :دی )

در کل داستان جالب و پیچش های خوبی داشت و خیلی دوست دارم ادامه این داستان رو بصورت کاملتر و روایت بهتر ببینم.
پ.ن : چقدر زیاد بود شرمنده یکم مزه ریختم گفتم اینجا تاپیک اسپویله شاید یکم آزاد تر باشه و بتونیم راحت تر نظراتم داستانیمونُ بگیم :دی

والا امشب قرار بود بفرستم اما یه تغییراتی میخوام توی نقد بدم واسه همین موند واسه فردا بعد از ظهر :دی
آقا فردین منتظریم بدجور :دی ولی مگه آقا کیوان نمیخواست نقد کنه؟
 
یه چیزی که جالب در بازی خوب توضیح داده شده بود و کمتر کسی متوجه شد این دشمن من دشمنی داشت که دشمنم دوستم حساب میشد که به خاطر باز نشدن کامل این موضوع بعضی ها به اشتباه در رابطه با لرد هستینگز و لوکان به اشتباه برداشت کردن که صفحه قبل خیلی جالب بود کسی این موضوع درست متوجه نشد .

مشخص ترین بخشی که از این همکاری میشد متوجه شد دیالوگ لوکان بود به هستینگ که دیگه من نا امید نکن . مشخصا وقتی لوکان دیده بود ملت دارن لایکن ها رو میکشن دست به دامن لرد هستینگ شده بود و میخواسن با ورود ومپایر ها به شهر و همکاری با لایکن ها قدرت به دست بگیرن و از این همه فراری بودن و در ترس زندگی کردن راحت بشن که مشخصا با توجه به لورد کنسلر که خودش میدونست لوکان داره چیکار میکنه بیشتر به پرسیول و گالاهاد فشار اورد که دنبالش خودشون بگیرن بدون دخالت order ها این وسط از اول بازی مشخص بود کسی که این همه سال زندگی کرده باید آدم بسیار شکاکی باشه به همچی که بر عکس بود اینجا مشخصا مشخص بود یک جای کار میلنگید که در آخر مشخص شد .

در مورد لیدی ایگرین هم بگم که عشق یه چیز خطر ناکه مثل یه چاقو دو لبه میمونه اگه باهاش خوب تا کنی خوب میبره اما اگه بد تا کنی دست خودت میبره دقیقا احساس اعتمادی که مشخصا ایگرین به برادرش و پدرش داشت هیچ وقت به گالاهاد نداشته بلکه احساس عشق و رقابت شاگرد استادی بود که احساس میکرد استاد تو زرد از آب در امده بود و تمام این سال ها بهش خیانت شده بود و از عشقش سو استفاده کرده بود گالاهاد که بتونه به خیانت کردن خودش ادامه بده بر عکس اون فرانسویه (اسمش هم یه دفعه یادم رفت )با وجود اینکه شاگرد جدید بود مثل ایگرین احساسات کورش نکرده بود که بخواد واقعیت نبینه.

شما هم بودین امروز میدیدین یکی از مرگ یکی از عزیزانش ملتی میکشه شب با همون دسته همون قاتل ها میره بیرون نه تنها شک میکردین بلکه به واقعیت زندگی طرف هم شک میکردین .

منظورت پرسیول و گالاهاد ـه دیگه ؟
biggrin1.gif

لول بله .
yahoo_4.gif
yahoo_4.gif
 
آخرین ویرایش:
دوستان داستان کلی بازی رو جایی هست که بشه خوند ؟ ( با جزییات )

چون دیالوگ های بازی سنگین ه یه مقدار و نمی شه همه ش رو متوجه شد . دوست داشتم داستان بازی رو کامل یه جا بخونم
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or